تاریخ نگارش : سيزدهم خرداد 1390
قرآن کریم و قیام امام حسین (ع)
ابراهیم چراغی
۱- قیام بر اساس بصیرت و آگاهی
آیاتی که امام حسین (ع) در راه کربلا تلاوت فرمودند. ۱- فرمود: «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَة» (یوسف/۱۰۸) آیهی قرآن است. «ٍأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی» (یوسف/۱۰۸) یعنی من بصیرت دارم. میفهمم چه میکنم. اینطور نیست که من رفتم مثلاً حکومت تشکیل بدهم، نشد. باختم شهید شدم. حالا گاهی وقتها یک افرادی یک کاری میکنند، وقتی میگوییم: به چه دلیل؟ میگوید: والله نمیدانم. یا میگوید: آقای من گفته است. نیاکان ما گفتند. آداب و رسوم ما است.
ناشر : گروه فرهنگی مذهبی کربلا
۱- قیام بر اساس بصیرت و آگاهی
آیاتی که امام حسین (ع) در راه کربلا تلاوت فرمودند. ۱- فرمود: «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَة» (یوسف/۱۰۸) آیهی قرآن است. «ٍأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی» (یوسف/۱۰۸) یعنی من بصیرت دارم. میفهمم چه میکنم. اینطور نیست که من رفتم مثلاً حکومت تشکیل بدهم، نشد. باختم شهید شدم. حالا گاهی وقتها یک افرادی یک کاری میکنند، وقتی میگوییم: به چه دلیل؟ میگوید: والله نمیدانم. یا میگوید: آقای من گفته است. نیاکان ما گفتند. آداب و رسوم ما است.
بصیرت، حضرت قاسم یک بچهی سیزده ساله پسر امام حسن مجتبی میگوید: مرگ از عسل شیرینتر است. این نعوذ بالله نعوذ بالله نمیفهمد چه میگوید؟ مگر میشود برای یک بچهی سیزده ساله مرگ از عسل شیرینتر باشد؟ این چیه؟ نعوذ بالله دروغ گفته است؟ مبالغه کرده است. این یک سیاستمدار، متدیّن، عارفی است که میگوید: هستی برای بشر،خوب گوش بدهید! هستی برای بشر آنوقت این بشر دستش در دست یزید باشد. مرگ بر این زندگی! ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای بشر، آنوقت خداوند دست بشر را در دست یزید بگذارد. اگر بنا باشد حکومت دست بنیامیه باشد، اصلاً زیر خاک باشیم بهتر است. مرگ از عسل شیرینتر است. این یک تحلیل سیاسی است. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَة» میفهمم.
اگر بنا باشد این درآمد همراه با گناه باشد، من نان خالی میخورم و روی گونی زندگی میکنم، این غذا و این قالی ابریشمی را با این گناه نمیخرم. خیلی باید انسان متدیّن باشد، ما گاهی وقتها مثلاً میگوییم: اگر امر به معروف کنیم، نهی از منکر کنیم، مشتریمان از دست ما درمیرود. حالا این را بگذار یک سودی از این ببریم، ولو این خانم هرطور میخواهد باشد، این مرد هرطور میخواهد باشد. ما گاهی وقتها برای فروش یک قرقره، گاهی برای فروش یک آدامس، گاهی برای فروش یک صابون و یک تاید و یک سطل ماست، بدترین منکر در مغازهی ما میشود، ولی میگوییم: اگر به او بگوییم، نان ما قطع میشود. یعنی مثلاً من باید ۵۰ تومان از این سود ببرم، نمیبرم. خیلی وقتها ممکن است انسان تحصیلات عالیه هم داشته باشد، تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، اما در عین حال ببیند یک خرده رفاهش لق میشود، میگوید: نه رفاهم باشد، هرچه گناه شد، شد! این پسر خوشگلتر است. این را قبولش کنید. این دختر خوشگلتر است. ولو پسر نماز نمیخواند، دختر هم پدرش مشروبات الکی میخورد. عوضش یک خرده خوشگلتر است. این خانه قشنگتر است. ولو خوب این خانه قشنگ است ولی همهی همسایهها تو را میبینند. انگار کنار کوچه زندگی میکنی. حفاظ ندارد. ببینید ما گاهی وقتها یک دختر و پسر زیبا، یک درآمد بیشتر، یک رفاه بیشتر، یک ذره زندگی ما رفاه باشد از رفاه نمیگذریم. ولو صد تا گناه بکنیم. اما این قاسم میگوید که: خدا هستی را برای چه آفرید؟ «خَلَقَ لَکُم»، «سَخَّرَ لَکُمُ»، «مَتاعاً لَکُم» ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای بشر است. بشر برای این که راه خدا را برود. اگر حکومت دست بنیامیه باشد که مردم راه خدا را نمیروند. پس مرگ از عسل شیرینتر است. این بصیرت است. بصیرت است.
