تاریخ نگارش : سی ام شهريور 1391
ای کاش
سیده منصوره خادم
ای کاش تنهایی نبود.
ای کاش من و تو و او بر سر سفره یی می نشستیم که در آن فقط و فقط صمیمیت تقسیم می شد.
ای کاش آن قدر بر سر این سفره می ماندیم که دیگر نه من بودم، نه تو و نه او.
ای کاش هرچه بود، ما بود.

ای کاش...
دردناک ترین واقعیت این است که ببینی آدم ها برای پذیرش نفرت و جدایی آماده تراند تا برای قبول دوستی و نزدیکی.
این که حس کنی در رابطه ها بوی بی اعتمادی و ناباوری به مشام ات می خورد، نشانه ی سقوط ارزش هاست.
این که شاهد باشی تخم یأس و بدبینی همه جا کاشته می شود، دلهره آور است.
باعث می شود که کم کم بفهمی چرا پراکنده ایم.
این را می گوید که بالاترین فضیلت انسان - اجتماعی بودن اش -دارد منحط می شود
.ای کاش در عوض آغوش ها باز بودند.
ای کاش کم تر شکایت می کردیم و بیش تر گوش می دادیم.
ای کاش در انتقاد کردن منصف و در پذیرش انتقاد، سخاوت مند بودیم.
ای کاش بهانه جویی ها را کنار می گذاشتیم و در به در، دنبال محبت می گشتیم.
ای کاش پیش فرض ها و غرض ورزی ها جایشان را می دادند به دل پاکی ها و گذشت ها.
ای کاش راه بغض را می بستیم و پا می گذاشتیم در جاده ی لبخند.
ای کاش رسم مثبت اندیشی پیشه می کردیم.
ای کاش تنهایی نبود.
ای کاش من و تو و او بر سر سفره یی می نشستیم که در آن فقط و فقط صمیمیت تقسیم می شد.
ای کاش آن قدر بر سر این سفره می ماندیم که دیگر نه من بودم، نه تو و نه او.
ای کاش هرچه بود، ما بود.