تاریخ نگارش : چهاردهم فروردين 1390
روش شناسی تدبر در قرآن کریم
علیرضا مزروعی
تدبر در قرآن کریم
قران هدایت و شفا و رحمت است کلمهی شفا که در معنای خیلی متنازلی با آن برخورد شده است که برای درد های ظاهری استفاده می شود حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه می فرمایند " قران شفاء لا کبرداء"« قران شفا و درمان بزرگترین بیماریهاست » و آنها عبارتند از کفر، نفاق، غی، ضلال، یعنی در واقع انحرافهای اعتقادی و روانی و اخلاقی انسان بوسیله قران درمان می شود و درمانگر این انحرافها قران است وقتی این مطالب مقدماتی انجام شد شفا و هدایت میآید و انسان را به سوی توحید راهنمایی می کند و او را به جوار لطف الهی می رساند و قرآن رحمت است 1. رحمت عام که قبل از رحمت خاص انسانها 2. رحمت خاص و ایندو در گرو مجموعه تدبر و عمل به قران است؛ یعنی کسی که می خواهد به رحمت ویژه الهی نائل شود راهی جز تدبر و عمل به قران نخواهد داشت و این مقدمه دوم ما بود.
مسئله سوم .تدبر در قران است که قران نیز به ما دستور داده که در قران تدبر کنید و تدبر یعنی ؟
1. در هیچ جای قران ، تعقل در قران و تفکر و تفقه در آیات نیامده ولی تدبر در قران آمده است و این اولین فرقی بود که استفاده میشود که تدبر باید فهم خاصی است که امتیازی با تعقل و تفکر و تفقه داشته باشد و این اولین برگه ای بود که در مقایسه با آیات بدست میآید « افلا یتدبرون القران » « کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته » کتاب را نازل کردیم که آیاتش را تدبر کنید .
2. در آیات صفت تعقل و تفکر و تفقه به خدا نسبت داده نشده ولی تدبر نسبت داده شده یعنی خداوند مدبر عالم است، ولی خدا متفکر و متفقه تعبیر نشده « یدبرالامر »« خلق السموات والارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یدبر الامر » « ومن یدبر الامر فسیقولون الله » «چه کسی امور را تدبر میکند میگوید خدا « یدبرالامر و یفسر الایات » خدا مدّبر هست و نیز تفسیر دهندهی آیات خودش می باشد خدا مدبر هست؛ اما عاقل ، متفکر، متفقه به او اطلاق نشده در این مورد باید مقداری دقیقتر بود که این تدبر در قران فهم ویژه ای است که از تعقل و تفکر و تفقه باید ممتاز باشد و اگر از جهت لغوی به موضوع بپردازیم تفاوت را بهتر می فهمیم .
- معانی لغوی تعقل : از ریشه عقال چیزی است که به پای شتر می بندند تا فرار نکند در واقع تعقل هایی که در قران بکار رفته آن اندیشهای است که فرد را به یک نوع نیرو و حالت بازدارندگی از انحراف می کشاند « ما می گوییم مگر تو عقل نداری » در واقع بیشتر جنبه عملی عقل است و به کسی که به انحراف رفته می گویند « مگر در این کار تعقل نکردی » و این در ساحت ربوبی معنا ندارد پس یک نوع اندیشه و فهمی است که منجر به حالت بازدارندگی فرد می شود « لوکنا نسمع او نعقل ما کنا اصحاب السعیر » اگر ما می شنیدیم یا تعقل می کردیم الان جهنمی نبودیم؛ یعنی این تعقل و اندیشه ما را از اینکه جهنمی شویم باز می داشت.
- تفکر : عبارتست از دستیابی به مجهول توسط معلومات؛ البته این در مورد خداوند محال است کسی به ما گفت خداوند بر اساس فکر عالی خودش جهان را آفرید ،گفتم خدا فکر ندارد ، گفت یعنی چه؟ گفتم فکر و عقل در ما کمال است او آفرینندهی عقل است فکر برای این است که انسان مجهولی دارد که با مراجعه به معلومات خودش می خواهد مجهولش را اکتشاف کند، در ساحت ربوبی مجهولی وجود ندارد علم علی الاطلاق و علم مطلق است. معنا ندارد که مجهولی باشد که خداوند بخواهد آن را اکتشاف کند پس تفکر برای خدا عین نقص است .«چرا تفکر در قران نیز بکار گرفته نشده؟ » زیرا ما در واقع با چینش معلومات ذهنی خودمان می خواهیم مجهولی را کشف کنیم . مرحوم حاجی سبزواری در منظومه منطق می گوید « الفکر حرکه الی المبادی و من المبادی الی المرادی » فکر حرکت ما از مجهول به سوی معلوم و بازگشت از معلوم برای اکتشاف مجهول است و در این تفکر ما از معلومات خودمان استفاده می کنیم و مجهول را کشف میکنیم، ولی درمورد قران از خود قران به اکتشاف آن میپردازیم و قرانی که مبین همه چیز است، آیا مبین خودش نیست و نمیتواند خودش را بیان کند ؟
این نکته خیلی مهمی است که انشاالله بعد ها به آن می پردازیم شاید خیلی از تفسیرها شکل تطبیق دارد؛ یعنی ما می خواهیم دانش خودمان را بر قران تطبیق یا تعمیم بدهیم؛ بلکه از خود قران استنطاق می کنیم که خودش در مورد خودش سخن بگوید به همین جهت کلمه تفکر در خود قرآن هم بکار برده نشده اگرچه در قرآن تفکر زیادی بکار رفته است.
- تدبر : از جهت لغوی به معنای دبر یعنی خلف ، پشت و انتهای یک چیز گفته می شود ادبار؛ یعنی پشت کردن به یک چیز برای فهم بهتر کلمه تدبر، تدبیر را توضیح می دهیم: فردی حرکتی را آغاز می کند اگر در بین کار اشکالی پیدا شود یا به نتیجه نرسد به او می گویند «مگر در این کار تدبیر نکردی » تدبیر؛ یعنی تمام جوانب و حواشی و اطراف را مشاهده کردن؛ یعنی در یک زمینه برنامه ریزی دقیق نمودن. تدبر از باب دیگری است؛ یعنی ما در آیات تمام حواشی و جوانب موضوع و پیام نهایی از القاء کلام را بگیریم خدا این ایه را که فرستاده چه چیزی را به ما می خواهد بفهماند و انتهای این حرفها چیست و این حرف با مجموعه ی حرفها چه هماهنگی و تناسبی دارد که در واقع این تدبر به نحوی یک فهم هماهنگ و هماهنگی را به ما نشان میدهد .
فهم هماهنگ اکتفا به آن نگرش تقطیعی به قران را رد می کند که ما آیه ای را از بافت خودش جدا کنیم و منهای آن مجموعه به آن نگاه شود و درآن تامل گردد . خیلی آیات در شکل هندسی قرار دارند بلا تشبیه پازل یک مجموعه هستند شما نمی توانید آن را تجزیه و تقطیع کنید. تدبر هم جزء نگری و هم کل نگری به قران دارد. یعنی نمیتوانیم گزینشی به آیات نگاه کنیم.
در واقع وقتی تدبر و انتهای کار و حواشی و جوانب را دیدن، نباشد یعنی وقتی شما یک رای در مورد قرآن دادید باید این رای شما با همه آیات هماهنگ باشد. اگر برداشتی از یک آیه کردید نباید آیه ای دیگر برداشت شما را نفی کند و الا می گوییم مدبرانه برداشت نشده با یک آیه نمیشود گفت قرآن چنین فرموده است. مثلا بگوییم خدا معاذالله دست و صورت دارد. « وجوه یومئذ ناظره » یا « یدالله،وجه الله » خوب این آیه با محکمات قرآن نمیخواند اگر خدا دست و وجه دارد با آیه ای که میگوید خدا مانند ندارد. هماهنگ نیست پس اگر وجه و دست داشت مانند پیدا می کند یا همین مشکلی که الان در زمینه عصمت انبیا بین شیعه و سنی پیدا شده به علت این است که آیات به صورت مرتبط با هم مطالعه نشده یک عده ای آیاتی را می گیرند که انبیاء گناه کرده اند و نسبت گناه به آنها می دهند و عده ای آیاتی را می بینند که از ساحت انبیاء برای عصمت آنها علی الاطلاق تثبیت شده و چون نتوانستند اینها را در یک نظام هماهنگی نگاه کنند دچار این تعارض در برداشت شدند؛ پس در واقع وقتی فردی آیه ای را می بیند و تحلیل می کند برداشت او باید طوری باشد که آیات دیگر متناقض با آن نبوده و در تعارض با آن نباشد در این صورت می گوییم تدبر در آیه کرده است.
مسئله بعدی از مولفه های تدبر این است که در تدبر ، تذکر هم مطرح می شود یک وقتی ما در مورد متن مطالعه می کنیم فقط برای این است که در حوزه نظر یک مجهولی را کشف کنیم بعد پرونده آن را می بندیم و تمام می شود و یکی از جهاتی که تعبیر به تفکر نشده است همین است چون ما تفکر کردیم و مجهولمان کشف شد تدبر که در مورد خدا هم به عنوان مدبر و تدبیر هست در یک شکل اجرایی طرح می شود یعنی فهمی است که می خواهد در روند خودسازی فرد موثر باشد به این شکل که شما یا در بخش حکمی یا در بخش حکمتی قران تدبر میکنید. قران در یک دسته بندی کلی به اسلام حکمی و اسلام حکمتی و قرآن حکمی و قرآن حکمتی تقسیم می شود.
