تاریخ نگارش : بیست و ششم تير 1390
نقدی بر صراطهای مستقیم
فاطمه نصیری خلیلی
بررسی ملاک تشخیص حق و نقد ادله کثرت گرایی دینی می باشد.
در این مقاله برای روشن شدن زوایای بحث پلورالیزم ـ کثرت گرایی دینی و یا صراط‌های مستقیم ـ ضرورت دین و وحدت دین تبیین گردیده است. سپس با استفاده از ادله شهید مطهری، ملاک و معیار تشخیص دین حق از باطل و منحصر کردن صراط مستقیم، اسلام، معرفی شده است. دلایلی چون حکم عقل به انتخاب دین کامل و برتر، حکم عقل به پیروی از پیام آخر و ادله نقلی با استناد به برخی آیات قرآن بیان شده، مسیر تعیین و شناخت دین حق را آسان نموده است. در ادامه، ادله پلورالیسم مانند اینکه منحصر کردن حق به یک دین، مستلزم عذاب اکثریت مردم می‌شود، مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است.
کلید واژه : ضرورت دین، وحدت دین، ادله پلورالیزم، شهید مطهری، معیار تشخیص حق
ناشر : مرکز فرهنگ و معارف قرآن
در ادبیات دینى و سیاسى کشور واژگانى وارد شده که بحث انگیز است. این واژگان به همراه خود طوفان ها و بحران هاى فکرى چندى را در پى داشته است. یکى از این واژگان پلورالیزم دینى است، براى آشنایى با دیدگاه قرآن درباره این موضوع به تحلیل آیات مى پردازیم.
صراط هاى مستقیم یا کثرت گرایى دینى و یا پلورالیزم دینى، هر سه به یک معنا به کار مى رود و دو اصطلاح اول، برگردان اصطلاح اخیر است. «پلورال» (plural) به عنوان اسم و یا صفت به کار مى رود و به معناى «جمع و کثرت» است. در حقیقت واژه یاد شده حاکى از «کثرت» و «تعدد» است و پسوند «ISM» از گرایش حکایت مى کند و به همین جهت در عرصه هاى گوناگون، اعم از «دین»، «فلسفه»، «اخلاق»، «حقوق»، و «سیاست» به کار مى رود.
این نظریه در نیمه دوم قرن بیستم، توسط دکتر میمندى نژاد در ایران مطرح شد، ولى گرمى بازار چنین اندیشه اى از دو کتاب «فلسفه دین» و «صراط هاى مستقیم» است.
«فلسفه دین» نوشته «جان هیک» مسیحى (متولد 1922) است. او در این کتاب، این مسأله را در پرتو تلقى جدیدى که در وحیانى بودن کتب آسمانى دارد، مطرح کرده و در اثبات آن مى کوشد و پافشارى مى کند.
«صراط هاى مستقیم» نگارش دکتر عبدالکریم سروش است و وى نظر جان هیک را پذیرفته و آن را در قالب حکایات و تمثیلات ریخته و با همان نام منتشر کرده است. گذشته از محتواى خود کتاب، نام آن، به نوعى با قرآن که راه نجات و رستگارى را منحصر در یک راه مى داند، در تضاد است; آن جا که مى فرماید: «وَأَنَّ هَـذَا صِرَ طِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَ لِکُمْ وَصَّـکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ; (انعام، 153) این است راه راست من، از آن پیروى کنید، نه راه هاى دیگر تا مبادا شما را از راه خدا پراکنده سازد، این چیزى است که خدا آن را به شما سفارش مى کند تا پرهیز کار شوید.»[1]
متأسفانه برخى از طرفداران این نظریه، در سال هاى اخیر آن را در مجامع و تریبون هاى مختلفى براى عموم مردم مطرح کردند که چه بسا موجب سر درگمى مخاطبانى گردید. که آشنایى کامل با مبانى نظریه پلورالیزم و اسلام ندارند; و به تعبیر متفکر شهید مطهرى «عصر ما از نظر دینى و مذهبى خصوصاً براى طبقه جوان، عصر اضطراب و دودلى و بحران است.»[2]
از این رو ضرورت ارائه یک بحث شفاف و به دور از هرگونه غرض ورزى و افراط و تفریط براى نسل جوان بیش از پیش احساس مى شود.

