تاریخ نگارش : پنجم فروردين 1391
ستارگان حرم حسینی
حاجیه تقی زاده فانید
سید شریف رضی ، سید شریف مرتضی ، شیخ یوسف بحرانی ، وحید بهبهانی ، سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) ، ملا محمد صالح برغانی ، شیخ محمد حسن حائری (صاحب فصول) ، سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) ، میرزا محمد تقی شیرازی ، ملا حسینقلی همدانی ، ...

کلید واژه : ستارگان حرم حسینی
سید شریف رضی ، سید شریف مرتضی ، شیخ یوسف بحرانی ، وحید بهبهانی ، سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) ، ملا محمد صالح برغانی ، شیخ محمد حسن حائری (صاحب فصول) ، سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) ، میرزا محمد تقی شیرازی ، ملا حسینقلی همدانی ، ...

اولین علامت بارگاه امام حسین(ع) از سوی قبیله‌ بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکنی گزیده بودند بنا نهاده شد. آنها مراسمی خاص برای به خاک سپردن سید الشهدا(ع) برگزار کردند و علامتی بر قبر شریف وی گذاشتند که سایبانی کوچک بر قبر حضرتش بود. با بر سر کار آمدن مختار بن ابی عبیده ثقفی که حکومتش را به نام خونخواهی از قاتلان حسین(ع) در کوفه برقرار کرده بود، این بارگاه پیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.

از آن به بعد شیعیان رهسپار زیارت قبر شریف امام حسین(ع) و اهل بیت و صحابه آن حضرت شدند و این قبر به قبله‌گاهی برای شیعیان بخصوص در کوفه، مدائن و شهر بصره تبدیل شد و مختار در آن زمان بنایی در اطراف قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و روستایی در آن منطقه تشکیل شد.بعد ها عالمان و فرهیختگان فراوانی توفیق حضور در جواز بارگاه با عظمت امام حسین (ع) را یافتند.

سید شریف رضی

سید رضی درسال 395ق. در محلة شیعه نشین بغداد چشم به جهان گشود. نسب وی از مادر با شش واسطه به امام زین العابدین علیه السلام و از پدر با پنج واسطه به امام هفتم علیه السلام می‌رسد.

نامش محمد بود ولی بعد به «سیدرضی» یا «شریف رضی» شهرت یافت. روزی مادرش دست او را گرفت و به همراه برادرش سید مرتضی به محضر فقیه بزرگ وقت، شیخ مفید برد که در مسجد براثای بغداد به تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان مشغول بود. وقتی چشمان شیخ به آن دو افتاد و درخواست مادرش را شنید، بی‌اختیار اشک از گونه‌هایش جاری شد و گفت:

«شب گذشته در خواب دیدم در همین مسجد مشغول تدریس هستم، ناگهان خانم فاطمة زهرا علیها السلام وارد شد و در حالی که دست دو فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را گرفته بود به من فرمود: ای شیخ، دو فرزندانم را پیش تو آوردم تا به آنان فقه و دین بیاموزی. [1]

از همین روز سید رضی همراه برادرش سید مرتضی در محضر شیخ مفید زانوی تلمّذ زدند و علم دین آموختند

سید رضی وقتی به مقام عالی از علوم اسلامی رسید، خود به تعلیم و تربیت شاگردان همت گمارد.

زمانی که سید رضی صاحب فرزند شد، ابو محمد مهلبی، وزیر بهاء الدوله، هدیه‌ای برای او فرستاد تا بدین وسیله از فرصت استفاده کند و دل سید را به دست آورد، ولی سید از قبول آن امتناع ورزید.

وزیر چند بار هدیه را برگرداند و در آخرگفت: به قابلة نوزاد بدهید. باز سید نپذیرفت و فرمود: قابله غریبه نیست و از اعضای خانوادة خودمان است و نیازی به هدیه ندارد.[2] سید آثار گرسنگی از خود به یادگار گذاشت که کتاب نهج البلاغه تنها نمونه‌ای از آن همه است.