در بخش حکمتی قران تدبر شما باید به نقطهی حکمت برسد؛ یعنی شما حکیم شوید حکمت فرقش با معرفت و علم این است که علم و معرفت یک نوع دانایی است منهای حس معلوم ، شما الان می دانید خدا بزرگ است اما حس از خدا نیست ما می دانیم که پرتقال شیرین است اما حس شیرینی پرتقال نیست؛ حکمت آن شناختی است آمیخته به حس نسبت به معلوم است. وقتی فرد در بخش حکمتی قرآن تدبر می کند او را به یک حس در برابر آیه ی مورد تدبر می رساند و عظمت خدا را حس می کند « عظم الخالق فی انفسهم » و این حس لازمه اش « فصغر ما دونهم فی اعیونهم » وقتی عظمت حق در قلب تجلی کرد که مقدمات فهمی دارد و شما از جهت علم و فهم بدانی که خدا بزرگ است و بزرگی در چیست ؟بعد ما سوی الله تحقیر میشود و در شما تاثیر وسوسه ای و جذبی و انجزابی راه ندارد و از چشم انسان می افتد.
پس تدبر در آیات با گرایش این هست که فرد در یک فهم نتیجه بخش برود و الا صرف فهم مدرسه ای که اصلا فایده ای ندارد و هدف قرآن نیست لذا قران می گوید ... « ام علی قلوبهم اقفالا » تدبر میکنند و دلشان قفل دارد؛ یعنی این فهم باید همراه با حرکت قلبی انجام شود که فرد در زمینه ی شناخت به یک حس برسد . خدای فلسفه برای انسان حس نمی آورد چون فقط می گوید که خدا هست و بزرگ است ولی خدای دین و عرفان دعوت به این می کند که به خداوند حس پیدا کنی « اذا ذکرالله وجلت قلوبهم » وقتی نام خدا برده می شود دلشان به تب و تاب و دلهره میافتد « انما یخش الله من عباده العلماء » عالم با این نوع علم و شناخت موجب خشیت خداست و ترس پس این شناخت حس خشیت به او می دهد و این تدبر در بخش حکمت ایجاد معرفت آمیخته به حس نسبت به معروف و معلوم را دارد و جهنم را می بیند در خطبه متقین آمده که « ... فهم والجنه کمنقدر آها فهم فیها متنعمون ... فاذا مروا بآیه فیها تشویق رکنوا الیتها طمعا » متقین طوری هستند که بهشت را میبینند و در آن متنعم هستند و وقتی به آیه ای مرور میکنند که در آن تشویق هست جانشان می خواهد پرواز کند و حضرت میفرماید: « لولا جال الذی کتب الله کهم لمتشتقرا رواحهم فی اجسادهم » اگر نبود اجلی که خدا برایشان قرار داده روحشان در بدن قرار نمی گرفت این کار با تدبر است ، تدبر در بخش حکمتی قران چنین تاثیری در فرد ایجاد می کند در بخش حکمی قرآن آمر، امر است که عرض کردیم خدا امر و نهی میکند و وقتی فرد در تدبر برود این است که حکم را باز می کند، کالبد شکافی میکند و جلو میرود که دلیل آن حکم با خودش هست « ادفع بالتی هی احسن السیئه » بدی را با خوبی پاسخ بده اگر چنین کنی بین تو و کسی که دشمنی هست «کانه ولی حمیم» دوست خیلی خوبی ایجاد میشود .
فرد در این آیه و معنا اندیشه می کند و آنرا خوب باز، با آیات دیگر بررسی می کند. مثلا تواضع در قران و روایت آمده که آنرا عرض میکنم قران تواضع را بیان و به شکل اطلاقی با آن برخورد می کند و او در نزد هر کسی متواضع هست، متکبر هم تواضع دارد این برداشت ،برداشتی مدبرانه نیست چون فقط او آیه را دیده و سایر آیات را مورد توجه قرار نداده است که تواضع در جایی مجاز هست که منجر به انحراف و تکبر بیشتر فرد مقابل نشود و اگر موجب تکبر او میشود تواضع در اینجا جایز نیست، اینها نکاتی است که در روایات از حضرت امیر (ع) آمده حضرت میفرمایند « کیف یهتدی من لم یبصر و کیف یبصر من لم یتدبر » چگونه هدایت می شود کسی که بصیرت و بینایی نسبت به حق ندارد و چگونه بصیرت دارد کسی که تدبر ندارد. پس روشن میشود که تدبری که قران بطور هماهنگ و دقیق می گوید تدبر بصیرت زاست و بصیرت یعنی دید واقع و حقیقت بین داشتن که باعث هدایت میشود.
