تاریخ نگارش : بیست و سوم دي 1391
ارتباط اخلاق و آزادى و نگرش قرآن به این مقوله
علیرضا یعقوبی سورکی
اخلاق نه انسان را محدود مىکند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سرکوب مىنماید، بلکه کار اخلاق بهرهگیرى از آزادى انسان در مسیر سعادت و رهبرى غرائز براى رسیدن به کمال مطلوب است.
قرآن مجید مملو از آیاتى است که آزادى اراده انسان را تثبیت نموده و جبر را نفى مىکند. این آیات بالغ بر صدها آیه مىشود، که در مباحث جبر و اختیار به آن اشاره شده است.
کلید واژه : اخلاق / آزادی / قران / نگرش
اخلاق و آزادى ونگرش قرآن به این مقوله
در اینکه آیا اخلاق، آزادى انسان را محدود مىکند و این محدودیتبه سود یا زیان اوست؟ بحثهاى زیادى شده است، که به اعتقاد ما بسیارى از این بحثها ناشى از تفسیرهاى نادرستى است که براى معنى آزادى شده و مىشود، از جمله:
1 - گاه گفته مىشود: اخلاق از آن نظر که انسان را محدود مىکند مانع پرورش استعدادها است!
2- و گاه گفته مىشود: اخلاق غرائز را سرکوب مىنماید تا سعادت واقعى فرد محقق گردد، در حالى که اگر این غرائز لازم نبود، خدا آن را خلق نمىکرد!
3- و گاه مىگویند: برنامههاى اخلاقى با فلسفه اصالةاللذة مخالف است و مىدانیم هدف آفرینش همان «لذت» است که انسان باید به آن برسد!
4- و گاه در نقطه عکس آن گفته مىشود: اساسا بشر آزاد نیست و همیشه تحت عوامل جبرى گوناگونى قرار دارد; بنابراین، نوبتى به توصیههاى اخلاقى نمىرسد!
5- و بالاخره گاه مىگویند: بناى اخلاق دینى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضد اخلاقى دارد!
این سخنان ضد و نقیض، از یک سو نشان مىدهد که ارزیابى صحیحى درباره اصل مفهوم آزادى نشده و از سوى دیگر، اخلاق دینى بویژه اخلاق اسلامى و پشتوانههاى آن بخوبى مورد دقت قرار نگرفته است.
به همین دلیل، باید نخستبه سراغ مساله آزادى برویم.
چرا انسان آزادى را با تمام وجودش مىطلبد؟ و چرا انسان باید آزاد باشد؟ اساسا آزادى چه نقشى در پرورش روح و جسم دارد؟ و در یک کلمه «فلسفه آزادى چیست»؟
پاسخ همه این سؤالات بطور خلاصه این است که: در درون وجود انسان، استعدادها و شایستگیها و نیروهاى بالقوهاى نهفته شده که بدون آزادى هرگز شکوفا نمىشود، به همان دلیل که انسان خواهان شکوفایى استعدادها و تکامل استخواهان آزادى که وسیله نیل به آن است مىباشد.
ولى آیا این آزادى که باعثشکوفایى استعدادهاى خلاق است آزادى بىقید و شرط استیا آزادى هدایتشده و توام با برنامهریزى؟
این مطلب را با ذکر یکى دو مثال مىتوان توضیح داد:
باغبانى را فرض کنید که براى پرورش انواع گلها و میوهها دامن همتبه کمر زده است، بذر افشانده، نهال غرس کرده و درختان را به موقع آبیارى مىکند، بدیهى است اگر این درخت در فضاى آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانههاى باران استفاده نکند و یا ریشههاى آن در اعماق خاک آزادانه پیشرفت ننماید و با سنگ و موانع دیگر رو به رو شود هرگز نه گلى نصیب باغبان مىشود و نه میوهاى; بنابراین، آزادى ریشهها و ساقهها و شاخ و برگها براى شکوفا شدن استعدادهایشان ضرورى است.
اما گاه ممکن است این درختشاخههاى اضافى نامناسبى پیدا کند، و یا از مسیر رشد واقعى منحرف و کج و معوج شود، باغبان قیچى باغبانى را به دست مىگیرد و بدون هیچ ملاحظه و ترحمى شاخههاى اضافى را که تنها فایدهاش گرفتن نیروى درخت و تضعیف آن است قطع مىکند. هیچ کس نمىتواند به این باغبان اعتراض کند که چرا درخت را آزاد نگذاردى که هرگونه مىخواهد شاخ و برگ بیاورد.
