تاریخ نگارش : سوم آذر 1392
سخن دروحدت وجود استادعارف به الله علامه رفیعی
مرتضی هادیزاده
بدان که این کلمه در بین اهل عرفان و حکمت الهی بسیار شایع و متداول است و در اکثر کتب اهل معقول در مواردی مسطور می باشد . و در تفسیر آن چهار معنی متصور است به ترتیبی که خواهیم بیان نمود .
کلید واژه : سخن دروحدت وجود استادعارف به الله علامه رفیعی
ناشر : سخن دروحدت وجود استادعارف به الله علامه رفیعی
بدان که این کلمه در بین اهل عرفان و حکمت الهی بسیار شایع و متداول است و در اکثر کتب اهل معقول در مواردی مسطور می باشد . و در تفسیر آن چهار معنی متصور است به ترتیبی که خواهیم بیان نمود .
اول آنکه مراد از وحدت وحدت شخصیّت باشد . و مقصود این باشد که حضرت واجب بالذات شخص واحد منحصر به فرد در وجود است ، و برای وجود و مفهوم هستی مصداق دیگری نیست ، و موجودات بسیار از شمّاء و ارض و جماد و نبات و حیوان و نفس و عقل ، که در عالم امکان مشهود هستند ، همه خیالات همان واجب الوجود می باشند و در واقع چیز دیگر نیستند ، مانند آب دریا که به صورت موجهای گوناگون از بزرگ و کوچک و بلند وپست بر می آید و در حقیقت شخص آب دریا و موجهای آن یک حقیقت و یک فرد آب بیش نیست ، بلی کثرت موجها وهم را به گمراهی و ضلال برده و انسان خیال می کند موج غیر از آب است .
این تفسیر غلط محض و بیهوده است ، زیرا که علاوه بر اینکه این معنی منافی صریح شرع انور و کفر است و مرجع آن به انکار واجب بالذات و نفی مقام شامخ احدیّت است ، مخالف با قواعد عقلیّه است ، و همه ی اوضاع مسلّمه در علم حکمت را ، که علیّت حق و معلولیّت ممکنات و حاجت ممکن به واجب و سایر اوضاع علمی را ، بر هم ریخته و اساس خداپرستی و بندگی را منهدم می نماید ، و هم مخالف با حسّ است ، زیرا که به طور محسوس می دانیم و می بینیم که برای هر نوعی خواص و آثاری است که در نوع دیگر نیست ، حتّی در گیاه ، اثر یک گیاه که سم است هلاک نمودن است و اثر گیاه دیگر تریاق و معالجه ی سم است . همینطور در معادن و انواع مختلفه ی حیوان و عجایب احوال مختلفه ی آنها ، پس چطور شخص عاقل می تواند انکار کثرت وجودات را در واقع نماید و همه را یک شخص بداند .
دوم آنکه مراد از وحدت ، وحدت سنخیه است ، نه وحدت شخصیه . به این بیان که مراتب وجودات ، از واجب گرفته تا به ضعیف ترین ممکنات ، مثل جسم و هیولی ، در سنخ اصل ((حقیقت وجود )) متحد هستند و تفاوت در بزرگی درجه ی وجود و شوون وجود ، از علم و قدرت و حیات و کوچکی مرتبه ، دارند و به شدت و ضعف و نقص و کمال در بهره داشتن از سنخ وجود تمایز و جدائی از هم دارند . این معنی را در کتب حکمای الهیین ، هم (( اشتراک معنی وجود )) گویند ، و هم وحدت سنخیّه وجود خوانند . و مشهور این است که طریقه ی فهلویّین از حکمای عجم همین معنی بوده است . و این معنی چندان دور از قبول نیست و منافی امری هم نیست ، بلکه به اعتقاد اکثر محقّقین بدون این مبنا صدور معلول از علّت ممکن نیست .
