تاریخ نگارش : بیست و نهم اسفند 1390
شیطان از منظر عرفان
آیت الله جوادی آملی
هرگز عارف نمی‏گوید شیطان نباید باشد بلکه می‏گوید: در مجموعه نظام هستی شیطان هم چیز خوبی است و باید باشد؛ زیرا هر کس به هر مقامی رسید از برکت جنگ با شیطان رسید.
کلید واژه : شیطان
ناشر : کتاب عرفان و حماسه
هرگز عارف نمی‏گوید شیطان نباید باشد بلکه می‏گوید: در مجموعه نظام هستی شیطان هم چیز خوبی است و باید باشد؛ زیرا هر کس به هر مقامی رسید از برکت جنگ با شیطان رسید. اگر شیطان خلق نمی‏شد وسوسه‏ای نمی‏بود و جنگ درونی وجود نمی‏داشت؛ در نتیجه سالکی به مقام مجاهد در مَصافِ اکبر نمی‏رسید. پس در کل نظام آفرینش وجود شیطان نیز رحمت است. گرچه همه ما موظف هستیم که شیطان را لعن و رجم کنیم او و پیروانش را اهل جهنّم دانسته و از شرّشان به خدا پناه ببریم، امّا آیا جز این است که شیطان مظهر اِضلال حق است؟ جز این است که اگر کسی را خداوند متعال خواست بگیرد به وسیله این سگ تعلیم‏شده می‏گیرد؟

نقش شیطان در نظام آفرینش
شیطان سگ تربیت شده نظام آفرینش است. بنابراین اوّلاً: کار ابتدایی او در حدّ پارس کردن و کار پایانی او احیاناً گزیدن است، نه بیشتر از آن. لذا شیطان با همه قدرتی که به نظر بعضی‏ها در وسوسه کردن دارد و غویِّ قویّ و غَبِیّ است، در عین حال نمی‏تواند کسی را مجبور به پذیرش را ه ضلالت و گمراهی کند.
ثانیاً: برای هر کسی پارس نمی‏کند و هر کسی را به دندان نمی‏گیرد: (إنّه لیس له سلطان علی الذین امنوا وعلی ربّهم یتوکلون إنّما سلطانه علی الّذین یتولونه والّذین هم به مشرکون)[1]. او سگ درِ خانه خداست که نسبت به آشنایان یعنی مخلَصین پارس نمی‏کند بلکه فقط نسبت به غیرآشناها و تازه‏واردها پارس می‏کند. لذا باید کاری کرد که آشنای در خانه خدا و مُخْلَص شد تا از پارس و اغوا کردن او خلاصی یافت.
شیطان چون سگهای نجس العین تربیت‏شده‏ای است که در بعضی خانه‏ها پیدا می‏شود. کسی که سگ تربیت شده دارد در عین حال که آن را نجس‏العین و حرام گوشت می‏داند، به خدمات او نیز توجه دارد لذا وجودش را لازم و احیاناً منشأ برکات می‏شمارد.
ضعف کید شیطان
تعبیر قرآن کریم راجع به شیطان این است: (إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً)[2] یعنی مکر و کید شیطان از اول ضعیف بوده نه این‏که حالا ضعیف شده باشد، بلکه ماهیتاً ضعیف است. لیکن این ضعیف به حساب آمدن در رابطه با خداست، نه کسانی که زیرمجموعه و تابع اوامر و وساوس او هستند.
بدین ترتیب اگر کید شیطان در رابطه با خدا ضعیف است نسبت به انسانی که با خدا رابطه دارد، متخلّق به اخلاق الهی شده و کارهای او رنگ خدایی پیدا کرده نیز، ضعیف و ضئیل خواهد بود. اما اگر رابطه‏ای با خدا نداشته باشد یا رابطه‏اش ضعیف و کم‏رنگ گردد مکر شیطان به همان مقدار، برای او قوی خواهد بود. و به عبارت دیگر بین ارتباط انسان با خدا و قوی بودن کید شیطان برای اغوای انسان رابطه معکوس وجود دارد.