- هدایت : عبارت است از همان تحول در بخش معرفتی که آمیخته ای به حس است و در بخش حکمی که عبارتست از عمل به آنها. حضرت امیر (ع) می فرماید « کونوا من حرثه القران » از حارثان قرآن بشوید؛ یعنی از عاملان قران باشید و به آن عمل کنید حرث به معنای کشت است چون انسان وقتی به قران عمل می کند در واقع بذر در وجود خودش کاشته چون علم و عمل انسان ساز است و پیکرهی معنوی انسان با عملش و معرفتش ساخته می شود وقتی تدبر یک فهم هماهنگ؛ یعنی برداشتی که با همهی آیات هماهنگ باشد ( نه فهم تقطیعی ) فهم آیات هماهنگ قران؛ یعنی بدانیم که این آیات مربوط به این موضوع است و الی آخر و در نظام هندسی قرآن آیه را معنا کنیم این را بدست بیاوریم؛ لذا به اجمال به آن اشاره خواهیم کرد و تفضیل آن انشاالله در ادامه بحث خواهد آمد.
تدبر در قران اقسامی دارد:
1. تدبر در آیه، چون برخی آیات استقلال دارند مثل محکمات که وابسته به آیات دیگر نیستند « ان الله علی کل شی قدیر » خودش به تنهایی یک جمله و گزاره ی مستقل است که می تواند بر خیلی از گزاره ها هم حاکمیت داشته باشد و ما می توانیم در یک سری از آیات به طور مستقل تدبر داشته باشیم.
2. تدبر در آیات یک سوره، چون هر سوره واحدی است مستقل از سوره دیگر و تدبر در آیات یک سوره به دو شکل امکان دارد
الف) در محور افقی سوره
ب) در محور عمودی سورهی؛
البته نمیخواهیم تشبیه کنیم در غزل بزرگان ادب مستحضر هستید که غزل یک موقع در محور افقی تفسیر می شود یعنی خود بیت ،تک تک مورد مطالعه قرار می گیرد و در محور عمودی رابطهی ابیات با یکدیگر مورد مطالعه قرار می گیرد.
گاهی اوقات وقتی وارد سوره ای می شویم اینجا فرق با آیه دارد گاهی اوقات در یک سیاق قرار می گیرد 5 الی 6 آیه یک سیاق را تشکیل می دهد بعد عوض می شود و یک سیاق دیگر می آید 5 الی6 آیه و همینطور الی اخر مثلاً در سوره تحریم آیات شروع می شود در مورد عایشه و حفصه و مسئله خیانتی که اتفاق افتاد بعد داستان دو تا از زنان پیامبران مطرح می شود و موضوع جدا می شود بعد ما در محور افقی به این معنا که در شکل ترتیبی نگاه می کنیم و خود آیاتی که در یک سیاق در محور عمودی بررسی می کنیم که این سیاق با آن سیاق چه رابطهای با هم دارند و چرا خدا از 5 الی 6 آیه ای که در یک موضوع واحد بود وارد سیاق دیگری می شود این یکی از نکات مورد غفلت در تفاسیر هست که باید به شکل جدی به آن نگاه کرد.من شخصا در مورد نهج البلاغه و صحیفه این کار را تا حدودی انجام دادم و قران را شروع کردم که واقعا اینها را پیدا کنم که چرا خداوند وارد این موضوع شد و احتیاج به یک سری مقدمات خیلی دقیق دارد تا آنها را کشف کنیم و خیلی عجیب است مثلا در نهج البلاغه در خطبه اول یا هر جایی که نگاه کنید انسان میفهمد سخن، سخن معصوم است با توجه به محور عمودی مطلب حضرت امیر(ع) در خطبه اول می گوید « الحمدلله الذی لایبلغ المدحته القائلون و لا یحصی نعمائه العادون و لا یعدی حقه المجتهدون فتری الخلائق بقدرته و نشر الریاح برحمته » ابتدا سیاق در سلب میرود که خداوند را نمیتوانید حمد کنید، نمیتوانید نعتهایش را بشمارید ... بعد در ایجاب به شهود میآید، سیاق از غیب به شهادت میرسد، همهی عبارات سلبی است بعد ایجابی میشود؛ چرا حضرت امیر(ع) اینطور تعبیر و تغییر داده و در اینجاها خیلی حرف هست یا مثلا در خطبه متقین حضرت امیر (ع) اولین سفارش که بیان می کند در مورد زبان است و این جای سوال دارد که چرا حضرت وقتی وارد بحث می شود، اول زبان را گفتند بعد لباس بعد راه رفتن و بعد ..... چرا در محور عمودی اینطوری شروع شده.
