تاریخ نگارش : بیست و نهم تير 1392
دانه گندم
سیده منصوره خادم
می خواهم سعی کنم چون دانه گندم به قطره ای آب برای زیستن
در مشتی خاک قانع باشم و جوانه دهم تا از خویش رها گردم
می خواهم سعی کنم چون دانه گندم به قطره ای آب برای زیستن
در مشتی خاک قانع باشم و جوانه دهم تا از خویش رها گردم
برای خوشه شدن بی بیم فردا و فرداهایی که قطره قطره مرا در گرداب
رویا غرق و سیلی های زندگی را سخت می کند.
می خواهم چون دانه گندم باشم و غرورم در راه سرزدن از خاک،
مانع از دورزدن سنگ نگردد و تنها و تنها به نور بیندیشم.
می خواهم چون دانه گندم از سایه های سرد و سیاه بگریزم
و به دستان گرم و روشن نور پناه ببرم.
می خواهم چون دانه ی گندم قد بکشم بی هراس سیلی های شوخ باد
تا مزه ایستادگی را بچشم.
می خواهم چون دانه گندم با تمام وجود از پاییز بترسم و
بی وقفه خالی ازاشک وغرور به سمت آسمان دست دراز کنم
تا روزیم را پیش از سلام سرد باد پاییزی در دستانم پر غرور گرفته باشم.
می خواهم به مانند دانه گندم توان داشته باشم تا زخم شیرین داس را
با هدیه دادن فرزندانم به او پاسخ دهم تا او با دستهای سخت اما مهربانش
مرا از وجود فرزندانم برویاند.
می خواهم چون دانه گندم باشم زنده، زندگی، خوشمزه، بخشنده و بی نهایت.