تاریخ نگارش : چهاردهم مرداد 1392
چهل سالگی در قرآن(جزء 26)
فرزانه بیات
جزء بیستم و ششم قرآن کریم که از ابتدای سوره مبارکه احقاف آغاز و به آیه 30 سوره مبارکه ذاریات ختم می شود ، در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.
کلید واژه : چهل سالگی در قرآن(جزء 26)
چهل سالگی در قرآن
آیه 15سوره احقاف موضوعات گوناگونی را دربردارد که به دو موضوع آن اشاره می کنیم:
موضوع اول درباره شیردادن به نوزاد است. این آیه جمع زمان بارداری و شیردادن را سی ماه بیان می کند (حَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا).
با توجه به آیه 233 بقره که مدت زمان شیردادن را دو سال کامل اعلام می کند (وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ) فقهاء و مفسران با الهام از روایات اسلامى به این نتیجه رسیده اند که حداقل دوران بارداری 6 ماه و حداکثر دوران مفید شیردهی 24 ماه است.[1]
موضوع دوم، انسان است که به سن چهل سالگی می رسد (بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً). تفسیر نمونه می نویسد:
رسیدن به اربعین سنة (چهلسالگى) اشاره به «بلوغ فکرى و عقلانى» است؛ چرا که معروف است انسانها غالباً در چهل سالگى به مرحله کمال عقل مى رسند و گفته اند که غالب انبیاء در چهل سالگى به نبوت مبعوث شدند.[3]
در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: هر فردی که چهل ساله شود و خیرش بر شرش غالب نگردد شیطان بین دو چشمش را می بوسد و می گوید: این چهره دیگر رستگار نمى شود (هَذَا وَجْهٌ لَا یُفْلِح).
البته معنای این روایت جبر نیست؛ بلکه به این معناست که چنین کسی اگر تغییر رویه ندهد، توبه نکند و همین مسیر را همچنان ادامه دهد روی رستگاری را نخواهد دید.
در روایتی دیگر امام باقر علیه السلام فرمود: هر گاه مردى وارد چهلمین سال شد ، منادى فریاد مى زند وقت سفر نزدیک است براى خود زاد و توشه تهیه کن.[4]
کسانی که دین و ایمان را افسانه می پندارند
در آیه 17 سوره احقاف سخن از کسانى است که ایمان ندارند، حق ناشناسند و مورد خشم پدر و مادر خویشند؛ مى فرماید:
آن کسى که به پدر و مادرش مى گوید: اف بر شما! آیا به من وعده مى دهید که روز قیامت مبعوث خواهم شد؟ در حالى که قبل از من اقوام زیادى بودند و مردند و هرگز مبعوث نشدند (أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی).
اما پدر و مادر مۆمن در مقابل این فرزند خیره سر تسلیم نشده ، فریاد مى کشند و خدا را به یارى مى طلبند که ؛ واى بر تو! ایمان بیاور که وعده خدا حق است (وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
اما او هم چنان به لجبازی خود ادامه داده و با تکبر و بى اعتنایى مى گوید: این وعده هایى که مى دهید و این تهدیدهایى که مرا با آن مى ترسانید و یا همه این دعوت هایى که مى کنید چیزى جز خرافات مردم وحشى قرون گذشته نیست.[5] (فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ) و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
اوصافى که از این آیه در باره چنین افرادی استفاده مىشود چند وصف است:
1. بى احترامى و بی ادبی نسبت به پدر و مادر .
2. نه تنها ایمانى به قیامت و روز رستاخیز ندارند ، بلکه آن را به باد مسخره گرفته، آن را افسانه و پندارى خرافى مى شمرند.
3. گوش شنوا ندارند؛ تسلیم در برابر حق نیستند و روحشان از غرور و جهل و خودخواهى انباشته است.
هر چه پدر و مادر دلسوز او تلاش مى کنند که او را از گرداب جهل و بی خبرى نجات دهند تا این فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناک الهى نشود ، او هم چنان در کفر خود پافشارى مى کند و اصرار مى ورزد و سرانجام ناچار او را رها مى کنند.[6]
دین
زندگی منهای دین مساوی با زندگی حیوانی
آیه 12 سوره حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آغاز به سرانجام کار مۆمنان در قیامت پرداخته می فرماید:
خداوند کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را وارد باغهایى از بهشت مى کند که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جارى است (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ).
