تاریخ نگارش : شانزدهم مرداد 1389
مبانی و مراتب فهم قرآن
علی اسعدی
برای آن که فهم درست و روشمندی از کلام الهی داشته باشیم و گرفتار گرداب مهلک رویکردهای انحرافی در تفسیر قرآن نشویم، لازم است مبانی و اصولی را رعایت کنیم و هر تفسیری را که با آن‏ها مطابق بود، بپذیریم و برداشت‏های دیگری را که به طور کلی یا جزئی با آن‏ها مخالفت داشت، کنار بزنیم.
چنین است که به جوهر و گوهر هدایتگری قرآن دست خواهیم یافت.در غیر این صورت، نه تنها به هدایت دست نخواهیم یافت که به ضلالت کشیده خواهیم شد.
از این‏رو، نوشتار حاضر بر آن است که در حوزه مبانی فهم قرآن به پژوهش بنشیند و خواننده را به یافتن راهکارهای فهم روشمند وحی رهنمون شود.

ناشر : مرکز فرهنگ و معارف قرآن به نقل از مجله رشد ( آموزش قرآن ) - گاهنامه شماره 3 سال 1382
مبانی فهم قرآن
در بحث از مبانی فهم قرآن، به نکات و مباحثی نظر داریم که با پذیرش آن‏ها به این نتیجه دست می‏یابیم که، قرآن قابل فهم است و فهم آن، حداقل در لایه‏های آغازین، در قدرت و طاقت عقل متدبران است.
اما آنچه اهمیت این بحث را موجب می‏شود، این است که فرقه‏ها و گروه‏هایی عقیده داشتند، بخشی از آیات نظیر آیات متشابه قرآن و به ویژه آیاتی که در بحث از صفات خداوند مطرح می‏شوند را نمی‏توان فهمید.از این‏رو، یا نقش عقل را در فهم این بخش از معارف قرآن تعطیل کرده‏اند و یا بر ظواهر این آیات جمود ورزیده‏اند که موجب قول به تجسیم خداوند، عدم عصمت انبیا، جبر و...شده است. 1
در تفکری دیگر، آیات را فقط از مجرای معصومان باید فهمید و برداشت‏های دیگر قرآنی که از غیر این ناحیه هستند، باطل و نادرست خواهند بود. 2
هر یک از خطوطی که به عنوان مبنا در ادامه آورده می‏شود، به گونه‏ای با بحث فهم عمومی قرآن از یک سو و فهم صحیح و روشمند وحی از دیگر سو ارتباط وثیق دارد.

مبانی نخست
هدف از نزول قرآن، هدایت نسل بشر و خارج ساختن او

مبانی و مراتب فهم قرآن
تحقیق و نگارش:علی اسعدی‏ از ظلمات به سوی نور بوده است(مائده، 16).از این‏رو خدای متعال کتاب خود را: «هدی»، «نور»، «رحمت»، (جاثیه، 20)«شفا»(فصلت، 44)و...نامیده است.
بنابراین کتابی که خود نور است و روشنگر، و برای هدایت عموم مردم نازل شده، نمی‏تواند برای مردم غیرقابل فهم باشد.

مبنای دوم
مخاطب قرآن، همه انسان‏ها در همه عصرها و قرن‏ها هستند و قرآن اختصاص به گروهی خاص ندارد.نظر به خطاب‏های:«یا أیها الناس»، «یا عباد»، «یا اهل الکتاب»، «یا بنی اسرائیل»، «یا ایها الذین آمنوا»و«یا أیها النّبی»بیان فوق به اثبات می‏رسد.
وانگهی فهم قرآن، همه مخاطبان را شامل می‏شود؛البته با رعایت شروط و اصول لازم.بنابراین، این سخن صحیح نیست که بگوییم، «مخاطب قرآن همه انسان‏ها هستند، اما فهم قرآن ویژه عده‏ای خاص است و عموم مخاطبان قرآن باید آیات را از طریق این عده درک کنند»، چرا که دلایل زیر ادعای فوق را رد می‏کنند.