شریف رضی در محّرم سال 406ق. در بغداد رحلت کرد. پیکرش را نخست درخانة خویش به امانت دفن کردند. بعد به کربلا انتقال دادند و در پشت حرم امام حسین علیه السلام کنار قبر ابراهیم مجاب نوادة امام کاظم علیه السلام به خاک سپردند. [3]

سید شریف مرتضی

سید مرتضی در ماه رجب سال 355 در شهر بغداد از مادر زاده شد. او نیز مانند برادرش سید رضی، از محضر شیخ مفید، شیخ صدوق و دیگران بهره علمی برد و پس از آن، حوزة درسی تشکیل داد و شاگردانی؛ مانند شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی، سلار دیلمی و قاضی بن براج تعلیم و تربیت کرد. [4] در آن زمان، در شهر بغداد مرکز علمی و کتابخانه وجود نداشت برای نخستین بار مرکز علمی مهمی با نام «دارالعلم» با کتابخانة بزرگ و مجهّز تأسیس کرد و خانة مسکونی خود را برای این مهم قرار داد. [5]

سید مرتضی در زمان خود، مسؤولیت نقابت و امین حجاج و نظارت بر دیوان مظالم را بر عهده گرفت و از حقوق اجتماعی علویان در عصر خلفای بنی امیه دفاع کرد. [6]

آثار قلمی این فقیه بزرگ، به نود عنوان می‌رسید که مهمترین آن «امالی» در فقه، تفسیر و حدیث و شعر است.

کتاب دیگرش «شافی» است که بهترین کتاب در موضوع امامت شناخته می‌شود.

وی سرانجام در سن هشتاد سالگی، روز یکشنبه 25 ربیع الاول 436ق. در شهر بغداد به دیار حق شتافت. پیکرش را نخست در محلة کرخ بغداد، داخل منزلش به خاک سپردند و سپس به کربلا انتقال داده، در جوار قبر برادرش سید رضی، جنب مقبرة ابراهیم مجاب، در حرم حسینی دفن کردند.

در سال 942ق. قبر این عالم بزرگ به دستور بعضی از فرمانروایان روم نبش شد، ناگهان دیدند که بدن شریفش تازه بوده و حتی آثار حنا در دست­ها و صورتش نمایان است.[7]

شیخ یوسف بحرانی

مرحوم بحرانی در سال 1107 درقریة ماخور بحرین به دنیا آمد. مقدمات علوم را نزد پدر بزرگ و پدرش شیخ احمد آموخت. پس از آن، در درس شیخ احمد بلادی شرکت کرد. آنگاه به قطیف رفت و در آنجا به مدت دو سال در محضر شیخ حسین ماخوری تهذیب شیخ طوسی را تلمّذ نمود و از آنجا به کرمان و شیراز آمد و از اساتید این دو شهر نیز بهرة وافی برد و حدود چهارده سال امام جمعة شیراز شد.

در غائلة نعیم دان خان در سال 1156ق. که به شیراز حمله کرد و مردم را قتل عام نمود، او به ناچار از شیراز خارج شد و به فسا رفت و در آنجا کتاب معروف خویش «الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره» یک دورة کامل فقه شیعه را به رشتة تحقیق و تحریر در آورد.

بحرانی بعدها در حوزة کربلا مستقر شد و شاگردان زیادی؛ مانند ملا مهدی نراقی، سید بحرالعلوم، میرزای قمی و صاحب ریاض را تعلیم و تربیت کرد. وی آثار ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشت که مهم‌ترین آن همین الحدائق بود و او را به «صاحب حدائق» معروف ساخت.

این دانشمند بزرگ شیعه، نخست تفکّر اخباری یافت ولی طی مباحثی که با مرحوم وحید بهبهانی داشت، این مسلک را کنار گذاشت و به جمع اصولی‌ها و اجتهاد محوران پیوست.

به دنبال آن، بسیاری از شاگردانش نیز چنین کردند و مرحوم بحرانی با این حرکت تاریخی، تحوّل شگرفی را در میان عالمان و حوزه‌های علمی شیعه به وجود آورد. [8]

سرانجام او در 79 سالگی، چهارم ربیع الاول 1186 دار فانی را وداع کرد. وحید بهبهانی بر پیکرش نماز خواند و در رواق شرقی حرم امام حسین علیه السلام پایین محل دفن شهدا به خاک سپرده شد.[9]

وحید بهبهانی

محمد باقر، فرزند محمد اکمل، معروف به وحید بهبهانی، درسال 1118ق. در اصفهان متولد شد. [10] پدرش از نوادگان شیخ مفید و مادرش از نوادگان ملا صالح مازندرانی (داماد علامه محمد تقی مجلسی) بودند.