این با کل تفکرات حضرت امیر(ع)هماهنگی دارد، چون ایشان می فرمایند تقوای هیچ کس به دردش نمیخورد مگر اینکه زبانش را کنترل کند و باز فرمود دلی مستقیم نمیشود مگر زبان مستقیم شود پس معلوم است کلید خود سازی زبان است، لذا حضرت در محور عمودی اول آن را قرار داده و اتفاقا تدبر بیشتر در این بحثهایی است که مورد غفلت قرار گرفته شده. پس تدبر در آیات سوره در شکل افقی و عمودی انجام می شود .
- تدبر در کل آیات قرآن و این در بحث مبنایی دارد که اول بحث مبنایی بیان میشود. این قرانی که ما الان داریم سوره ها به ترتیب از بزرگ به کوچک تنظیم شده و البته یک جاهایی این بزرگی و کوچکی مورد توجه قرار نگرفته یک سوال هست آیا این ترتیب سوره ها توفیقی است؟ یعنی خود پیامبر این کار را کرده یا حزب حاکم این کار را کرده؟ اگر ما بپذیریم کار پیامبر است در نتیجه این سوره ها که کنار هم قرار گرفته شده حرف دارد سوره آل عمران کنار بقره قرار گرفته پس مباحث ابتدایی آن با انتهایی آن باید ارتباط داشته باشد و باید این ارتباط را لحاظ کنیم، اما اگر بگوییم نه اینطوری نیست پس لزومی ندارد، اما یک ارتباط هست که قطعا در تحقیق باید مورد لحاظ قرار گیرد و ان ترتیب نزول آیات است و در آن شکلی هم نیست و آیات در نزول خودشان به این شکل نبوده اند و سوره ها هم همینطور لذا کسی که در تدبیر و تدبر در قران میخواهد بکند باید مراحل نزول را کاملا توجه داشته باشد و آیات دارد به شکل سریالی در شکل نزولی تکمیل میشود و شما اگر اینها را کنار هم نگذارید به آن مقصود قرآن نخواهید رسید؛ لذا در بخش بعدی تدبر در آیات قران هست که یا در شکل نزول از جهت زمانی بررسی می شود یا به اشکال دیگری هست و حدود سه شکل برای تدبر در آیات قران آورده ایم 1. شکل هندسی به تعبیر عربها بنایی یا سیستماتیک 2. شکل ترکیبی و تولیدی 3. شکل ترتیبی
- هندسی، در این شکل ما 5 الی 10 آیه داریم که هر آیهای ضلعی از اضلاع آن منظومهی معرفتی را درست میکند که اگر این کنار آن قرار نگیرد اصلاً، گنگ است. آیاتی در مورد « یهدی من یشاء و یضل من یشاء » که یکی از اضلاع آیات دیگر است که معمولاً این را جدا کردهاند « هر که را خدا بخواهد هدایت میکند و هر که را که بخواهد گمراه میکند » و بعد بحثها پیش کشیده شد عدهای گفتند من یشاء منظور از خود فرد است؛ یعنی هر که هدایت بخواهد خدا او را هدایت میکند و عدهای گفتند نه و بحث جبر پیش میآید، ولی این آیه ضلع آیات دیگر است چند تا آیه هست که باید در کنار هم قرار بگیرد تا آن هندسه ساخته شود و منظومهی معرفتی درست تشکیل گردد و از « یهدی من یشاء » ابهام زدایی بشود ،آنوقت تدبر ما در زمینهی این مجموعه آیات که هر کدام جزئی از اجزاء یک کل هستند تمام می شود.
- ترکیبی و تولیدی: در صورت اول تدبر کار ابهام زدایی را میکرد و در این جا ترکیب کار تولید میکند؛ مثلاًدر شیمی عناصر وقتی ترکیب میشوند یک عنصر جدید تشکیل میشود گاهی اوقات آیات راکه کنار هم بگذارید و در یک مجموعه نگاه کنیم ،میبینیم که یک مطلب و معرفت جدیدی تولید میشود. از چینش آیات کنار هم این بخش از تدبر یک اقیانوس پهناوری در مورد قرآن کریم است. کدام آیه با کدام آیه ، چه آیاتی با هم ،غوغا میکند حتی این حکم درباره واژهای قران هم صادق است مثلاً « لما بلغ اشده و استوی اتیناه حکماً و علما » « لما بلغ اشده اتیناه حکماًو علما » بدون استوی ایندو را که کنار هم قرار میدهیم از ایندو میفهمیم که در جمع میخواهد چیزی بگوید آیات مربوط به تزکیه بر تعلیم مقدم است، ولی در یک آیه جابجا شده است تعلیم بر تزکیه مقدم شده این را کنار هم قرار میدهیم مواد یک فکر بلندی در این زمینه خواهد بود خیلی دقیق است، یا مثلا صالحین در قرآن بررسی می کنیم و می بینیم آیات مربوط به صالحین را که کنار هم بگذاریم میبینیم دو نوع صلاح داریم یکی فعلی و یکی ذاتی. آیات محبت را کنار هم میگذاریم میبینم دو نوع محبت است محبت فعلی و ذاتی یک جا خدا میفرماید: « یحب التوابین و یحبالمتطهرین ... یحبالمتوکلین » و یک جا میگوید « یحبهم » خودشان را دوست دارد.