الف)دلایلی که در اثبات عمومی بودن زبان قرآن مطرح می‏شوند، مانند:«نور»، «تبیان بودن»، «دعوت قرآن به تدبّر»و«دعوت به تحدی»
ب)حدیث ثقلین که به وضوح انسان‏ها را به تمسک به قرآن، همانند اعتصام به سنت فرا می‏خواند:«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدی» 3 ، «مادام که به قرآن و سنت چنگ زنید، بعد از من گمراه نمی‏شوید.» ج)روایاتی که عرضه اخبار متعارض بلکه مطلق اخبار، هر چند متعارض نباشند، را بر قرآن تأکید می‏کنند.نظر به این که امام صادق(ع)فرمودند:«کل شی‏ء خالف کتاب الله، باطلّ» 4 ، «هر چیزی که با کتاب خدا مخالفت داشته باشد، باطل است.»
امامان معصوم(ع)شاگردان و مخاطبان خود را در هر زمینه‏ای به قرآن کریم ارجاع می‏دادند.این ارجاعات در زمینه‏های گوناگون:عقاید و معارف، مسائل حقوقی، مسائل فقهی و...صورت گرفته‏اند.به طور مثال زراره از امام صادق(ع)سؤال می‏کند:«به من خبر دهید از کجا گفتید که مسح به قسمتی از سر و پا جایز است.»
ایشان پاسخ دادند:ای زراره!مسح به بعض سر، به خاطر مکان«باء»در آیه‏«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم»(مائده، 6)، «مسح کنید سر و پاهایتان را...»است.یا در زمینه مسائل حقوقی، استشهاد حضرت زهرا(س)به آیات فراوان، در خطابه‏ای که در استرداد فدک ایراد فرمودند 5 و نمونه‏های فراوان دیگر که دلالت بر فهم‏پذیری قرآن برای عموم دارند. 6
نکته دیگر در این‏باره، این که، ظرفیت‏ها در فهم قرآن تفاوت می‏کند.این تفاوت ظرفیت‏ها هم در تفاوت سطح علمی افراد است و هم تفاوت سطح روحی و معنوی.چرا که قرآن کریم یک کتاب ساده نیست که هر کسی چند بار آن را بخواند، ادعا کند تمام محتوایش را فهمیده است، بلکه کتابی عمیق است که هر کس بر حسب ظرفیت روحی و معنوی خود از آن بهره می‏گیرد.به این خاطر که فهم کامل و عمیق قرآن نیازمند کشف حجاب‏ها و تثبیت اوصاف و ملکات نفسانی است؛ کشف حجاب‏هایی نظیر:
الف)«ظلم»:«و ما یجحد بآیاتنا الا الظالمون»، «آیات ما را جز ظالمان انکار نمی‏کنند»؛«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»(نمل، 14)، «و با آن که‏ دل‏هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.»
ب)«استکبار»که نتیجه و میوه گناهان است:«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق...»(اعراف، 146)، «به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر می‏ورزند، از آیاتم رویگردان می‏سازم».
ج)«بی‏توجهی به گناهان»:«و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنّة ان یفقهوه و فی آذانهم و قرا»(کهف، 57)، «کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شد و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دل‏های آنان پوشش‏هایی قرار دادیم تا آن را در نیابند و در گوش‏هایشان سنگینی...»
د)«فسق»(بقره، 99).
ه)«کفر و شرک»(عنکبوت، 47).
و)«پیروی از هوای نفس»، و«تمسخر آیات الهی».
(محمد، 16؛لقمان، 6 و 7)

شرایط فهم قرآن
از یک سو برای فهم و بهره‏مندی از قرآن ملکات و شروطی لازم است، نظیر:
الف)«خوف از خدا»:«طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکرة لمن یخشی»(طه، 3-1)، «طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی، جز آن که برای هر که می‏ترسد، پندی باشد».
ب)«تقوا»:«انّه لتذکرة للمتّقین»(حاقة، 48)، «در حقیقت تذکاری برای پرهیزگاران است»؛«...اتقوا الله یعلمکم الله...»(بقره، 282)، «از خدا پروا کنید و خدا [بدین گونه‏]به شما آموزش می‏دهد.»
ج)«زنده‏دل بودن»:«افمن کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» (انعام، 122)، «آیا کسی مرده‏[دل‏]بود و زنده‏اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی در تاریکی‏ها گرفتار است و از آن بیرون‏آمدنی نیست؟».
د)«در پی علم و یقین بودن»(توبه، 11).
ه)«طلب رضای الهی»(مائده، 16).
و اوصاف دیگر که به میزان تفاوت سطح روحی انسان‏ها در رعایت ملکات و اجتناب از اوصاف رذیله، طبعا درک و فهمشان از قرآن نیز تفاوت می‏کند.به طوری که معصومان که مصداق تام و واقعی انسان کاملند، بالاترین سطح درک و فهم را نسبت به آیات دارند و این تأثیر تفاوت ظرفیت‏ها در درک و فهم قرآن، از آن‏روست که قرآن علاوه بر ظواهرش، بواطنی نیز دارد که هر کسی بدان راه ندارد.احادیث فراوانی از سنت نبوی و اهل بیت بر این مسأله دلالت دارند.از جمله:
از رسول خدا(ص)نقل شده:«هو القرآن کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم ظاهره انیق و باطنه عمیق...» 7 ، «آن قرآن، کتابی است که تفصیل و بیان و تحصیل امور در آن است.آن، فیصله‏دهنده است و سخن بیهوده نیست.برای آن ظاهر و باطنی است، ظاهرش حکم و باطنش علم، ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است».
یا از امام صادق(ع)نقل شده:«کتاب الله عز و جل علی اربعة اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطایف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.» (8) ، «کتاب خدا بر چهار چیز است:عبارت، اشارت، لطایف و حقایق.پس عبارت آن برای عوام، اشارتش برای خواص، لطایف آن برای اولیا و حقایق آن برای انبیاست».
از ابن مسعود نقل شده است که گفت:«همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده و هیچ حرف از آن نیست، مگر این که ظاهر و باطنی دارد و به درستی که علی ابن ابی طالب(ع)علم ظاهر و باطن را دارد». (9) اما ادعای ظاهر و باطن داشتن قرآن به این معنی نیست که بین آن دو رابطه‏ای وجود ندارد، بلکه هر تفسیری که به عنوان تفسیر باطنی قرآن ارائه می‏شود، باید همخوان و سازگار با ظاهر آیات باشد.چنان که ظواهر آیات نیز باید از یک سو با«قواعد لغت عرب»و از سوی دیگر با «روح کلی شریعت»و آیات قرآن هماهنگی و سازگاری داشته باشد.بنابراین اگر بخواهیم نگرش روشمندی به مسأله ظاهر و باطن داشته باشیم، باید برای پذیرش معنایی به عنوان ظاهر و یا باطن، ضوابط و شروطی را ارائه دهیم.
شرط صحت فهم و برداشت از ظاهر و باطن، آن است که اولا موافق لغت عرب باشد و ثانیا با روح کلی حاکم بر شریعت و اصول و قواعد لازم در فهم قرآن، مخالفتی نداشته باشد.
به طور کلی نسبت معانی به قرآن، دوگونه است:برخی موافق قرآن و برخی مخالف قرآنند.و به دیگر سخن، بعضی از مضامین را می‏توان به قرآن نسبت داد و قرآن نه با آن‏ها مخالفت دارد و نه بی‏ارتباط است.فی المثل در آیه‏«و لا تقل لهما أف»(اسراء، 23)، «به آن دو حتی اف مگو»، مضامین: پدر و مادر را کتک مزن، به آنان دشنام مده و آنان را گرامی بدار، موافق با آیه است.حال آن که ظاهر آن فقط دلالت بر آن می‏کند که به آن دو اف مگو. 10
یا در آیه:«ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما»(نساء، 10)، «همانا کسانی که ظالمانه اموال یتیمان را می‏خورند»، معنای ظاهر آیه این است:«کسانی که از روی ظلم اموال یتیم‏ها را بخورند، در دلشان آتش فرو برده‏اند».