یک وقت یک کسی جمکران میرود، یا توجه به امام زمان میکند، روی عشق حضرت مهدی. یکوقت چون کارش گیر کرده میگوید: یا صاحبالزمان! یکوقت یک کسی نماز میخواند، روی عشق به خدا، روی معرفت خدا! یکبار هم چون کارش گیر کرده است نماز میخواند. اینها شناختها فرق میکند. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَة» فرمود: من میفهمم چه میکنم. وگرنه آدم حاضر باشد خواهرش اسیر شود. علیاصغر روی دستش تکه تکه شود؟ گلویش پاره شود؟ علی اکبرش جلوی چشمش شهید شود. این همه زجر برای چه؟ میگوید: بصیرت دارم. اینطور نیست که رفتیم گیر کردیم چارهای نداشتیم. رفتیم گیر کردیم نیست. دارم به طرفش میروم. اصلاً سختیها را قبول میکنند. باید زیر سم اسب بروم، تا مردم بفهمند که این حکومت بنیامیه حکومت به درد بخوری نیست. باید من تکه تکه شوم تا مردم غیرتشان به جوش بیاید. پسر پیغمبر را کشتند، غیرتشان که به جوش آمد، مرگ بر بنیامیه، مرگ بر بنیامیه شروع شود، کمکم بنیامیه سقوط کند. بعد امام باقر و امام صادق بیایند معارف اسلام را بگویند. بصیرت دارم. میدانم چه میشود.
۲- رفعت نام و نشان امام حسین(علیهالسلام)
در کربلا استثنا زیاد بود. اصلاً اگر یک نفر یک کتاب بنویسد، استثناهای کربلا، یعنی هیچ جای کربلا با هیچ جای کرهی زمین نمیخورد. همه چیزش استثنا بود. از روزی که خدا زمین و زمان را خلق کرده است. از روزی که خدا زمین و زمان را خلق کرده است، مهمان داشتیم که دوازده هزار تا نامه برایش بیاید. در عروسیهای ما یک کارت دعوت میآید. آخر ۱۲ هزار نامه برای یک مهمان! یک چنین مهمانی در تاریخ بوده است؟ در طول تاریخ در همهی قراردادها و پیمانها، پیمانی بوده که صبح هجده هزار نفر با مسلم بیعت کنند، غروب یک نفر وفادار نباشد. یعنی اینطور نیست که بگوییم، هفده هزار و نهصد و نود و نه تا از آنها خراب شدند. یکی ته آن ماند. همه چیز امام حسین استثنا است. خدا هم «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» عشق امام حسین کم نمیشود. برنج گران شود. روغن گران شود. گوسفند گران شود. هوا سرد شود. هوا گرم شود. نمیدانم هرچه گران شود، مردم از امام حسین کم نمیگذارند. از زن و بچهشان کم میگذارند. از بچهشان کم میگذارند. از امام حسین کم نمیگذارند. اگر مکه خطر دارد، حج واجب نیست. ولی کربلا را میروند با خطرش!