تدبر ترتیبی، غیر از دوتای بالاست همان شکل در واقع سریالی است. مثال سادهاش مثالی است که شما میبینید در کتابها نوشتهاند قرآن مال عربهاست و خدا هم فرمود: « لتنذر ام القری و من حولها » و آیه هم خیلی روشن است و استدلال قوی آنها هم قوی است. چه باید گفت؟ جواب این است که شما در آیات تدبر نکردهاید این آیه اول شماره سریال آیات است، در زمان ظهور ابتدا پیامبر به عشیرهی خودش مامور میشود « وانذر عشیرتک الاقربین » قسمت بعد « لتنذر ام القری » قسمت سوم« لیکون للعالمین نذریرا » یا شرب خمر نیز همینطور است، که افراد زیادی در ماهواره میگویند آقا قران اینطوری گفته است که مال عربهاست که زیاد نخورند میگوید زیاد نخورید نه اینکه اصلا نخورید. جواب این است که در مرحله اول فرمود: در هنگام نماز مست نباشید. بعد میگوید این منافعی دارد اما گناهش بیشتر است بعد حکم رجس علیالاطلاق را به شرب خمر میدهد «... رجس تجتنبوه» اینها در تعارض با هم نیست، چون آیات باید در شکل ترتیبی خودش مورد مطالعه قرار بگیرد آنوقت این شکل ترتیبی خیلی از حقایق را کشف میکند و در واقع آن ترتیب نزول در اینجا خیلی به درد ما میخورد جلسه پیش معلوم شد آیه « الذین فی قلوبهم مرض » در ارتباط با این بود که تدبر ترتیبی در آیات جریانهای صدر اسلام را مکشوف میکند؛ یعنی گروههایی که در صدر اسلام کنار پیامبر هستند « وجیه مله والدین » هستند اما ایات وحی حکم به کفر و باطن مریض آنها میدهد و در ظاهر هیچ نمایشی ندارند و خیلی چیزهای دیگر در این شکل ترتیبی قابل فهم است.
پس تدبر این انقسامات را پیدا میکند ودر مقام تدبر وقتی میخواهیم مفهوم واژهای را بفهمیم از او تعبیر به « استحصال » مفهومی میکنیم که بعدها در بحث شناخت مفردات قرآن با آن کار داریم، چون استحصال مفهومی انواع و اقسام و شیوه و روش و ابزار دارد برای استحصال مفهوم چه باید کرد پس اگر بخواهیم یک مفهوم یا واژهای را در قران بفهمیم آن را استحصال مینامیم و اگر از گزارهای غیر از مفرد ابهام زدایی کنیم آن را « استفسار » که « فسر » در واقع توضیح دادن و رفع ابهام کردن است و اگر بخواهیم به تولید فهم برسیم به تعبیر امیرالمومنین آن را استنطاق یا اکتشاف آیات شریفه مینامیم.
سوالات جلسهی هم اندیشی اساتید از استاد دکتر مجد فقیهی
1. با توجه به اینکه خداوند مدبرالامور هست و قرآن نیز از طرف حضرت حق آمده آیا بذاته نمیتواند خودش مدبر باشد و با توجه به اینکه اهل سنت فقط به قرآن توجه دارند پس باید بسیاری از مجهولات را کشف کنند چرا نمیتوانند کشف کنند؟
پاسخ: در مورد خداوند او مدبر است و شخص متدبر و این دو متفاوت است و تدبیر از ناحیه خدا به تدبیر امر آمده، نه تدبیر قرآن. مساله بعدی از آنجا که قرآن تبیان هر چیزی است پس باید تبیان خودش هم باشد منتهی روش دستیابی به تعریف و تفسیر قرآن به وسیله خودش را باید کشف کرد. حضرت رضا علیهالسلام میفرمایند من هر چه میگوییم از قرآن شاهد دارم حدیث هم ریشه در قرآن دارد، قرآن و جهانی بینی کتاب تدوین و کتاب تکوین و هر دو برای خداوند هستند.
