دریافت نسخه PDF مقاله - 39KB
تاریخ نگارش : سی ام فروردين 1390
بررسی آیه مباهله از دیدگاه فریقین
یک بنده خدا
در این مقاله نویسنده در مقام تفسیر این آیه و شأن نزول آن و جهت احتجاج به آن و دلالت آن به عصمت و امامت حضرت علی (ع) و خلافت بلافصل آن جناب از پیامبر (ص) و معنای مباهله و اقوال مفسرین امامیه و عامه درباره فضیلت آن حضرت بحث خواهد نمود و ثابت خواهد کرد که تنها فردی که صلاحیت داشته که نبوت را در مسیرش حفظ و از دستبرد دنیاپرستان حفظ کند، امام علی(ع) بوده است.
کلید واژه : مباهله، ملاعنه، ابتهال، بهل، نفرین، دعا.
مقدمه

مباهله مصدر باب مفاعله مشتق از بهل یبهل به معنی آزاد شدن و از قید رها گردیدن است، و باهل در لغت عرب نجات یافته و به معنای شتر رها شده از قید و نجات یافته از داغ کردن است؛ یا ناقه ای ست که شیر او را ترک کرده و نمی دوشند و ابهان (مصدر باب افعال) در دعا استعمال می‏شود و در ابهال دعا به معنای تضرع و زاری کردن است و چون به باب افتعال برده و ابتهال گفته شود، به معنای لعن می باشد و معنای اصطلاحی مذکور در آیه 61 سوره عمران همین معنا می باشد:
« ثم نبتهل ونجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»؛ سپس نفرین کنیم و لعن و نفرین خود را برای دروغگویان قرار دهیم»؛ و معنای بهل در این آیه لعن است و« نبتهل» یعنی با تضرع لعن کنیم.
فخر رازی در تفسیر خود مباهله را ملاعنه (یکدیگر را لعن نمودن) توجیه و تفسیر نموده است.
صاحب مجمع البیان نوشته است: ابتهال به معنای التعان و به معنای مشاوره و دعاست. قول شاعر:« نظر الدهر الیهم فابتهل ؛ نظر کرد (هر سوی آنان) پس دعا کنید.» در نتیجه ابتهال در لغت به معنای دعا، مشاوره و لعن، ارخاء عنان شتر، و رهایی ناقه در دوشیدن آن می باشد؛اما در اصطلاح به معنای دعا، نفرین و لعن می باشد و در آیه شریفه به معنای لعن است و تعالوا در آیه از علو می آید یعنی بیایید و تعال مشتق از علو و به معنای این است که از دیگری تقاضا شود که به مکان مرتفع بیایید و سپس بر اثر کثرت استعمال تعال (مفرد) در مورد تقاضای آمدن به طور کلی استعمال می ‏شود؛ و در نتیجه تعال به معنای بیا و تعالوا به معنای بیایید، خواهد بود و تعالیت به معنای جئتُ (آمدم) و تعالیت به معنای جئتَ (آمدی) خواهد بود.