جنگ نابرابر
جنگ انسان با شیطان جنگی نابرابر است که با اندک غفلتی به زیان انسان تمام خواهد شد؛ زیرا:
1 ـ شیطان دارای اصحاب و اعوانی است که قرآن کریم از آنها به قبیل و ذریّه تعبیر می‏کند: (... هو وقبیله...)[1] ؛ (أفتتخذونه وذرّیّته أولیاء من دونی... )[2]. بنابراین، لشکر فراوانی در اختیار دارد و خودش فرمانده لشکر است.
2 ـ شیطان با هیچ کس سر سازش ندارد و دشمن بنی آدم است: (إنّ الشیطان للإنسان عدوٌّ مبین)[3]؛ (لأُغوینّهم أجمعین)[4] لشکریان او نیز با انسانها دشمنی دارند: »...هم لکم عدوٌّ... »[5].
3 ـ شیطان و اعوان و انصار او برای اِعمال دشمنی به صورتهای گوناگون وارد عمل می‏شوند؛ گاهی سواره، گاهی پیاده، گاهی فردی، گاهی جمعی: (أجلِب علیهم بخیلک ورجلک)[6] گاهی تهدید می‏کند و وعید می‏دهد: (وعِدْهُم)[1]؛ (ألشیطان یعدکم الفقر)[2] گاهی امر می‏کند: (یأمرکم بالفحشاء)[3] گاهی می‏ترساند: (یخوّف أولیائه)[4] گاهی به صورت خیرخواهی وارد می‏شود: (فوسوس إلیه الشیطان قال یا ءادم هل أدلّک علی شجرة الخلد ومُلکٍ لایبلی)[5]؛ (وقاسمهما إنّی لکما لمن الناصحین)[6] گاهی با تزیین اَعمال بزهکاران: (زیّن لهم الشیطان أعمالهم)[7] و گاهی به صورت مشارکت در اموال و اولاد: (شارِکْهم فی الأموال والأولاد)[8] و گاهی....
4 ـ گناهان تیرهای شیطان است که از چلّه کمان او به سوی آدمی پرتاب می‏شود. از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «ألنظر سهْم مسموم من سهام إبلیس»[9]؛ نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است. البته در این حدیثْ نگاه به عنوان مثال و یکی از مصادیق آن ذکر شده است وگرنه هر گناهی تیر مسموم شیطان است و نگاه خصوصیتی ندارد. بسیاری از گناهان بدتر از نگاه شیطانی و دارای آثار تخریبی بیشتری است.
5 ـ درگیری و دشمنی شیاطین با انسان پایان نمی‏پذیرد هم در گذشته وجود داشت و هم در آینده وجود خواهد داشت: (إنّ الشیطان کان للإنسان عدوّاً مبیناً).[10] مگر این که انسان را شکست بدهد و زشتی‏هایش را آشکار کند و او را رسوا سازد: (وکان الشیطان للإنسان خذولاً)[1]؛ (زیّن لهم الشیطان أعمالهم فصدّهم عن السّبیل فهم لایهْتدون)[2] یا این که از دست انسان شکست بخورد و کاملاً ناامید گردد: (إنّه لیس له سلطان علی الّذین ءامنوا وعلی ربّهم یتوکّلون)[3]؛ (لأُغوینّهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلَصین)[4]. بدین ترتیب تا انسان به ایمان کامل، توکّل و مقام مخلَصین نرسد، در معرض اغوا و وساوس شیطان قرار دارد.
6 ـ مشکل بزرگ آدمی این است که این همه دشمن، که از هر طرف به او حمله و تیراندازی می‏کنند، از دید او مخفی هستند و او آنها را نمی‏بیند از این‏رو نمی‏تواند با آنها مقابله‏به‏مثل کند یا با فرار کردن از دستشان رها شود ولی آنها او را می‏بینند. لذا می‏توانند به‏طور دقیق او را نشانه‏گیری کنند: (إنه یریکم هو وقبیله من حیث لا تروْنهم)[5].