او در عنفوان جوانی پدر را از دست داد و در سن 17 سالگی عازم نجف شد و از محضر سید محمد طباطبایی بروجردی و سید صدرالدین قمی بهره برد. این عالم متعهد به خاطر انجام تبلیغ و ارشاد مردم، از نجف به بهبهان آمد.

و مدت سی سال در این شهر به وظیفة دینی و اجتماعی خود عمل کرد. پیش از ورود او به این شهر، مسلک اخباری­گری فرارگیر بود که در اثر مبارزة وی با این مسلک، روش اخباری­گیری برای همیشه از بهبهان رخت بر بست.[11]

وحید بهبهانی پس از سی‌سال، دوباره به نجف بازگشت و چون اساتید آنجا را برای خویش سودمند نیافت به کربلا هجرت کرد. در آن ایام، شهر و حوزة کربلا نیز از افکار اخباری­گری در امان نمانده بود و شیخ یوسف بحرانی مجتهد و فقیه آن­ها محسوب می‌شد. او چند روزی در جلسة درسی صاحب حدائق شرکت کرد و او را شخصیت معتدل و منصف یافت. بدین ترتیب وحید بهبهانی جلساتی را با استاد اخباریان ادامه داد و مرحوم شیخ یوسف بحرانی را به اصول گرایی راغب نمود. [12]

این عالم بزرگ از عزّت نفس والایی برخوردار بود. به اندک قناعت می‌کرد و از کسی هدیه‌ای نمی‌پذیرفت. روزی سلطان آقا محمدخان؛ قرآنی را که با یاقوت، الماس و زبرجد آراسته بود، برای ایشان هدیه فرستاد ولی او نپذیرفت و به آورندگان فرمود: این سنگ‌های قیمتی را از قرآن جدا کرده، آن‌ها را در بازار بفروشید و به فقیران و تهی‌دستان بدهید و قرآن را هم در نزد خود نگه دارید و هر روز آیاتی از آن را تلاوت کنید. آنگاه در را به روی مأموران شاه بست. [13]

سرانجام وی درشوال 1205ق. چشم از جهان فروبست و پیکر نحیفش در رواق شرقی حرم حسینی، پایین آرامگاه شهیدان به خاک سپرده شد. بعضی تاریخ فوت او را 1208 یا 1206 نیز ذکر کرده‌اند.[14]

سید علی طباطبایی (صاحب ریاض)

او در ربیع الأول سال 1161ق. در شهر کاظمین از مادر زاده شد. پدرش محمد علی و تبارش از جانب پدر به سادات حسنی، معروف به طباطبایی می‌‌رسد. مادرش خواهر وحید بهبهانی است و خودش هم در نهایت داماد وی شد. صاحب ریاض مقدمات را نزد پسر دایی‌اش محمد علی بهبهانی فرا گرفت. بعد سطوح عالی را از محضر دایی‌اش وحید بهبهانی بهره برد و به درجة اجتهاد رسید. آثار بسیاری از وی تألیف شدکه مهم‌ترین آن «ریاض المسائل فی بیان الأحکام بالدلائل» است. از همین رو، وی به صاحب ریاض مشهور شد.[15]

سید علی طباطبایی به امر استادش، وحید بهبهانی، کرسی درس در حوزة کربلا به راه انداخت و شاگردان بسیاری؛ مانند شیخ ابوعلی (صاحب منتهی المقال)، شیخ اسد الله دزفولی (صاحب مقابس الأنوار)، سید جواد حسینی عاملی (صاحب مفتاح الکرامه)، محمد صالح برغانی،سید محمد باقر شفتی معروف به حجة الاسلام رشتی و سید محمد مجاهد تربیت نمود.[16]

مرجعیت این عالم بزرگ مصادف با فتنة وهابیت در عتبات عالیات بود. او در دفاع از حریم شهر کربلا، در سال 1217ق. دیوار بلندی پیرامون این شهر احداث کرد و برای تأمین امنیت شهر، نیروی انتظامی تشکیل داد و از قبیلة بلوچی‌ها که دارای اندام قوی بودند، در این نیرو استخدام کرد. در عمران و آبادی شهر اقدام اساسی نمود. خانه‌ها و باغ‌های فراوانی خرید و وقف مستمندان و فقیران کرد. از جمله خدمات این مرجع بزرگ در کربلا، تأسیس مسجد جامع این شهر در سال 1220ق. است. این مسجد در جنب بازار بزرگ تجاری کربلا است و دارای مصلای بزرگی می‌باشد. [17]