شأن نزول آیه مباهله

آیه مباهله در مدینه نازل شد و شأن نزول آن این است که چهارده نفر از علمای نصارای نجران به ریاست عبدالمسیح والایهم که معروف به سید (و صاحب رأی و مشاور بود) و اسقف اعظم (ابوحادثه) برای مباحثه با حضرت رسول مکرم اسلام (ص) از نجران عازم مدینه شدند. ابوحادثه اسقف اعظم آنان نزد سلاطین و ملوک نصارا زیاد احترام داشت و به او مال و منال و پول بسیار می دادند. ابوحادثه برادری داشت به نام کرزین و او هم از علمای دین مسیح بود. در حرکت و عزیمت از نجران به جانب مدینه قاطر ابوحادثه در موازات قاطر برادرش کرزین در حرکت بود و آن دو در جلو آن جماعت بودند. آن دو نفر، ابوحادثه و اسقف اعظم (مانند پاپ امروز) با برادرش مشغول صحبت درباره بعثت رسول مکرم اسلام (ص) بود. ابوحادثه به کرزین گفت: سوگند به خدا که محمدبن عبداللّه همان پیامبری است که منتظرش بودیم و تمام علامات و خصوصیات او با نشانی های مذکور در کتاب انجیل تطبیق می ‏کند و من یقین پیدا کرده‏ام این شخص همان پیامبر موعود است. کرزین به برادر خود ابوحادثه گفت: چه امری مانع شده که تو دین او را قبول نمی نمایی و مسلمان نمی شوی؟ گفت: برای این که پادشاهان به ما علما نصارا به‏واسطه من اموال بسیار و وجوه سرشار داده‏اند و اگر ما (ابوحادثه و کرزین) ایمان به حضرت محمد (ص)بیاوریم تمام آن اموال را از ما استرداد خواهند کرد و عزت و احترام ما و عظمتی که من نزد سلاطین دارم از بین می رود و این موقعیت مهم خود را از دست می دهیم. کرزین با شنیدن اقرار ابوحادثه تصمیم گرفت مسلمان شود و مسلمان شد و قافله نصارای نجران راه خود را تا مدینه پایان داد .علمای نجران وارد حضرت رسول مکرم اسلام (ص) شدند و سه نفر رؤسای این قافله شروع به مباحثه و محاجه دینی با رسول اکرم (ص) نمودند. نصارا گاه عیسی (ع) را خدا و زمانی پسر خدا و برهه‏ای قائل به تثلیت (پدر، پسر، روح القدوس) شدند و رسول اکرم (ص) اقوال آنان را با ادله عقلیه باطل و ثابت فرمود بشر، خدا نمی ‏شود. آنان می گفتند: حضرت مرده را زنده و مبروص را علاج فرموده است ، پس خداست. حضرت فرمود: معجزه پیامبر دلیل بر الوهیت او نخواهد بود و چگونه عیسی خداست، در حالی که از مادر متولد شده، غذا می خورد و می خوابد و به قول شما یهودیان او را دار زدند و عبادت خدا را می کرد و اگر خدا بود, چراخدا را عبادت می کرد و تمام آن کارها اعمال بشر است, نه خدا. خدا عالم بما کان و بما یکون است . حضرت رسول خدا (ص) پرسید: آیا عیسی (ع) چنین بود؟ گفتند: نه .بعد راجع به ولادت عیسی (ع) بحث شد. حضرت فرمود: «مثل عیسی عنداللّه مثل آدم خَلَقَه من تراب؛ مثل عیسی مانند آدم (ع)است. همان طور که خدا آدم را از خاک خلق فرمود، عیسی (ع) را نیز از خاک خلق فرمود»، و چون علمای نصارا بویژه اسقف اعظم و امیر و مشاور نامبرده به لجاج و انکار خود اصرار می ورزیدند ،پیامبر (ص) آن‏ها را بصراحت آیه مباهله (فخر رازی،1425, ص 400) مذکور فوق دعوت به مباهله فرمودند و فردا پیامبر اسلام (ص)، خود آن وجود مبارک با حسنین که دستان آن ها را گرفته بود و در جانبین پیامبر مکرم اسلام بودند و حضرت فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) و حضرت علی (ع) عازم محل موعود گردیدند و نصارا هم حاضر شدند. ابوحادثه اسقف اعظم، نصارا را از اقدام به مباهله منع کرد و گفت: چون پیامبر اسلام (ص) با فرزندان خود حاضر شده اند، مسلماً دعا و نفرین او مستجاب خواهد شد و اگر با صحابه حاضر شده بود, اولاً تردید در حقانیت او می شد و ثانیاً احتمال داشت نفرین و دعای پیامبر مستجاب نشود؛ ولی در وضعی که با فرزندان و اهل بیت خود حاضر شده است دعای آن‏ها مستجاب خواهد بود و تمام نصارا دچار عذاب الهی خواهند شد. اسقف اعظم ابوحادثه نصارا را از مباهله منع و خودش از شرکت در مباهله خودداری نمود و چون نصارا به مباهله تمکین ننمودند پیامبر (ص)فرمود: حال باید همه مسلمان شوید, یا جهاد کنید؛ چون قبول اسلام را قبول ننمودند و حاضر به جهاد هم نشدند در نتیجه حاضر به جزیه دادن شدند (زمخشری،1977, ص 432).
