تاریخ نگارش : دوازدهم اسفند 1389
عدم تحریف قرآن
ایمان دستگردی
عدم تحریف قرآن
مقدمه
کتابهاى آسمانى قبل از قرآن، براى هدایت بشر در زمان پیامبر خاص صاحب همان کتاب نازل شدهاند. امّا قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانى، هدایت بشر را براى همیشه تاریخ بر عهده دارد. این ابدیت، مصون بودن قرآن از تحریف را نسبت به سایر کتب آسمانى از اهمیت بسیار بالاترى برخوردار مىسازد
بحث تفصیلى پیرامون تحریف و انواع آن و نیز بررسى دلایل عقلى و نقلى عدم تحریف قرآن هر چند در قالب این نوشتار نمىگنجد، امّا تلاش شده است به طور مختصر و در عین حال به زبانى ساده در این زمینه مطالبى آورده شود که براى همگان مفید باشد.
کلید واژه : عدم تحریف قرآن,تحریف,قرآن
ناشر : ایمان دستگردی
عدم تحریف قرآن
مقدمه
کتابهاى آسمانى قبل از قرآن، براى هدایت بشر در زمان پیامبر خاص صاحب همان کتاب نازل شدهاند. امّا قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانى، هدایت بشر را براى همیشه تاریخ بر عهده دارد. این ابدیت، مصون بودن قرآن از تحریف را نسبت به سایر کتب آسمانى از اهمیت بسیار بالاترى برخوردار مىسازد
بحث تفصیلى پیرامون تحریف و انواع آن و نیز بررسى دلایل عقلى و نقلى عدم تحریف قرآن هر چند در قالب این نوشتار نمىگنجد، امّا تلاش شده است به طور مختصر و در عین حال به زبانى ساده در این زمینه مطالبى آورده شود که براى همگان مفید باشد.
تحریف در لغت
تحریف از «حَرْف» گرفته شده است و «حرفُ الشیء» یعنى کناره و لبه چیزى؛ مثل: «حرف السیف» بهمعناى لبه شمشیر. تحریف الکلام یعنى: «کلام را به کنارهاى مایل کنیم که احتمال در آن داده شود و بتوان دو معنى از آن دریافت کرد». قرآن کریم درباره یهود مىفرماید: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» نساء، 46. یعنى کلمات الهى را از جایگاه خود منحرف مىساختند؛ مثلاً وقتى خداوند به آنان فرمود «قُولُوا حِطَّةٌ» بقره، 58. بگویید «حِطَّه» (گناهان ما را بریز) آنان مىگفتند «حُنْطَه» یعنى گندم. آنها کلمه را تغییر مىدادند تا معنا تغییر پیدا کند.
اقسام تحریف
تحریف دو قسم است: الف- تحریف معنوى؛ ب- تحریف لفظى.
تحریف لفظى خود اقسامى دارد که در نظر اول به دو قسم (تحریف با افزودن و یا کاستن) تقسیم مىشود و این دو به صورت کم یا زیاد کردن حرف، حرکت، کلمه، آیه و یا سورهاى از قرآن مىباشد. که اکنون به بررسى و بود یا نبود آنها در قرآن کریم مىپردازیم.
1. تحریف معنوى
مقصود از تحریف معنوى: «برداشت انحرافى و تفسیر و توجیه سخن بر خلاف مقصود گوینده» است. گرچه بعضى از علما معتقدند این نوع تحریف در قرآن کریم واقع شده است البیان - خویى (ره)، ص 197.، اما به نظر مىرسد این تحریف در قرآن صورت نگرفته است؛ بلکه هیچ نوع تحریفى در خود قرآن ممکن نیست. همانطور که بعداً ثابت خواهیم کرد.
البته اینگونه تحریفات در قرآن واقع نشده؛ زیرا تحریف خود نوعى باطل است و در قرآن هیچ باطلى راه ندارد. و اگر مفسرى از روى عمد یا سهو، قرآن را به غیر حقیقت آن تفسیر کند، تحریف معنوى با قرآن انجام داده است نه اینکه در خود قرآن تحریف معنوى به وجود آورده باشد. لذا ما تفاسیرى که در آن تحریف معنوى صورت گرفته داریم اما قرآنى که تحریف معنوى شده باشد، نداریم. بواقع، موضوع این نوع تحریف، نه خود قرآن، که تفسیر و برداشت از آن است که عبارت باشد از تفسیر یا ترجمه غلط قرآن به عمد.
2.تحریف لفظى
تحریف لفظى یعنى: «کم یا زیاد کردن قرآن، به طورى که در تلفظ اصل قرآن خللى وارد شود».
براى اینکه ببینیم تحریف لفظى در قرآن کریم صورت گرفته یا نه، باید قرآن موجود بین مسلمین را بررسى کرد.
در زمان نزول قرآن عدهاى به حفظ و عده دیگرى به نوشتن آیات نازل شده مىپرداختند و آیات قرآن را بر روى پوست، کاغذ، چوب، استخوان کتف شتر و گوسفند، پارچه، سنگ و یا... مىنوشتند پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 215. در آن زمان، قرآن بدون حرکت و نقطه نوشته مىشد. زبان مردم جزیرة العرب همانطور که از نامش پیداست، عربى بود، و آنان مشکل زیادى در خواندن این کتاب آسمانى نداشتند، بخصوص که فصاحت و بلاغت در آن زمان به اوج رسیده بود.
وقتى اسلام از جزیرة العرب فراتر رفت و به سرزمینهایى چون ایران، روم و آفریقا قدم نهاد، عده زیادى غیر عرب با زبانهاى مختلف به اسلام گرویدند. اولین نقطه اتصال هر یک از این تازه مسلمانها با اسلام، همان قرآن بود. آنان چون با زبان عربى آشنا نبودند و مقید بودند که این کتاب آسمانى را صحیح تلاوت کنند، ضرورت پیدا کرد که این کتاب را بدون اینکه در اصل تلفظ آن خدشهاى وارد شود نقطه گذارى و اعراب گذارى کنند. این کار هیچ تغییرى در اصل این کتاب آسمانى و یا تلفظ آن، ایجاد نکرد و تنها موجب سهولت در تلاوت آن شد. پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 465. در واقع این نقطه گذارى و اعراب گذارى مرحلهاى از تکامل کتابت است، و نمىتوان آن را افزودن بر قرآن و نوعى تحریف به حساب آورد؛ زیرا تحریف (کم یا زیاد کردن از قرآن به طورى که در تلفظ قرآن تأثیر داشته باشد) شامل این مسأله نمىشود چون حرکات و نقطهها در تلفظ قرآن هیچ تأثیرى ندارد. در واقع مقصود از قرآن کلام الهى است نه این خط و جوهرى که بر روى کاغذ مىآید. بلکه اینها بیانگر کلام الهى است. لذا بعضى از خطاطان «بسم الله الرحمن الرحیم» و یا آیاتى از قرآن را براى زیبایى به شکلهاى مختلف مىنویسند که تحریف شمرده نمىشود چون در اصل تلفظ آنها هیچ تغییرى صورت نمىگیرد.
اما اگر گفته شود قرآن باید به همان شکل نوشته شود که صحابه در زمان حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله) نوشتند و غیر آن هر طور نوشته شود تحریف است، این سخن مورد پذیرش نیست؛ چون: اولا معلوم نیست صحابه همه قرآن را به یک نحو مىنوشتند (خصوصاً در نوشتن که با تمرین زیاد هم چند نفر نمىتوانند مثل هم بنویسند)؛ ثانیاً قرآنى که صحابه نوشتند در دسترس ما نیست؛ ثالثاً قرآن کلام الهى است نه کتابت صحابه.
در بعضى از موارد، براى اشباع کردن کلمهاى، واو آورده شده و گاهى هم ترک شده است و این هم تحریف نیست؛ چون کسى که قرآن را تلاوت مىکند در موردى که اشباع لازم است این کار را انجام مىدهد و جایى که لازم نیست بدون اشباع مىخواند پس همه تلاوت کنندگان، قرآن را مثل هم مىخوانند.
بنا بر این، تحریف لفظى به حرکت و حرف اصلاً در قرآن رخ نداده است.
تحریف لفظى، به صورت افزودن
اولین کسى که به جمع آورى قرآن پرداحت، حضرت على (علیه السلام) بود و سپس ابوبکر و دیگران. اما این قرآنها در دسترس نبود و مردم بیشتر به کمک حافظه، قرآن را قرائت مىکردند. لذا وقتى کلمهاى یادشان مىرفت از مترادف آن استفاده مىکردند. و بعضى از نویسندگان وحى و مفسران قرآن معنا و تفسیر بعضى از کلمات و آیات را نمىدانستند و از رسول اکرم (صلى اللَّه علیه و آله) سؤال مىکردند و معنا و تفسیر آن را جلوى کلمه یا آیه مىنوشتند. وقتى این قرآنها به دست دیگران مىافتاد، خیال مىکردند اینها از قرآن است. مثلاً نقل شده است که ابن مسعود و ابن زبیر و ابن عباس آیه 198 سوره بقره را به این صورت خواندهاند «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ [فِی مَواسِمِ الْحَجِ]»؛ (گناهى بر شما نیست که از پروردگارتان رزق بخواهید {و به تجارت بپردازید} [در موسم و ایام حج]). و حال آنکه «فی مواسم الحج» جزء قرآن نیست و کسى هم نپذیرفته است و در توجیه آن گفتهاند که این تفسیرى از آنان است نه اینکه یک قرائت باشد. تفسیر قرطبى، ج 2، ص 413.
وقتى از روى این مصحفها استنساخ شده و به سایر بلاد فرستاده مىشد، اختلافات زیادى بین مسلمین به وجود آمد. لذا عثمان دستور داد تمام مصاحف را جمعآورى کردند و به همان صورت که نازل شده بود در یک نسخه نوشته و به تمام بلاد مسلمین فرستادند. سید بن طاوس در کتاب «سعد السعود» به مسأله نگارش مصحف در زمان عثمان مىپردازد و مىگوید: «عثمان قرآن را به رأى على (علیه السلام) جمعآورى کرد و در حقیقت پشتوانه کار عثمان در جمع و ترتیب قرآن آگاهىهاى امیر المؤمنین (علیه السلام) درباره قرآن بوده است. و روایاتى نیز از شیعه و سنى مؤید این مطلب است. پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 443. عمده کار عثمان وادار کردن مسلمین بر قرائت واحد بود. همان مدرک، ص 225. این قرائت واحد تا کنون محفوظ مانده است و مسلمین بر همان قرائت هستند و اگر کسى قائل به تحریف قرآن باشد، قائل به این نوع تحریف (زیاد کردن) نشده است و همه قبول دارند که چیزى به قرآن افزوده نشده و اختلاف در تحریف به نقصان است. کسى نگفته است حرف، کلمه، آیه و یا سورهاى به قرآن افزوده شده است. قرآن پژوهى خرمشاهى، ص 87.
پس تحریف مورد اختلاف در بین علما، تحریف به نقیصه است؛ اما علماى بزرگ شیعه معتقد به تحریف به نقیصه و کم شدن از قرآن هم نیستند و اگر کسى هم باشده که چنین مدعایى دارد،به خاطر عدم ژرفنگرى او در روایات و آیات قرآن بوده است.
قرآن و مسأله تحریف
همانطور که قبلاً گفته شد، هیچ نوع تحریفى در قرآن کریم صورت نگرفته است. بخلاف کتابهاى آسمانى دیگر که تمام آنها تحریف شدهاند.
خداوند مىدانست که عدهاى در پى این هستند که قرآن را نیز تحریف کنند و علت تحریف کتب آسمانى قبل این بود که حفظ آن کتابها را به دست خود آنها قرار داد «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ» مائده، 44. علما و دانشمندان (یهود) به این کتاب که به آنها سپرده شده بود حکم مىکردند در نتیجه تمام آنها تحریف شد. براى جلوگیرى از تحریف قرآن، خداوند حفظ این کتاب را خود به عهده گرفت. و چون عدهاى در زمان نزول آیات به فکر تحریف قرآن بودند و آنچه رسول گرامى اسلام مىفرمود بنویسید بعضى از آنها الفاظ دیگرى مىنوشتند. لذا خداوند در همان زمان نزول وحى، آیاتى را فرستاد تا به آنان بفهماند که نخواهند توانست قرآن را تحریف کنند.
گرچه آیات زیادى دلالت بر تحریف ناپذیرى قرآن دارند اما ما در اینجا فقط به بحث در مورد دو آیه شریفه مىپردازیم.
آیه حفظ 1- در بین دانشمندان علوم قرآنى این آیه مشهور به آیة الحفظ است چون با توجه به وجود کلمه حفظ در آیه معناى حفظ و صیانت قرآن از هرگونه تحریف را برداشت کردهاند.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» سوره حجر، 9.
کلمه «ذکر» و مشتقات آن بیش از 300 بار در قرآن آمده است و معانى مختلفى دارد و در مواردى بر قرآن کریم اطلاق شده است؛ از جمله در آیه فوق. لذا یکى از نامهاى قرآن «ذکر» است. و از آن جهت که خداوند متعال با سخن خود بندگان خویش را به فرائض و احکام تذکر مىدهد، به قرآن «ذکر» گفته شده است. پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 26.
معناى آیه این است که: «ما خود ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و خود نگهبان آن هستیم». این آیه از دو جمله تشکیل شده است:
1. إنا نحن نزلنا الذکر؛
2. و إنا له لحافظون.
در جمله اول 4 تأکید وجود دارد (إنّ، نا، نحن، نا)
و در جمله دوم هم 4 تأکید موجود است (إنّ، نا، لام، جمله اسمیه).
این قرآن از طرف خداوندى نازل شده است که یکى از صفات او «حکیم» است. و کارهاى او مطابق با حکمت است. حکمت او اقتضا مىکند نحوه سخن گفتنش دلیل داشته باشد.لذا در اینجا سؤال این است که چرا خداوند با چندین تأکید این دو جمله را فرموده است؟ و چه چیز باعث شده است که خداوند حکیم این دو جمله را با تأکیدهاى فراوان، بیان کند؟
اگر به آیه 6 همین سوره توجه کنیم، مىبینیم خداوند افترا و استهزاى کافران را نسبت به پیامبر نقل مىکند:
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ؛ و گفتند اى کسى که «ذکر» (قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانهاى.
نکات آیه
1. مشرکان پیامبر را به نام خودش خطاب نکردند، بلکه گفتند «یا ایها الذى».
2. چون ادعاى پیامبر را قبول نداشتند که «قرآن از جانب خداوند است» فعل را مجهول (نُزِّلَ) آوردند؛ یعنى نمىدانیم چه کسى اینها را بر تو نازل مىکند. و نگفتند (أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ).
3. حاضر نبودند پیامبر را با ضمیر خطاب، مخاطب قرار دهند بلکه به صورت ضمیر غایب (نُزِّلَ عَلَیْهِ) گفتند . ولى وقتى مىخواستند صفت جنون را به او نسبت دهند، ضمیر خطاب آوردند (إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).
4. شاید کلمه «ذکر» را به این دلیل آوردند که بگویند تا رسول هست یادآورى کننده هم هست، ولى وقتى رسول رفت ذکر هم مىرود. مراجعه شود به تفسیر المیزان ذیل آیه.
با توجه به این نکته، نهایت گستاخى و استهزاى کفار نسبت به پیامبر مشخص مىشود. یعنى براى تمسخر، اسم آن حضرت را نیاوردند و گفتند «یا أَیُّهَا الَّذِی» و چون قبول نداشتند قرآن از طرف خداوند است، فعل را به صورت مجهول (نُزِّلَ) آوردند. باز بهخاطر زیادى عنادشان نسبت به آن حضرت با ضمیر خطاب «عَلَیْکَ» او را مخاطب قرار ندادند، بلکه گفتند «عَلَیْهِ» و حال آنکه وقتى مىخواهند صفت جنون را به آن حضرت نسبت دهند با ضمیر خطاب «إِنَّکَ» گفتند «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ؛مسلماً تو دیوانهاى». حجر، 6.
پس این آیه بهطور واضح دلالت دارد که کافران مُصِر بودند که قرآن از جانب خداوند نیست و مقصود خود را با نیاوردن اسم آن حضرت، و آوردن فعل مجهول، و به کار بردن کلمه ذکر بهجاى قرآن، در مجموع پیامبر را به استهزا مىگرفتند. لذا خداوند متعال در آیه 9 با 4 تأکید فرمود «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و با 4 تأکید بر حفظ آن پا فشارى کرد و این آیه درست در جواب آیه 6 همین سوره است.
از آنجا که کفار حاضر نبودند بگویند «أَنْزَلَ اللَّهُ» و ادعاى خود پیامبر را به رخ او بکشند، خداوند در جواب آنها پنج بار از خود یاد کرد (نا، نحن، نا، نّا، ون) و به این وسیله هم بر از جانب خداوند بودن قرآن تأکید کرد و هم بر حفظ آن از سوى خود. پس این آیه (9 حجر) جواب آیه 6 حجر است و مقصود از «ذکر» در هر دو آیه، قرآن است که در یکى از آنها، از قول کافران از جانب خداوند بودن قرآن را انکار و در دیگرى بر از جانب خداوند بودن آن تأکید مىکند.
البته بعضى گفتهاند مقصود از «ذکر» قرآن نیست بلکه رسول گرامى اسلام است. به دلیل اینکه از رسول خدا در آیه 10 سوره طلاق با کلمه «ذکر» یاد شده است قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً، رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ. (طلاق، 10) گرچه از توضیحات و استدلال طرح شده معلوم شد که مقصود از کلمه «ذکر» در آیه 9 حجر، قرآن است؛ اما جوابهایى به این شبهه داده شده که به اجمال از این قرار است:
1. آیت الله العظمى خویى(ره) مىفرماید: این سخن بىاساس است. چون مقصود از (ذکر) در هر دو آیه قرآن است. به قرینه آوردن لفظ «أنزل الله» و «نزّلنا» و اگر مراد پیامبر بود مناسب این بود که لفظ «ارسال» یا آنچه به معناى ارسال است بیاورد. البیان خویى، ص 207.
توضیح اینکه در قرآن کریم براى فرستاده شدن پیامبر اکرم از کلمه «ارسال» استفاده شده است، همان طور که براى فرستادن قرآن از کلمه «نزل» و مشتقات آن استفاده شده است.
2. سباق آیات دلالت دارد که «ذکر» در آیه 9، قرآن است (همان طور که توضیح آن گذشت).
3. در آیات قبل سخن از تکذیب قرآن است نه تهدید پیامبر (صلى الله علیه و آله) تا خداوند حفظ جان آن حضرت را تضمین کند.
جا دارد در پایان این قسمت، داستانى که قرطبى در تفسیرش نقل کرده ذکر کنیم.
یحیاى اکثم نقل مىکند که مأمون عباسى مجلس مناظره و گفتگویى برقرار کرده بود. در این اثنا، یهودى زیبارویى، با لباسى آراسته و خوشبو، همراه دیگران وارد آن مجلس شد. وى بسیار زیبا و شیوا سخن مىگفت. وقتى مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند، مأمون او را فراخواند و از او پرسید: «آیا تو یهودى هستى؟»
گفت: «بله».
مأمون به او گفت: «مسلمان شو تا هر حاجتى دارى برآورده کنم» و وعدههایى به او داد. یهودى جواب داد دین خود و پدرانم را رها نمىکنم، و از پیش مأمون رفت.
سال دیگر همان یهودى در حالى که مسلمان شده بود، در همان مجلس حاضر شد و مسائل فقهى را به بهترین شکل بیان کرد. وقتى مجلس تمام شد، مأمون او را فراخواند، و از او پرسید: «آیا تو همان شخصى نیستى که سال گذشته در مجلس ما بودى؟»
جواب داد: «آرى».
مأمون پرسید:« به چه دلیل مسلمان شدى؟»
جواب داد: «وقتى سال قبل از پیش شما رفتم، تمایل پیدا کردم که این ادیان را آزمایش کنم که کدام بر حق است. و همانطور که مىبینى من خطّ زیبایى دارم و با همان خطّ زیبا سه نسخه کتاب انجیل نوشتم و مقدارى از آن کم کردم و مقدارى به آن افزودم و به کلیساى مسیحیان بردم، بلافاصله از من خریدند و سپس سه نسخه تورات نوشتم و مقدارى از آن کم کردم و مقدارى نیز به آن افزودم و به معبد یهودیان بردم آنان نیز از من خریدند. سپس رو آوردم به قرآن و سه نسخه از آن را نوشتم و مقدارى به آن افزودم و قدرى نیز از آن کم کردم. آوردم پیش کتاب فروشها، آن را ورق زدند، وقتى مىدیدند کم و زیادى در آن هست، همه به من بر مىگرداندند و نمىخریدند. از این جا دانستم که این کتاب محفوظ است و تحریف نمىشود و این دلیل مسلمان شدن من بود.
یحیى بن اکثم مىگوید در آن سال به حج مشرف شدم و در آنجا «سفیان بین عیینه» را دیدم. خبر مسلمان شدن آن یهودى را نقل کردم، او گفت مشابه این داستان در قران هست، آنجا که خداوند درباره تورات و انجیل مىفرماید: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ» مائده، 44.. خداوند حفظ تورات و انجیل را به آنها واگذار کرد، آن را ضایع کردند و درباره قرآن فرمود:
«إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حجر، 9.. که خود متکفل قرآن شد و هرگز ضایع نخواهد شد. تقسیر الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، ج 10، ص 6.
از این داستان استفاده مىشود که مسلمانان در نگهدارى و حفظ قرآن کوشا بودند و دقت داشتند؛ حتى کتاب فروشها که کارشان فروش کتاب است. در صورتى که از صدر اسلام تا کنون علاوه بر اهل بیت (علیهم السلام)، علماى بسیارى از شیعه و سنى بودند که فقط در تفسیر قرآن کار مىکردند. با این وجود چگونه مىشود این کتاب الهى را تحریف کرد.
از آیه 9 حجر استفاده مىشود که خداوند قرآن را از هر نوع دخل و تصرفى، حتى جابجا شدن آیات، حفظ مىکند. چون آیه اطلاق دارد و قید نکرده که از چه چیز آن را حفظ مىکنم. لذا قرآن از هر نوع تحریف، نقص، زیادى، و جابجایى آیات و سُوَر و ... مصون است. و قرآن موجود همان قرآن عهد رسول اکرم (صلى اللَّه علیه وآله) به همان شکل که خداوند نازل کرده محفوظ مانده و خواهد ماند.
آیه عزت
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمَّا جَائَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ، لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ فصلت، 41 و 42.
به راستى کسانى که چون ذکر (قرآن) برایشان آمد به آن کافر شدند و به راستى که قرآن کتابى شکست ناپذیر است، باطل به هیچ وجه و از هیچ سو به آن رو نمىآورد، فرو فرستادهاى از سوى خداوند فرزانه و ستوده است.
هنگام استدلال به این آیه براى تحریف ناپذیرى قرآن، باید دو کلمه «عزیز» و «باطل» معنى شود.
الف. عزیز
عزیز برگرفته از ماده «عزت» است و واژه عزت از «ارض عزاز» (زمین سخت و نفوذ ناپذیر) گرفته شده است. از این رو عزیز به معنى «شکست ناپذیر» و نفوذ ناپذیر است و مفهوم عزیز مصادیق مختلفى دارد. مثلاً به حاکمان مقتدر به لحاظ شکست ناپذیرى آنان، و بر اشیاى کمیاب به خاطر دشوارى دستیابى به آن «عزیز» گفته مىشود که در هر دو معنا نوعى نفوذ ناپذیرى لحاظ شده است. پس «عزیز» یعنى: نفوذ ناپذیر و شکست ناپذیر.
ب. باطل
باطل به معنى «تباه شونده» و «تباه کننده» است. و به هر چیزى که خود به تباهى انجامد یا امر دیگرى را به تباهى مىکشاند اطلاق مىشود. از این رو چیزهاى فاسد شونده و مطالب نادرست و امور بىثبات را باطل مىنامند.
جمله «من بین یدیه و من خلفه» در این آیه به معناى «پیش رو و پشت سر» از نظر زمانى است و مقصود هنگام نزول آیات و بعد از آن است و یا روى هم رفته به معناى «به هیچ وجه و از هیچ جهت» است و بر نفى کامل دلالت دارد.
با توجه به مطالب فوق، صفت عزیز به تنهایى بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد؛ زیرا تحریف نوعى شکست و نفوذ پذیرى است که با عزیز بودن قرآن سازگارى ندارد.
قرآن کریم بعضى از کلمات را خود تشریح کرده است. 1- یکى از وجوه اعجاز قرآن را معنا کردن کلمات عجمى که در قرآن آمده است و خود قرآن آنرا معنا کرده است شمردهاند. در کتاب «من إعجاز القرآن» نوشته «رئوف ابوسعده» چاپ قاهره، 61 کلمه عجمى که خود قرآن آنرا ترجمه کرده است را جمعآورى کرده است.اینجا نیز عزیز بودن قرآن را توضیح داده است. گر چه «عزیز» از جهت لغت بهمعناى نفوذ ناپذیرى است اما عزیز بودن قرآن به این معناست که «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه» هیچ نوع باطلى به او راه پیدا نمىکند. چون عزیز بودن قرآن به حق بودن آن است و هیچگاه در حق، باطل راه ندارد و هر دو یکجا جمع نمىشوند.