بدین ترتیب جنگ انسان با شیطان جنگی نابرابر و تمام‏عیار خواهد بود. برای چنین کسی کید و مکر شیطان بسیار قوی است. از این رو فرمود: (ولقد أضلّ‏منکم جبلاًّ کثیراً أفلم تکونوا تعقلون)[6]؛ گروههای بسیاری از شما را گمراه کرده است، آیا اندیشه نمی‏کنید؟ هم افراد زیادی را گمراه کرد و هم افراد بزرگی‏را. سامری انسانی عادی نبود بلکه اهل کرامت بود و چیزی را می‏دید که دیگران نمی‏دیدند: (قال بصُرْت بما لم یبصروا به... )[7]، بلعم باعورا به مقامی رسیده‏بود که آیات الهی به او عنایت شده بود: (واتل علیهم نبأ الذی ءاتیناه‏ءایاتنا... )[1] برصیصای عابد که بعضی آیه شریفه (کمثل الشیطان إذ قال للإنسان اکفر فلمّا کفر قال إنّی بری‏ءٌ منک إنّی أخاف الله ربّ العالمین)[2] را بر او تطبیق نمودند به مقامی رسیده بود که مستجاب‏الدعوة بود ولی سرانجام کافر شد. اینها با آن مقام‏های عالی و بلندی که داشتند فریب شیطان را خوردند و گمراه شدند.[حماسه و عرفان - صفحه 110]
اگر انسان بخواهد این جنگ نابرابر را به نفع خودش به پایان برساند، راهش این است که در پناهگاه مستحکمی سنگر بگیرد تا شیطان او را نبیند و او شیطان را ببیند و در آنجا به کمک سایر سربازان الهی که آسمان و زمین سرباز او هستند: (لله جنود السماوات والأرض)[3] و کسی جز خود خدا از سربازان الهی خبر ندارد: (وما یعلم جنود ربّک إلاّ هو)[4] شیطان و ذریه او را رجم کند. البته باید مواظب باشد که از این سنگر خارج نشود، چون خارج شدن همان و مورد اصابت تیر شیطان قرار گرفتن همان. یک لحظه غفلت و خروج از این سنگر منجر به تیرخوردن می‏شود زیرا تیرهای مسموم شیطانی از هر طرف مثل باران می‏بارد: (زین لهم الشیطان أعمالهم فصدّهم عن السّبیل وکانوا مستبصرین)[5]؛ با آن که آنان ره‏یافته و بینا بودند، شیطان با تزیین اعمالشان آنها را از راهشان بازداشت. چنانکه سامری، بلعم باعورا، برصیصای عابد و امثال اینها با یک لحظه خارج‏شدن از دژ مستحکم ولای الهی گرفتار تیر شیطان شدند.
تردیدی نیست که آنچه نجات‏بخش است پناه‏بردن عملی است، نه گفتن جمله «پناه می‏برم»، از این جهت «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» وقتی نافع است که انسان حرکت کند و وارد سنگر و دژ مستحکم الهی بشود، نه این که به تکرار و تلفظ آن قناعت ورزد. همان‏طور که تکرار جمله «پناه می‏برم به این سنگر» انسان را از درندگان یا تیر دشمن در میدان جهاد اصغر حفظ نمی‏کند بلکه پناه‏بردن عملی مایه نجات انسان می‏گردد.
مرحوم سیدابن‏طاوس برای حفظ از وساوس و گمراهی‏های شیطان دعایی ذکر می‏کند که اشاره‏ای به این مطالب دارد. آن دعا این است:
أللّهمَّ إنّ إبلیسَ عبدٌ من عَبیدِک یرانى من حَیثُ لا أراهُ وأنتَ تَراهُ مِنْ حَیْثُ لا یَراکَ وَأنتَ أقوی عَلی أمْرِهِ کلِّهِ وهُوَ لا یَقوی عَلی شى‏ءٍ من أمْرِکَ، أللّهُمَّ فَأنَا أسْتَعینُ بِکَ عَلَیهِ یا ربِّ فَإنّى لا طاقَةَ لى بِه ولا حولَ ولا قُوّة لى علیهِ إلاّ بِکَ یا رَبِّ، أللّهُمّ إنْ أرادنى فَأرِدْهُ وإن کادَنى فَکِدْهُ وَاکْفِنى شرَّهُ وَاجْعَلْ کیْدَهُ فى نَحْرهِ وَاکْفِنى بِرحْمتِکَ یا أرْحَمُ الرّاحمین وصَلّی اللهُ علی مُحمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهرین[1].