اهل سنت چون بیشتر در جزء نگری و جرمی قرآن و در شکل خاص خودش کار کردهاند و در زمینه تدبر در قرآن کار جدی نشده است.
امام صادق علیهالسلام خطاب به مفضل میفرمایند: اگر شیعیان ما در قرآن تدبر میکردند در فضایل ما شک نمیکردند.
با توجه به اینکه خداوند در قرآن میفرماید: " فان تنازعتم فی شیء فردوّه الی الله و الرسول " اگر در مسالهای نزاع کردید به خدا و رسول او مراجعه کنید و سهل انگاری و کوتاهی در مورد قرآن در نهایت انجام شده چون در همین قرآن میتوان آیاتی را اکتشاف کرد که در نزاع بین شیعه و سنی بکار برود و پیامبر هم در قیامت میفرماید: که پرودگارا قرآن را مهجور قرار دادند.
2. آیا در چینش قرآن چیزی کم و زیاد شده و چرا بیگانگی در بعضی از آیات قرآن با سیاق خودشان مشاهده میشود؟
بحث در مورد چینش آیات فقط در مورد آیه تطهیر نیست. چه ارتباطی هست بین " یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود " " ای کسانی که ایمان آوردهاید به عهدهای خودتان وفا کنید " و " احلت لکم بهیمه الانعام " " گوشت چهارپایان بر شما حلال شده" چه رابطه ای بین شرط و جواب شرط است که فاصله شده " حرمت علیکم المیته و الدم ...شرط " " الیوم اکملت لکم دینکم... " " جواب شرط فمن الضطر..." مثل اینکه بگوییم تدبر در قرآن یعنی فهم هماهنگ- پرتقال کیلویی 2500تومان- و اینکه در مورد خدا تدبر هم هست. آیهی "حرمت علیکم المتیه" سه بار در قرآن آمده و بعد بلافاصله " فمن الضطر" بکار رفته. چرا آیه بیگانه با شرط و جواب شرط بین این دو قرار گرفته است؟ مرحوم علامه طباطبایی قایل به تحریف مکانی قرآن شدهاند و احتمال میدهند که حزب حاکم اگر آیات در جای خود بود مرجع ضمیر جای خود را پیدا میکرد و در هیچ موضوع دیگری این بیگانگی وجود ندارد تنها در آیات مربوط ولایت جابجایی صورت گرفته و اعتقاد این است به دستور پیامبر بوده و یکی از راههای حفظ قرآن است. زیرا نه تنها کتابت بلکه قرآن در حافظه تمام مسلمانان بوده و کسی نمی توانسته آن را جابجا کند.
3. چرا بعضی آیات مخصوصا در مورد انبیا تکرار شده؟
این داستانها تکرار نیست، بکله در هر بار نکتهای را میگوید که در منظومه تدبری ما بکار میرود. در یک جا میگوید فرعون گفت و در جای دیگر ملا فرعون که در مقایسه بین فرعون و ملا او به نکته هایی میرسیم. خداوند حضرت آدم را چند جا بیان میکند در یک جا موضوع حاشیهای در جای دیگر خلافت و در جای دیگر تاکید بر خروج و هبوط دارد و گاهی خود آدم دستور هبوط دارد و گاهی اوقات کل بشر خطاب به هبوط شده و تکرار همراه با یک نوع افزایش در قصهها با هم در سیستم نظارتی قصهها با هم تولید مطالب مهمی میکند، اما آیاتی هست که تکرار آنها با توجه سیاق مفید است در یک جهت موعظه هست " فبای آلاء ربکما تکذبان " که چند بار آمده و میخواهد ترغیب و تشویق و تحذیر کند و آیاتی که تکرار میشوند نشانهی اهمیت بالا بودن مطلب میباشد.
4. محدوده ورود به مباحث تدبر با توجه به شکل ظاهری و باطنی آیات چه مقدار هست؟ آیا ائمه تصریح بر همین قرآن کردهاند؟
تدبر در قرآن شرایطی دارد تا فرد به تدبر بصیرت زا و هدایت زا برسد و تدبر سطوح طولی دارد برای عموم مردم. ولی تدبر برای خواص نیاز به پیشنیازهای علمی دارد و چینش آیات در سوره توقیفی است ( یعنی به دستور پیامبر بوده ) و چون همه فرق اسلامی باید قرآن واحد داشته باشند. همه ائمه ما این قرآن را تصریح کرده اند، ولی در مقام تحقیق منافات ندارد که ما به شکل نزول از قرآن بهرهبرداری کنیم.