سوم آنکه مراد از وحدت شخصیه ی وجود است ، لیکن نه مثل معنی اول که کثرت وجودات و حقایق ممکنات را باطل و بیهوده بداند ، بلکه در عین اینکه وجود را واحد به آن شخص دانسته ، بلکه در عین اینکه وجود را واحد به آن شخص دانسته ، کثرت و تعدّد و اختلاف انواع و آثار آنان را هم محفوظ دانسته اند . و گویند این وحدت از غایت وسعت و احاطت منافات با کثرت واقعیّه ندارد ، که وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می باشد ، و تمثیل کنند این معنی را به نفس ناطقه ی انسان که واحد شخصی است ، زیرا که مسلماً هر فردی یک شخص بیش نیست ولیکن در عین حال با قوای نفس ، از ظاهره و باطنه ، از مشاعر و مدارک و از قوای طبیعیّه ، از هاضمه و نامیه و مولده ، متّحد می باشد ، که نفس عین قوای خود و قوی عین نفس ناطفه هستند .
و این معنی را حکیم نحریر الهی صدرالدّین محمد شیرازی در مبحث (( علّت و معلول )) از اسفار اختیار نموده ، و مخصوصاً متعرّض ابطال معنی اول غلط وحدت جود که ذکر نمودیم گردیده است . مقصود این است که صاحب این قول ، یعنی معنی سوم از وحدت وجود ، به طوری که دانسته شد ، عقیده دارد که این معنی صحیح و مطابق برهان و ذوق است و منافی امری نیست . و العلم عند الله سبحانه .
چهارم آنکه مراد از وحدت وجود وحدت در نظر مردم اگاه و بیدار است که از خوابگاه طبیعت و نفس و هوی بیدار شده به عوالم کثرت و تعیّنات بی شمار عالم امکان وقعی نگذارده اعتنائی ندارند .
توضیح این معنی آن است که بدون شبهه و تردید کثرت و تعدّد و اختلاف انواع و اصناف و افراد را همه می دانیم و می بینیم ، و از طرفی هم حضرت حق – عزّ اسمه – در ایجاد و تکوین ممکنات مختلفه به علم و قدرت و اراده و حیات ، ظهور در همین انواع ممکنات فرموده و تجلی نموده ، مانند تجلّی متکلّم فصیح و بیلغ در کلام و سخن خود که در نهایت فصاحت و بلاغت ادا نماید ، و مانند کسی که نشسته و چندین قسم آئینه در اطراف خود نهاده و در همه ی آنها ظهور نموده است ولیکن آئینه ها در جنس مختلف باشند و هر کدام صورت شخص را به نوعی از کوچکی و بزرگی و صفا و کدورت ظاهر نمایند .
پس آنچه از متکلم در کلام خود و از شخص در آئینه هویداست ظهور اوست نه وجود او و نه حلول در آئینه و نه اتّحاد با آئینه . و این هم بدیهی است که هر گاه شخص دیگری به این مظاهر و مرائی مختلفه نظر نماید ، هم صورت شخص اول را مختلف در آئینه می بیند و هم جسم و شکل و مقدار آئینه را می بیند . حال اگر از غایت علاقه و توجه به صاحب صورتها ی مختلفه از این همه صور مختلفه فقط توجه تام به اصل صاحب آنها معطوف شد و کوچکی و بزرگی صور که مناط اختلاف و کثرت بودند به نظر نیامد و جسم و شکل آئینه هم در نظر نمودار نگردید و از تمام خصوصیات سخن و کلام ، از لطافت و بلاغت و فصاحت آن ، فقط قدرت گوینده و لطافت روح و ذوق طرح ریزی سخن را دید و از جمیع صور متعدّده مراتی و آینه ها همان شخص عاکس را مشاهده نمود ، این معنی را ( وجود وحدت در نظر ) و ( فناء فی الصور ) گویند .
و از اینجا معلوم شد که معنی صحیح و خالی از همه ی اشکال و شبهه در تفسیر وحدت وجود عنی چهارم است ، که موحد حقیقی از تمام اعیان ممکنات و حقایق موجودات امکانیّه فقط ظهور قدرت و صفات کمالیه را دید و جهات خلقیّه خود اشیاء و ممکنات را در نظر نگرفت . در این نظر است که آسمان و زمین به هم متّصل و برّ و بحر به هم مرتبط و فصل بین اشیاء در نظر برخیزد ، و عارف به حقّ در توحید خالص خود اضافات را اسقاط نموده بجز حقّ و صفات او در نظر نیاورد . این معنی وحدت وجود و فناء فی الله است . و در شرع مطهر ، که اخلاص در عبادت شرط است ، مقدمه ی وصول به این مقام است که تمرین به این اخلاص شخص را مستعد از برای وصول به خوض لجه ی عرفان ، که معنی چهارم است ، می نماید .