و نیز درخت کج و معوج را با چوب صاف و مستقیم محکم مىبندد تا صاف شود و هیچ آدم عاقلى نمىتواند به او ایراد بگیرد چرا درخت را در بند کردى و جلو او را گرفتى; زیرا او در جواب مىگوید: درخت را باید آزاد گذاشت تا میوههاى شیرین گلهاى زیبا دهد، نه آزادى در طریق انحراف و به هدر دادن نیروها!
در مورد انسان نیز همینطور است، او داراى استعدادهاى فوقالعاده مهمى است که اگر درست رهبرى شود، به بالاترین درجات تکامل مادى و معنوى مىرسد، او آزاد است از استعدادهاى خلاقش در این راه استفاده کند، ولى آزاد نیست که آنها را به هدر دهد، و در مسیرهاى کج و معوج نابود کند.
آنها که آزادى را به معنى عامى که شامل هرگونه بىبندوبارى مىشود تفسیر کردهاند، در حقیقت معنى آزادى را نفهمیدهاند، آزادى یعنى آزاد بودن در بهکارگیرى نیروها در مسیرهایى که انسان را به هدفهاى والاترى (خواه مادى یا معنوى) مىرساند.
در مثالى دیگر، آزاد بودن عبور از جادههاى کوچک و بزرگ براى رسیدن به مقصدهاى معلوم، هرگز مفهومش هرجومرج در رانندگى و بىاعتنایى به تمام مقررات آن نیست.
هیچ آدم عاقلى نمىگوید مقید بودن رانندگان به رعایت این مقررات مانند توقف پشت چراغ قرمز، رعایت جادههاى یک طرفه، عبور از دست راست و مانند اینها، مخالف آزادى رانندگى است، و موجب محدودیت رانندگان است، همه به چنین سخنى مىخندند و مىگویند آزادى باید در چارچوب مقرراتى باشد که انسان را به مقصد برساند نه اینکه باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساسا بسیارى از این آزادیهاى کاذب، نوعى اسارت قطعى است.
جوانى که از آزادى خود سوء استفاده کرده و گرفتار مواد مخدر و اعتیادهاى کشنده دیگر شده است، در واقع اسیر است و با اعمالش حکم اسارت خود را امضا مىکند. آزادیهاى توام با رعایت موازین اخلاقى به انسان آزادى واقعى مىدهد و از اسارت او در چنگال هوى و هوسهاى کشنده رهایى مىبخشد و چه جالب است در اینجا کلام مولى على علیه السلام که مىفرماید: «ان تقوىالله مفتاح سداد، وذخیرة معاد، وعتق من کل ملکة، ونجاة من کل هلکة; تقواى الهى کلید گشایش هر درى است و ذخیره رستاخیز و سبب آزادى از هرگونه بردگى (شیطان) و نجات از هرگونه هلاکت!» (1)
از تحلیل فوق و مثالهاى بالا آزادى واقعى از آزادیهاى کاذب یا به تعبیر صحیحتر اسارتهایى تحت نام آزادى، شناخته مىشود; و جلو سوء استفاده از این مفهوم مقدس را مىتوان گرفت; و هیچ گاه کسى نمىتواند به بهانه این که اخلاق، انسان را محدود مىکند، ارزشهاى اخلاقى را زیر سؤال ببرد.
همچنین پاسخ کسانى که مىگویند اخلاق غرائز را سرکوب مىکند، در حالى که اگر این غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمىکرد، روشن مىشود.
غرائز آدمى همچون دانههاى حیاتبخش باران است که از آسمان نازل مىشود، بىشک اگر لازم و مفید نبود خدا آن را از آسمان نازل نمىکرد، ولى این به آن مفهوم نیست که ما اجازه دهیم قطرههاى باران دستبه دست هم دهند و سیلابى ویرانگر به وجود آوردند، بلکه عقل و درایت مىگوید باید سدى در مقابل آن کشید و دریچهها و کانالها و نهرهایى به وجود آورد و این موهبت الهى را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغها هدایت کرد غرائز آدمى نیز مانند این دانههاى حیاتبخش باران است که اگر تحتبرنامه و کنترل در مسیرهاى سازنده درنیاید مبدل به سیلابى ویرانگر مىشود که همه چیز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد مىتوان این نتیجه را به روشنى گرفت که اخلاق نه انسان را محدود مىکند و نه مانع پرورش انسانها است و نه غرائز خداداد را سرکوب مىنماید، بلکه کار اخلاق بهرهگیرى از آزادى انسان در مسیر سعادت و رهبرى غرائز براى رسیدن به کمال مطلوب است.
