تاریخ نگارش : بیست و دوم آبان 1391
الله «جلّ جلاله»
اکبر وکیلی تجره
الله «جلّ جلاله»
«الله» اسمی است که بر موجودی حق اطلاق می‌شود که جامع صفات الوهیت و موصوف به صفت ربوبیت و در وجود حقیقی، یگانه است؛ چون هر موجودی جدای از خداوند در ذات خود مستحق وجود حقیقی نیست و وجودش را به مدد خداوند داراست و لفظ جلاله [منظورم الله است] اسمی است که جامع معانی تمامی اسماء و حقایق آن‌ها است و مدلول آن ذات معبود به حق است.

الله «جلّ جلاله»
«الله» اسمی است که بر موجودی حق اطلاق می‌شود که جامع صفات الوهیت و موصوف به صفت ربوبیت و در وجود حقیقی، یگانه است؛ چون هر موجودی جدای از خداوند در ذات خود مستحق وجود حقیقی نیست و وجودش را به مدد خداوند داراست و لفظ جلاله [منظورم الله است] اسمی است که جامع معانی تمامی اسماء و حقایق آن‌ها است و مدلول آن ذات معبود به حق است.


الله «جلّ جلاله»

«الله» اسمی است که بر موجودی حق اطلاق می‌شود که جامع صفات الوهیت و موصوف به صفت ربوبیت و در وجود حقیقی، یگانه است؛ چون هر موجودی جدای از خداوند در ذات خود مستحق وجود حقیقی نیست و وجودش را به مدد خداوند داراست و لفظ جلاله [منظورم الله است] اسمی است که جامع معانی تمامی اسماء و حقایق آن‌ها است و مدلول آن ذات معبود به حق است. ذاتی که بی‌نیاز از غیر خود است و همه به او محتاج‌اند. و این اسم شریف، اسمی خاص است برای ذاتی بلندمرتبه که از حدود، منزه است و آن اسم اعظم خداوند است؛ زیرا جامع تمامی معانی اسماء حسنی می‌باشد و چه به صورت حقیقی و چه به صورت مجازی، جایز نیست که نام «الله» و «الرحمن» بر کسی نهاده شود، در حالی که بقیه‌ی اسماء را می‌توان برای نام‌گذاری به کار برد؛ مانند قادر، علیم، رحیم و غیره.
و از خصوصیات اسم «الله» این است که بقیه‌ی اسماء به آن اضافه می‌گردند، مثلا ما می‌گوییم الله، الرحمن الرحیم است و یا الله، السمیع البصیر است و چیزهایی از این قبیل، در حالی که این اسم به اسماء دیگر اضافه نمی‌گردد مثلاً گفته نمی‌شود قادر، الله است و گفته نمی‌شود رشید، الله است.
این اسم اشتقاقش از معنی، به هر صورتی اصلاً جایز نیست؛ زیرا خداوند متعال می‌فرماید:
«هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» (مریم /65).
«مگرشبیه و همانندی برای خدا پیدا خواهی کرد؟».
یعنی آیا شخصی را می‌یابی که الله نامیده شود غیر از خداوند؟ و آیا شخصی را می‌یابی که مستحق کمال اسماء و صفاتی باشد که در حقیقت خداوند به آن متصف است؟ و آیا اسمی را می‌یابی که عظیم‌تر از این اسم مفرد باشد؟ این «الله» اسمی است که بر ذات الله که صفات به او قیام یافته‌اند، دلالت می‌کند و این اسمی است که «الله» [سبحانه و تعالی] با آن یگانه گردیده است و فقط نفسش را بدان مختص گردانیده و ذاتش را بدان توصیف نموده، آن را بر تمامی اسماء مقدم داشته، بقیه‌ی اسماء را بدان اضافه نموده و هر آنچه بعد از آن آید، صفت آن است و صفتی است که بدان متصف گشته و به آن متعلق شده است و بقیه‌ی اسماء «لله» موصوف‌اند به این که اسماء الله‌اند و اغلب به واسطه‌ی اضافه شدن به آن شناخته می‌گردند، گفته می‌شود: این‌ها از اسماء «الله» هستند نه این که از اسماء صبور یا غفور یا جبار. و اسلام جز با ذکر این اسم تمام و کامل نمی‌شود، و هیچ اسمی عوض آن قبول نیست و هیچ ذکری جانشین آن نمی‌گردد، مثلاً این که نباید گفته شود: لا إله إلا الغفار، الرحیم، الجبار، بلکه در عوض گفته می‌شود: لا إله إلا الله. قرآن و حدیث به این مطلب اشاره کرده‌اند؛ زیرا آن‌ها به کنه معانی الوهیت آگاه‌تر و بدان اختصاص یافته‌اند. خداوند می‌فرماید:
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » (محمد/ 19).
«بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد».
و پیامبر«ص» می‌فرماید: «قیامت برپا نمی‌گردد درحالی که بر روی زمین کسی باشد که بگوید: الله، الله». از خواص اسم الله این است که ذاتاً اسمی کامل است در تعداد حروفش، معنایش تمام و کامل است و مختص به اسرار خودش است و در صفاتش منفرد می‌باشد. در ابتدا «الله» است که اگر الف ابتدا از آن حذف شود «لله» باقی می‌ماند و اگرلام اولش حذف شود «له» باقی می‌ماند و اگرلام دوم حذف شود «هو» باقی می‌ماند. پس هرحرفی از آن معنای کامل خود را دارا است، خصوصیتش کامل بوده و معنی آن تغییر نمی‌کند با جدا شدن حروف از آن فایده‌ی آن متفاوت نمی‌گردد و حکمت آن ناقص نمی‌گردد؛ اما غیر از این اسم دیگر اسماء این‌گونه نیستند. اگر هرگاه از حروف آن‌ها حذف شود یا فاصله‌ی بین آن حروف بیفتد معانی آن متفاوت می‌شود و نام‌های آن ناقص می‌گردد و احکام، حکمشان فاسد گشته و فایده‌ی آن ناقص می‌گردد، پس به این خاطر اسم «الله» جامع و شامل است و جدا کردن حروف آن یا تفریق حروف و یکی یکی کردن آن، هیچ تأثیری در معنای اصلی آن ندارد و خللی در اسرار آن به وجود نمی‌آورد، و ناقص شدن حروف از معنای آن هیچ نمی‌کاهد. کلمه‌ «الله» 2699 بار در قرآن ذکر گردیده است. خداوند متعال 33 آیه از کتاب مجیدش را با اسم اعظم «الله» شروع کرده است و اسم اعظم «الله» جامع‌ترین اسم برای تمامی معانی اسماء حسنی می‌باشد. هنگامی که تو گفتی: یا الله، همه‌ی اسماء تو را جواب می‌دهند. مانند این است که گفته باشی یا رحیم یا کریم یا معطی ... پس در این صورت قلبت معانی اسماء را حاضر می‌گرداند و هنگامی که زبانت می‌گوید: «الله»، حق در مقام جلالت و عظمتی برای ذاکر عارف تجلی می‌یابد که گردن‌ها در حال رکوع و سجود برایش خضوع می‌نمایند و با برق زیبایی که بر صفحه‌ی وجود ذاکر می‌تابد، اذهان را مجذوب کرده، ارواح به مشاهده می‌پردازند و برایت از امدادها، زیبایی‌ها، قدرت‌ها، و آیات روشن الهی و آنچه تحت سلطه‌ی الوهیت خداوند است، آشکار می‌گردد.
پس عارف بالله به خاطر ظاهر گشتن عظمت خداوند و تجلی بارگاه بلند مرتبه‌اش، نفس خود را از ذره‌های پراکنده در هوا نیز خوارتر می‌بیند، وجودش را با سعادت‌ترین و بی‌نیازترین وجود از سایر مخلوقات می‌پندارد، زیرا با خداوند، عزیز است و فقط به خدا و یاری او نیازمند است و با بودن با خداوند، غنی و بی‌نیاز است. به اسماء حسنی از جنبه‌ی لغوی آن نمی‌نگرد بلکه به معانی نورانی و آثار ظریف آن متوجه می‌گردد. برای بنده‌ی سالک جایز است خود را به سایر اسماء و صفات متخلق کند، جز اسم الله؛ زیرا این اسم برای تعلق است نه اتصاف و تخلق.