تزلزل شیطان
شیطان از طرفی برای توده مردم همانند کلب مُعلَّم پارس می‏کند و می‏کوشد آنان را از پیمودن مسیر هدایت بازدارد. از طرف دیگر انبیا(علیهم‏السلام) و اولیای الهی انسان‏ها را دعوت و راهنمایی می‏کنند و به آنها می‏گویند: به پارس شیطان اعتنا نکنید و با آن بجنگید و راه فطری هدایت، کمال و سعادت را طی کنید. اگر کسی بی‏اعتنا به پارس شیطانْ به راهی که راهنمایان الهی ارائه داده‏اند ادامه داد و آن راه را طی کرد شیطان عقب‏نشینی کرده و دیگر پارس نمی‏کند، چون خنّاس است. کار او این است که یک پایش جلو و یک پایش پشت‏سر، آماده خَنْس و فرار است.
علی(علیه‏السلام) وقتی شیطان را معرفی می‏کند، می‏فرماید: او مثل دزد ترسو است که دو پای او کنار هم نیست بلکه یک پای او جلو، و پای دیگر او پشت سر آماده فرار است؛ «فإنّ الشیطان کامن فى کِسْره وقد قدّم للوثْبةِ یداً وأخّر للنُکُوص رِجْلاً»[1] یعنی اگر مواظب او باشید و به او نظر افکنید و با گفتن أعوذ بالله به او پرخاش کنید، فرار می‏کند و به گوشه‏ای می‏خزد. چون همیشه آماده فرار است.
آن وقتی که شیطان خود را نشان می‏دهد، مصداق (الّذی یوسوس فی صدور النّاس)[2]است و آن هنگام که انسان از دست او به خدا پناه برد، او را رجم کند و به پارس او اعتنا نکند او هم در گوشه‏ای می‏خزد. وقتی خزید، اسیر کردنش آسان است هنگامی که اسیر شد، انسان از وسوسه او می‏آرمد. کار انبیا اسیر کردن شیطان است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إنّ الله أعاننى علی شیطان حتّی أسلم علی یدى»[3] من شیطان خویش را منقاد کرده‏ام یعنی او را به اسارت گرفته‏ام.

تفاوت جنگ درون با جنگ بیرون
شیطان در نبرد با انسان تلاش می‏کند تا او را به اسارت درآورد. فرق جنگ درونی با جنگ بیرونی این است که در جنگ بیرونی هر کسی سعی می‏کند رقیب خود را بکشد یا اسیر بگیرد. امّا در جنگ درونی، شیطان اصلا نمی‏خواهد انسان را از بین ببرد. چون می‏داند که اگر شخص را از بین ببرد نفعی عاید او نمی‏شود. او می‏خواهد انسان را ابزار کار خود قرار دهد. از این‏رو همه تلاش وی این است که انسان را زنده دستگیر کند و اسیر بگیرد. معنای «کم من عقل أسیر تحت هویً أمیر»[4] نیز همین است.
خلاصه: هر چه که در عالم هستی وجود دارد عارفْ آن را زیبا می‏بیند؛ جهنّم باشد یا زندان، جنگ باشد یا صلح، شیطان باشد یا غیر آن. یعنی آثار مثبت هیچ چیزی را از نظر دور نمی‏دارد، گرچه از آثار منفی و خطراتش می‏پرهیزد و میان رضای به قضای الهی و رضای به مَقْضی فرق می‏گذارد.