تاریخ نگارش : بیست و سوم فروردين 1390
قرآن کتابیست که تمام جهان به عظمت آن اعتراف می کند
حافظ سنی
امام قرطبی (رحمه الله ) واقعه ای را که در دربار مأمون الرشید اتفاق افتاده نقل کرده است: مأمون عادت داشت گاه گاهی در بارگاه او در بارهء مسایل علمی بحث و تبادل نظر شود، که همه اهل علم اجازه داشتند در آن شرکت کنند، در چنین مذاکره ای یک یهودی هم آمد که از نظر شکل و صورت و لباس شخص ممتاز به نظر می رسید، سپس به گفتگو پرداخت و آن هم عاقلانه. وقتی که جلسه پایان یافت، مأمون از را پیش خود خواند و از او پرسید که تو از بنی اسرایل هستی؟ او اقرار کرد. مأمون به (خاطر امتحان) به او گفت: اگر تو مسلمان شوی، ما به تو بهترین وجه سلوک خوایم کرد.
امام قرطبی (رحمه الله ) واقعه ای را که در دربار مأمون الرشید اتفاق افتاده نقل کرده است: مأمون عادت داشت گاه گاهی در بارگاه او در بارهء مسایل علمی بحث و تبادل نظر شود، که همه اهل علم اجازه داشتند در آن شرکت کنند، در چنین مذاکره ای یک یهودی هم آمد که از نظر شکل و صورت و لباس شخص ممتاز به نظر می رسید، سپس به گفتگو پرداخت و آن هم عاقلانه. وقتی که جلسه پایان یافت، مأمون از را پیش خود خواند و از او پرسید که تو از بنی اسرایل هستی؟ او اقرار کرد. مأمون به (خاطر امتحان) به او گفت: اگر تو مسلمان شوی، ما به تو بهترین وجه سلوک خوایم کرد.
او در پاسخ گفت: من دین خودم و دین پدران و اجداد خودم را رها نمی کنم، صحبت تمام شد، و آن شخص رفت و پس از یک سال مسلمان شده، آمد و در مجلس مذاکره بر موضوع فقه اسلام بهترین سخنرانی و عمده ترین تحقیقات تقدیم داشت و بعد از پایان جلسه مأمون او را فرا خواند و به او گفت: تو همان شخص هستی که در سال گذشته آمده بودی گفت: آری! من همانم. مأمون گفت: در آن زمان تو از قبول اسلام سر باز زدی، پس حالا علّت مسلمان بودن (شدن) تو چیست؟
او گفت: بعد از برگشتنم از اینجا خواستم که مذاهب فعلی را تحقیق کنم من یک کاتب خوش نویس هستم، کتاب می نویسم و می فروشم و به قیمت خوب به فروش می رود، من به فرض امتحان سه نسخه از تورات را نوشتم که در آن بسیاری از موارد طرف خود چیزهایی اضافه و کم کردم و آنها را برداشته به کلیسا بردم یهودیها با رغبت زیادی آنها را خریدند (ومراتشویق کردند که بیشتر بنویس ما برایت پول بیشتر می دهیم) و هم چنین سه نسخه از انجیل با کم و زیاد کردن نوشتم و به عبادگاه نصارا بردم، در آنها هم از خود چیز هایی کم و زیاد کردم، نصاری آنها را با قدر و منزلت زیادی از من خریدند، باز من همین روشی را با قرآن اختیار کردم، سه نسخه از آن با بهترین روش به نگارش (خطاطی) در آوردم که در آنها از طرف خود اضافه و کم کرده بودم، وقتی که من آنها را برداشته بیرون شدم، پیش هر کسی برای فروختن می بردم، در آن نظر می کردند که صحیح است یا اشتباه همین که به اشتباه وی پی می برند به من مسترد می کرند... (نه تنها که فایده نکردم بلکه نقص هم کردم چون وقتم ضایع شد و کسی برایم پول نداد...)
از این واقعه، من درس عبرتی گرفتم که این کتاب محفوظ است، خداوند متعال آن را حفظ نموده است، لذا مسلمان شدم، قاضی یحیی که راوی این واقعه می باشد، می گوید: اتفاقاً در همین سال من به زیارت خانهء خدا مشرف شدم و در آنجا با سفیان بن عیینه ملاقات کردم، این واقعه را در محضر باز گو کردم او فرمود: باید این چنین باشد زیرا تصدیق آن در قرآن موجود است، یحیی بن اکتم پرسید: در کدام آیه قرآن؟ او فرمود قرآن عظیم در جایی که تورات و انجیل را ذکر کرده در آن فرمود «بِمااستحفظوا من کتبِ الله» که مسؤلیت حفظ کتاب الله تورات و انجیل به یهود و نصارا سپرده شد، و از این جهت وقتی که یهود نصارا وظیفه حفظ را بجا نیاوردند، و آن کتابها منسوخ و تحریف شده و ضایع گشتند، بر خلاف قرآن کریم که راجع به آن حق تعالی فرموده است «انا لهُ لحفظون» که ما حافظ آن هستیم. لذا خود حق تعالی آن را حفظ فرمود است. (تفسیر معارف القرآن)
خواننده ای عزیز! که باوجود هزارها کوشش از طرف دشمنان در یک نقطه یا زیر و زبر قرآن کوچکترین فرق نیامده است. هم اکنون قرآن عظیم الشان به خط حضرت عثمان (رض) در موزیم قاهره موجود است، هم چنان در بسیاری از موزیم های دنیا پارچه های از قرآن موجود است که با قرآن فعلی هیچ کدام تفاوتی ندارد. این از نتیجه ای کوشش ما مسلمانها نیست یقین کنید که این فضل و مرحمت خداوندی است. که خود تضمین این کتاب را کرده است و بر ما مسلمانها لازم است که قدر این نعمت بزرگ خداوند (ج) را بدانیم و به تلاوت و عمل به آن بپردازیم تا مبادا روزی قرآن را باز کنیم که خط قرآن برداشته شده زیرا رسول الله (ص) گفته است: قبل از اینکه قیامت بر پا شود خط قرآن برداشته می شود...
به امید اینکه خداوند همه ای مسلمانها را توفیق عمل و خدمت به قرآن نصیب فرماید، صحبت خود را به کلامی از مولانا خاتمه میدهیم که می گوید: زآنکه از قرآن بسی گمره شدند* زین رسن قومی درون چه شدند* مر رسن را نیست جرمی ای عنود* چون ترا سودای سر بالانبود.