خداوند می‌فرماید:
«وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ»
(آل عمران/ 79).
«بلکه با کتابی که آموخته‌اید و یاد داده‌اید و درسی که خوانده‌اید مردمانی خدایی باشید».
و معنی «رَبَّانِیِّینَ» یعنی متخلقین، هم‌چنان که در حدیث پیامبرص آمده است که فرمود: «تخلقوا بأخلاق الله»( ). «به اخلاق خدایی آراسته گردید». و در حدیثی دیگرفرمود: «إن لله مائة خلق فمن تخلق بواحد منها دخل الجنة» «خداوند 100 اخلاق دارد هر کس به یکی از آن‌ها مزین گردد وارد بهشت می‌شود». آراسته گردیدن به اسماء حسنی جایز است، به گونه‌ای که سالک در حین سلوک و ریاضت بر وجه مزین گشتن بدین صفت درآید و بدان زیور یابد و این به معنای عین و ذات خدا شدن نیست؛ بلکه بنده متصف به صفت آقا و سرورش می‌گردد همچون غفور، صبور، ستار، رحیم، جواد، فاضل، کریم، جلیل، رئوف، عادل، حلیم و دیگر اسماء؛ زیرا به درستی خاصیت الوهیت در کامل‌ترین وجه صفات و پاکی ذات از تغییرات، فقط در خداوند موجود است و هیچ شباهتی بین قدیم و حادث وجود ندارد وقتی که حادث خود را به صفات او بیاراید؛ زیرا صفات حقﻷ قدیمی و ازلی است و هیچ‌گاه صفتی حقیقی برای بنده نمی‌شود؛ زیرا خداوند سبحان می‌فرماید:
«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» (شوری/ 11).
«هیچ چیزی همانند خدا نیست و او شنوا و بیناست».
و هیچ چیز شبیه او نیست و همانندی و تمثیل از خداوند به دور است. و برای سالک آنچه مناسب این صفات و از لحاظ عمومیت اسم هماهنگ با آن‌هاست متحقق می‌گردد، نه معنی خاص آن‌ها. و این انتقال به اصل صفات نیست و هیچ همانندی مطلقی در آن وجود ندارد و به تحقیق تمام شدن در صفتی نیست و همچون مناسبت جسم با ظهورش یا ذات آدمی با ذات و محل آن نیست و در واقع این کاربرد به خاطر گستردگی لغت از لحاظ حقیقت و مجاز و ... است؛ چون مجاز در تشبیهات واقع می‌گردد. اوج بهره‌ی بنده عبارت است از دوری او از شدت و غضب و شهوات. و برتر رفتن از بهره‌های نفسانی و جدا شدن از صفات پلید و رسیدن به اوصاف تنزیه همچون پوست انداختن مار و در قلب سالک مکانی برای غیر خدا باقی نمی‌ماند. سعادت بنده به اندازه‌ای متصور است که خود را بدین محاسن بیاراید، به گونه‌ای که بنده‌ای ربانی و نزدیک به خدا گردد و همچون دوستی پاک و مطهر و بری از آلودگی برای ملائکه گردد؛ زیرا ایشان بر جایگاه قرب‌اند و در صفاتشان بدیشان تشبیه گردد و با نزدیکی بدیشان به منزلت مقربان برسد و به همان میزان که از صفات خوبی که باعث نزدیکی‌شان به خدا شده، دست یابد به خداوند نزدیک می‌گردد. منظور از نزدیکی، نزدیکی درجه و مقام است نه جهت و مسافت، و به همان اندازه که به ملائکه اقتدا کرده و به اخلاق آن‌ها آراسته گردد، از چهارپایان دورتر گشته و به اوصاف ملائکه نزدیک‌تر می‌شود. ملائکه به خدا نزدیک‌اند، و نزدیک به نزدیک، نزدیک است و هر اندازه علم و معرفت بنده بیشتر و وسیع‌تر گردد، نزدیکی و بلندی مرتبه‌ی بنده نزد خدا بیشتر می‌گردد.

بهره‌ی بنده از اسم الله
بنده بهره‌ای از این اسم ندارد، مگراین که در حالت ذکر و حضور و طلب حضور خود را متعلق به خدا گردانده به شیوه‌ای که در زیر پرتوهای این انوار قرار گرفته و خود را فراموش کرده، پس حالتی به او دست می‌دهد که از غیرخدا غافل و بی‌خبر می‌گردد.
در این هنگام در محضر خدایی قرار می‌گیرد که هیچ چیزی مثل و مانند او نیست و او از هر چیزی به ما نزدیک‌تر است. بارگاه الوهیت، بارگاه بی‌نیازی مطلق و عزت متحقق گشته است. خداوند (سبحانه و تعالی) به پیامبرشص می‌فرماید:
«وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ» (احزاب/ 37).
«و از مردم می‌ترسیدی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی».
چون مفاصل مقربان از هیبت حضرت الوهیت به لرزه می‌افتد.
شخص عارف به خدا، از مکر خدا ایمن نیست هر چند خداوند او را به گردش در زمین واداشته باشد، و از رحمت خداوند مأیوس نیست هر چند گناهان بزرگ او را پوشیده باشند. در میان موجودات، ناقص‌تر از خود نمی‌بیند و اظهار برتری بر دیگر مخلوقات نمی‌کند و غیرتش نسبت به خداوند سبب می‌شود تا از گناهان دوری کند و از هوی و هوس و تمامی شهوات دوری می‌گیرد؛ زیرا می‌داند هر آنچه غیر خدایی است، باطل است. او بر مردم تکیه و اعتماد نمی‌کند، زیرا با مشاهده‌ی جمال، صاحب نعمت می‌گردد و نوشیدنی پاک از این کلام خداوندی می‌یابد که:
«فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » (بقره/ 115).
«پس به هر سو رو کنید، خدا آن جا است».
عبارات در هم پیچیده شده و حقایق آثار برایش ظهور می‌یابد و با نور قدم، عدم برایش قابل مشاهده می‌گردد. پس در این هنگام می‌گوید: پاک و منزهی تو ای نیرومند و توانا! ای کسی که بنده را به صورت شنوا و بینا آفریدی!
کسی که می‌خواهد با مشاهده‌ی بارگاه الهی متنعم گردد بر اوست که در ابتدا با توبه کردن از تمامی گناهان آشکار پاک گردد و با خشیت (ترس آمیخته با تعظیم) نسبت به خدا از گناهان باطنی پاک گردد، سپس وجود گناهکارش را با آب حقیقت شستشو دهد به طوری که به اصلش بازگشته، به وصل نایل گردد؛ زیرا که وجود شخص گناهکار ناپاک بوده و طهارت بر آن واجب است و این به واسطه‌ی فضل از جانب خداوند و مدد وی محقق می‌شود. و آن دلیلی می‌شود برشخص تا انوار مهربانی بر او درخشیدن گیرد و تمامی مخلوقات در آن نور شناور می‌گردند.
«والله لو لا الله ما اهتدینا / ولا تصدقنا ولا صلینا» «قسم به خدا که اگر هدایت خدایی نبود، هدایت نمی‌یافتیم و زکات و صدقه نمی‌دادیم و نماز نمی‌خواندیم».
هنگامی که تو یاد خداوند را ذکر می‌کنی این سخن خداوند را حاضر کن که:
«وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ» (حدید/ 4).
«و او در هر کجا که باشید، با شما است».
و این که او بر عالم محیط است و از تو به خودت نزدیک‌تر است. او عظمتی دارد که کوه‌ها را متلاشی می‌کند و لطف و زیبایی‌ای دارد که به سوی وصالش می‌خواند. قلبت را به نطق الله، الله سوق ده تا آن که این اسم شریف بر قلب نقش پذیرد و در ذکر غرق گردد. قلب به صورت حضوری ذکر می‌کند و زبان لفظ را بیان می‌کند و گوش نام محبوبش را می‌شنود. بدان که تو در این جا غریبی، و هیچ استراحتی جز در وطن اصلی‌ات وجود ندارد و آن عبارت است از رسیدن به مولایت، و قلب دچار شیفتگی و حیرانی می‌شود و جهاد بین بنده و مراتب نفس و بیگانگان ادامه می‌یابد تا هنگامی که در حقیقت مکاشفه‌ی الله صورت می‌گیرد.
رحمت خداوندی را حاضر بدان و با تمام وجود به استقبالش برو، یعنی با تمامی همت خود، به گونه‌ای که به بارگاه عبودیت و بندگی منتقل کردی و در جوار رحمت او قرارگیری. و همین برای تو کافی است که چون تو الله را به یادآوری، او نیز تو را به یادآورد و این برترین و بزرگ‌ترین شرف است. خداوند می‌فرماید:
«وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» (عنکبوت/ 45).
«و قطعاً ذکر خدا و یاد الله (از هر چیز دیگری) والاتر و بزرگ‌تر است».
یعنی خدا شما را یاد می‌کند و یاد خدا بزرگ‌تر از ذکر و یادی است که شما با نماز نسبت به خدا اداء می‌نمایید.
ذکر خدا را بسیار انجام ده، هر چند تو را به دیوانگی و ابلهی متصف کنند و این ذکر خدا شرف بزرگی است. چشمت را بر مخلوقات مینداز مگر هنگامی که خداوند را به عنوان به وجود آورنده و تکوین دهنده‌ی آن مخلوق به یاد می‌آوری. و اهل یاد خدا غیر او را نمی‌طلبند و به سوی غیر او مشتاق نمی‌شوند. خداوند قلب‌های آن‌ها را با نور یاد خود آباد گردانیده، و ایشان را گنجینه‌های معرفت و اسرارش، و کعبه‌ی زیارت کنندگان و ذخیره‌ی پاکان قرار داده است. پیامبرص در مورد پروردگارش می‌فرماید: «مرا در ذکر خداوند اوقاتی است که به هیچ ملائکه‌ی مقرب و یا نبی مرسلی مشغول نمی‌شوم». و جز خداوند واسع چیز دیگری در قلب بنده جایگاهی ندارد.
ای سالک! بدان که تو پایت را جز در جای پای پیامبرص قرار نمی‌دهی؛ زیرا وجود آن حضرت، معصوم و محبوب است. اگر پوشیده‌ای بر تو آشکار گشت و چیزی را خارج از سنت رسول‌اللهص مشاهده کردی، پس آن کشف را تصدیق مکن؛ زیرا این کشف باید به اندازه‌ی توانت باشد در حالی که تو در این زمینه ناتوانی و چه بسا این کشف از مکر و سنت استدراج خدایی باشد در حالی که خبر رسول‌اللهص موافق حقیقت است. و چون خواهی که بر اسرار پوشیده و گنجینه‌های محفوظ گشته تفوق و برتری‌یابی، پس با به خاطر آوردن معانی و وسعت آن معانی و تجلیات آن و زیاد بیان کردن ذکر این اسم، این امر میسر می‌گردد. در این هنگام حق، رحمتش را بر تو نازل می‌کند و به اندازه‌ی ارزشت محبتش را بر تو می‌ریزد در این مجال، سرّ حیاتی را که خداوند در تو جاری کرده می‌بینی و در حالی که تو از گلی، از او حرف شنوی می‌کنی. پس آغاز و انجام تو را به تو می‌نمایاند و روزی را به تو نشان می‌دهد که تو روحی بودی که هیچ پرده‌ای تو را از خداوند منع نمی‌نمود. روزی را مشاهده می‌کنی که تو در علم ثابت خدا حضور داشتی و نمودی مادی نداشتی و روزی را که توجهش به سویت افتاد و با اراده‌اش تو را مختص گردانید و نمود داد. و روزی که عنایتش شامل حالت گردید و تو را ادامه‌ی نور رسول‌اللهص و همچون فرعی متصل به اصل گردانید و روزی که «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» (اعراف: 172) و روزی که تو در شکم مادرت بودی و روزی که از این دنیا به سوی برزخ انتقال می‌یابی و روزی که برای حسابرسی برانگیخته می‌گردی و روزی که (إن شاء الله) داخل بهشت می‌گردی، و این‌ها روزهای خدایند. سپس تو را از این مشاهدات به سوی مشاهده‌ی خویش سیر می‌دهد و به فضل خداوند در جوارش قرار می‌گیری و به این خاطر خداوند می‌فرماید:
‏«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»‏ (احزاب/ 41).
«ای مؤمنان! بسیار خدای را یاد کنید».
و آن را به تعداد و زمان و شرطی خاص محدود نگردانیده است، به گونه‌ای که فرد جنب و واجب الغسل ذکر مولایش را فراموش نمی‌کند، پس او با خداست و به هر شکلی که باشد خداوند حق را برایش آشکار می‌‌گرداند، همان‌گونه که عدم را به وجود می‌آورد و گل را زبانی گویا و چشمی بینا عطا می‌کند.
بدان که رازی که سبب می‌شود حق به تو توجه نماید و تو را بر اسرار خود امین بداند این است که: تأکید نمایی بر این که اسماء و صفات از آن خداوند است، و هیچ‌کس در آن مشارکتی ندارد، و آنچه از اسماء و صفات که تو از آن برخورداری، ضد آن اسماء و صفاتی است که خدا از آن بهره‌مند است؛ مثلا اسم خداوند «عزیز» است و متصف به عزت، در حالی که اسم تو «ذلیل» است و متصف به خواری و زبونی. اسم خداوند «قوی» است و متصف به «قدرت»، در حالی که اسم تو «ضعیف» است و متصف به «ناتوانی» و اسم خداوند «غنی» است و متصف به «ثروتمندی» و اسم تو «فقیر» است و متصف به نیازمندی. و به همین شیوه تمامی اسماء و صفات. پس خداوند با علمش بر کسی تجلی نمی‌یابد، مگر بر کسی که ناقص است. پس «مفتاح» را بشناس تا گشایش برایت فراهم گردد.
کسی که دعای رسول را درک کند بر اسرار توحید آگاهی می‌یابد و با فضل سرور خودش آراسته می‌گردد که: «اللَّهُمَّ إِنِّیْ أَعُوْذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ، وَبِمُعَافَاتِکَ مِنْ عُقُوْبَتِکَ وَأََعُوْذُ بِکَ مِنْکَ، لاَ أُحْصِیْ ثَنَاءً عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ. تَبَارَکَ اسْمُکَ، وَتَعَالَى جَدُّکَ، وَلاَ إِلَهَ غَیْرُکَ». «خداوندا! از خشمت به خشنودیت و از عذابت به عفوت پناه می‌برم و از خودت به خودت پناه می‌جویم. ثناهایت قابل شمارش نیست، تو همان گونه‌ای که خود را توصیف نموده‌ای، اسمت بلند است و مقامت رفیع است و هیچ فرمانروا و فریادرسی جز تو وجود ندارد».
رسول‌الله ص از جلال خدا به جمال او و از عقابش به عفوش پناه می‌جوید؛ بنابراین او به خاطر یکی از آثار یا بدی‌ها به خداوند پناه نمی‌برد؛ بلکه واقعیت امر برای او آشکار گردیده است؛ زیرا مردم از مظاهر اسم «الله» هستند. گاهی اسم منتقم در فاجری که خداوند او را بر تو مسلط گردانیده، نمود می‌یابد در این حال از جلال خداوند به جمالش پناه ببر تا خداوند با مظاهر لطفش به فریادت برسد و با قدرتش فریادخواهی تو را جواب گوید که امر از اوست و به سوی اوست. سپس پیامبرص می‌فرماید: از تو به تو پناه می‌آورم. و این افقی فراخ‌تر از جلال و جمال است؛ یعنی از ذات تو به ذات تو پناه می‌آورم. سپس پیامبرص می‌فرماید: ثناء و ستایش تو قابل شمارش نیست و این کلام سید مخلوقات است و کسی که می‌تواند ثناء خدا را بشمارد، فقط خداوند است و جز خدا کسی خدا را نمی‌شناسد. بعضی از عارفان گفته‌اند: برای خداوند، مردانی هستند که نور جلالت و جبروت خدایی بر ایشان تابیده است. در دریایش شناور شده‌اند و مجذوب تلاطم امواجش گشته و با جمالش انس و الفت گرفته‌اند و از کمالش استمداد می‌طلبند. اگر می‌ایستند با یاری خداست و اگر سخنی می‌گویند از جانب خداست و اگر ساکت می‌نشینند به خاطر خداست و اگر می‌نگرند به انوار خدا می‌نگرند که بلندمرتبگی او را ترسیم می‌کند و اگر می‌شنوند و اطاعت می‌کنند فقط از خداست، هیچ چیزی را نمی‌بینند مگر این که مجذوب خداوند می‌گردند و چگونه این گونه نباشند در حالی که خداوند می‌فرماید:
«فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » (بقره/ 115).
«پس به هر سو رو کنید، خدا آنجا است».
چشمان ارواح جز به سوی صورتی منزه نیست؛ صورتی که با بلندی مرتبه‌اش نزدیک است و با وجود نزدیکی‌اش پاک و منزه است و جا و مکان ندارد؛ زیرا او برتر از مکان است و هر گاه بخواهد که بر بنده‌اش تجلی یابد، نور عنایتش را بر قلب فرد تابانیده، پس مواضع آغازین خلقت بر او آشکار گشته، سپس روزگار مانده را با عنایت خداوند پایدار مشاهده می‌کند و حق از کسانی که پرده در جلوی چشمان خود کشیده‌اند، پوشیده است. بعضی از عارفان در تفسیر آیه‌ی زیر:
‏«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏» (حجر/ 99).
«و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ به سراغ تو می‌آید».
فرموده‌اند: حضرت ربوبیت را که احسان و نعمت‌هایش بر تو نازل شده را عبادت کن تا حضرت الوهیت بر تو تجلی یابد. پس خدا را عبادت کن؛ زیرا در عبادت خداوند است که نعمت‌ها و کرامت‌ها شامل حالت می‌گردد و هنگامی که مرگت فرا رسد، به سوی شهود عظمت الهی اوج می‌گیری. او را به خاطر ذاتش عبادت کن؛ زیرا فقط او الوهیت پرستش شدن را دارد. خدایا! ما را بدین حقایق بیارا و از آن شراب زلال، ما را سیراب گردان و ارواحمان را با شعور و ادراک، کامل گردان!
عبدالله: بنده‌ای است که حق با تمام اسماءش بر او ظهور یافته و در میان بندگان کسی مقام و منزلتش از او بلندتر نمی‌گردد، به خاطر متخلق شدن به این اسم اعظم و اتصافش به تمامی صفات. و به این خاطر پیامبر ما ص به این نام مختص گردیده است. خداوند می‌فرماید:
‏«وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا‏» (جن/ 19).
«چون بنده‌ی خدا (محمد) برپای ایستاد و به پرستش خداوند پرداخت، کافران پیرامون او تنگ یکدیگر ازدحام کردند».
اسم عبدالله در حقیقت جز برای پیامبر ص صحیح نمی‌باشد اگر چه برای کسانی که در واقع پیرو و تابع او هستند به صورت مجازی به کار می‌رود.
دعا : خداوندا! مرا از دری بر درگاه قدسی خود وارد گردان که پرده‌های نور و ظلمت آن را نپوشانیده باشد. و اسرار ظهور خود در آفاق و درونم را به من بنمایان تا شراب آسایش را با چشمان خود از چشمه بنوشم؛ قبل از دخول در بهشت و در سایه‌ات خوشبخت شده و مشاهده‌گر نور سیمایت باشم و با یاری تو در مقام عبودیت قرار گیرم و به خاطر نعمت‌هایی که به من ارزانی می‌داری، عاشقانه مشتاق دیدار ذات بلندمرتبه‌ات باشم یا قریب، یا مجیب، یا الله! تو بر هر کاری توانایی.


وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم