تاریخ نگارش : يازدهم اسفند 1389
عصر غیبت (5) فتنه ها و آشوب ها
رضا رضائی
5 - ستمگرى وزرا و امرا
بیشتر وزرا و امراى عباسیان افرادى بى کفایت و ستمگر بودند و در تحقیر و ضرب و شتم و شکنجه مردم و از بین بردن حقوق آنان و چپاول اموالشان ، مبالغتى تمام داشته و از هیچ کارى دریغ نداشتند.
در زمان ((منتضر))عباسى (247-248 ه) وزیرش ((احمد بن الخصیب ))سواره از خانه خارج شد، مردى به دادخواهى نزدش آمد و او همچنان که بر مرکب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده و آنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد و این قضیه زبانزد همگان شد. یکى از شاعران آن عصر این ماجرا را این گونه به نظم کشیده است :
قال للخلیفة یا بن عم محمد
اشکل وزیرک انه شکال
اشکله عن رکل الرجال و ان ترد
مالا فعند وزیرک الاموال (117)
((به خلیفه بگوئید: اى عمو زاده پیامبر! وزیرت را پاى بند بزن ؛ زیرا او چموش است ، او را از لگد زدن به مردم باز دار و اگر مالى بخواهى اموال در نزدت وزیرت است )) .
در زمان ((واثق ))(227-232 ه) نیز وزیرش ((محمد بن عبدالملک الزیات )) ، تنورى ساخته و در آن میخ هایى کار گذاشته بود و مردم را در آن شکنجه مى داد. جالب این که خود او در همان تنور شکنجه ، کشته شد.(118)
ولات و دیگر کارگزاران دولت نیز در ظلم و اجحاف ، دست کمى از وزرا نداشتند. به طورى که ظلم بیش از حد آنها عامل بسیارى از شورش ها بود، که در بحث بعدى به گوشه هایى از آن خواهیم پرداخت . همچنین در بررسى وضعیت اجتماعى این دوره به برخى از چپاول ها، اختلاس ها، رشوه ها، زندگى هاى افسانه اى ، قصرها و درآمدهاى کلان وزرا و دیگر کارگزاران و دولت مردان اشاره خواهیم کرد.
5 - ستمگرى وزرا و امرا
بیشتر وزرا و امراى عباسیان افرادى بى کفایت و ستمگر بودند و در تحقیر و ضرب و شتم و شکنجه مردم و از بین بردن حقوق آنان و چپاول اموالشان ، مبالغتى تمام داشته و از هیچ کارى دریغ نداشتند.
در زمان ((منتضر))عباسى (247-248 ه) وزیرش ((احمد بن الخصیب ))سواره از خانه خارج شد، مردى به دادخواهى نزدش آمد و او همچنان که بر مرکب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده و آنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد و این قضیه زبانزد همگان شد. یکى از شاعران آن عصر این ماجرا را این گونه به نظم کشیده است :
قال للخلیفة یا بن عم محمد
اشکل وزیرک انه شکال
اشکله عن رکل الرجال و ان ترد
مالا فعند وزیرک الاموال (117)
((به خلیفه بگوئید: اى عمو زاده پیامبر! وزیرت را پاى بند بزن ؛ زیرا او چموش است ، او را از لگد زدن به مردم باز دار و اگر مالى بخواهى اموال در نزدت وزیرت است )) .
در زمان ((واثق ))(227-232 ه) نیز وزیرش ((محمد بن عبدالملک الزیات )) ، تنورى ساخته و در آن میخ هایى کار گذاشته بود و مردم را در آن شکنجه مى داد. جالب این که خود او در همان تنور شکنجه ، کشته شد.(118)
ولات و دیگر کارگزاران دولت نیز در ظلم و اجحاف ، دست کمى از وزرا نداشتند. به طورى که ظلم بیش از حد آنها عامل بسیارى از شورش ها بود، که در بحث بعدى به گوشه هایى از آن خواهیم پرداخت . همچنین در بررسى وضعیت اجتماعى این دوره به برخى از چپاول ها، اختلاس ها، رشوه ها، زندگى هاى افسانه اى ، قصرها و درآمدهاى کلان وزرا و دیگر کارگزاران و دولت مردان اشاره خواهیم کرد.
6 - فتنه ها و آشوب هاى داخلى
ضعف دستگاه خلافت - به خاطر عیاشى و حیف و میل کردن بیت المال و تسلط ترک ها - از یک طرف ، و فشار و ظلم به توده مردم ، از طرف دیگر، باعث بر پا شدن آشوب ها و قیام هایى در این دوره شد. این شورش ها و نهضت ها در حقیقت نتیجه طبیعى آن ضعف و ظلم بود.