آنگاه به نوع زندگی افراد بی ایمان می پردازد و در عبارتی کوتاه دنیا و آخرت آنها را به تصویر می کشد:
کافران از متاع زودگذر این دنیا بهره مى گیرند و همچون چهارپایان مى خورند و سرانجام، دوزخ جایگاه آنهاست (وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ).
درست است که مۆمنان هم در دنیا زندگى مى کنند و از مواهب آن بهره مند مى شوند؛ ولى تفاوت اینجا است که مۆمنان هدفشان انجام اعمالى مفید و سازنده براى جلب خشنودى پروردگار است؛ ولى کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و بهره مندی از لذات حیات است.
مۆمنان حرکتى آگاهانه دارند و کافران هدفی در زندگى ندارند جز خوردن و خوابیدن و عیش و نوش درست مانند چهارپایان!
به عبارتی دیگر زندگی مۆمنان بندگی است؛ آنها می خورند و می خوابند تا بندگی کنند؛ اما کافران و بیگانگان از دین و ایمان، زنده هستند و می دوند تا بخورند و بخوابند و همانند حیوانات به نیازهای غریزی خود پاسخ دهند و بیش از این چیزی نیست؛ هر چند گاهی بدتر از آن است. از این افراد رفتار و کارهایی گزارش می شود که تا به حال از هیچ حیوانی سرنزده است.
بعضى تفاوت بین این دو گروه را چنین گفته اند: مۆمن خوردنش دارای این سه برنامه است: ورع در به دست آوردن؛ ادب در به کار بردن و هدف در مصرف کردن؛ ولى کافر طلبش بى قید و شرط؛ خوردنش براى شهوت و زندگیش سراسر غفلت است.[7]
رسیدن به اربعین سنة(چهلسالگى) اشاره به «بلوغ فکرى و عقلانى» است؛ چرا که معروف است انسانها غالباً در چهل سالگى به مرحله کمال عقل مى رسند و گفته اند که غالب انبیا در چهل سالگى به نبوت مبعوث شدند.
رفتن ما و بردن خدا
در آیه 17 سوره حضرت محمد صلی الله علیه و آله سخن از کسانی است که پذیرای هدایت شده اند و برای همین خداوند بر هدایتشان می افزاید و روح تقوا و پرهیزکارى به آنها مى بخشد (وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ).
علامه طباطبایی(ره) اهتداء را تسلیم شدن و پیروى کردن از هر حقى که فطرت سالم به سوى آن رهنمون است معنا می کند و منظور از زیادى هدایت در جمله (زادَهُمْ هُدىً) را هم بالا بردن درجه ایمان از سوی خداى سبحان می داند.
مراد از تقوى را هم معنایى در مقابل پیروى از هواهای نفسانی می داند که به صورت پرهیز از محارم الهى و اجتناب از ارتکاب گناهان جلوه مى کند.
بنابراین زیاد شدن هدایت مربوط به رشد در ناحیه علم است و دادن تقوى مربوط به ناحیه عمل است.[8]
از آیه شریفه استفاده می شود که نخستین گامهاى هدایت را انسان خود برداشته، عقل و فطرت خویش را در این راه به کار می گیرد. آنگاه خداوند طبق وعده اى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمایى بیشتر مى کند (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا)[9]، نور ایمان به قلب آنها مى افکند و از شرح صدر بهره مندشان مى سازد (یَشْرَحْ صَدْرَهُ) ، این از نظر اعتقاد و ایمان و اما از نظر عمل، روح تقوا را در آنها زنده مى کند، آن چنان که از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نیکى عشق مى ورزند.
پی نوشت ها:
1. به نقل از تفسیر نمونه 21/327
2. همان 21/328
3. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص170
4. المیزان فی تفسیر القرآن 18/204
5. برگرفته از تفسیر نمونه21/337-339
6. همان 21/434
7. المیزان فی تفسیر القرآن 18/236
8. 69/ عنکبوت
9. 125/ انعام