سرانجام سید علی طباطبایی در سال 1231ق. در سن هفتاد سالگی به رحمت ایزدی پیوست. پیکر او در رواق مطهر امام حسین علیه السلام ، پایین پای شهدا، جنب مقبرة دایی‌اش وحید بهبهانی به خاک سپرده شد.[18]

ملا محمد صالح برغانی

ملا محمد صالح، فرزند ملا محمد ملائکه، به سال 1200ق. در روستای برغان، از توابع کرج و در 38 کیلومتری شمال غربی این شهر به دنیا آمد. مقدمات را در همان روستا آموخت و در ایام جوانی، قرآن و نهج‌البلاغه را حفظ کرد. بعد به قزوین رفت و سطوح متوسط را در آنجا گذراند. سپس به اصفهان هجرت و مدتی هم از محضر ملا محمد بید آبادی استفاده کرد. آنگاه به کربلا مشرف شد و در درس وحید بهبهانی حضور یافت.

چند سال بعد در اثر شیوع وبا به ایران بازگشت مدتی در قم از محضر میرزای قمی و در مشهد از محضر میرزا مهدی خراسانی بهره برد. سرانجام بار دوم به عراق عزیمت کرد و در نجف از حوزة درسی سید بحرالعلوم، صاحب ریاض، علامه شیخ جعفر کاشف الغطا و میرزا مهدی شهرستانی بهره‌های فراوان برد و به درجة اجتهاد رسید.

او پس از تکمیل تحصیلات به تهران آمد و در این شهر ساکن شد. این ایام مصادف با جنگ ایران و روسیه بود که بخشی از شهرهای شمالی ایران به اشغال قوای روسیه در آمد.

این مجتهد دردمند که شاهد بی‌کفایتی فتحعلی شاه قاجار بود، طی فتاوایی خواستار آن شد که هرگونه صلح و جنگ و قرار داد با کشورهای اجانب زیر نظر و با اذن فقهای عظام انجام گیرد. شاه که از این امر احساس خطر کرده بود، جلسه‌ای تشکیل داد و علمای تهران از جمله ملامحمد صالح برغانی را به کاخ گلستان دعوت کرد. مرحوم برغانی در حضور شاه به درخواست خویش با دلیل و برهان تأکید کرد. در پی‌ این ماجرا، فتحعلی شاه دستور تبعید او به عراق را صادر کرد.

برغانی درکنار آن، رهبری مبارزه با فرقه‌‌های انحرافی مانند شیخیه را بر عهده داشت و افکار واندیشه‌های انحرافی این گروه را برای مردم آشکار ساخت. میرزای شیرازی بزرگ، اشرف الدین قزوینی (معروف به نسیم شمال)، میرزا کوچک خان جنگلی و سید جمال الدین اسد آبادی از جمله شاگردان وی به شمار می‌آیند.

از وی آثاری در فقه، اصول، تفسیر، اخلاق و مواعظ به یادگار مانده است.

سرانجام وی غروب جمعة 27 جمادی الثانی 1271 در زیارت حرم سید الشهدا و عبادت و عرض نیاز به درگاه خدا، چشم از جهان فرو بست. طبق وصیتش در رواق غربی بالا سر حرم، متصل به دیوار، کنار پنجرة بالاسر به خاک سپرده شد. مقبره‌اش بقعة مخصوص دارد. [19]

شیخ محمد حسن حائری (صاحب فصول)

محمد حسین فرزند حاجی محمد رحیم بیک استاجلویی، در آخر سدة دوازدهم هجری، در ایوان کیف از توابع سمنان دیده به جهان گشود. پدرش از بزرگان ایل و طایفة استاجلو بود. او مقدمات را در تهران آموخت. بعد به نجف هجرت کرد و در آنجا از محضر برادرش شیخ محمد تقی ایوانکیفی (صاحب هدایة المسترشدین) بهرة فراوان برد. در سال 1216ق. که وهابیان به شهر نجف حمله‌ور شدند و به قتل و غارت مردم پرداختند، او به همراه استاد و برادرش به اصفهان آمد و پس از اندکی که این غائله خوابید بار دیگر به عراق رفت و این بار در حوزة کربلا ساکن شد و به تدریس، تعلیم و تألیف پرداخت و در ادامه، مرجعیت و رهبری حوزة کربلا را به دست گرفت. [20]