این حرکت ها برخى فتنه و بدون ریشه بودند، و رهبرى آنها در دست عده اى از اشرار بود؛ همچون فتنه ((خوارج ))و شورش ((صاحب زنج )) ، برخى دیگر جنبش هایى بودند در برابر ظلم خلفا و یا فریاد اعتراض به استیلاى ترکان ، و دسته آخر قیام هایى بودند اصیل و با پشتوانه ، که به طرفدارى از ((رضاى آل محمد))(صلوات الله علیهم ) به پا مى شد که به ((قیام هاى علویان ))مشهورند؛ این قیام ها خود نیز به لحاظ بینش گروندگان آنها و یا خلوص رهبران ، آن ، داراى تقسیماتى هستند که در جاى دیگر باید گفت و گو شود، اما همه آنها به وسیله علویانى سلحشور و حق طلب اقامه مى شد که صفحات تاریخ مشحون از رشادت هاى آنان است . در ادامه به بررسى این هر سه خواهیم پرداخت .
در این دوره ، فتنه ها و آشوب هاى متعددى به وقوع پیوست که به تعدادى از آنها مرور خواهیم کرد.
آشوب هاى بغداد
اگر چه ((بغداد))در آن روزگار مرکز خلافت نبود، اما با این حال شاهد فتنه ها و آشوب هاى متعددى بود.
1 - در سال (249 ه) سپاهیان و ((شاکریه ))(119) در ((بغداد)) ، سر به شورش گذاشته ، مردم همه به آنها پیوسته و بدین وسیله در ((بغداد)) فتنه اى به پا شد.
شورشیان با فریاد و جنجال به زندان ها هجوم بردند و در زندان ها را گشودند و زندانیان را آزاد ساختند و یکى از دو پل معروف ((بغداد))را منهدم کردند و دیگرى را نیز به آتش کشیدند. آنها همچنین خانه هاى دو تن از منشیان دولت را غارت کردند.
یکى از علل این شورش مقابله و اعتراض علیه ترک ها نسبت به کشته شدن ((متوکل ))به دست آنها و تسلطشان بر امور بود؛ زیرا آنها هر کس از خلفا را که مطابق میل شان رفتار نمى کرد مى کشتند و کسى را که خودمى خواستند به جاى او نصب مى کردند بدون این که در این مساءله ، دین و یا خواست مسلمانان را در نظر گیرند.(120)
2 - در سال (252 ه) ارتش ((بغداد))به منظور مطالبه حقوق خود شورش کرد؛ در مرتبه اول با گرفتن 2000 دینار، غائله خوابید، اما چند روزى نگذشت که دوباره سر به شورش گذاشتند، پرچم ها برافراشتند و طبل ها بنواختند و آماده کارزار شدند و یکى را به رهبرى خود برگزیدند تا آنجا که ، نمى خواستند بگذارند خطیب بالاى منبر، به نام ((معتز))خطبه بخواند. شورشیان پل ((بغداد))را به تصرف درآوردند و مغازه هاى اطراف آن را غارت کردند و تعدادى را به آتش کشیدند. در این میان مردم اداره شرطه (پلیس ) را غارت کردند؛ این غائله که مى رفت تا دامنه آن وسیع تر شود بالاخره با خیانت دو تن از شورشیان ، توسط ((محمد بن عبدالله بن طاهر))سرکوب شود(121) .
آشوب هاى سامرا
1 - در سال (249 ه) گروهى از مردم که معلوم نبود در ((سامرا))سر به شورش گذاشتند و به زندان ها هجوم بردند و در آنها را شکستند و زندانیان را آزاد ساختند. عده اى از موالى (122) و غلامان به آنان حمله بردند، ولى مردم به کمک شورشیان شتافته و آنان را پراکنده ساختند(123) .
2 - در سال (251 ه) مردم در ((سامرا))شورش کردند و بازار زرگران ، جواهرفروشان و صرافان و دیگر جاها را غارت کردند. غارت شدگان نزد ((ابراهیم موید))شکایت کردند، او نیز چون توان کارى نداشت و نمى توانست از عهده شورشیان برآید، گفت : خوب بود کالاها و پول هاى خود را به خانه مى بردید!، و هیچ اقدامى نسبت به غارتگران انجام نداد(124) .
فتنه خوارج
فعالیت هاى چشمگیر خوارج در این دوره ، از سال (252 ه) شروع شد؛ یعنى از زمانى که ((مساور بن عبدالحمید بن مساور شادى بجلى موصلى ))رهبر این اشرار قیام کرد(125) .
