تاریخ نگارش : نهم خرداد 1390
عصر غیبت (31) مرجعیت در غیبت کبری
رضا رضائی
ج - دوره هاى مرجعیت دینى (علمى و سیاسى ) شیعه در عصر غیبت کبرى

1 - نهاد مرجعیت و تداوم خط امامت و رسالت
اسلام ، دینى است جامع ، کامل ، جهانى و ابدى (860) . جامعیت اسلام به معناى توجه به تمام ابعاد وجودى انسان در تمام مراحل زندگى است . پس ‍ در این نگرش ، جامعه نیز، چون فرد مورد توجه است و دنیا همچون آخرت . بنابراین ، بهترین برنامه مناسب را براى انسان به ارمغان آورده و کمال بشریت را به مبارزه و تحدى طلبیده است .
جهانى بودن و جاودانگى (ابدیت اسلام ) نیز مسأله رهبرى را حیاتى ترین بخش از نظام اسلام قرار مى دهد.
با توجه به پیش بینى هاى پیامبر صلى الله علیه و آله از آینده جامعه اسلامى و ایمان آوردن آیندگان به آرمان هاى والاى اسلام و توجه دادن به امامت 12 امام پس از او، و غیبت طولانى دوازدهمین امام ، ناچار براى تضمین تداوم رهبرى اسلامى که باید حافظ و پاسدار تمام ارزشهاى انقلاب باشد - در عصر غیبت کبرى - باید براى امام غایب جایگزین و قائم مقامى باشد تا کمال ، جامعیت و جاودانگى اسلام مورد مخاطره قرار نگیرد.
بنابراین ، ((رهبرى ))در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام اصلى منطقى و معقول ، و نهادى عقلائى و بسیار ضرورى و هماهنگ با اصول اولیه اسلام است .
انکار چنین نهادى در متن دین و شریعت ، انکار کمال ، جامعیت و توانائى شریعت در اداره امور زندگى جوامع بشرى است .

ج - دوره هاى مرجعیت دینى (علمى و سیاسى ) شیعه در عصر غیبت کبرى

1 - نهاد مرجعیت و تداوم خط امامت و رسالت
اسلام ، دینى است جامع ، کامل ، جهانى و ابدى (860) . جامعیت اسلام به معناى توجه به تمام ابعاد وجودى انسان در تمام مراحل زندگى است . پس ‍ در این نگرش ، جامعه نیز، چون فرد مورد توجه است و دنیا همچون آخرت . بنابراین ، بهترین برنامه مناسب را براى انسان به ارمغان آورده و کمال بشریت را به مبارزه و تحدى طلبیده است .
جهانى بودن و جاودانگى (ابدیت اسلام ) نیز مسأله رهبرى را حیاتى ترین بخش از نظام اسلام قرار مى دهد.
با توجه به پیش بینى هاى پیامبر صلى الله علیه و آله از آینده جامعه اسلامى و ایمان آوردن آیندگان به آرمان هاى والاى اسلام و توجه دادن به امامت 12 امام پس از او، و غیبت طولانى دوازدهمین امام ، ناچار براى تضمین تداوم رهبرى اسلامى که باید حافظ و پاسدار تمام ارزشهاى انقلاب باشد - در عصر غیبت کبرى - باید براى امام غایب جایگزین و قائم مقامى باشد تا کمال ، جامعیت و جاودانگى اسلام مورد مخاطره قرار نگیرد.
بنابراین ، ((رهبرى ))در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام اصلى منطقى و معقول ، و نهادى عقلائى و بسیار ضرورى و هماهنگ با اصول اولیه اسلام است .
انکار چنین نهادى در متن دین و شریعت ، انکار کمال ، جامعیت و توانائى شریعت در اداره امور زندگى جوامع بشرى است .
مرجعیت فقیه با کفایت و جامع شرایط، بهترین فرض ممکن در صورت غیبت امام معصوم علیه السلام مى باشد. به همین دلیل نهاد مرجعیت در متن تعلیمات دین ؛ یعنى قرآن و سنت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام و سیره مبارک آنان ، مطرح بوده و عملا نهاد مرجعیت را در جامعه اسلامى تأسیس و عینیت بخشیده و مشکل و معضل جامعه اسلامى را در عصر غیبت تا حدود زیادى برطرف نمودند و شیعه ، به برکت چنین نهادى در طول تاریخ پرپیچ و خم و با بدترین شرایط اجتماعى و حکومتى ، در بهترین وضعیت فکرى ، علمى و سیاسى قرار داشته است .
آیه مبارکه ((نفقه و انذار)) (861) و آیه ((سوال از اهل ذکر)) (862) خط کلى شریعت را در فهم و فراگیرى احکام دین از متخصصان مطرح نموده و آیه حکومت دین توسط انبیا و اوصیا ((ربانیون و احبار)) (علما و دانشمندان )(863) مرجعیت سیاسى خط علم و فقاهت را که در پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام و فقهاى جامع شرایط متبلور مى باشد، تشریع و تقنین نموده است .
روایات وارده از پیامبر صلى الله علیه و آله نیز علما را وارثان انبیا دانسته و فقها و امانتداران پیامبران و حاکمان بر مردم و امیران قرار داده است .(864)
روایات وارده از معصومین علیهم السلام نیز لزوم تقلید از فقها و مرجعیت علمى و دینى آنان را یاد کرده (865) و آنان را حاکم و حجت بر مردم قرار داده است ، و عملا مردم را در طول مدت دو قرن و نیم بر همین مسلک تربیت نموده و بزرگ ترین مشکل عصر غیبت را عملا چاره اندیشى کرده است .
نهاد وکالت و نیابت در عصر ((غیبت صغرى ))فعالترین و مهمترین نهاد متصل و مربوط به نهاد امامت امام معصوم علیه السلام بوده و حلقه وصل میان عصر حضور و عصر غیبت به شمار مى رود.
لذا تمام وظایف ممکن و لازم براى یک رهبر در عصر حضور، به نایب و وکیل خاص با عام محول گشته و به تناسب شرایط زمانى و مکانى موجود، فقیهان ، همچون امامان معصوم علیهم السلام وارد میدان عمل شده و کم و کیف مسائل را بررسى کارشناسانه نمودند. در شرایط تقیه به گونه اى ، و در شرایط غیر تقیه به گونه اى دیگر عمل کرده اند.
تبیین و تبلیغ دین ، رفع شبهات فکرى و اعتقادى و رفع مشکلات علمى ، سیاسى و قضائى از اولین وظایف مراجع بوده و در طول تاریخ ، مرجعیت شیعه در عصر ((غیبت کبرى ))انواع تألیفات در علوم مختلف داشته اند. اسناد تاریخى ، گویاى حضور فعال آنان در صحنه هاى علمى و سیاسى است .

2 - مراحل و دوره هاى مرجعیت
در عصر ((غیبت کبرى ))با توجه به شرایط عینى جامعه اسلامى و جامعه شیعه و با توجه به اهداف کلى دین و امکانات و تجربیات فقها و مراجع ، مى توانیم براى نهاد مرجعیت مراحلى را ترسیم نماییم که در این مراحل حرکت بالنده این نهاد مجسم مى شود.
با توجه به اهداف حرکتى و انقلابى دین ، و اصول و شیوه هاى مبارزه براى رسیدن به حاکمیت دین ، سه مقطع تاریخى به نظر مى رسد که مورد توجه مورخین براى نهاد مرجعیت بوده و مى باشد.

1 - مرحله تقیه :
پنهان کارى در زمینه ارتباط دینى و سیاسى پیش از شروع ((غیبت کبرى ))آغاز مى گردد و به تناسب شرایط سیاسى هر منطقه ، درجه ((تقیه ))تنظیم گشته و رابطه مردم با فقها و مراجع خود تحقق مى یابد. دولتهاى انقلابى شیعى در این دوره ، زمینه را براى ظهور - البته به تناسب قدرت و فضاى جغرافیاى آن دولت - مهیا نمودند و یک حالت یکنواخت براى تمام مناطق نمى یابیم .

2 - مرحله تلاش براى تصدى حکومت :
با توجه به این که فقها خودشان زمام امور را مستقیما به دست نگرفته بودند مى توانیم قرن دهم به بعد را به مرحله دوم دوران هاى سه گانه مرجعیت اختصاص دهیم .

3 - مرحله تصدى حکومت :
این مرحله از قرن پانزدهم و آغاز پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى در ((ایران ))شروع مى گردد که یک ((فقیه جامع شرایط)) ، خود مستقیما مسئولیت ولایت و رهبرى سیاسى را بر دوش گرفته و با توجه به تجربیات تلخ گذشته که فقها به دیگران اعتماد مى نمودند و به تدریج دولت و حاکمان دچار انحراف فکرى یا عملى مى شدند و به فساد قدرت کشیده مى شدند و زمام امور و حاصل خون هاى پاک شهیدان را به هدر مى دادند. در تجربه اخیر، امام خمینى رحمة الله علیه با استفاده از تمام تجربیات گذشته ، نهاد ((ولایت فقیه ))را قانونا و عملا در رأس امور قرار داده و تمام شؤ ون دولت را به این نهاد (مرجعیت فقیه جامع شرایط) در مسائل سیاسى کشور وابسته کرده و زمینه غلطیدن قدرت به سوى ابرقدرت ها یا دست نشاندگان آنان را از بین برده است .(866)

مراحل مرجعیت شیعه (از دیدگاه شهید صدر)
شهید بزرگوار و مرجع عالیقدر ((سید محمد باقر صدر))براى نهاد مرجعیت در طول تاریخ شیعه 4 یا 5 مرحله مطرح نموده که زاویه دید در این تقسیم بندى ، درجه تحول در بافت این نهاد، نوع تصدى مراجع براى امور، و درجه تصدى براى انجام وظایف نیز مدنظر مى باشد. مراحل ذیل مرورى است بر این مراحل .

مرحله 1:
ارتباط فردى و مستقیم مردم با مراجع در حد استفتا و افتا که از زمان اصحاب ائمه علیهم السلام تا عصر علامه حلى بوده است .

مرحله 2:
تشکیلاتى شدن دستگاه مرجعیت و ارتباط مردم توسط وکلاى مرجع با مرجع و تقسیم وکلا بر مناطق مختلف و جذاب حقوق به سوى آنان توسط وکلا، مؤ سس این مرحله را مرحوم ((شهید اول ))مى دانند و شهادت این مرجع عالیقدر را مى توان در رابطه با همین موضوع دانست .
این مرحله تا عصر ((وحید بهبهانى ))ادامه داشت . در این مرحله مراجع ، متعدد بوده اند و مردم به تناسب دسترسى و شناخت خود از فقها به آنان رجوع مى کردند.

مرحله 3:
مرحله گسترش و تمرکز مرجعیت که از عصر مرحوم ((شیخ جعفر کاشف الغطاء))تا عصر ورود استعمار به جهان اسلام ادامه داشت . در این مرحله کارهاى ویژه هر مرجع ، تقسیم بندى شده و براى هر کارى مسؤ ولى قرار داده شد، تمام مردم به سوى یک مرجع توجه داده شدند و معمولا یک مرکز براى مرجعیت از طرف علما معرفى مى شد. بدین ترتیب دایره مرجعیت از لحاظ مراجعه مردم به آنان ، هم گسترش و هم تمرکز پیدا کرد.

مرحله 4:
مرحله ورود به صحنه مبارزات سیاسى با استعمار خارجى و استبداد داخلى و حرکت به سوى حاکمیت اسلام در صحنه زندگى و در سطح سیاسى بین المللى که از عصر استعمار تا مطلع قرن پانزدهم هجرى طول کشیده است .
مرجعیت ، وظیفه دفاع از هویت اسلامى جامعه را - که با ورود استعمار این هویت اسلامى مسخ مى گشت - بر عهده گرفته و تمام امکانات موجود را در جهت این دفاع فکرى و سیاسى و نظامى بسیج نموده ، و به کار برد، و تجدید حیات اسلام را در زندگى مردم امرى ضرورى دانسته و مستقیما رهبرى مبارزات را با جان و دل بر دوش کشید. با رهبرى مستمر این نهضت هاى ضد استعمار و ضد استبداد حضور فعال خود را در صحنه سیاست هاى بین المللى واقعیت بخشید، و عملا تخطى قدرت ها از مرجعیت شیعه و نادیده گرفتن آن ، امرى غیر ممکن شد، مردم نیز تمام آرزوهاى خود را در حاکمیت مراجع متعهد، وارسته ، امانت دار و دلسوز خود تبلور یافته دیدند و دل به این رهبرى سپردند.

لذا مرحله پنجم
براى مرجعیت ، مرحله تصدى حکومت و ولایت همه جانبه مقام فقاهت و ولایت ، بر تمام شؤ ون زندگى جامعه اسلامى مى باشد که با تأسیس نظام مقدس ((جمهورى اسلامى ))در مطلع قرن پانزدهم هجرى شروع شد و مرجعیت به دوران تجدید حیات واقعى و بازسازى فرهنگى و دینى جامعه بر اساس تعالیم دین مبین اسلام آن هم بر اساس ((فقه جعفرى ))وارد گشت و مرحله جدیدى براى مرجعیت شیعه آغاز گردید.(867)

د - مدعیان مهدویت و بابیّت
((مهدویت ))به معناى مهدى موعود و امام منتظر بودن . و ((بابیت )) در لغت به معناى دربان بودن و به اصطلاح به معناى سفیر، وکیل و یا نائب خاص امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) بودن است .
طبق معتقدات مذهب شیعه ، و روایات بسیارى که از کاب هاى اهل سنت و جماعت وارد شده است ، در آخر الزمان ((مهدى ))از آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور خواهد کرد.
در اینجا به دو نمونه از این روایات بسنده مى کنیم .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من اهل بیتى یملؤ ها عدلا کما ملئت جورا
((اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقى بماند، خداوند متعال در آن روز از خاندان من مردى را برانگیزاند و جهان را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و ستم شده بود.)) (868)
و نیز فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطوّل الله ذلک الیوم حتى یبعث الله فیه رجلا منى أو من أهل بیتى یواطى اسمه اسمى .
((اگر تنها از عمر دنیا یک روز باقى بماند، خداوند آن روز را به درازا خواهد کشاند تا این که از خاندان من مردى به پا خیزد اسم او اسم من است و....)) (869)
روایات مربوط به ((مهدى موعود))که از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت صادر شده و در کتاب هاى شیعه و سنى مدرن است ، به قدرى زیاد و گسترده است که نمى توان آن را انکار و یا در وجود آن شک و تردید نمود.
کثرت و فراوانى روایات ((مهدویت ))که از پیامبر و عترت به ما رسیده است ، موجب شد تا اعتقاد به ((مهدویت ))در بین تمام مذاهب و فرقه هاى اسلامى فراگیر شود و همه به آن معتقد گردند.
آن گونه که روایات ، ویژگى هاى ((مهدى موعود))را بیان کرده است ، او فرزند امام حسن عسگرى علیه السلام ، و به عنوان دوازدهمین امام از اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله است . وى صاحب دو غیبت ((صغرى ))و ((کبرى ))است .
لیکن برخى از افراد و پیروان مذاهب و فرق اسلامى ، از این باور فراگیر (مهدویت ) سوءاستفاده کرده اند و براى خود فردى را به عنوان ((مهدى موعود))ادعا نمودند، در حالى که آن افراد، فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام نیستند. برخى از افراد فرصت طلب نیز به جهت اغراض ‍ سیاسى و جاه طلبى به دروغ خود را ((مهدى موعود))خواندند. این افراد به نام ((متمهدیان ))یا ((مدعیان دروغین مهدویت ))نامیده شده اند.
در تاریخ اسلام هر دو انگیزه براى ادعاى ((مهدویت ))وجود دارد. چه افراد فرصت طلبى که خود را ((مهدى موعود))معرفى کرده اند و چه افراد با فضیلتى که خود چنین ادعایى نداشته ، ولى دیگران آنان را ((مهدى موعود)) معرفى نموده اند.
افراد با فضیلتى ؛ مانند ((محمد حنفیه ))فرزند امام على علیه السلام ، ((محمد بن عبدالله بن حسن )) ، ((امام جعفر صادق علیه السلام )) ، ((امام موسى کاظم )) ، ((اسماعیل بن جعفر))(فرزند امام صادق علیه السلام )، ((امام محمد باقر علیه السلام )) و ((امام حسن عسکرى علیه السلام ))، را برخى از جهال ((مهدى موعود)) پنداشتند.
و نیز برخى از افراد خون آشام و ستمگرى ؛ مانند ((مهدى عباسى )) و ((ابومسلم خراسانى )) را برخى از شیادان به عنوان ((مهدى موعود)) معرفى کردند.(870)
از سوى دیگر برخى از افراد جاه طلب و حیله گر، از اعتقاد ((مهدویت )) سوءاستفاده کرده و به دروغ خود را ((مهدى موعود))معرفى نموده اند که به نام چند نفر از آنان به عنوان نمونه اشاره مى کنیم .