نظر علما درباره آیه مباهله و فضیلت حضرت علی (ع)

1. فخررازی در جلد 2 تفسیر خود صفحات 476 و 486 اقرار و تصریح می‏کند که مراد از (انفسنا) حضرت علی (ع) است و آن وجود مبارک و حسنین و فاطمه (ع) با پیامبر (ص) شرکت در مباهله نمودند و گوید در این معنا تردید نیست؛ منتها گوید: به دلالت آیه شریفه به عقیده شیعه حضرت علی (ع) افضل از تمام انبیا و اولیا می باشد و حال آن که نمی ‏شود گفت حضرت علی (ع) افضل از وجود مبارک خاتم النبیین حضرت محمد (ص ) هم می باشد ونیز گفته است: به اجماع حضرت محمد (ص) افضل از حضرت علی (ع) و سایر انبیاست و چون حضرت علی (ع) نبی نیست، پس پیامبر صلی اللّه علیه آن‏که این تهمتی است واضح به شیعه هیچ فردی از شیعه حتی عوام از شیعه این عقیده را ندارند که حضرت علی(ع) از رسول مکرم اسلام افضل باشد.
حال فخر رازی از کجا این را استنباط کرده و یا می خواهد با این سخن خدشه‏ای در دلالت آیه وارد کند؟!!
2. فخررازی گوید:« محمودبن الحسن انخفعمی که ساکن ری و معلم و شیعه دوازده امامی بود, با این آیه ثابت کرده است که حضرت علی (ع) از تمامی انبیا جز حضرت محمد (ص) افضل و برتر بوده است؛ زیرا آیه مباهله صریح است (بانفسنا) و مراد از «انفسنا» نفس محمد (ص) نیست؛ زیرا انسان نفس خود را دعوت به دعا نمی ‏کند و این امر محال است. پس باید مراد از انفسنا غیر از رسول اللّه (ص) باشد و به اجماع تمام علما از شیعه و سنی این غیر ,حضرت علی (ع) بوده است و این آیه اقتضا دارد که علی (ع) در جمیع کمالات رسالت، با حضرت محمد صلی اله علیه و آله و سلم مساوی می باشد و اجماع تمام علما و قول حضرت رسول (ص) افضل از سایر انبیاست کاملا صحیح است.
3- شعبی از علما عامه از عایشه نقل نموده است که حضرت رسول مکرم اسلام (ص) فرمود: «حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) سیده نساء عالم است و مراد (انفسنا) حضرت علی (ع) است عایشه اقرار کرده؛ که آیه مباهله راجع به نجمه طیبه (ع) است.
4- زمخشری از مفسران برجسته عامه است در تفسیر کشاف فرمود: « اولاً دعوت حضرت محمد (ص)علما نصارا را دعوت به مباهله برای اثبات حقانیت دعوت بوده است؛ ثانیاً خود پیامبر (ص) تنها به مباهله حضرت نشد، بلکه حسنین و حضرت فاطمه و حضرت علی (ع) را برای مباهله همراه خود برد برای آن که ثابت کند آنان عزیزترین خلق و اهل بیت پیامبر و پاره تن پیامبر در پیشگاه خدا می باشند و به تنهایی نرفت, برای آن که وثوق و اطمینان خود را کامل نماید و یقین دانست که دعا و نفرین او، و اهل بیت او مستجاب است».
5. در صحیح مسلم به دو سند از سعد وقاص روایت شد که سعد وقاص به معاویه نوشت که چون آیه مباهله نازل شد پیامبر (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را نزد خود خواند فرمود »اللّهم هؤلاء اهل بیتی ... الخ« و با آن ها برای مباهله تشریف برد.
6. ابوالحسن مغاذ لی فقیه شافعی در کتاب تفسیر خود نقل نموده است که آیه مباهله در شأن اهل بیت پیامبر (ص) نازل شده و وی از شعبی روایت کرده که مراد از (ابنائنا) حسنین و مراد از نسائنا حضرت فاطمه و مراد از (انفسنا) حضرت علی (ع) می باشد.
7. ابوالمؤید موفق بن احمد بن اخطب خوارزمی به دو سند در تفسیر خود نقل کرده است که آیه مباهله در شأن حسنین و علی و فاطمه (ع) نازل شده است.
8. بیضاوی در تفسیر بیضاوی در آیه مباهله تصریح کرده که این آیه در شأن حضرت علی و فاطمه و حسنین (ع) نازل شده است.
9. ابونعیم صاحب حلیه الاولیاء با آوردن چهار روایت آیه مباهله را راجع به اهل بیت (ع) حضرت محمد (یعنی علی و فاطمه و حسنین) دانسته است.
نیشابوری در تفسیر خود گفته است: آیه مباهله در شأن اهل بیت نازل شده و وی سپس می‏گوید: «لایزال یمکن للرافضه ان یستدلوا بافضلیه علی رضی اللّه عنه علی الانبیاء بل علی اولوالعزم لان النبی (ص) افضل و اکمل من الانبیاء قد سماه اللّه تعالی نفس النبی و لامغی لهذه التسمیه الا لمشابهه و المماثلة التامة فاذا یکون هو افضل و اکمل من الانبیاء؛
همیشه رافضه که شیعه باشد به این آیه استدلال می نماید بر افضلیت و اکملیت علی (ع) بر تمام انبیا (حتی خاتم النبین)؛ زیرا خداوند در این آیه خداوند حضرت علی (ع) را نفس پیامبر (ص) دانسته و هیچ معنایی برای این تسمیه (نفس نبی) نیست؛چون اتحاد حقیقی که محال است، مگر مشابهت و مماثلت تامه بین پیامبر (ص) و حضرت علی در این صورت حضرت علی افضل از تمام انبیا می‏شود.» قابل ذکر است که شیعه هرگز علی (ع) را برتر از رسول مکرم اسلام ندانسته است. با این توضیح مفسر معروف اهل سنت هم اعتراف کرده که علی (ع) از لحاظ مشابهت و مماثلت به منزله نفس رسول اللّه می باشد.
فخر رازی در تفسیر نیز استدلال کرده که آیه شریفه ظهور در افضلیت حضرت علی (ع) بر تمام انبیا دارد، الّا این که باید توجیه نمود, چون حضرت محمد صلی اللّه عیله و آله و سلم خاتم الانبیا‌ست، پس افضل از پیامبر اسلام نیست و افضلیت او شامل تمام انبیا به استثنای رسول مکرم اسلام است. خلاصه فخر رازی حضرت علی (ع) را افضل از تمام انبیا جز پیامبر اسلام دانسته است و به طریق اولی آن حضرت افضل از تمام صحابه است و مسلماً معصوم بوده است .خلاصه این که در تمام تفاسیر عامه داستان مباهله و شرکت اهل بیت (ع) در آن واقع و افضلیت علی (ع) تصریح و اشاره شده است.
امیرالمؤمنین (ع) به منزله نفس رسول اللّه (ص) بود و آن حضرت در مواطن بسیاری به این موضوع تصریح فرمود. البته این تصریح نه از نظر ظاهر و تعارفات اعتباریه و ابلاغات عادیه بر مردم بود، بلکه براساس ادراک واقع، و وقوف بر مراتب، و مقامات و استعدادات غیرمتناهیه آن حضرت بود، که این تصریحات کاشف و نماینده آن واقعیت می باشد و طبق تصریح آیه قرآن در قضیه مباهله، نفس رسول خدا (ص) و به منزله آن حضرت شمرده شد.
قندوزی که یکی از علما بزرگ اهل سنت می باشد، می‏گوید :« اخرج صاحب المناقب عن جعفر الصادق عن ابیه...؛صاحب مناقب از امام جعفر صادق (ع) از پدرش از جدش علی بن الحسین روایت کرده که حضرت امام حسن مجتبی (ع) در خطبه خود فرمود: خدای تعالی، در هنگامی که کفار و منکرین از اهل نجران، دعوت جدم رسول اللّه (ص) را قبول نکردند به جدم چنین خطاب شد:« بگو بیایید ما بخوانیم پسرانمان را، و پسرانتان را، و زنانمان را و زنانتان را، و جان هایمان را و جان هایتان را و سپس به درگاه خدا ابتهال و تضرع نموده و لعنت کنیم دروغگویان را. در این حال جدم (ص) از جان ها که باید با خود ببرد پدرم را برد و از پسران من و برادرم حسین را و از زنان مادرم فاطمه سلام اللّه علیهم را. پس ما اهل رسول اللّه (ص) هستیم، و از گوشت و خون و جان او هستیم و ما از او هستیم و او از ما»(علامه تهرانی ,1360, ص206).
بحثی که بین حضرت موسی بن جعفر (ع) و هارون الرشید واقع شد هارون الرشید به حضرت گفت: چگونه شما خود را از ذریه پیامبر اسلام (ص) می دانید، با این که برای پیامبراسلام (ص) عقبی (پسری) نبود؛ زیرا عقب تنها در پسر است نه دختر و شما فرزندان دخترید؟! حضرت فرمود به او گفتم تو را به حق خویشاوندی و قبر صاحب آن سوگند می دهم که مرا از پاسخ معاف دار. هارون گفت: ابداً شما فرزندان علی (ع) مدعی هستید که علم قرآن پیش شما‌ست، و هیچ (الف) و (واوی) از آن نیست, مگر آن که علم بتأویل را برای خود ادعا می کنید و خود را از رأی دیگران و قیاسات آن ها بی نیاز می دانید .
حضرت فرمود:« اکنون که چنین است اجازه پاسخ می دهی؟ گفت: بفرما. حضرت فرمود: اعوذباللّه من الشیطان الرجیم . بسم اللّه الرحمن الرحیم . و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین؛ ای هارون! پدر حضرت عیسی (ع) کیست؟ گفت: او را پدری نبود. حضرت فرمود: با این که او را پدری نیست ,خداوند از ناحیه حضرت مریم سلام اللّه علیها او را به ذریه انبیا ملحق کرده است، هم چنان خداوند ما را هم از ناحیه مادرمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها به رسول اللّه (ص)ملحق کرده است. ای هارون! بیش تر از این بگویم؟ گفت: بگو. حضرت آیه مباهله را قرائت کرد و حضرت فرمود: هیچ کس ادعا نکرده که پیامبر (ص) در مباهله با نصارا غیر از (علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین) (علیهم السلام) کس دیگری را زیر کسا وارد نموده باشد پس تاویل (ابنائنا) حسن و حسین و تاویل (نسائنا) فاطمه و تاویل (انفسنا) علی بن ابی طالب (ع) است.
در سوالات مأمون از حضرت رضا (ع) نقل شده که مأمون به حضرت گفت:« دلیل بر خلافت جدت علی ابن ابی طالب علیهما السلام چیست؟ حضرت فرمود: آیه (انفسنا) مأمون گفت: اگر (نسائنا) نباشد حضرت فرمود: اگر (ابنائنا) نبود. حضرت فرمود: در آیه (انفسنا) منظورش آن است که در این آیه خداوند حکیم نفس علی (ع) را مانند و به منزله نفس پیامبر (ص) قرار داده است و این که مأمون گفت اگر (نسائنا) نباشد, منظورش این بود که کلمه (نسائنا) در آیه دلیل است که مراد از (انفسنا) مردها می باشد و در این صورت فضیلتی برای علی (ع) نیست حضرت (ع) ایراد او را با وجود کلمه (ابنائنا) رد کرد و فهماند که اگر منظور از (انفسنا) مردها می بود دیگر ذکر ابنائنا زاید است؛ زیرا روی حساب ابنائنا داخل و تحت انفسنا می شد».
آن چه در این جریان مطرح است که خدای سبحان فرمود: علمی که به تو رسید، به دیگران نرسید، این علم، شهودی است نه علم برهانی. آن گاه پیشنهاد نیایش داد.فرمود: این ها را به مباهله دعوت کن. معلوم می ‏شود که این دعا حتما مستجاب است. رسول خدا (ص) کسی را که به منزله جان وی حضرت علی (ع) و از فرزندان خود حسن و حسین یعنی نوه‏ها و از نسا فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) را حاضر فرمود. نساء اگر در برابر رجال قرار گیرد, به معنای همسران است و اگر در برابر ابناء واقع شود، به معنای دختران خواهد بود، مانند یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم، (بقره، 49) یعنی پسران شما را می کشتند و دختران شما را زنده نگه می داشتند نه همسر را.
گرچه الفاظی که در آیه مباهله استعمال شده است ظاهراً جمع یا اسم جمع است نه مفرد، و در هنگام تطبیق، برخی از آن ها بر یک نفر و بعضی از آن‏ها بر دو نفر به کار رفت؛ از باب استعمال جمع در مفرد نیست؛ زیرا جریان مفهوم از مصداق جدا است. در جهان خارج، پیامبر مکرم اسلام (ص) پسرانی غیر از حسن و حسین و دختری غیر از فاطمه
سلام اللّه علیهم که شایسته مباهله باشند، نداشت و گرنه آن ها را هم می آورد، زیرا غیر از آن‏ها کسی علم شهودی به معنای وطلوب نداشت و صاحب دعوا و دعوت هم نبود و دعایش مستجاب نمی شد و هم‏سان پیامبر مکرم اسلام نمی بود ( درخصوص مسأله مباهله نه نبوت و رسالت) و خدا به ابتهالش اثر نمی گذاشت.
غرض آن‏که گاهی لفظ جمع ذکر می ‏شود و در خارج بیش از یک مصداق ندارد ,نظیر «انما ولیکم اللّه والذین امنوا الذین یقیمون الصلوﺓ ویوتون الزکوﺓ و هم راکعون؛ ولی شما خداست و پیامبر و آنان که نماز می گذارند و در حال رکوع زکات می دهند(مائده,55), که مصداق قسم سوم با جماع فریقین فقط امیرالمومنین (ع) است نه آن که جمع در فرد استعمال شده باشد، بلکه لفظ جمع در مفهوم عام خود استعمال شد, لیکن در خارج بیش از یک فرد محقق نشد.
ذوات مقدسه که در مباهله پیامبر مکرم اسلام (ص) را همراهی می نمودند، یعنی حسنین و فاطمه زهرا و امیرالمومنین (ع) اصحاب کسا، شایسته عضویت و شرکت در مباهله، اهل بیت پیامبر و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی صاحب ادعایند برای این که خداوند در ذیل آیه مزبور فرمود:« (فنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»(آل عمران، 61) معلوم می ‏شود همراهان رسول مکرم اسلام تماشاگر صحنه مباهله نبودند بلکه گزارشگر حقایق دینی بودند، زیرا گزارشگر یا صادق است یا کاذب و اگر آنان گزارشگر و مخبر نبودند و از غیب سخن نمی گفتند و خبرگزار وحی و رسالت نبودند نه صادق و نه کاذب (علامه طباطبایی،1367, ص 224).
پس معلوم می ‏شود اهل بیت (ع) گزارشگر غیب هستند، البته رسالت و نبوت مخصوص رسول اکرم مانند خود آن حضرت ولایت دارند گزارشگر غیب هستند، به رسالت خدا ایمان می آورند از آن جا هم خبر دارند و خبر می دهند و مدعی‌اند و دعایشان هم مستجاب است.
پیامبر مکرم اسلام صلی اللّه عیله و آله وسلم در حال خطر، چه در جهاد اصغر و چه در جهاد اکبر خود را پیشاپیش حاضر می کرد. امیرالمومنین (ع) می فرماید:« در جریان خطر پیامبر اهل بیت خود را پیشاپیش می آورد چه این که عمویش حمزه را در جنگ احد و بستگان دیگرش را در جنگ های به جبهه اعزام فرمود و آنان شهید شدند».
حضرت می فرماید:« ما اهل بیتی هستیم که قبل از دیگران قربانی می دهیم تا در ایثار و نثار اسوه دیگران باشیم؛ «اذا احمر البأس و احجم الناس قدّم اهل بیته» غرض این که رسول گرامی هم در جنگ بیرونی با شمشیر و هم در صحنه مباهله اهل بیت خود را آورد با این که هرکسی اهل بیت خود را دوست دارد گاهی خود را فدای آن ها می ‏کند و چون دین خدا عزیزتر از جان است وقتی خطر متوجه دین شد رسول گرامی خود و اهل بیت خویش را فدای دین می ‏کند، چون ارزش انسان به حمایت از دین خداست.
جریان مباهله را علمای شیعه و دانشمندان سنی نقل کردند و به تعبیر ابن طاووس (رضوان اللّه علیه) با بیش از پنجاه و یک طریق نقل شده است که نشان می دهد که اهل بیت رسول گرامی (ص) مدعی صادق و مستجاب الدعوه اند، البته اساس مباهله و محور اصیل دعوی دعوت بوده است چه این که سیره علمی آن تامین می ‏کند (جوادی آملی،1378, ص 189).
نتیجه گیری

از مجموع آیات و روایات استفاده می ‏شود که حضرت رسول اللّه (ص) هم از نظر باطن، و معارف الهی و اطلاع بر اسرار غیبیه و نیز از نقطه نظر ظاهر، در تمام شؤون علی ابن ابیطالب علیهماالسلام را در بیت خود و حرم خود که حرم خداست، جای داده و همیشه در سرّ و شهادت پنهان و آشکار با آن حضرت بوده، دو نفس بودند که از یک اصل منشعب شده‏اند, بالاخص در آن فقره از روایت که فرمود:« لایودّی عنی الّا انا او علی» منظور آن است که این بار رسالت و هدایت مردم را به سوی خدا از نقطه نظر ظاهر و باطن، یعنی سیطره بر نفوس و ملکوت آن‏ها، کسی نمی‏تواند حمل کند, مگر خود من یا علی. بنابراین آن حضرت در تمام مقامات و درجات رسول خدا شریک بوده است که یکی از آن مقامات مقام ولایت نفس آن صفات و اسماست نه غیر از آن، و بنابراین ظهور آن صفات و اسما به ولایت نامیده می‏شود و بس.
منابع

1. قرآن کریم.
2. ابی الحسن علی بن احمد الواحد النیشابوری ، اسباب النزول، دارلفکر ، بیروت، 1426ق، 2005م.
تفسیر فخر رازی ،ج8, بیروت ,دارالکتب العلمیه ، 1425 ق.
جوادی آملی , عبدالله ،تفسیر موضوعی قران مجید ، ج9,قم, نشر اسراء،1378 ش.
الحافظ محمد بن سلیمان الکوفی القاضی ، مناقب الامام امیر المومنین علی(ع)، مجمع احیاءالثقافه الاسلامیه، 1412ق-1370ش.
حسین ابن احمد الخزاعی النیشابوری ، روض الجنان،ج4،مشهد، موسسه آستان قدس رضوی(ع)، 1381ش.
حسینی بهارانچی، سید محمد،آیات الفضائل ، قم ،بوستان کتاب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380ش.
حسینی تهرانی , علامه سید محمد حسین ,امام شناسی ، ج1,تهران ،انتشارات حکمت،1360 ش.
دانشنامه علی (ع) به اهتمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380ش.
الزمخشری الخوارزمی , ابی القاسم جار الله محمود بن عمر ،الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل , ج1, بیروت ، دارالفکرالاسلامیه ، 1297 ﻫ-1977م.
سید جعفر، شهیدی، نهج البلاغه،چاپ هشتم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373ش.
شفائی، محسن، شؤون ولایت ، چاپ‌خانه خرمی، 1375ش.
صحیح مسلم، بشرح النووی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت،1998م.
طباطبائی , علامه سید محمد حسین , تفسیر المیزان ، ترجمه استاد عبدالکریم نیری بروجردی ، ج 3, تهران, نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، 1367 ش.
15. العلامه المحدث السید هاشم البحرانی ، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، المجلد الثانی،منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،1999م.
2. لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408ق، 1988م.
3. للحافظ ابی نعیم احمد بن عبدالله الاصفهانی ، حلیه الأولیاء و طبقات الاصفیاء، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418ش، 1988م.