۳- امام حسین(علیهالسلام)، پیشگام در قیام و استقامت
آیهی سوم! «َأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ» (زمر/۱۲) آیهی قرآن است. پیغمبر میگوید: من مأمور شدم، «أُمِرْتُ» امر شدم، به من امر کردند که اول باشم. امام حسین در کربلا اول علیاکبر را فرستاد، بعد باقی جوانها. گفت: اول بچهی خودم را. قرآن هم همین را میگوید. میگوید: «قُلْ لِأَزْواجِکَ» اول به خانم خودت بگو. «وَ بَناتِکَ» به دخترهایت بگو. بعد میگوید«وَ نِساءِ الْمُؤْمِنین» (احزاب/۵۹) «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» (شعرا/۲۱۴) اول به فامیلهایت بگو. اول پسر خودت جبهه برود. بعد باقی بچهها!
آیهی چهارم. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک» (هود/۱۱۲) خدا به پیغمبرش در قرآن میگوید که: «فَاسْتَقِمْ» استقامت کن. بعد هم استقامت، «کَما أُمِرْتَ» اینطور که مأمور شدهای. آخر گاهی وقتها آدم از روی یکدندگی استقامت میکند. ممکن است یک کمونیست هم سی سال زندان برود. روی حرفش هم مقاومت کند. از حرفش هم عقبگرد، عقبنشینی نکند. فرق است بین کسی که تودهای است، یا کمونیست است زندان برود یا یک مؤمن زندان برود. او روی یکدنده افتاده است. ما داریم، آدم ممکن است بگوید: من قهرم تا بیست سال دیگر هم با تو آشتی نمیکنم. خوب این هم یکدندگی است. ۲۰ سال قهر کرد! اینها یکدندگی است. بین استقامت و یکدندگی فرق است. یکدندگی روی نفس است که مقاومت میکند. استقامت «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» یعنی استقامت بر اساس «رَبُّنَا اللَّهُ» اگر بر اساس «رَبُّنَا اللَّهُ» استقامت کردی، ارزش دارد. وگرنه حالا زن از خانهی شوهرش بیرون میرود، میگوید: دیگر خانهات نمیآیم. نه من گفتم: دیگر نمیآیم، باید دیگر نروم! خوب این یکدندگی است. گفتی، دیگر نمیآیم، برگرد. من دیگر با این حرف نمیزنم. نه این حرفها چیست؟ گفت: حرف نمیزنم دومرتبه با او حرف بزن. اگر کسی روی غیظ، روی هوا و نفس، مقاومت کرد، این نباید بگوید: ایشان آدم قاطعی است. ایشان آدم مقاومی است. نخیر باید گفت: لجباز و یکدنده! فرق بین لجبازی و استقامت این است که اگر روی هوا و هوس استقامت کردی، لجبازی است. اگر روی حرف حق استقامت کردی…
ما سر درس مرجعی میرفتیم. آمد سر درس گفت: آنچه دیروز گفته بودم، امروز میخواهم چیز دیگر بگویم. گرچه دیروز این حرف را تأیید میکردم، ولی دیشب فکر کردم، از حرفم برگشتم. ما داریم بعضی از مراجع فتوایشان عوض میشود. فتوایشان عوض میشود. نباید بگویی: نه آقا من رسالهام اینطور شده، مرجع تقلید هستیم. زشت است فتوای من عوض شود. طوری نیست. چه کسی گفته حرف مرد این است که یکی باشد. مرد آن است که وقتی فهمید حرف شانزدهمش درست نبوده، حرف هفدهم بزند. مرد این است که وقتی هفده کلمه گفت، فهمید حرف هفدهمش درست نبوده حرف هجدهم بزند. مرد این است که حرفش یکی باشد یعنی چه؟ مرد این است که حرفش حق باشد. ولو از حرف اولش درس بگیریم. دیگر چه؟
تابلوهای خوبی در کربلا مجسم شد. قرآن یک تابلو دارد میگوید: پیغمبر داشت در نماز جمعه سخنرانی می کرد، ایستاده بود. خطبه میخواند. یک مرتبه یک کاروانی آمد جنس بفروشد. بوق میزدند، شیپور میزدند. طبل میزدند. یک جنسی را آوردند بفروشند. همهی اینهایی که پای منبر نشسته بودند، همه بلند شدند رفتند. فقط دوازده نفر نشستند. این یک قشر است. که پیغمبر و نماز جمعه و خطبهها را رها میکنند میروند مثلاً یک جنس بخرند.