1 - عبیدیان
((عبیدالله بن محمد فاطمى ))(259 - 322 ه -) ملقب به ((مهدى )) که سلسله ((عبیدیان ))یا ((فاطمیان ))را بنا نهاد. او نخست در ((شام )) زندگى مى کرد و در آنجا کسانى را به ((مغرب ))فرستاد تا مردم را به ظهور ((مهدى موعود))بشارت دهند. عده اى دعوت او را پذیرفتند. در پایان قرن سوم هجرى در شمال آفریقا در منطقه ((سجلماسه ))قیام کرد و تمام آن ناحیه را تصرف نمود و در سال (297 ه -) خود را خلیفه خواند و در سال (303 ه -) در نزدیکى ((قیروان )) شهرى بنا نهاد که به مناسبت انتساب به وى آن را ((مهدیه ))خواندند. ((عبیدالله مهدى ))در سال (322 ه -) درگذشت .(871)

2 - حاکم بامر الله
((حاکم بامرالله ))از خلفاى عبیدیان مصر، در سال (386 ه -) به خلافت رسید. او در سن 11 سالگى به مرضى شبیه به جنون مبتلا شد و بعد که به حکومت رسید یک سرى دستورات نابخردانه صادر کرد.
روزى به مردم فرمان داد که بر در و دیوار مساجد و معابر، بر خلفا و صحابه دشنام بنویسند، زمانى فرمان صادر کرد که مردم باید همه سگ ها را بکشند، و نیز دستور داد تا زنان در خانه زندانى باشند، هیچ کدام از زنان نباید از خانه بیرون روند؛ براى عملى شدن این فرمان ، کفاشان را از تولید کفش ‍ زنانه نهى کرد.
((حاکم ))در آغاز ادعاى ((مهدویت ))و سپس ادعاى ((الوهیت )) نمود.
در ((مصر))او را ربودند و کشتند و بعد از مدتى لباس هاى خون آلود و پاره پاره شده او را یافتند. پیروانش ادعا کردند که او نمرده ، بلکه به آسمان عروج کرده است .(872)

3 - محمد بن تومرت
از دیگر متمهدیان ، محمد بن تومرت (485 - 624 ه -)، است او مؤ سس ‍ سلسله ((الموحدین )) و از قبیله ((مصامده ))بود که در جبال اطلس ((مراکش ))مسکن دارند. وى در آغاز مردم را به ظهور ((مهدى )) بشارت مى داد، لیکن بعد در سال (522 ه -) ادعا کرد که ((مهدى موعود))خود او است . گروهى از اقوام ((بربر))گرد او جمع شدند و چون فوت کرد (524 ه -) جانشین و پیرو او ((عبدالمومن ))موقع را غنیمت شمرد و اقوام ((بربر))را سیل وار متوجه ((مراکش ))ساخت و بعد به اسپانیا تاخت و آنجا را تصرف کرد و سلسله ((الموحدین ))را تأسیس نمود.(873)

4 - تهامى
فردى در منطقه ((تهامیه یمن ))در سال (1159 م )، ادعاى ((مهدویت ))نمود و گروهى به او گرویدند. او توانست در آن منطقه ، دولتى تأسیس کند. سرانجام ((توران شاه ))حاکم و ((صلاح الدین ایوبى ))کارگزار او را شکست داد.(874)

5 بابا اسحاق
فردى به نام ((بابا اسحاق ، محمد قرمانى )) ، در زمان سلطان سلیمان قانونى از پادشاهان عثمانى ، در سال (637 ه -/ 1239 م ) در ((اناطولى )) ، ادعاى ((مهدویت ))نمود و گروه زیادى از مردم را قتل عام کرد، اموال آنان را به غارت برد و سرانجام ((کیخسرو))امیر ((قونیه ))او را به قتل رساند.(875)

6 - عباس الریفى
((عباس الریفى ))از اهالى ((ریف ))از بلاد مغرب ، در بین سالهاى (690 - 700 ه -/ 1290 - 1300 م ) در آن منطقه ادعاى ((مهدویت )) نمود و فتنه عظیمى برپا کرد.(876)
ادامه دارد ...