((مساور))در سال (254 ه) بر بیشتر اطراف ((موصل ))استیلا پیدا کرد و کارش بالا گرفت . فرماندار خلیفه ، در موصل با او به جنگ پرداخت ، ولى شکست خورد. از این رو، ((مساور))کارش بیشتر بالا گرفت مردم از وى به هراس افتادند؛ او پس از آن خانه امیر موصل را به آتش کشید و سپس در مسجد جامع شهر با مردم نماز جمعه اقامه کرد و براى آنها خطبه خواند.(126)
در سال (255 ه) ارتش خلیفه ، با او جنگید، ولى باز هم شکست خورد و ((مساور))پیروز شدند(127) .
((مساور))آن قدر سیطره و قدرت یافت که بیشتر شهرهاى عراق را تسلط پیدا کرد، تا آنجا که نمى گذاشت براى خلیفه خراج و اموال بفرستند و بر حقوق و مواجب سپاهیان خلیفه تنگ مى گرفت (128) و بالاخره پس از یک سرى درگیرى (129) و غارت (130) در سال (263 ه) در گذشت (131) .
((خوارج ))در این که بعد از او به چه کسى رجوع کنند، اختلاف کردند و در نتیجه به کشتار و جنگ با یکدیگر پرداختند، تا سرانجام به ((هارون بن عبدالله بجلى ))گرویدند، او نیز همین که تعداد طرفدارانش فزونى گرفت ، ((موصل ))و اطراف آن را گرفت و مالیات را براى خود استیفا مى نمود.(132)
7 - شورش ((صاحب زنج ))(زنگیان )
بدون تردید شورش و قیام ((صاحب زنج ))یکى از خطرناک ترین و موثرترین حوادث این دوره ؛ یعنى دوره دوم خلافت ((سامرا))و هنگام ضعف و از هم پاشیدن آن در زمان ((مهتدى ))و ((معتمد)) ، است (133) . تا آنجا که خیلى ها خطر آن را براى کیان خلافت عباسى بیش از ترک ها مى دانند(134) .
این شورش از بصره شروع شد و تا دروازه هاى ((بغداد))به پیش رفت و بر قسمت بزرگى از ((عراق ))مسلط شد(135) . در این شورش ، همواره اساس خلافت عباسى در معرض تهدید و زوال بود(136) .
در این فتنه ده ها هزار نفر کشته ، و عرض و ناموس هزاران نفر از بین رفت و ده ها شهر به آتش کشیده شد(137) .
((صاحب زنج )) ، رهبر این شورش در سال (255 ه) در ((بصره ))قیام کرد. نام او ((على بن محمد))از ((بنى عبدالقیس ))بود، بعضى دیگر اسم اصلى او را ((بهبود))و او را ایرانى و اهل قریه ((ورزنین ))از قراى ((رى ))مى دانند(138) . او براى جلب انظار و گردآورى توده ها و تاءیید قیام ، به دروغ ، ادعاى انتساب به ((علویان ))را کرده و خود را از نواده هاى شهید جاودانه اسلام ((زید بن على بن الحسین علیه السلام )) وانمود ساخت . نسبت داشتن به این خاندان گرامى که سرآغاز حوادث سرنوشت سازى در عالم اسلام بود تضمینى براى پیروزى قیام و رمزى از شورش و انقلاب بر ضد ستم و ظلم به شمار مى رفت .
امام حسن عسکرى علیه السلام ادعاى علوى بودن او را رد کرده فرمود: صاحب الزنج لیس منا اهل البیت . (139) (صاحب زنج از ما اهل بیت نیست ).
این شخص حدود پانزده سال (14 سال و 4 ماه ) مدام در بین مردم فساد ایجاد مى کرد تا بالاخره در سال (270 ه) کشته شد. او در شورش خود علاوه بر ادعاى انتسابش به ((علویان ))به مهم ترین چیزى که براى تحریک و تشویش بردگان و پیوستن آنها به او، تکیه داشت این بود که خود را رهبر بردگان مملوک معرفى مى کرد و نداى آزادى آنان را سر مى داد؛ هم آنانى که زیر ظلم و ستم و شکنجه هاى اربابان خود له شده و زیر فشارهاى دولت ، انواع بدبختى و خوارى را دیده بودند. به همین جهت بود که وى ، ((صاحب زنج )) ؛ یعنى ((رهبر بردگان ))نامیده شد. او علاوه بر شعار آزادى بردگان براى جلب بیشتر آنان ، تشکیل حکومت و حق داشتن اموال و کنیز و عبید! را نیز در سر لوحه اهداف خود قرار داده بود.(140) بعضى از مورخان بر این اعتقادند که ، عقاید او ریشه در تفکرات فرقه ((ازارقه ))از ((خوارج ))دارد، و بر این اعتقاد خود شواهد خوبى ارائه مى دهند(141) .
او دعوتش را در آغاز از بردگان ((بصره ))شروع کرد و آنها را به خود دعوت کرد تا آنها را از قید بردگى و شکنجه نجات و خلاصى بخشد. از این رو، عده زیادى کرد او جمع شدند، پس براى آنها خطبه خواند و وعده داد که آنها را آزاد و ثروتمند سازد و نزد آنان قسم یاد کرد که نسبت به آنها هرگز دست به حیله نزند.(142)
بردگان گروه گروه در دسته هاى 50 تا 500 نفرى به او مى پیوستند،او علاوه بر بردگان،کشاورزان،روستائیان ودیگرمخالفان عباسیان رانیز به سوى خوددعوت مى کرد(143) .
صاحبان و اربابان بردگان در ابتدا حاضر شدند در برابر هر برده 5 دینار به او بدهند تا بردگان آنها را به آنان بازگرداند، او پس از شنیدن در خواست آنان ، به بردگانى که در آنجا حاضر بودند دستور داد تا به هر کدام از اربابان و یا نماینده آنان 500 تازیانه بزنند.
این آغاز فتنه بود. بردگان با این اقدام نیرو و شور زائد الوصفى پیدا کردند، به طورى که قصد اشغال ((بصره ))را نمودند. مردم ((بصره ))در برابر یورش آنان تا 3 روز مقاومت کرده و با آنها جنگیدند، ولى بالاخره با حیله و مکر، على رغم امانى که به آنها داده بودند به جز عده کمى که فرار کرده بودند همه را کشتند، آنگاه مسجد جامع شهر و بیشتر نقاط شهر را به آتش کشیدند، هر کس ثروتى داشت ابتدا ثروتش را ضبط و بعد او را مى کشتند و هر کس نداشت همان دم او را به قتل مى رساندند. آنها نسبت به شهرهاى ((آبادان )) ، ((اهواز)) ، ((دشت میشان )) ، ((واسط)) ، ((رامهرمز))و شهرها و مناطق بین راه این شهرها کشیده شد.
حکومت وقت چند نفر از سران ارتش خود، از جمله : ((موسى بن بغا))را به جنگ آنها فرستاد، ولى همه آنها شکست خورده و کارى از پیش نبردند. تنها کسى که در جنگ با او به پیروزى رسید ((ابو محمد موفق طلحة بن متوکل بود که به کمک فرزندش ((معتمد))و ((لؤ لؤ ))غلام ((احمد بن طولون ))(که از ارباب خود جدا و به ((موفق ))پناهنده گردیده بود،) توانست سپاه ((صاحب زنج ))را شکست دهد. این موفقیت اثر فراوانى در موقعیت و قدرت ((موفق ))گذاشت تا آن جا که براى برادرش ((معتمد))از مقام خلافت ، جز نامى باقى نماند. ((موفق ))تا هنگام مرگش (278 ه) بر همین قدرت باقى بود و پس از مرگش ، سران ارتش با فرزندش ((ابو العباس ))ولیعهد بیعت کردند و لقب ((المعتضد بالله )) به او دادند. ناگفته نماند که ((معتضد))نیز این سیطره و قدرت را از خلال جنگ هایى که با ((صاحب زنج ))داشت به دست آورده بود. او همان کسى است که پس از انتقال خلافت به ((بغداد))اولین خلیفه ((بغداد))شد(144) .
... ادامه دارد.
پی نوشت:
117- محاضرات فى تاریخ الامم الاسلامیة ، ص 270 (به نقل از: زتدگانى امام هادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 223).
118- مروج الذهب ، ج 4، ص 88، الکامل ، ج 7، ص 37؛ طیرى ، ج 11، ص 28 و 67 (به نقل از: تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 255) براى اطلاع بیشتر از بى کفایتى و ظلم و چپاول وزراى عباسى ، ر.ک : الفخرى ، ابن طباطبا؛ الوزراء و الکتاب ، جهشیارى ؛ مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، قلقشندى ؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 255-260؛ مطلع العصر العباسى الثانى ، دکتر نادیة حسنى صقر، ص 93-105.
119- ((شاکریه ))نام ارتش نوینى بود که متوکل آن را ایجاد کرده بود. بدین منظور افرادى را از مناطقى که در بینش ضد علوى معروف بودند به ویژه از سوریه ، الجزیرة ، جبل ، مجاز و عبنا استخدام کرد. (تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم ، ص 82)، دکتر فاروق عمر در کتاب ((العباسیون الاوائل ))ج 1، ص 90 مى نویسد: ((اما الشاکریة فکانت فرقة اغلبها من الموالى و الغلمان و کانت کلمة (شاکریة ) تعنى الخدم باللغة الفارسیة و ربما کان اغلب هولاء الشاکریة من عجم خراسان .))
120- الکامل ، ج 7، ص 122.
121- الکامل ، ج 7، ص 169-171. براى اطلاع از دیگر آشوب هاى بغداد ر.ک : الکامل ، ج 7، ص 141؛ تاریخ الغیبة الصغرى ، محمد صدر.
122- موالى به بردگان گفته مى شد که از نقاط مختلف خریدارى مى شدند و در اثر لیاقت خود ارتقا مى یافتند و در مناصب لشکرى و کشورى گماشته مى شدند.
123- الکامل ، ج 7، ص 122.
124- همان ، ص 149.
125- همان ، ص 188.
126- همان ، ص 205.
127- همان ، ص 215.
128- همان ، ص 226.
129- همان ، ص 226، 240 و 272.
130- همان ، ص 249.
131- همان ، ص 309.
132- همان ، ص 309-310.
133- تاریخ الغیبة الصغرى ، سید محمد صدر، ص 350.
134- تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 121.
135- همان ، ص 121.
136- ثورة الزنج و قائدها على بن محمد، احمد علبى ، ص 60 (به نقل از: فى التاریخ العباسى و الفاطمى ، دکتر احمد مختارى العبادى ، ص 125).
137- گفته شده که تنها در هجوم به بصره توسط سپاهیان صاحب الزنج ، سیصد هزار نفر کشته و تعداد زیادى از زنان و کودکان را به اسارت گرفتند تا آنجا که هر کدام از سپاهیان ، ده زن به بردگى گرفتند. (تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 127، والعصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 30) و نیز گفته شده که در طول این قیام ، حدود یک و نیم میلیون نفر کشته و قربانى ، ((یقال ذهب ضحیتها نحو ملیون و نصف .))(العصر العباسى الثانى ، ص 28).
138- العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 27؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 122.
139- مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 428؛ سفینة البحار، ج 1، ص 559. دکتر شوقى ضعیف دلائل خوبى در عدم انتساب او به علویان ذکر مى کند. (ر.ک : العصر العباسى الثانى ، ص 28).
140- تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 122 و 123.
بر خلاف آنچه که برخى مى پندارند، در دعوت او هیچ نشانى از تفکر اشتراکى نیست ؛ زیرا آزادى یک شعار عام است و ربطى به تفکر اشتراکى ندارد. اموال نیز بین آنان به صورت اشتراکى تقسیم نمى شد، بلکه هر کس مالک اموال خود بود. شگفت این که در این دعوت ، بردگى مشروع بود و چه بسا یک زنجى تا ده ، یا بیشتر زن عرب را در بردگى خود داشت ! (ر.ک : تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، ص 123).
141- ر.ک : مروج الذهب ، ج 4، ص 108 و 109؛ العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 28 و 29، و تاریخ عصر الخلافة ، ص 123. براى اطلاع از فرقه ازارقه از خوارج ر.ک : دراسه عن الفرق فى تاریخ المسلمین ((الخوارج و الشیعه )) ، دکتر احمد محمد احمد جلى ، ص 66.
142- تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 123 و 124.
143- همان .
144- براى اطلاع بیشتر در مورد قیام ((صاحب الزنج ))و مدارک آنچه در این قسمت آورده شد. ر.ک : الکامل ، ج 7، ص 205-406 (وقایع سال هاى 255-270 ه)؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 209-213؛ تاریخ الغیبة الصغرى ص 71؛ حیاة الامام العسکرى ، محمد جواد طبسى ، ص 277-283؛ العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 26-33؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة ، یوسف العش ، ص 121-130، (در این کتاب به معرفى شخصیت صاحب الزنج و عللل و انگیزه هاى قیام و جنگ ها و شیوه هاى جنگى او و در نهایت به نتایج و آثار این جنگ ها مى پردازد)؛ عشرة ثورات فى الاسلام ، دکتر على حسنى الخربوطلى ، ص 172-190 (در این کتاب بیشتر به علل این قیام مى پردازد و تا 6 علت براى آن برمى شمارد)؛ الخلافة العباسیة فى عصر الفوضى العسکریة (247-334 ه 861-946 م )، دکتر فاروق عمر، ص 143-161؛ نهضت صاحب الزنج (یا قیام بردگان سیاه در عراق )، دکتر حسینعلى ممتحن .
منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت