تاریخ نگارش : بیست و هفتم شهريور 1391
داستان قارون وعبرتهای آن
مرضیه علمدار
داستان قارون داستان یک فرد در قوم بنی اسرائیل نیست . قارون یک جریان تاریخی است که در هر زمان به اشکال مختلف جریان دارد.
قارون را به لغت عبری قورح خوانند که پسر عموی حضرت موسی بود .قارون بسیار وجیه المنظر بود ود ارای فضل و تقوای بسیار بود بطوریکه مردم پس از موسی برای او احترام زیاد قائل بودند. قارون یکی از هفتاد نفری بود که با موسی به کوه طور رفت . او در آغاز زندگی فقیر و بی بضاعت بود و خداوند او را به مال و منال و اموال بی حساب مورد امتحان قرار داد. قارون بواسطه ی علوم غریبه و علم کیمیا ثروت زیادی بدست آورد بطوریکه چهل مرد قوی کلید گنجهای او را نقل وانتقال میدادند. قارون بر آن شد که بنی اسراییل را زیر فرمان خود در آورد تختی از طلا ساخت و خیمه بر پا کرد و دفتر و اداره آراست و منشیان بی حساب به حساب او رسیدگی میکردند کثرت ثروت موجب غرور او شد و سرکشی و جباری را آغاز کرد از اطاعت خدا سر باز زد و روزها را به عیش ونوش و طرب می گذراند و مهمانخانه ساخت واز مردم پذیرایی میکرد.روزهای شنبه که تعطیل عمومی بود زین طلا بر روی اسب میگذاشت و لباسهای ارغوانی می پوشید و همراه چهار هزار ملازم و هزار کنیز با کبکه ی فراوان از میان مردم عبور میکرد. توانگران همه آرزوی زندگی او را میکردند و حسرت او را می خوردند. علمای بنی اسرائئل به او می گفتند به مال دنیا غره مشو و راه حق را از دست مده ولی در او اثری نمی کرد. حضرت موسی او را نصیحت و موعظه نمود و از او زکات مالش را خواست او قبول نکرد و برای آنکه موسی را تهمت زند از زنی به نام سیتر که زنی بد نام بود خواست تا در قبال دریافت پول زیاد موسی را در نظر مردم خراب نشان دهد . موسی به منبر رفت تا مردم را موعظه کند. در منبر حضرت موسی از قباحت عمل زنا سخن راند و فرمود هر کس که زنا کند باید سنگباران شود. قارون گفت ای موسی مردم می گویند تو با سیتر زنا کرده ای و این قانون باید در مورد خودت نیز اجرا شود. سیتر خواست اقرار کند ولی زبانش به حق گروید و گفت قارون به من پول داد که بگویم تو با من زنا کردی اما من با اینکه بد کار و تبه روزگارم ولی نمی توانم چنین دروغی را بگویم و دو همیان زر را به موسی داد.حضرت موسی فرمود ای قارون بترس از این طغیان و اقرار تهمت که به خدا و پیغمبرش می بندی و عمر خود را به لهو ولعب می گذرانی. فردای آنروز قارون با اصحابش و حضرت موسی با اسباطش جمع شدند. خطاب شد ای موسی به مردم بگو که اطراف قارون را ترک کنندتا او را هلاک سازم . حضرت موسی گفت ای مردم اطراف قارون را خالی کنید که زمین اورا فرو میبرد. قارون خندید و موسی را مسخره کرد .موسی در خشم شد و به زمین امر کرد قارون را بگیر . زمین شکافته شد و قارون با تختش تا ساق پا فرو رفتند. قارون گفت این چه نحو است .موسی خطاب کرد او را فرو ببر . این بار قارون تا زانو فرو رفت . قارون به التماس افتاد ولی موسی نپذیرفت و زمین قارون را با همراهان و تمام خزائنش در خود فرو برد. خطاب شد یا موسی جند بار قارون به تو التماس کرد تا نجات یابد . عرض کرد: هفتاد بار .خطاب شد به حق جبروت خودم اگر یکبار از من تقاضای عفو میکرد او را می بخشیدم.
عبرتهای داستان:
در این حکایت خصایص بدی که بواسطه ی آنها انسانها در ورطه ی فلاکت و تیره بختی می افتند به چشم میخورد مانند :
1- طغیان و سرکشی به واسطه ی خود را غنی دیدن : طبق آیه شریفه قرآن " ان الانسان لیطغی ان راه استغنی" بسیاری از انسانها وقتی به ثروت یا مقام یا قدرت میرسند طغیان کرده و فراموش میکنند که این نعمتها همه از جانب خداوند است .
2 تکبر و فخر فروشی که زاییده ی همان طغیان است.با تصور این امر که داشتن ثروت از جانب خودمان است نه لطف پروردگار ، فرد دچار خودبزرگ بینی شده وفخر فروشی می کند.
3-نپرداختن زکات
4- تهمت زدن : در مقابل جریانات یا افرادی که برخلاف میل شان حرکت می کنند و خواهان اجرای حق و حدود الهی هستند از هر حربه ای از جمله تهمت زدن نیز استفاده می کنند.
5- به سخره گرفتن دیگران : این حربه نیز در کنار حربه ی تهمت زدن مورد استفاده سان قرار میگیرد تا بنوعی جریان حق را ضعیف کرده یا از مقبولیت بیندازند.
6- عدم باور وعده های الهی : این افراد بعد از آنکه از سوی جریان حق از عاقبت خطاهایشان انذار میشوند آنرا رد کرده و از اصلاح شدن خود ابا دارند.
در انتها:
داستان قارون داستان یک فرد در قوم بنی اسرائیل نیست . قارون یک جریان تاریخی است که در هر زمان به اشکال مختلف جریان دارد .قارون نماد انسانی ست که در ابتدا از صالحین بوده وبر اثر غفلت در ورطه ی نابودی سقوط می کند .