5. فرق معرفت و حکمت و علم چیست؟
در مورد فرق معرفت و حکمت و علم ما به خدا عارف نمیگوییم ولی عالم میگوییم چون معرفت شناخت مسبوق به جهل است؛ یعنی نمیشناختم، حالا شناختم. اما علم اعم است؛ هم در مورد شناخت مسبوق به عدم و جهل و هم در عدم مسبوق است. مقوله معرفت و علم با مقولهی حکمت فرق دارد. با توجه به آیات قرآن حکمت دادنی است، نه اکتسابی " و من یوتی الحکمه ، لقد آتینا لقمان الحکمه " و شناختی است که به فرد میدهد و در سایه آن برای او هم خیر کثیر میآید و معرفتی بازدارنده از خلاف و استواری در فکر و اندیشه به فرد میدهد؛ ولی علم اینطور نیست ممکن است فرد عالم باشد و فرمت شده باشد مثل عالم بی عمل.
فرق دیگر این است که علم مقدمه عمل است، اما حکمت محصول عمل است. " من اخلص الله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه " کسی که چهل صباح خدا را خالصانه بخواند و عمل کند حکمت از درونش به زبانش جاری میشود و عمل مقصود اصلی نیست. مقصدا در هدایت انسان رسیدن به نقطه شناخت حکیمانه است. شناخت آمیخته به حس.
مثل زلزله قیامت که عظیم است، چرا چون موجودیت و هویت انسان را بهم میریزد و کسانی که معرفت ندارند" تری الناس سکاری " ولی اولیای خدا " لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " چون در وهم نبودهاند و از پندار رها شدهاند و حرکت از خیال کردهاند نه در خیال. و حکمت حرکت از خیال است.
6. نظرتان در زمینه نظم در قرآن، اعجازهای علمی و ریاضی چیست؟
در زمینه اعجازهای علمی و ریاضی تحقیقات زیاد و کتابهای زیادی نوشته شده که از جهاتی باید بحث شود.
اولا: طرح مباحث علمی در شان قرآن نیست و این قرآن تحفهای است که بشر از نظر علمی در توانش نیست که به آن برسد و مواردی هم که در قرآن ذکر شده یادآوری و تذکر جهاتی است که انسان میتواند به آن برسد.
ثانیا: اگر خداوند مباحث علمی را در قرآن بیان کند دیگر جایی برای تفکر و تعقل باقی نمیماند با توجه به اینکه در قرآن آمده تفکر در آسمانها و زمین و خلقت کنید. ولی مباحث علمی در مواردی که در قرآن آمده را نیاید انکار کرد. بحثهای علمی در قرآن را باید متوجه بشویم که تا چه مقدار درست است. مثلا در مورد اعجاز ریاضی قرآن و بعد نقدهایی هم در مورد آن بود. مثلا " تری الجبال تحسبها جامده تمرمر السحاب " کوهها را فکر میکنید ثابت هستند در صورتی که مانند ابرها حرکت میکنند. عدهای گمان میکنند که در مورد حرکت زمین است؛ ولی این آیه در مورد حرکت کوهها در روز قیامت میباشد. حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در نهجالبلاغه در مورد فلسفه بعثت انبیا میفرماید: " لیثیروا لهم دفائن العقول " تا عقلهای مدفون شده به جوشش درآید.
7. تدبر و تعقل در قرآن بدون وجود اهل بیت چگونه ممکن است؟
قرآن کتابی تعلیمی است و نیاز به معلم دارد منتهی بحث در این است که معارف این کتاب در سطوح طولی قرار دارد و بدون بصیرت و تدبر در تمام سطوح طولی نمیتوانیم برسیم. مثلا وقتی وارد جادهای میشویم در ابتدای جاده همه تابلوها را نمیزنند وقتی 5 کیلومتر می روی یک تابلو...بعد تابلوی بعدی- تا فرد به آن بصیرت و هدایت در تدبر نرسد نمیتواند به دریافت بعدی برسد. ابن عربی میگوید: " کمال البشر هو اعتلاء فهم الخطاب محمدی" " اعتلای بشر این است که آنچه رسول فهمیده را بفهمد"- الان بدون حضور اهل بیت ما از آن معارف محروم هستیم و در روایات روشهای دستیابی به آنها بیان شده و در روایات آمده که بعد از ظهور حضرت پس از زمانی که مجموعه هدایت در اختیار هوای نفس بود حضرت، هوای نفس را در اختیار مجموعه هدایت قرار میدهد و پس از آنکه قرآن در خدمت افکار بود حضرت افکار را در خدمت قرآن قرار میدهد و جام حکمت قرآنی را، مردم هر صبح و شام از حضرت میگیرند.