آقا بزرگ تهرانی در توصیف شخصیت و فعالیت‌های علمی و اجتماعی او می‌نویسد:

«دانشمند فاضل و محقق بزرگ که در دانش اصول به عنوان مؤسس از او یاد می‌شود، بی‌تردید از برگزیدگانِ عالمان روزگارش به شمار می‌رود. شاگردان زیادی از فقیهان و اصولیان از محضر او بهره‌مند شدند. او وظایف شرعی خود را که به عنوان یک مجتهد و مرجع تقلید بر عهده داشت، به نیکی انجام می‌داد. به امور حوزه سامان می‌بخشید و در حرم مطهر امام حسین نماز جماعت می‌خواند و تعداد زیادی از علما و طلاب و مردم صالح و شایسته در نمایش شرکت می‌کردند. در ایام مرجعیت او فرقة شیخیه در کربلا درحال گسترش و تبلیغ افکار انحرافی خود بودند ولی او هرگز سکوت اختیار نکرد و آرام نگرفت، بلکه مبارزة سخت و دشواری را با آنان آغاز کرد. و در نهایت آن‌ها را شکست داد و منزوی کرد.»[21]

روزی از این عالم پرتلاش پرسیدند، اگر بدانی چند ساعت دیگر به مرگت مانده است در این چند ساعت چه می‌کنی؟ پاسخ داد: روی سکوی خانه‌ام می‌نشینم تا نیازهای مردم را برآورده سازم شاید کسی بیاید و از من چیزی بخواهد و نیازی داشته باشد، گرچه آن نیاز، استخاره باشد.

کتاب ارزشمند «الفصول الغرویه فی الأصول الفقهیه» از آثار ماندگار اوست که به همین سبب وی به «صاحب فصول» شهرت یافته است. سرانجام وی سال 1261ق. در کربلا چشم از جهان فرو بست و در یکی از حجره‌های کوچک حرم حسینی، در مقبرة سید مهدی طباطبایی مقابل مقبرة صاحب ضوابط به خاک سپرده شد.[22] آقا بزرگ تهرانی سال رحلت او را 1254ق. ذکر می‌کند. [23]

سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط)

سید ابراهیم، فرزند سید محمد باقر در سال 1214ق. در قزوین به دنیا آمد. همراه پدر به کرمانشاه رفت و مقدمات را در حوزة آن شهر نزد اساتید آموخت. بعد با اجازة پدر به کربلا مشرف شد و در حوزة این شهر از محضر اساتید بزرگی چون شریف العلمای مازندرانی و سید محمد مجا هد و شیخ موسی کاشف الغطا بهرة وافی ‌برد و به درجة عالی از اجتهاد رسید و خود یکی از مدرّسان ممتاز این حوزه در مؤسسة حسن خان سردار شد. [24] از شاگردان بارز وی می‌توان حضرات آیات: شیخ حسین ترک، شیخ زین العابدین مازندرانی، ملا علی کنی، میرزا محمد تنکابنی (صاحب قصص العلما)، سید محمد باقر خوانساری (صاحب روضات الجنات)، شیخ عبد الحسین تهرانی (شیخ العراقین) و میرزا ابوالقاسم کلانتر نام برد.[25]

این عالم سختکوش، در فقه و اصول آثاری دارد. مهم‌ترین آن «ضوابط الأصول» است که در مسافرت به مکه مکرمه آن را به رشتة تألیف در آورد و به خاطر اهمیت آن، به «صاحب ضوابط» شهرت یافت.

از جملة خدمات عمرانی و اجتماعی او می‌توان به بازسازی حرم و تذهیب ایوان صحن حضرت عباس علیه السلام ، باز سازی گنبدهای حرم حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، پاک سازی نهر حرم امام حسین علیه السلام ، ایجاد حصار برای شهر سامرا و تعمیر حرم عسکریین و رسیدگی به وضعیت فقرا و مستمندان اشاره کرد. [26]

در شرح حال وی آمده است:

«چون ضیاء السلطنه، دختر فتحعلی شاه، تحت تأثیر شخصیت علمی او شد، فردی را به نزد آن فقیه سترگ فرستاد و پیشنهاد ازدواج به او داد. سید رغبتی نشان نداد و در پاسخ گفت:

زندگی ما طلاب با زندگی شما شاهزادگان سازگاری ندارد. ضیاء السلطنه پیام داد: من تمام هزینة زندگی تو و همسر و فرزندانت را تأمین می کنم. صاحب ضوابط پاسخ داد: لازمة این کارها، این است که من از همسر و فرزندانم چشم بپوشم و به تو بیشتر توجه کنم و این نهایت بی انصافی و کاری قبیح است و من هرگز مرتکب آن نمی­شوم. باز ضیاء السلطنه اصرار کرد وگفت: من نمی­خواهم تو از زن و فرزندانت جدا شوی، فقط دوست دارم من هم یکی از همسران عائلة شما به شمار آیم وبه این افتخار کنم ولی سید ابراهیم باز هم نپذیرفت و جواب رد به او داد.» [27]

سرانجام او در سال 1264 در اثر بیماریِ وبا چشم از جهان فرو بست و جنب حرم امام حسین علیه السلام مقابل در، مشرف به قبة حضرت ابوالفضل علیه السلام ، کنار مقبرة شیخ محمد حسین معروف به صاحب فصول به خاک سپرده شد. [28]

میرزا محمد تقی شیرازی

میرزا محمد تقی، فرزند میرزا محبّ علی، در سال 1258ق. در شیراز به دنیا آمد. پدرش او را در همان دوران جوانی به کربلا فرستاد. محمد تقی در حوزة کربلا از محضر سید علی نقی طباطبایی و فاضل اردکانی بهره برد. بعد به سامرا رفت و درآن جا به محضر درس میرزای شیرازی بزرگ شتافت و از شاگردان بارز استاد به شمار آمد.

پس از درگذشت استاد خود و وفات آیت الله سید محمد کاظم یزدی، مرجعیت شیعه بر دوش وی نهاده شد. او در مسند مرجعیت، مبارزات طولانی را با استعمار انگلیس آغاز کرد. در سال 1920م. انقلاب عشرین عراق را رهبری نمود. بیانیه‌ها و فتاوای بسیاری در راستای استقلال عراق و مبارزه با استعمارگری صادر کرد.

در آن زمان، نمایندة سیاسی انگلستان به نام «سرپرسی کاکس» بارها از او خواست دیداری باوی داشته باشد ولی میرزا نپذیرفت. بناچار کاکس بدون وقت قبلی به حضور او رفت اما با بی‌اعتنایی میرزا مواجه گشت. این فقیه مجاهد با چهره­ای آکنده از خشم و نفرت پشت به کاکس کرد. در این حال نمایندة انگلستان دست از پادراز‌تر از محضر آن مرجع بزرگ بیرون آمد. میرزا با این عمل تاریخی نشان داد که مرجعیت شیعه هرگز دست دوستی و حسن نیت به سوی تجاوزگران سرزمین اسلامی که دستشان تا مرفق به خون مسلمانان و شیعیان آغشته است، دراز نخواهد کرد. [29]

میرزای شیرازی دوم در کنار مبارزات سیاسی، از تعلیم و تربیت شاگردان فاضل هم غفلت نداشت. عالمان بزرگی مانند: شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شیخ محمد جواد بلاغی، حاج آقا حسین قمی، شیخ محمد علی شاه آبادی (استاد اخلاق امام خمینی) و سید شهاب الدین مرعشی نجفی از پرورش یافتگان مکتب او به شمار می‌آیند.[30]

سرانجام این عالم مبارز در حساس‌ترین شرایط مبارزات مردم عراق که نیاز مبرم به رهبری ایشان داشتند، به وسیلة ایادی دشمن مسموم شد و در شب چهار شنبه سوم ذیحجة 1338ق. چشم از جهان فرو بست. پیکر پاک او پس از تشیع باشکوه در صحن حرم امام حسین علیه السلام ، ضلع شرقی قبله به خاک سپرده شد. [31]

ملا حسینقلی همدانی

مرحوم ملا حسینقلی در سال 1239ق. در روستای «شوند درگزین» از توابع همدان دیده به جهان گشود. دروس مقدماتی را در زادگاهش فرا گرفت. وی برای ادامة تحصیل به تهران آمد. در حوزة تهران از محضر آیت الله شیخ عبد الحسین تهرانی (شیخ العراقیین) استفاده کرد. بعد به سبزوار رفت و در آنجا از محضر ملا هادی سبزواری، آب حکمت و معرفت نوشید. سپس به نجف اشرف هجرت کرد و در حلقة درس استاد سترگ شیخ انصاری نشست و به درجة اجتهاد مفتخر شد و بعد از رحلت شیخ، به تدریس خارج فقه و اصول همت گمارد. او در عرفان و اخلاق از شاگردان خاص عارف عامل، سید علی شوشتری به شمار می‌آمد.