اما آیا می‏توان گفت چون آیه تحریم سوزاندن اموال یتیم نکرده، می‏توان آن را آتش زد؟ 11 طبیعتا خیر.چون آیه حداقل ظلم را بیان داشته و منع کرده است.لیکن بعضی نظیر خوارج، بر اساس آیه فوق گفتند:اگر 2 فلس از مال یتیم را بخوری، در آتش جای داری و اگر عده‏ای را بکشی، گناهی بر تو نیست، چون نص بر آن دلالت ندارد. 12 یا در آیه‏«و اعبدو الله و لا تشرکوا به شیئا»(نساء، 36)، «خدا را بپرستید و با او چیزی را شریک مسازید»، مراتب مختلفی از فهم را که موافق با آیه است، می‏توان به دست آورد.
علامه طباطبایی می‏فرماید:ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بت‏هاست، چنان‏که می‏فرماید:«و اجتنبوا الرجس من الاوثان»(حج، 30)، «از پلیدی بت‏ها دوری کنید».ولی با تأمل و تحلیل معلوم می‏شود، پرستش بت‏ها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد.چنان که خدای متعال‏[اطاعت‏] شیطان را عبادت او شمرده، می‏فرماید:«الم أعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان»(یس، 60)، «ای بنی آدم!آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟»و با تحلیلی دیگر معلوم می‏شود که در اطاعت و گردن‏گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنان‏که از غیر خدا نباید اطاعت کرد، از خواسته‏های نفس در برابر خدای متعال نیز نباید پیروی کرد. چنان که اشاره می‏کند:«افرأیت من اتخذ الهه هواه»(جاثیه، 23)، «آیا دیدی کسی که هوای نفسش را معبود خود گرفت؟...»و با تحلیل دقیق‏تری معلوم می‏شود که اصلا نباید به غیر خدای متعال التفات داشت و از وی غفلت کرد... 13
بنابراین می‏توان فراتر از معنای ظواهر الفاظ، معنایی را به دست آورد که چه بسا پیشینیان آن را نفهمیدند و در عین حال موافق با آیه تلقی می‏شود. 14 اما بعضی از برداشت‏ها با قرآن و قواعد لغت مخالفت دارد.فی المثل بعضی از جاهلین به قواعد عرب گفتند که قرآن نه زن عقدی را بر مرد تجویز کرده است و استدلال کردند به آیه‏«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع»(نساء، 3)، «هر چه از زنان که شما را پسند افتد، دودو، سه‏سه، چهارچهار، به زنی گیرید.»که جمع این اعداد 9 است.یا آن که بر اساس آیه‏«حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر»(مائده، 3)، «مردار، خون، و گوشت خوک بر شما حرام شده است»، نظر دادند که پیه خوک حلال است. یا بر اساس آیه‏«هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین» (آل عمران، 138)، «این بیانی است برای مردم و هدایت و پندی است برای متقیان»، بیان بن سمعان، رئیس فرقه«بیانیه» دعوی نبوت کرد. 15 طبیعی است که این برداشت‏ها نه با سیاق آیات، نه با قواعد لغت(مفهوم و منطوق)و نه با تاریخ نزول آیات سازگاری دارد.چنان که بیان بن سمعان، سال‏ها بعد از نزول قرآن 16 و این آیه بوده، پس چگونه با لفظ«هذا» بیان بن سمعان را اراده کرده است.
تأویلاتی که صوفیه و باطنیه از آیات قرآن ارائه داده‏اند نیز با قواعد لغت قرآن مخالفت دارد. 17 مانند این که در آیه «و الشمس و ضحاها»(شمس، 1)، «سوگند به خورشید و تا بندگی‏اش»، بگوییم مراد از«شمس»پیغمبر اکرم(ص)و «ضحی»امیر المؤمنین(ع)است.این حرف از باب تفسیر غلط است، چون که با قواعد لغت سازگاری ندارد.لیکن از باب تطبیق و تمثیل شاید صحیح باشد.یعنی بگوییم پیامبر(ص) مانند خورشید و مولا علی(ع)مانند سپیده صبح است. بسیاری از روایاتی از این دست که در کتاب‏های روایی شیعه وجود دارند، از باب جری و تطبیق و مصداق اتم است؛البته اگر روایت اشکالی نداشته و این جری و تطبیق با روح شریعت سازگار باشد.لیکن معاندان شیعه آن را تفسیر پنداشته و بر شیعه تاختند. 18
بنابراین چنان‏که استاد مظفر می‏گوید:«می‏توان مراد جدی قرآن را ظاهر، و معنای التزامی قرآن را باطن نامید» 19 .
