تاریخ نگارش : بیست و هشتم آذر 1389
توسعه علوم و آخرالزمان
حسین عالمی
روزی که قابیل دست به برادر کشی زد نمی دانست که حتی او را چه کند و اینجا بود که بشر عاصی و گنه کار با مجهولی کوچک اما عجیبی مواجه شده بود که می خواست آن را با کمک اندیشه اش حل کند.یک مجهول کوچک او را به دنبال راه چاره انداخت. مجهولی که از سرعصیان ، به وجود آمده بود!

بسم الله الرحمن الرحیم

توسعه علوم و آخرالزمان
روزی که قابیل دست به برادر کشی زد نمی دانست که حتی او را چه کند و اینجا بود که بشر عاصی و گنه کار با مجهولی کوچک اما عجیبی مواجه شده بود که می خواست آن را با کمک اندیشه اش حل کند.یک مجهول کوچک او را به دنبال راه چاره انداخت. مجهولی که از سرعصیان ، به وجود آمده بود!
از آن روز یک تقسیم بندی اساسی در میان موجودات دو پای روی زمین به وجود آمد که حاصلش این گونه بود:
قابیلیان که خود را از "ولی معصوم" و تبعیت او جدا کرده بودند کوشیدند به حل مشکلاتی بپردازند که غالبا نتیجه عصیانشان بود و در طول تاریخ معمایی چون دفن هابیل گریبانشان را گرفت.
و در مقابل هابیلیان یا همان پیروان اولیای معصوم الهی و پیامبرانِ گران قدرِ هر عصرند ، که جواب سوالاتشان را از آن کسانی آموخته و می آموزند که خداوند تعلیم همه اسماء را نشانه ای بر حقانیت آن پیامبر قرار داده بود.
دو خط کلی و کاملا از هم جدا که هیچ نقطه تلاقی میان این دو وجود نداشت و ندارد.
سرچشمه علم یک گروه آسمان بود و سرچشمه علم گروه دیگر تجربه محض.البته تجربه راه گشایی کرد اما هر چه دایره علم بشر گسترده تر شد به همان میزان بلکه با ضریبی بیشتر به مجهولات او نیز افزود. چرا که همیشه به دنبال کشف مجهول بود و به جای دروازه های آسمان ، آزمون و خطا را برگزیده بود.
با این رویکرد با توسعه دانش بشر، جهلش نیز توسعه یافت و علم برای آنها به جای آرامش ، ناامنی و خطر را هدیه آورد.
بوعلی سینا که از تبار موحدان و حکیمان الهی است افتادن سیب را طبق توحید افعالی ، معلولِ علت العلل آسمان و زمین یعنی معلول اراده خداوندگارعالم می داند. ولی دانشمند سربر زمین فرو برده و قابیلی غربی ، افتادن سیب به سوی زمین را به جاذبه اش نسبت میدهد و با افتخار بیان می کنند که با وجود پیشرفت های علمی غرب بعد از رنسانس ، باید درجواب به سوال هایی از این دست ، به جای خدای ، پدیده های مادی و طبیعی را مستقالا ماثر دانست.
امروز دوران علم نیست بلکه دوران جهل بشر است. جهلی که هر چه بشر دوید نتوانست رسوایی ناشی از آن را از چهره اش پاک کند. قابیل یک سوال ساده داشت اما وارثان قابیل به علت روی برتافتن از پدر عالمشان با هزاران سوال پیچیده مواجه اند و هنوز تکبرشان آنان را از پرسیدن از "ولی معصوم" باز داشته است.
آخرالزمان دورانی است که جهالت بشر به نهایتش می رسد و نسبت علمشان به نادانسته ها نسبتی خواهد بود در حد صفر.
آخرالزمان یعنی نهایت جهل بشر و نهایت احتیاج بشر به علم . علمی که در سینه "ولی معصوم" است و عاقبت با کلام نافذ اوست که قفل همه این سوالات لاینحل باز خواهد شد.
بشرِ گناه کار ، ظرفیت پذیرش آن علوم را نداشت و ندارد. و البته "ولی معصوم الهی" داناترین انسانی است که به هیچ عنوان عصیان ندارد. تا بشر به نادانی خودش اعتراف نکند و تا اندیشه خودش را برای حل مشکلات حل نشدنی عالم کافی بداند ، خبری از منجی نیست . انسان هنوز دستان خود را به نشانه تسلیم بالا نبرده است . انسان قابیلی امروز هنوز به جهل خودش پی نبرده و روی به آسمان نکرده است .
انسان جاهل امروز هنوز باورش نشده که "علی بن ابیطالب" دیگری هست که ندای مردانه اش این است :
َ أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏
یعنی از من بپرسید.
سال تحصیلی حوزه و دانشگاه آغاز شد و باید از خود بپرسیم که کدام یک از ما علوم مورد نیازمان را از آسمان می جوید و کدام یک از تجربه ؟
البته نا گفته پیداست که موحدان ابراهیمی حتی اگر در علوم تجربی تحصیل کنند باز به دنبال فهم و تفسیر "فعل الهی" هستند و روی به آسمان دارند ، همان گونه که مفسران و فقیهان موحد به دنبال فهم و تفسیرِ " قول الهی" می باشند.
ما از کدام دسته ایم ؟دانشگاه و حوزه علمیه در کدام دسته بندی کلی هستند ؟و تا آمدن منجی چقدر فاصله است ؟
حسین عالمی
قم مقدس
28/6/1389