تاریخ نگارش : سی ام فروردين 1390
گروه هایى که مورد لعن قرآن کریم واقع شده اند(2)
فاطمه نصیری خلیلی
شجره ملعونه در قرآن
کلید واژه : لعن- لعن‌شدگان
ناشر : پایگاه شیعه‌ها
** شجره ملعونه در قرآن
(و اذ قلنا لک انّ ربک أحاط بالناس و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک الاّ فتنه للناس و الشجره الملعونه فى القرآن); [۳۴] ما آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم فقط براى آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کردیم.
مقصود از شجره ملعونه یا درخت نفرین شده چیست؟ آیا مقصود از آن درختى است که از رحمت الهى دور شده یا این عبارت کنایى حکایت از واقعیت دیگرى دارد; البته در آیه دیگرى از قرآن مجید از درخت زقوم به فتنه توصیف شده است; (أم شجره الزقوم انّا جعلناها فتنهً للظالمین). [۳۵] (یا درخت زقوم در حقیقت ما آن را براى ستمگران «مایه آزمایش و» عذابى گردانیدیم) اما تنها آیه اى که در آن شجره ملعونه به کار رفته همین آیه است که در آن قصه رؤیا و شجره ملعونه به صورت مجمل بیان شده است.
در مواردى که پیش تر یاد شد شیطان، کافران و… مورد لعن واقع شده اند. همچنین شجره به چیزى گفته مى شود که داراى ساق، ریشه و برگ باشد، از این رو هرگاه گفته شود فلانى از شجره مبارکى است یعنى از اصل و ریشه مبارکى است، چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «أنا و على من شجره واحده» [۳۶]، من و على از یک درخت هستیم. کسى که در این آیه و آیات دیگر تأمل کند به خوبى در مى یابد که مقصود از شجره ملعونه گروهى هستند که در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند. این درخت، رشد و نمو پیدا کرده و داراى شاخه هایى شده است اما اصل و ریشه همه آنها یکى است. این گروه موجب فتنه امت اسلامى مى شوند. و دین و دنیاى مردم را به فساد مى کشانند. این ویژگى تنها بر سه طایفه قابل تطبیق است; اهل کتاب، مشرکان و منافقان.
مشرکان و اهل کتاب در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، چه پیش از هجرت و چه پس از آن چنین ویژگى اى نداشتند چنان که آیه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم…) [۳۷] (امروز کسانى که کافر شده اند از «کارشکنى در»دین شما نومید گردیده اند)ثابت مى کند که مسلمانان از شر آنان در امان بوده اند، اما منافقان همواره به اسلام تظاهر نموده و در بین مسلمانان از راه نسل و یا عقیده نفوذ کردند. این آیه در مقام بیان تسلى و اطمینان دادن به پیامبر است که آنچه در خواب دیده، سنّت الهى است که براى امتحان بندگانش مى باشد.
برخى از مفسران با استناد به روایت ابن عباس «رؤیا» را «اسرا» و «شجره ملعونه» را «شجره زقوم» دانسته اند. یعنى پس از مراجعت از معراج و انتشار آن، گروهى از مشرکان آن را دروغ دانسته و به استهزا و مسخره گرفتند، چنان که مشرکان پس از بیان شجره زقوم، آن را تکذیب کردند. از این رو چون معراج در بیدارى بوده است این مفسران چاره اى ندیدند جز آن که رؤیا را به رؤیت و دیدن معنا نمایند تا اختصاص به خواب نداشته باشد و گاهى مى گویند رؤیا چیزى است که انسان در شب ببیند خواه در خواب باشد یا بیدارى، برخى گفته اند که معراج در خواب بوده است.

مرحوم علامه طباطبایى مى نویسد: این مطالب هیچ کدام مستند صحیح ندارد. [۳۸]روایات شیعه و اهل سنّت مدعاى علامه طباطبایى را ثابت مى کند.
سیوطى، از سهل بن سعد روایت مى کند: «قال رأى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بنى فلان ینزون على منبره نزو القرده فساءه ذلک فما استجمع ضاحکاً حتى مات فأنزل الله، و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک فتنه للناس» [۳۹]; رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در خواب دید که فرزندان فلانى مانند میمون از منبر بالا رفته و پایین مى آیند از این جهت ناراحت بود، به گونه اى که پس از آن خنده بر لب مبارکشان نیامد تا از دنیا رحلت فرمود و خداوند آیه (و ما جعلنا الرؤیا) [۴۰] را نازل فرمود.
همچنین از عبدالله بن عمر روایت مى کند: «ان النبى قال رأیت ولدا لحکم بن أبى العاص على المنابر کأنهم القرده و انزل الله فى ذلک، (و ما جعلنا الرؤیا)»; پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: پسران حکم بن ابوالعاص را دیدم که به مانند میمون از منبرها بالا رفته اند، خداوند این آیه را نازل فرمود. [۴۱] در روایت آمده است که پیامبر فرمود: «ویلٌ لأمتى مما فى صلب هذا» (واى بر امتم از آنچه درصلب این مرد «حکم بن ابوالعاص» است) [۴۲]

**منافقان
(لئن لم ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرضٌ و المرجفون فى المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیه الاّ قلیلاً ملعونین أینما ثقفوا أخذوا وقتلوا تقتیلاً); [۴۳] اگر منافقان و آنها که در دل هایشان بیمارى است و همچنین آنها که اخبار دروغ و شایعات بى اساس را در مدینه پخش مى کنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضد آنها مى شورانیم، سپس جز مدت کوتاهى نمى توانند در کنار تو در این شهر بمانند. و از همه جا طرد مى شوند، هر جا یافت شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسید.
ابو هریره مى گوید پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «رأیت فى النوم بنى الحکم او بنى ابى العاص ینزون على منبرى کما تنزوا القرده…»; [۴۴] ابوهریره مى گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: در خواب دیدم که فرزندان حکم یا ابى العاص از منبرم مانند میمون بالا رفته و پایین مى آیند سپس مى گوید: پس از آن تا هنگام وفات خنده اى بر لب آن حضرت دیده نشد.
سعید بن مسیب مى گوید: «رأى النبى(صلى الله علیه وآله وسلم) بنى أمیّه على منبره فساءه ذلک فأوحى الله الیه: انّما هى دنیا أعطوها، فقرت عینه، و هى قوله: و ما جعلنا الرؤیا التى أریناک الاّ فتنه للناس; [۴۵] یعنى بلاء للناس».
عمرو بن مره روایت مى کند: «جاء الحکم بن أبى العاص یستأذن على رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)فعرف کلامه، فقال: ائذنواله حیه، او ولد حیه، علیه لعنه الله، و على من یخرج من صلبه الاّ المؤمنون، و قلیل ما هم، یشرفون فى الدنیا و یوضعون فى الآخره، و ذو مکر و خدیعه یعظمون فى الدنیا و مالهم فى الآخره من خلاق»; [۴۶] عمرو بن مره روایت مى کند: حکم بن ابى العاص اجازه گرفت تا نزد رسول خدا مشرف شود، حضرت او را شناخته، فرمودند: اجازه دهید، براى او مارى است یا فرزندى ـ از ـ مار است. بر او و کسى که از صلب او بیرون آید لعنت خداست، جز کسانى که مؤمن باشند و آنها بسیار اندکند. خود را در دنیا از اهل شرافت مى دانند ولى در آخرت پست مى باشند. آنها داراى مکر و نیرنگند. در دنیا عظمت داده نمى شوند و در آخرت هیچ نصیبى ندارند.
عبدالله بن زبیر در حالى که بر منبر سخنرانى مى کرد گفت: «و رب هذا البیت الحرام، و البلد الحرام، ان الحکم بن أبى العاص و ولده ملعونون على لسان محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)»; [۴۷] عبدالله زبیر در حالى که بر منبر بود و سخنرانى مى کرد، گفت: سوگند به بیت الحرام ـ کعبه ـ و شهر حرام ـ مکه ـ حکم بن ابى العاص و اولاد او به زبان مبارک محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)لعنت شده اند.
در این باره روایات فراوانى در تاریخ دمشق به نقل از کتاب هاى حدیثى اهل سنّت ذکر شده است.

**معیار لعن در قرآن
از آنچه درباره لعن افراد و گروهها در قرآن کریم بیان شد معیار لعن روشن مى شود:
۱. تمرد، لجاجت و عدم اطاعت دستورات الهى
۲. پنهان کردن حقایق;
۳. آزار و اذیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم);
۴. ستم و ستمگرى;
۵. فسادگرى در زمین;
۶. دروغ بر خداى بزرگ;
۷. نسبت فحشا به کسى;
و… .

**در روایات نیز معیارهاى لعن بیان شده که عبارتند از:
۱. تحریف و دگرگونى در کتاب هاى الهى;
۲. تکذیب قضا و قدر الهى;
۳. دگرگونى در سنّت رسول خدا;
۴. حلال شمردن چیزهایى که خداوند درباره عترت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) حرام نموده است;
۵. تلاش در جهت عزیز نمودن کسانى که خداوند آنان را ذلیل نموده و یا ذلیل کردن کسانى که خداوند عزیز کرده است;
۶. حلال شمردن محرمات خدا;
۷. نسبت کفر به مؤمنان;
۸. بدعت گذاران;
۹. تصرف سرمایه هاى عمومى مسلمانان.

در اینجا براى روشن شدن معیارهاى بالا به چند روایت اشاره مى شود:

علامه مجلسى از جناب رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت نموده است که آن حضرت فرمود: «هفت گروه را لعن نمودم، چنان که پیامبران پیش از من که از مقام استجابت دعا برخوردار بودند نیز آنها را لعن کردند; المغیّر للکتاب الله، الزائد فى کتاب الله، و المکذب بقدر الله، و المبدل سنه رسول الله، التارک لسنّتى و المستحل من عترتى ما حرّم الله عزوجل، و المتسلط فى سلطانه لیعزّ من اذّل الله و یذّل من اعزّ الله، و المتسلط بالجبروت لیذّل من اعزّه الله، و المستحل لحرم الله، و المستأثر بفىء المسلمین المستحل له; [۴۸]کسانى که کتاب الهى را دگرگون نموده و در آن افزوده اند، تکذیب کنندگان قَدَر الهى، دگرگون کنندگان سنّت رسول خدا، آنان که آنچه خداوند درباره عترت من حرام شمرده، حلال بدانند، تصرف و دخالت کنندگان در سلطنت الهى تا بخواهند کسانى را که خداوند ذلیل نموده عزیز و کسانى را که عزیز نموده ذلیل کنند، حلال شمردن محرمات خداوند، در اختیار گیرندگان سرمایه هاى عمومى مسلمانان که براى عموم آنان حلال است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ملعون ملعون من رمى مؤمناً بکفر و من رمى مؤمناً بکفر فهو کقتله»; [۴۹] لعنت شده است کسى که مؤمنى را نسبت کفر دهد و نسبت کفر به مؤمن مانند کشتن اوست.
امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) کسانى را که در اثر تسلط شیطان بر آنان فریب او را خورده و در دین الهى بدعت ایجاد نموده اند لعنت کرده اند; چنان که درباره دو تن از اصحاب بدعت به نام «بنان» و«سرى» که آیه (و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله) [۵۰]را به رأى خود تفسیر کرده و گفته اند خدایى که در زمین است غیر از خداى آسمان مى باشد، امام فرمود: «و الله ما هو الاّ الله وحده لا شریک له، اله فى السموات و اله فى الأرض کذب بنان، علیه لعنه الله، لقد صغر الله جل جلاله و صغر عظمته»; [۵۱] سوگند به خداوند که او تنهاست و شریکى ندارد. ـ خداوند تعالى ـ معبود در آسمان ها و معبود در زمین است. همانا بنان دروغ گفت لعنت خدا بر او باد. او خداند بزرگ را کوچک شمرد و عظمت و بزرگى خداى را ناچیز شمرد.

[۳۴] اسراء/ ۶۰٫
[۳۵] صافات/ ۶۲ و ۶۳٫
[۳۶] کنزالعمال،ج۱۱،ص۶۰۸،ش۳۲۹۴۳
[۳۷] مائدة/۳
[۳۸] المیزان، ج ۱۵، ص ۱۴۸٫
[۳۹] مجمع الزوائد،هیثمى،ج۵،ص۲۴۳
[۴۰] اسراء/۶۰
[۴۱] همان.
[۴۲] مستدرک حاکم، ج ۴، ص ۴۸۱ و أسد الغابة، ج ۲، ص ۳۴٫
[۴۳] احزاب/ ۶۰ و ۶۱٫
[۴۴] تاریخ دمشق، ج ۶۰، ص ۲۲۵; نقل از دلائل النبوة، ج ۶، ص ۵۱۱٫
[۴۵] همان.
[۴۶] کنزالعمال،ج۱۱،ص۳۵۷، ح ۳۱۷۲۹ و تاریخ دمشق،ج۵۷، ص۲۶۸٫
[۴۷] همان.
[۴۸] بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۰۴; کتاب ایمان و کفر، باب ۱۰۶٫
[۴۹] همان، ج ۶۹، باب ۱۰۷٫
[۵۰] زخرف/۸۴
[۵۱] همان، ج ۶۹، باب ۱۰۹٫