با توجه به این تفسیر که به نظر ما تفسیر صحیح آزادى است پاسخ بسیارى از سخنان مخالفان اخلاق روشن مىشود و نیازى به توضیح نیست.
اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقى
بىشک رابطه بسیار نزدیکى میان اعتقاد به آزادى اراده انسان و «مسائل اخلاقى» وجود دارد; زیرا همانگونه که در گذشته نیز اشاره کردهایم اگر اعتقاد به آزادى انسان نفى شود تمام مفاهیم اخلاقى فرو مىریزد و از کار مىافتد.
به همین دلیل، ادیان الهى که عهدهدار تربیت نفوس و تهذیب اخلاقند سرسختترین مدافع آزادى بشرند! (دقت کنید)
و نیز به همین دلیل، قرآن مجید مملو از آیاتى است که آزادى اراده انسان را تثبیت نموده و جبر را نفى مىکند. این آیات بالغ بر صدها آیه مىشود، که در مباحث جبر و اختیار به آن اشاره شده است. (2)
اصولا امر و نهى و هرگونه تکلیف دیگر و دعوت به اطاعت و نهى از معصیت و ثواب و عقاب و حساب و جزا، و دادگاه و اجراى حدود و مجازاتها و امور دیگرى مانند آن، همه تاکیدهاى مکررى بر مساله آزادى اراده انسان است.
و اگر آیاتى در قرآن مىبینیم که دستاویز طرفداران مکتب جبر شده دقیقا ناشى از عدم توجه به تفسیر صحیح این آیات است. چرا که این آیات ناظر به نفى تفویض است نه اثبات جبر، و شاهد آن در خود قرآن بوضوح دیده مىشود که شرح آن در منابعى که قبلا به آن اشاره شد آمده است و اینجا جاى آن بحث نیست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادى انسان مىتواند عاملمؤثرى براى هرگونه بىبندوبارى اخلاقى بوده باشد، چرا که هر گنهکارى به بهانه این که سرنوشت او از روز ازل بطور جبرى رقم زده شده و او نمىتواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطهور مىگردد، اتفاقا شواهد تاریخى نیز بر این معنى داریم که گناهکارانى به استناد همین مکتب، خود را در ارتکاب گناه و اعمال ضد اخلاقى معذور مىدانستند، و مىگفتند: «ما اگر خوب یا بدیم از ناحیه خود ما نیست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنین پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است! نه نیکوکاران باید افتخار به نیکى خود کنند، و نه بدکاران باید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند!»
به همین دلیل، پیامبران الهى، و بیش از همه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله براى تحکیم مبانى اخلاق و تهذیب نفوس، قبل از هر چیز آزادى اراده انسان را تثبیت مىکردند.
به هر حال، بحث جبر و اختیار و مسائل دیگرى مانند قضا و قدر، هدایت و ضلالت، سعادت و شقاوت، از دیدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطى است که به خواستخدا در مباحث آینده تفسیر موضوعى به سراغ آن خواهیم رفت. هدف در اینجا تنها اشارهاى به این مساله و تاثیر آن در مسائل اخلاقى است نه ورود در اصل این مساله.
اما کسانى که اصل و اساس را لذت مىشمرند و ارزش نهایى براى آن قائلند و اخلاق را از آن نظر که مخالف این معنى است نامناسب مىدانند و همچون «آریستیپ» که قبل از میلاد مىزیسته مىگویند: «خیر عبارت است از لذت، و شر چیزى جز الم نیست و هدفنهایى انسان در زندگى کام گرفتن از لذائذ جهان است، و نباید به نتایج نیک و بد آن فکر کرد!» (3)
آنها از این نکته غافلند که به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادى بدانیم و از لذائذ معنوى که به مراتب از لذات مادى روحپرورتر است صرف نظر کنیم، رسیدن به لذت مادى نیز بدون رعایت اخلاق ممکن نیست، چرا که کامجویى و لذت بىقید و شرط، رنج و الم بسیار دردناکى در پىدارد که به خاطر آن هم که باشد، باید از آن لذت نقد که رنجى عظمیتر در پىدارد، صرف نظر کرد.
این سخن گرچه از دهان کسى خارج شده که ظاهرا در ردیف فلاسفه پیشین است ولى به سخنان مبتلایان به مواد مخدر مىماند که وقتى به آنها گفته شود، لذت امروز شما مایه بدبختى عظیم و درد و رنج طاقتفرساى فردا است، در جواب مىگویند: دم غنیمت است، و امروز را دریاب و فکر فردا مباش!
ولى فردا که غول وحشتناک بیماریهاى جانکاه عصبى، قلبى و مغزى، که ناشى از اعتیاد ستبه او حملهور مىشود، بر منطق گذشته خویش مىخندد و تاسف مىخورد، ولى بدبختانه غالبا راهى براى بازگشت وجود ندارد.
توصیههاى اخلاقى در مورد رعایت عفت، امانت، راستى، و صداقت و جوانمردى و فتوت، همه از این قبیل است. جامعهاى که نادرستى و خیانت در آن رایج مىشود، چه لذتى از زندگى نصیب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمى که بخل سراسر وجودشان را گرفته، و همه چیز را براى لذت شخصى خود مىطلبند در برابر هجوم مشکلات، سخت آسیبپذیرند، چرا که هر فردى در آن جامعه تنها است و ایستادن افراد تنها در مقابل مشکلات، بسیار مشکل است در حالى که اگر روح همبستگى و سخاوت و فتوت در میان آنها حاکم باشد، هر فردى به زمین مىافتد، دیگران به یارى او مىشتابند و در چنین جامعهاى هیچ کس خود را تنها نمىبیند، و در برابر هجوم مشکلات زانو نمىزند.
این همان چیزى است که سابقا بطور مشروح و با اتکا به آیات قرآن مجید به آن اشاره کردیم که رعایت اصول اخلاقى همیشه داراى دو بعد استیک بعد معنوى و یک بعد مادى، و اگر از بعد معنوى آن فرضا صرف نظر کنیم بعد مادى آن چنان گسترده است که سزاوار استبه همه اصول اخلاقى پایبند باشیم تا در این دنیا نیز بهشتى بسازیم که همه در آن غرق لذت باشند و از جهنم سوزانى که زاییده مفاسد اخلاقى استبرکنار بمانیم.
سرانجام به سراغ سخن کسانى مىرویم که مىگویند اخلاق دینى روى اطاعت فرمان خدا، به خاطر ترس یا طمع است، و اینها جنبه ضد اخلاقى دارند! (4)
این سخن نیز از دو جهت، قابل نقد است:
نخست این که: تعبیر به طمع و ترس، تعبیر نادرستى است، صحیح این است گفته شود که گروهى از پیروان ادیان به خاطر سعادتمند شدن در جهان دیگر و رهایى از مجازاتهایى که ناشى از عدل الهى استبه سراغ ارزشهاى والاى اخلاقى مىروند، این هرگز ضد اخلاق نیست، چرا که کامجویىهاى زندگى فانى را فداى زندگى باقى کرده و منابع کوچکترى را فداى مواهب بزرگترى نموده است.
آیا اگر کسى به خاطر پرهیز از رسواییهاى ناشى از خیانت و دروغ از این دو کار پرهیز کند، عملى ضد اخلاقى انجام داده، و یا اگر کسى به خاطر حفظ سلامتخویش، لب به مشروبات الکى تر نکند و سراغ مواد مخدر نرود، عملش ضد اخلاق است، همچنین اگر کسى در برخورد با مردم نهایت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نکنند و در زندگى تنها نماند، آیا عملى ضد اخلاقى انجام داده؟
کوتاه سخن این که، هر کار اخلاقى ممکن است آثار و منافع مادى نیز داشته باشد، توجه به آن آثار نباید طمع نامیده شود، و پرهیز از اثرات زیانبار اعمال ضد اخلاقى نباید به عنوان ترس و جبن که یک امر غیر اخلاقى است تلقى شود.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 230.
2- تفسیر نمونه (فهرست موضوعى، صفحه99) و انوارالاصول، جلد اول، بحث جبر و اختیار
3- علم اخلاق یا حکمت عملى، صفحه243.
4- کتاب تجدید حیات معنوى جامعه، صفحه169