چون آن، هم با مضمون روایات صحیح معصومان(ع)موافقت دارد و هم با فهم عرفی و هم با فهم عقلانی.چنین ظاهر و باطنی بر خلاف آنچه غلات و متصوفه معتقدند، مصدق یکدیگرند، نه مفارق از یکدیگر.
بر اساس آنچه گفته شد، می‏توان این نتیجه را گرفت که فهم قرآن در یک سیر تکاملی است و این ویژگی تکامل‏پذیری، در ذات قرآن و لازمه جاودانگی قرآن است.درباره سوره مبارکه توحید و آیات اولیه سوره حدید«هو الاول و الاخر... هو علیم بذات الصدور»(حدید، 6)، روایتی از امام سجاد(ع) نقل شده که:«خداوند عز و جل می‏دانست که در آینده دور متعمقان و ژرف‏اندیشانی خواهند بود.پس سوره توحید و آیاتی از اول سوره حدید را ت«علیم بذات الصدور»نازل فرمود.پس هر کس بیش از این معارف را قصد کند، تحقیقا هلاک شده است». 20 این روایت، به روشنی بر مسأله تکامل‏پذیری فهم قرآن تأکید می‏ورزد.

قرآن کریم به حفظ الهی محفوظ مانده است

مبانی سوم
قرآن هرگز تحریف نشده است.البته منظور ما از تحریف، نه تحریف معنوی، که تحریف لفظی است.چرا که در طول تاریخ، افراد بی‏شماری وجود داشته‏اند که معنای قرآن را بنا به مقاصد خود تحریف کرده‏اند و آیه کریمه‏«یحرفون الکلم عن مواضعه»(نساء، 46)، و حدیث«...اقاموا حروفه و حرّفوا حدوده» 21 ، «حروف و الفاظ آن را ادا کردند و حدود و مرزهای معنوی آن را تحریف کردند»، بر این بیان دلالت دارد.
اما تحریف لفظی نیز هرگز در قرآن صورت نگرفته، اگر چه عده قلیلی از حشویه و اخباریه، این قول را مطرح کردند، لیکن علمای شیعه و سنی به طور قاطع به رد آن پرداختند 22 و آیاتی از قرآن کریم نیز بر این مسأله تأکید می‏ورزند؛آیاتی نظیر:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»(حجر، 9)، «ما قرآن را نازل کردیم و ما نیز حفظش می‏کنیم»و«...و انه لکتاب عزیز* لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» (فصلت، 41 و 42)، «...و به راستی که آن کتابی ارجمند است.از پیش روی آن و از پشت سرش، باطل به سویش نمی‏آید».
بنابراین روایاتی که بعضا ظواهر آن‏ها موهم تحریف است، یا باید توجیه و تأویل شوند و یا چون با متن قرآن و روایات محکم ناسازگارند، کنار گذاشته شوند.

مبنای چهارم
در قرآن هیچ‏گونه اختلافی وجود ندارد.در عین این که قرآن به تدریج و در طول سالیان متمادی نازل شده است، لیکن هیچ‏گونه اختلافی در محتوای آیات نسبت به یکدیگر وجود ندارد، بلکه برعکس، آیات قرآن یکدیگر را تصدیق می‏کنند و بر صحت یکدیگر شهادت می‏دهند.اساس تفسیر قرآن به قرآن که از دیرباز اولین و مهم‏ترین مرجع تفسیری مسلمین بوده است، بر مبنای تصدیق متقابل آیات است و پیامبر اکرم(ص) و مولا علی(ع)نیز بر این سخن تأکید ورزیده‏اند. 23 آیه‏«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(نساء، 82)، «آیا در قرآن تدبر نمی‏کنند و اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف زیادی می‏یافتند»، به وضوح مسأله عدم وجود اختلاف در قرآن را روشن می‏کند.

مبنای پنجم
قرآن از سنت و عترت، جدایی‏ناپذیر است.بر اساس آیه «انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»(نحل، 44)، «ما ذکر را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را بر ایشان نازل شده است، روشن کنی»، سنت قولی و فعلی پیامبر در تفسیر و فهم قرآن حجت است و در این زمینه، بین مفسران اختلافی نیست.
علاوه بر این، عترت پیامبر نیز نظیر سنت رسول اکرم حجیت دارد.بر اساس آیه تطهیر(احزاب، 33)و نیز بر اساس «حدیث ثقلین»که خدشه‏ای در آن نیست، عترت در کنار قرآن و لازمه آن است. 24

مبنای ششم
قرآن از مخاطب خود انتظار دارد که در آیاتش تعقل، تدبر و تفکر کند.هدف آن نیز چیزی جز هدایت نسل بشر نیست. شناخت انتظار یک متن از مخاطبش، مخاطب را با چگونگی مواجهه با این متن و میزان و حدود انتظار از آن آشنا می‏کند.
در قرآن آیات فراوانی انسان‏ها را به تدبر فرا می‏خواند؛ نظیر:
-«کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته...»(ص، 29)، «کتابی مبارک که آن را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند».
-بعضی آیات انسان را به تفکر دعوت می‏کنند«بالبینات و الزبر و أنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم و لعلّهم یتفکرون»(نحل، 44)، «با دلایل آشکار و نوشته‏ها[آن را فرستادیم و]بر تو ذکر را نازل کردیم، تا آنچه را که بر ایشان نازل شده است، برای مردم روشن‏سازی و امید است که بیندیشند».
-در آیاتی نیز از اهمیت تعقل سخن به میان آمده است، مثل‏«صم بکم عمی فهم لا یعقلون»(بقره، 171)، «کرند، لالند، کورند و تعقل نمی‏کنند».
-آیاتی به مدح و توصیف اولوالالباب می‏پردازند:«انما یتذکر اولوالالباب»(رعد، 19)، «فقط خردمندان پند می‏پذیرند».
-آیاتی به تحدی دعوت می‏کنند:«فأتوا بسوره من مثله...» (بقره، 23)، سوره‏ای مثل آن بیاورند.»
-آیاتی آفات تدبر و تعقل را برمی‏شمرند:«کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»(مطففین، 14)، «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می‏شدند، زنگار بر دل‏هایشان بسته است».
-آیاتی شروط و موانع بهره‏مندی از قرآن را ذکر می‏کنند.
در نهایت، آیاتی نیز هدف‏های قرآن را بیان می‏کنند و زمینه‏ساز آن هدف‏ها و راه وصول به آن‏ها، تعقل و خردورزی و پرهیز از تقلید کورکورانه است؛هدف‏هایی نظیر:«رهایی از غفلت»(یس، 6)؛«تبیین حق از باطل»(نحل، 64)، «تقوا و پرهیزکاری»(زمر، 28)، ورود به رحمت ویژه خداوند و هدایت به ذات بی‏انتهای او»(نساء، 175-174)و بسیاری هدف‏های دیگر.

زیر نویس

--------------------------------------------------------------------------------
(1).با نگاهی به تاریخ فرقه‏هایی چون:مشبهه، مجسمه، اشاعره، وهابیه و...می‏توان نمونه‏هایی از این گونه تفکرات را یافت.
(2).تفکر اخباریه از این نمونه است.
(3).مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار.دار احیاء التراث العربی.1412. ج 2.ص 401.
(4).الحر العاملی، محمد بن الحسن.وسایل الشیعه.دار احیاء التراث العربی.5.احمد بن علی بن ابیطالب، الطبرسی.الاحتجاج. انتشارات اسوه.چاپ اول.1413.ص 253.
(6).جوادی آملی، عبد الله.تفسیر تسنیم.انتشارات اسراء.چاپ اول. 1378.ج 1.ص 97-90.
(7).کلینی، محمد بن یعقوب.اصول کافی.دار التعارف للمطبوعات.ج 2. ص 564.ح 2.1411.
(8).بحار الانوار.ج 89.ص 17.
(9).سیوطی، جلال الدین عبد الرحمان.الاتقان فی علوم القرآن.ترجمه سید مهدی حائری قزوینی.ج 2.ص 589.
(10).این مسأله به خاطر تفاوت در منطوق و مفهوم آیات است.منطوق آن است که لفظ در محل نطق و گفتار بر آن دلالت می‏کند.پس اگر فقط یک معنی را متحمل باشد و بر غیر آن منطبق نگردد، «نص»نامیده می‏شود، مانند:آیه‏«فصیام ثلاثه ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم...»(بقره، 196). و اگر معنی دیگری نیز به طور مرجوح محتمل باشد، آن را«ظاهر»گویند، مانند:«فمن اضطر غیر باغ و لا عاد»(بقره، 173)که باغی بر جاهل و ظالم اطلاق می‏شود.ولی در معنی دوم اغلب و اظهر است و یا به جهت دلیلی بر معنی مرجوح حمل گردد که آن را تأویل نامند.مانند:«هو معکم اینما کنتم» (حدید، 4)، که محال است از نظر ظاهر و ذات نزدیک خدا بود.اما منطوق آن است که لفظ نه در نطق خود بر آن دلالت کند، و آن دو گونه است:مفهوم موافق و مفهوم مخالف که مثال فوق(اسراء، 23)، از نوع موافق است (رک:الاتقان ج 2، 110-107).
(11).سیوطی، جلال الدین عبد الله.الاتقان.ترجمه مهدی حائری قزوینی. انتشارات امیر کبیر.1363.ج 2، ص 109.
(12).التفسیر و المفسرون.دار القلم.چاپ اول.ج 2.ص 337.
(13).قرآن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامی.1361.ص 34-33.
(14).دلایل اثباتی وجود باطن برای آیات و نظرات مفسران سنی و شیعه را در این زمینه در فصلنامه معرفت، ش 26، ص 16-7، مقاله آقای علی‏اکبر بابایی، با عنوان باطن قرآن کریم، بنگرید.
(15).این نظرات به نقل از«کلید فهم قرآن»، ص 50-48، از شریعت سنگلجی آمده است.
(16).بیان بن سمعان از غلاة زمان امام صادق(ع)و از هفت نفری بود که مورد لعن ایشان قرار گرفت.درباره بیانیه رجوع کنید به:سعد بن عبد الله ابی خلف، الاشعری القمی.المقالات و الفرق.مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.چاپ دوم.1360.ص 37 و 38.
(17).قبادیانی، ناصر خسرو.«وجه دین».افست گلشن، چاپ دوم.ص 9 به بعد.این کتاب مملو از تأویلات باطنیه است.
(18).فهد بن عبد الرحمن سلیمان الرومی.الاتجاهات التفسیر فی القرآن الرابع عشر.مکتبه التوبه.چاپ اول.1413.ج 1.ص 226-220.
(19).اصول الفقه، ج 1 و 2، ص 108.به نقل از صحیفه مبین، مقاله تحلیل ظاهر و باطن قرآن، جعفر نکونام.ص 35 تا 50.
(20).اصول کافی، ج 1، ص 146 و 147، ح 3.
(21).روضه کافی.دار التعارف للمطبوعات.1411.ص 50.مولا علی(ع)در نهج البلاغه، خطبه 17، به این نوع تحریف اشاره دارند.
(22).محمد هادی معرفت، صیانة القرآن عن التحریف.
(23).حضرت رسول(ص)فرمودند:«ان القرآن لیصدّق بعضه بعضا فلا تکذبوا بعضه ببعض»؛کنز العمال، ج 1، ص 619، حدیث 2861، علی المتقی الهندی، مؤسسة الرساله، 1413.
(24).الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله.شواهد التنزیل.مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.1411.ج 2، ص 140-74.