پس این آیه هر گونه تحریفى را از قرآن نفى مىکند، چون هر نوع تحریف باطل است و باطل مطلقاً به قرآن راه ندارد، چه تحریف معنوى باشد و چه لفظى.
این استدلال، متکى به مفهوم و معناى آیه بود، اما عدهاى از بزرگان با استدلال به این آیه و ورود به بحث از طریق اعجاز قرآن گفتهاند: قرآن مجید معجزه جاودانه حضرت محمد (صلى اللَّه علیه و آله) است و اعجاز قرآن منحصر به زمان نزول قرآن نیست همانطور که اعجاز آن منحصر در هیچ جهتى نمىشود؛ یعنى قرآن فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه نیست که بشر نتواند سورهاى مثل سورههاى قرآن بیاورد. بلکه قرآن از هر جهتى المیزان، ج 1، ص 60، جلال الدین سیوطى وجوه اعجاز قرآن را بىنهایت مىداند (مراجعه شود به معترک الأقران فى إعجاز القرآن، ج 1، ص 5). -از قبیل فصاحت، بلاغت، علوم مختلف، غیبگویى، آهنگ و موسیقى آیات، اسرار خلقت و ... -معجزه است.
اگر به این قرآن که از هر جهت معجزه است، هر گونه تحریف و تغییرى روى آورد، جهت اعجاز آن از بین مىرود و معارف آن دگرگون مىشود و این مصداق تباه شونده و تباه کننده است که روى آوردن آن به قرآن در این آیه از هر جهت منتفى شده است و قرآن هیچ نوع تحریف و باطلى را نمىپذیرد.
مقایسه آیه حفظ (حجر، 9) و آیه عزت (فصّلت، 41 و 42)، نکته بسیار لطیف و زیبایى را مىرساند و آن اینکه هم از جهت بیرون (نگهبانى خداوند) و هم از جهت درون (بهلحاظ نفوذ ناپذیرى) مصونیّت قرآن تضمین شده است. یعنى محفوظ بودن هم در ذات قرآن موجود است و هم از خارج آن یک حافظ و نگهبان براى آن وجود دارد. همانند قلعهاى که با دیوارهاى بلند و محکم بر بالاى کوهى بنا شده باشد و در چهار طرف این قلعه نگهبانانى مشغول نگهبانى باشند، این قلعه هم از جهت درونى و ذاتى محکم است و هم از بیرون.
تحریف ناپذیرى قرآن با استدلال به روایات.
1. حدیث ثقلین
قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى اللَّه علیه وآله): إِنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتَّى یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بحار الانوار، ج 2، ص 226 ؛ پیامبر (صلى اللَّه علیه وآله) فرمود: من در بین شما دو چیز گرانبها را به ودیعه مىگذارم؛ کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بیتم. و هرآینه آنان از یکدیگر جدا نمىشوند تا زمانى که در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. اگر به این دو درآویزید و چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد.
این حدیث را بسیارى از محدثین شیعه و سنى نقل کردهاند، بهطورى که هیچ شک و شبههاى باقى نمىماند که این سخن را رسول معظم اسلام فرموده است.
آن دو چیز گراسنگى که پیامبر اکرم(صلى اللَّه علیه وآله) بجا گذاشته و درآویختن وچنگزدن به آن دو، نجات از ضلالت و گمراهى در پى دارد، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) هستند.
اگر بگوییم قرآن تحریف شده، در آن صورت تمسک کردن بدان واجب نیست؛ لکن حدیث ثقلین مىگوید چنگزدن به قرآن تا قیامت باقى است، بنا بر این تحریف قرآن باطل است. زیرا اگر قرآن تحریف شده باشد، تکیه و تمسّک بدان بىمعناست.
توضیح بیشتر:
این روایت مىگوید قرآن با عترت همراه و این دو تا قیامت در بین مردم هستند؛ پس باید شخصى (عترت) باشد که در کنار قرآن باشد و کتابى (قرآن) باشد تا در کنار عترت باشد (تا هر دو در کنار حوض کوثر بر پیامبر اکرم -صلى اللَّه علیه و آله- وارد شوند) تا چنگزدن به این دو، امت اسلام را از گمراهى نگه دارد.
واضح است که چنگزدن به عترت (ائمه علیهم السلام) به دوست داشتن آنان و پیروى کردن از گفتار و رفتار آنان است نه در حضور ایشان بودن، چون براى همه مسلمانان در تمام بلاد ممکن نیست -حتى در زمان حضور- در کنار آنها باشند. ما شیعیان هم در زمان غیبت امام (علیه السلام) با دوست داشتن و پیروى از دستور آن بزرگوار، به ایشان تمسک مىجوییم. اما چنگزدن و درآویختن به قرآن ممکن نیست مگر با رسیدن به خود قرآن. پس باید قرآن در بین مسلمانان وجود داشته باشد تا چنگزدن به آن امکان پذیر باشد و مردم گمراه نشوند. البیان، خویى، ص 211.
بنا بر این قرآنى که میان مسلمانان است تحریف نشده، زیرا اگر تحریف شده بود پیامبر دستور نمىداد براى نجات از گمراهى به کتابى که تحریف شده و گمراه کننده است چنگ بزنید. و این سخن لغوى است که از ساحت مقدس رسول گرامى اسلام دور است.
2. عرضه کردن روایات به قرآن
پیامبر اسلام مىدانست که بعد از وفاتش، بعضى از اشخاص، روایات کذبى را به آن حضرت نسبت خواهند داد، از این رو، براى به اشتباه نیفتادن امت اسلام، پیامبر اکرم قرآن را میزان و وسیلهاى براى درست بودن و نبودن آنچه از او نقل مىکنند قرار داد و فرمود: هر چه از من براى شما نقل مىکنند اگر موافق کتاب خدا (قرآن) بود بپذیرید، اما اگر مخالف قرآن بود من آن را نگفتهام.
روایات به این مضمون در کتابهاى حدیث زیاد است بهطورى که این روایات متواتر است. رجوع شود به وسائل الشیعه، ج 27، طبع آلالبیت، باب وجوه الجمع بین الأحادیث المختلفة. امام صادق (علیه السلام) فرمود: خَطَبَ النَّبِیُّ (صلى اللَّه علیه وآله) بِمِنى، فَقالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! ما جائَکُمْ عَنِّی یُوافِقُ کِتابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَما جاءَکُمْ یُخالِفُ کِتابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ. وسائل الشیعة، ج 27، ص 111، طبع آل البیت.
پیامبر اکرم (صلى اللَّه علیه وآله) در منى خطبهاى خواند، سپس فرمود: اى مردم! هر چه از من نقل شد براى شما که موافق قرآن است، پس من آن را گفتهام، و آنچه نقل شد براى شما که مخالف قرآن است، هرگز من آن را نگفتهام.
اگر قرآن تحریف شده، چگونه پیامبر صحت و سقم آنچه به او نسبت داده مىشود را مشروط به موافقت و مخالفت با کتابى کرده که اصلاً درست و نادرست بودن خودش معلوم نیست؟!
دین اسلام در دو چیز خلاصه مىشود:
1. قرآن؛
2. سنت پیامبر (صلى اللَّه علیه وآله).
و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) نیز در قالب قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مىباشد.
اگر بگوییم قرآن تحریف شده دیگر از اسلام چیزى باقى نمىماند؛ چون قرآن معیارى است، کهمىتوان با آن سنت واقعى پیامبر را از خرافات و زوائد جدا کرد، اما با قرآن تحریف شده نمىتوان این سنجش را انجام داد.
دلیل عقلى
خداوند متعال براى هدایت بشر همیشه پیامبران و کتابهاى آسمانى فرستاده است و کاملترین و آخرین کتاب را براى هدایت بشر (قرآن) بر رسول گرامى اسلام نازل فرمود و حضرت محمد (صلى اللَّه علیه و آله) را آخرین فرستاده خود قرار داد که پس از او نه کتابى خواهد آمد و نه پیامبرى.
اگر این قرآن که کتاب هدایت است تحریف شود و به پیامبرى هم که راه راست را به مردم نشان دهد نیاید، مردم گمراه خواهند شد بدون اینکه در این گمراهى تقصیرى داشته باشند؛ بلکه این گمراهى بهخاطر حفظ نشدن قرآن از طرف خداوند است و این امر با ساحت اقدس الهى سازگارى ندارد. و این خلاف حکمت است و خداوند کار خلاف حکمت نمىکند. در نتیجه باید قرآن از دست تحریف دور بماند.
در پایان متذکر مىشویم که این بحث (تحریف ناپذیرى قرآن) در جواب مدعیان تحریف و بعضى از یهود، نصارى و ... است که مىخواستند قرآن را تحریف شده جلوه دهند.