۴- وفاداری یاران امام حسین(علیهالسلام)
در کربلا چه بود؟ امام حسین که سرنماز رفت، یک چند نفر جلوی امام حسین ایستادند، گلوله هم خوردند، شهید هم شدند، فقط وقتی امام حسین بالای سرشان آمد، فرمود: وفا کردم؟ فرمود: آری وفا کردی. وفا کردم؟ یعنی چقدر فرق است بین کسی که … اینکه امام حسین فرمود: اصحابی مثل
اصحاب خودم ندیدم، این است. اصحاب پیغمبر پیغمبر را رها کردند. آیهاش این است. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها» (جمعه/۱۱) دویدند، رفتند، «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» همینطور که داشتی صحبت میکردی، تو را تنهایی رها کردند. پیغمبر را رها کردند، رفتند مثلاً شانهی تخممرغ بخرند. اصحاب امام حسین خیلی عجیب بودند.
تابلوهای خوبی در کربلا است. توحید، جلوهی توحید، امام حسین ساعتهای آخر عمرش یک جمله فرمود. فرمود: «لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ» (بحارالانوار/ج۸۱/ص۲۰۶) خدایا جز تو هیچکس لیاقت پرستش ندارد. معنای لا اله الا الله این است. لا اله الا الله یعنی هیچکس لیاقت پرستش ندارد. عصارهی توحید این است. «لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ» خدایا من هستم و تو! این چه جملهای است؟ «رضاً برضاک» این را کجا میگوید؟ میخواهد زیر سم اسب برود، میگوید: راضی هستم. ما الآن متأسفّم، متأسفّم، متأسفّم به یک کسی که مثلاً نفر اول یک اداره هست، میگوییم: آقا دوستان نظرشان این است که شما نفر اول نباش. حالا به هر دلیلی. فلانی از شما یک دو نمره بالاتر است. میگوید: نه اگر نفر اول نیستم، من استعفا میدهم. یعنی از این اتاق میخواهد آن اتاق برود، نماز هم میخواند. مکه هم میرود. مذهبی هم هست. اما یک ذره خواسته باشند، سرهنگیاش را سرگرد کنند، استعفا میدهد. ولی امام حسین میخواهد زیر سم اسب برود. کجا بود؟ روی دوش پیغمبر بود. کجا میخواهد برود؟ میخواهد زیر سم اسب برود. میگوید: راضی هستم. یعنی روی دوش پیغمبر باشم یا زیرسم اسب، هرطور که خدا میخواهد، من همان را میخواهم. اینها کجاست؟ در کدام کشور است؟ در کدام یک از مخ ما این هست؟
به خود بنده بگویند: آقای قرائتی شما لازم نیست تهران باشی. و لازم هم نیست در تلویزیون باشی. شما بیایید بروید در فلان استان، فلان روستا، آنجا برای روستاییها مسئله بگو. حدی بگو. قرآن بگو. مثلاً من چقدر راضی هستم؟ اصلاً راضی هستم یا نیستم؟ و اگر راضی هستم نق میزنم یا عاشق هستم؟ آخر قرآن میگوید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُون» (نسا/۶۵) به خدا قسم ایمان ندارند. جز وقتی که هروقت تو یک چیزی گفتی، حرف تو را قبول کنند و «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» (نسا/۶۵) نمیگوید: «یُسَلِّمُوا»، «یُسَلِّمُوا تَسْلیما» «تَسْلیما» یعنی عاشقانه باشید. آخر ببینید جنگ کربلا، آگاهانه بود. آگاهانه، بصیرت داشت. عاشقانه بود.
امام حسین وقتی میخواهد کربلا برود، میگوید: شهادت برای من، مرگ برای من مثل گردنبند در سینهی دختر جوان است. امام حسین دروغ گفت؟ اینها چه نگاهی داشتند؟ چه نگاهی داشتند؟ مرگ و شهادت برای من از گردنبند در سینهی دختر جوان… اینها چه میگویند؟ قرآن میگوید: «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما» این «تَسْلیما» پیر درمیآورد. وگرنه ما هم گاهی وقتها میگوییم: دیگر حالا چه میشود کرد؟ دیگر حالا داغ دیدیم دیگر. حالا دیگر خانه خراب شد. ماشین ما تصادف کرد. چه میشود کرد؟ قضا و قدر است. چه میشود کرد؟ ما گاهی وقتها چون چه میشود کرد، تسلیم میشویم. اما میگوید: تسلیم شوند عاشقانه! یعنی مثل اینکه شما میگویی: پذیرایی، بعد میگویی: چه پذیرایی! درجه یک! آقا کتکت زدند؟ چه کتکی! یعنی کتک درجه یک! این تسلیمها یعنی عاشقانه، آگاهانه، عاشقانه، آزادانه، آزادانه!
امام حسین شب عاشورا فرمود: هرکس میخواهد برود. کجا برویم؟به بچههای مسلم گفت: پدرتان شهید شد. حضرت مسلم! بس است! فرمود: بس یعنی چه؟ بس یعنی چه؟ پدر ما شهید شده برای خودش! ما هم میخواهیم تو را یاری کنیم.
در قرآن از افرادی ستایش میکند. میگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة» (حشر/۹) مردان خدا دیگران را بر خودشان ترجیح میدهند، ولو خودشان نیاز دارند. خودش نیاز دارد ولی به دیگران میدهد. بالاترین اوج ایثار این است که… حضرت زهرا و حضرت امیر (صلوات الله علیهما) وقتی دیدند بچهشان مریض شده نذر کردند روزه بگیرند، امام حسن و امام حسین مریض شدند، کوچولو بودند. نذر کردند روزه بگیرند. این کوچولوها الحمدلله خوب شدند، روزه گرفتند. تا رفتند افطار کنند، دیدند کسی در میزند. یک شب یتیم، یک شب مسکین، یک شب اسیر، افطارشان را به آنها دادند. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/۸) یک سورهی «هَلْ أَتى» (انسان/۱) آمد. یک سورهی «هَلْ أَتى» آمد، چقدر از اینها تجلیل کرد. به خاطر اینکه افطارشان را به فقیر دادند. ابالفضل آب را آورد، دم دهانش «فذکر العطش الحسین» آب میخوری، داداشت تشنه است. کل عمر آدم یک دقیقه به درد میخورد. به این عمرهای ما خیلی نگاه نکنید. حالا هشتاد سال، صد سال، ببین در کل عمرت، یک شب بنشینید ببینید در کل عمر کجا شیرینکاری کردیم. کل عمر حر آن یک دقیقهای که برگشت نزد امام حسین، آن یک دقیقه توبهاش مهم است. یوسف اوج کارش همین بود که زلیخا همهی درها را بست گفت: خلوت کنیم. فرمود: معاذ الله! آب را بیاوری و نخوری. اصلاً اصحاب امام حسین چقدر شیرینکاری کردند؟ از صبح تا ظهر چهار ساعت بیشتر نبود. یک خاطره بگویم.
خدا لعنت کند پهلوی را، پدر و پسر را لعنت کند. پدرش چند تا کار مهم کرد. یکی با زور چادرها را برداشت. در مسجدها را بست. عمامهها را برداشت. هرچه آثار مذهب اسلام بود، قلع و قمع کرد. یکی از طلبهها نزد مؤسس حوزهی علمیهی قم رفت. استاد حضرت امام حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) ایشان آمده بود از اراک به قم تا حوزهی علمیه درست کند. یک طلبه رفته گفته: آقا دلت خوش است؟ میدانی چه کسی حاکم است؟ رضاشاه است. نسل آخوند را قطع کرد. تمام عمامهها را برداشت. مسجدها را بست. حجاب را با زور، حتی روضهخوانی که میکردند حق نداشتند علنی باشد. مثلاً در یک کوچه روضهخوانی میکردند، در خانه بسته بود. که پاسبانها بیایند و ببینند در بسته است. این خانه را به آن خانه سوراخ میکردند، آن خانه رابه آن خانه، به یک کوچهی دیگر، که یکوقت آیتالله العظمی خوانساری که در تهران بازار بود، ایشان خواسته بود روضه برود، او را برده بودند خانه به خانه، در یکی از این خانهها رسیده بود از داخل آشپزخانه رد شود، از یک سوراخی روضه برود. که در آشپزخانه نقل شد حالش به هم خورد و افتاد. گفت: من باید روضهی امام حسین را این رقمی بروم؟ خوب رضاشاه بود دیگر. خود ابوی بنده میگفت: وقتی میخواستیم روضه بخوانیم، آخرین خانهی کوچه را انتخاب کرده بودیم، هر بیست متر بیست متر یک نفر گذاشته بودیم که اگر پاسبان رضاشاه آمد، علامت بدهند که پلیس میآید. و بعد میگفت: زمان روضه راتاریک و روشن شروع کردیم تا اول آفتاب روضه تمام شود.
یک کسی به شیخعبدالکریم گفت: آقا دلت خوش است؟ این جمله از شیخ عبدالکریم حائری است. خیلی جملهی قشنگی است. این برای مدیریت خیلی خوب است. برای استقامت، حاج شیخ عبدالکریم گفت: اگر امام حسین یار نمیداشت چه موقع کشته میشد؟ اگر امام حسین یار نمیداشت، صبح عاشورا ساعت ۷ کشته میشد. گفت: هنر این یارها چه بود؟ یارها رفتند خودشان را پیشمرگ کردند، بالاخره امام حسین را تا ظهر، نگه داشتند. گفت: هنر اصحاب امام حسین نصف روز بود. آنوقت ما در طول تاریخ ۱۴۰۰ سال باید دائم بگوییم: السلام علیکم یا انصار دین الله! «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُم» (زیارت عاشورا) تاریخ باید به اینها بگوید، اینها یک عمر شصت ساله، هفتاد ساله کمتر و بیشتر چهار ساعت هنر داشتند. یعنی کل عمرشان در این چهار ساعت بود. قلهی عمر این چهار ساعت بود. بعد ایشان گفت: بله رضاشاه آمده دین را از بین ببرد، آخر گاهی وقتها میگوییم: خوب امر به معروف کن. آقا چه فایدهای دارد؟حالا امر به معروف هم بکنم در همان کوچه میرود، باز همان کار را میکند. من بگویم: دختر و پسر شما نا محرم هستید، اینطور درست نیست با هم گفتگو میکنید. ممکن است بگویند: آقا اینجا نمیشود در آن کوچه برویم. چه فایده دارد حالا من به او بگویم، در کوچهی کناری میرود. یا مثلاً من در این مجلس بنشینم گناه میکنند، حالا من هم بلند شوم بروم، دوباره مثلاً گناه میشود. اصلاً اگر شما یک دقیقه بتوانی گناه را کم کنی باید یک دقیقه کم کنی. یک جایی است هجده دقیقه گناه میکنند، اگر شما دخالت کنی، هجده دقیقه هفده دقیقه میشود. واجب است. دخالت کنیم ولو یک دقیقه از گناه کم شود. اگر یکجایی گناه کبیره میکنند، شما وارد شوی، به احترام شما گناه کبیره را کنار بگذارند. گناه صغیره میکنند. اینجا واجب است ما وارد شویم، ولو گناه کبیره به گناه صغیره تبدیل شود. اگر شما وارد نشوی گناه علنی میکنند. شما اگر وارد شوی، گناه یواشکی میکنند. مثلاً اگر شما نباشی به هم میزنند. شما که وارد شدی، مینشینند. اما سنجاق دست می گیرد و به بغلدستیاش فرو میکند. یعنی گناه علنی به گناه یواشکی تبدیل میشود. باز میگوید: باید وارد شوی، یعنی ما وظیفهمان این است که حتی اگر یک دقیقه گناه را کم میکنیم.
آقا یک سیلی میآید جوانها را میبرد. اگر بتوانی یک بچهی شیرخوار را از رودخانه بگیری، وظیفهات است. برو بابا سیل آمد همه رفتند. دیگر حالا چه فایده! بابا اگر میتوانی یکی را هم بگیری، باید بگیری. اصحاب امام حسین هنرشان این بود که امام حسین را چهار ساعت نگه داشتند. ما اگر بتوانیم یک ساعت علاوه بر اینکه همه هم این نیست که ما حساب میکنیم. یک زمانی ترکیه دو جلسهی روضه داشت، الآن ترکیه اینقدر روضهخوانی در ایام عاشورا است. در شوروی روضه است. در اندونزی روضه است. عشق امام حسین عجیب است. « وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَک»
عفو و گذشت در کربلا. شما که عزادار امام حسین هستید، خوب از امام حسین یاد بگیرید، ببخشید! حر آمد گفت: آقامن اول کسی بودم که جلوی شما را گرفتم. میخواهم ببخشی! گفت: تو را بخشیدم. چطور عزادار امام حسین همدیگر را نمیبخشد. با هم قهر هستید. آخر گاهی هیئتها با هیئتها قهر هستند. این هیئت با او قهر است. آن هیئت با او قهر است. در خود هیئتیها مثلاً میبینی، سر اینکه گاو بکشیم یا گوسفند یا شتر، کباب بدهیم یا شلهزرد، یا برنج، یا قیمه، اصلاً این رییس هیئت با مردم قهر است. مردم با رییس هیئت، بابا اصلاً کربلا مرکز عفو بود. امام حسین از قاتل خودش، قاتل خودش را بخشید. از یوسف یاد بگیرید، یوسف به برادرهایش گفت: همین امروز همهی شما را بخشیدم. از پیغمبر یاد بگیریم. وقتی مکه را فتح کرد، فرمود: همهی مردم مکه را بخشیدم. جز سه نفر! یعنی پیغمبر ما یک لحظه یک شهر را می بخشد. حضرت یوسف یک لحظه همهی برادرهایش را میبخشد. امام حسین در کربلا در یک آن حر را میبخشد. آنوقت چرا هیئتیها با هم بد باشند؟
مال مردم، امام حسین وقتی آمد زمینهای کربلا را خرید. گفت: من نمیخواهم خون من در زمین مردم ریخته شود. باید حلال باشد. برویم از زمین برویم. بابا این زمین مردم است. کشت کرده است. اینجا نمیدانم چه چیز است؟ ما گاهی وقتها برای اینکه دستهایمان به هم نخورد، از هرجا شد میرویم. شب عاشورا امام حسین فرمود: هرکس به مردم بدهکار است، راضی نیستم جزء شهدا باشد. بروید طلب مردم را بدهید. پرداخت مال مردم مهمتر از عزاداری و شرکت در اصحاب امام حسین است. کربلا کلمه به کلمهاش، تمام حرکات و کلماتش درس است.
البته عزاداری خیلی مهم است. یک قطره اشک چشم مثل یک سوییچ ماشین میماند. یک سوییچ ماشین یک ماشین را راه میاندازد. یک کبریت یک شهر را آتش میزند. به شرطی که ماشین سالم باشد و شهر هم بنزینی. اگر ما باقی کارهایمان درست باشد، این اشک چشم مثل یک سوییچ ماشین است. خیلی پرواز میدهد. خدا از همه قبول کند. اول عزادار حضرت مهدی است. و شما در عزاداری با حضرت مهدی (ع) هم نوا میشوید. این نماز ظهر تاسوعا و عاشورا خیلی قشنگ شد. یک عمری ما آخوندها از نماز گفتیم، نتوانستیم نماز را به صحنه بکشیم. ولی عزاداران امام حسین نماز را در خیابان بردند، از ایران به پاکستان و کویت و دبی و اینها منتقل شد. و از پاکستان به آمریکا منتقل شد. وسط خیابان نیویورک شیعیان نماز جماعت خواندند. دانمارکی که کاریکاتور پیغمبر را میکشد و پیغمبر ما را مسخره میکند، چهل هزار تا شیعه وسط خیابان جمع شدند، عزاداری کردند. وجمعی از آنها نماز خواندند. این نماز ظهر عاشورا و تاسوعا خیلی تبلیغ خوبی بود. امام حسین از نماز که نگذشت، از مستحبات هم نگذشت. آقا حالا اذان نگو. نمیشود! حالا اقامه نگو. نمیشود! حالا جماعت نخوان. نمیشود. حالا اول وقت نخوان، نمیشود. یعنی امام حسین نه از نماز نگذشت، از مستحباتش هم نگذشت. برنامههای عزاداری طوری نباشد که نماز صبح قضا شود.ظهر عاشورا و تاسوعا به نماز عنایت داشته باشیم.
یک سلام میکنم، سلام بدهید. هرچه من بلند میگویم شما یواش بگویید.
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بنالحسین …» صدای بلندگوها اذیت نکند. در عزاداری خیابانها را ترافیک نکنید. عزاداریها را شبها طول ندهید. عزاداریها همراه با نماز جماعت باشد. اینطور نباشد که ما بیرون مسجد عزاداری بکنیم، پایمان را در مسجد نگذاریم. اگر هم بناست حسینیه باشد، حسینیه رقیب مسجد نباشد. حسینیه و مسجد یا ادغام شود. یا نماز را در مسجد بخوانند عزاداری در حسینیه، اینطور نباشد عدهای اهل حسینیه باشند و مسجد نیایند. عدهای هم اهل مسجد باشند، حسینیه نیایند.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» ۶- عفو و گذشت از خطاکار، درس عاشورا ۷- گریه بر امام حسین(علیهالسلام)، عامل نجات و سعادت ۲- قرآن میفرماید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/۴) این برای پیغمبر است. هیچ قبری را ۱۷ بار شخم نزدند. مگر قبر امام حسین! و هیچ قبری به اندازهی قبر امام حسین عاشق ندارد. حتی مکه میآید میگوید: خدایاکربلا قسمت من کن. هرجا میروی کربلا میگوید. با هر آبی که میخوریم. سلام بر حسین! به ما گفتند: ۱۷ رکعت نماز بخوان هر رکعت نماز دو تا سجده دارد. در هر سجده پیشانیات را روی خاک بگذار.و بهترین خاک خاک کربلا است. یعنی حسین فراموش نشود. این خیلی مهم است. لب زدن به هر خاکی حرام است. ولی میگویند: نوزاد که به دنیا آمد، با خاک امام حسین لبش را کام بگیر. یعنی اولین چیزی که به لب نوزاد میمالی خاک امام حسین باشد. در قبرش میگذاری، صورت مرده را روی خاک امام حسین بگذار. در هر شب جمعه السلام علیک یا اباعبدالله! با هر آب خوردنی، با هر نمازی، در هر شب جمعهای، شب قدر برای امیرالمومنین است. زیارت امام حسین! شب عید قربان زیارت امام حسین. شب عید فطر، روز عید فطر، یعنی در هر مراسمی نگاه میکنی، سر و کلهی زیارت پیداست. «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» ۵- عشق امام حسین(علیهالسلام) به شهادت در راه خدا