آخوند ملاحسینقلی همدانی تصمیم گرفته بود پس از رحلت استادش شیخ انصاری به تدریس خارج فقه و اصول ادامه دهد ولی توصیة استاد دیگرش سید علی شوشتری، سرنوشت او را تغییر داد. در همین ایّام نامه‌ای از استاد اخلاقش به وی رسید که در آن تأکید شده بود از تدریس فقه و اصول بکاهد و بر تأسیس مکتب اخلاقی و عرفانی همت گمارد.

این معلم بزرگ اخلاق، به توصیة استادش عمل کرد و در تعلیم و تربیت اخلاقی و عرفانی نفوس مستعده کوشید و شاگردان زیادی را در این وادی تحویل جهان اسلام وتشیع داد. حضرات آیات شیخ محمد بهاری همدانی، سید احمد کربلایی، سید عبدالحسین لاری، سید محمد سعید حبوبی، سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، سید حسن امین عاملی (صاحب اعیان الشیعه)، سید حسن صدر عاملی (صاحب کلمه اَمل الآمل) و دیگران از شاگردان او به شمار می‌آیند.

علامة طباطبایی از استادش سید علی قاضی نقل می‌کند: در ایام تشرّفم به نجف، روزی در کوچه‌ای فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. از کسی پرسیدم: آیا این مرد اختلال حواس دارد؟ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسة درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی برخاسته است و این حالت که می‌بینی از تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب است![32]

سرانجام این عارف کامل پس از عمری تلاش در راه تعلیم و تربیت نفوس، روز 28 شعبان 1311ق. در شهر کربلا به لقای پروردگار شتافت. پیکر شریفش در ایوان غربی بزرگ از صحن امام حسین علیه السلام حجرة چهارم (مقابل قتلگاه) به خاک سپرده شد. [33]

برای مطالعه بیشتر در این رابطه می توانید بخش عتبات کتابخانه تخصصی پایگاه اطلاع رسانی حج را در اینجا ملاحظه نمایید.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] . اعیان الشیعه، ج9، ص216

[2] . سیمای فرزانگان، ص401

[3] . مشاهیر المدفونین فی کربلا، سلمان هادی آل طعه، ص32

[4] . گلشن ابرار، ج1، ص62 ـ 61

[5] . علامه امینی، الغدیر، ج4، ص268

[6] . همان، ص205

[7] . گلشن ابرار، ج1، ص68

[8] . گلشن ابرار، ج1، ص272

[9] . مشاهیر المدفونین فی کربلاء، ص92

[10] . اعیان الشیعه، ج9، ص182

[11] . گلشن ابرار، ج1، ص278

[12] . فوائد الرضویه، ص407

[13] . همان، ص406

[14] . اعیان الشیعه، ج9، ص182

[15] . فوائد الرضویه، ص324

[16] . گلشن ابرار، ج3، ص130

[17] . همان، ص128

[18] . اعیان الشیعه، ج8 ، ص314

[19] . ر.ک: گلشن ابرار، ج8 ، ص126 و اعیان الشیعه، ج9، ص369

[20] . گلشن ابرار، ج8 ، ص120

[21] . نقباء البشر، ج1، ص391

[22] . اعیان الشیعه، ج9، ص233 و فوائد الرضویه، ص501

[23] . نقباء البشر، ج1، ص391

[24] . فوائد الرضویه، ص9

[25] . گلشن ابرار، ج89 ، ص108

[26] . همان، ص109

[27] . قصص العلما، ص11

[28] . فوائد الرضویه، ص9

[29] . اعیان الشیعه، ج9، ص192

[30] . گلشن ابرار، ج1، صص453 و 454

[31] . مشاهیر المدفونین فی کربلاء، ص57

[32] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: گلشن ابرار، ج3، ص160

[33] . فوائد الرضویه، ص 148 و مشاهیرالمدفونین، ص206