1ـ ضرورت دین

در ابتداى بحثِ تکثر ادیان باید این نکته تنقیح گردد که انسان به وجود دین و بعثت پیامبران نیازمند است یا نه؟ در پاسخ مختصر آن باید گفت: که هدف از آفرینش انسان رسیدن به ساحل نجات و خوشبختى است و تأمین آن با شکفته شدن استعدادهاى نهفته او میسّر مى شود. و از طرفى انسان، خود توان شناخت استعدادهاى نهفته خود را به طور کامل ندارد و نمى تواند تمام قوانین اساسى فردى، اجتماعى به منظور تأمین سعادت خود و اجتماع وضع کند.
از این رو، حکمت و لطف الهى اقتضا مى کند که انسان را در این ره بى رهنما نگذارد و با فرستادن پیامبران هادى انسان گردد.[3]

2ـ مواجهه با ادیان ناسازگار

بعد از احساس ضرورت انتخاب دین و بعثت انبیا، انسان وقتى قدم در عرصه انتخاب دین مى گذارد، در نگاه آغازین، متوجه وجود ادیان و مکاتب متکثرى مى شود که هر کدام کثیرى از مردم را به سوى خود جذب کرده اند. در همین نگاه آغازین، متوجه تعارض بنیادین میان ادیان موجود مى شویم، براى نمونه، مى توان به ادیانى که به «آسمانى» معروفند، اشاره کرد. دین یهودیت و مسیحیت، هر یک به نوعى به شرک و تعدد «اله» معتقدند. آیین زرتشت با طرح دوگانه پرستى (یزدان و اهریمن) در عداد ادیان شرک آلود قرار گرفته است; و از سوى دیگر اسلام منادى توحید محض است و خطاب به قوم یهود و مسیح، در قرآن کریم آمده است:
«یَـأَهْلَ الْکِتَـبِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَآءِ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْـًا;(آل عمران، 64).
از وجود تناقضات در ارکان ادیان آسمانى موجود به راحتى مى توانیم وضعیت ادیان دیگر را تشخیص بدهیم.

3ـ یک دین یا چند دین؟

در برخورد و مواجهه با ادیان مختلف این سؤال براى ذهن هر متفکرى مطرح مى شود که آیا به راستى همه این ادیان مختلف و بعضاً متناقض، برحقند؟ یا این که دین حق و صراط مستقیم یکى بیش نیست؟ و بقیه ادیان از حقیقت و خواسته الهى دور شده اند.
با تأمل در حکمت ضرورت دین که عبارت است از وجود نیازهاى فطرى و ثابت انسان و از سوى دیگر یکى بودن فرستنده ادیان، به نظر مى رسد پاسخ سؤال مذکور چندان مشکل نباشد; زیرا فرستنده دین خداوند حکیم و خیرخواه است که با برآوردن نیازهاى فطرى انسان و به فعلیت رساندن استعدادهایش سعادت او را تأمین مى کند. در این صورت، فرستادن ادیانى که با یکدیگر از حیث ماهیت مختلفند، توجیه پذیر نیست،[4]

قرآن و وحدت دین

با رجوع به قرآن کریم در مى یابیم که خداوند نه تنها دین حضرت محمد(ص) را «اسلام» مى نامد; دین پیامبران پیشین را نیز به همین نام توصیف مى کند، مثلا در آیه اى آیین حضرت ابراهیم(ع) را اسلام مى شمرد: «مَا کَانَ إِبْرَ هِیمُ یَهُودِیًّا وَلاَ نَصْرَانِیًّا وَلَـکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ; (آل عمران، 67) و در آیه دیگر، پیامبر اسلام با اشاره به اسلام که تنها صراط مستقیم است، از راه هاى دیگر منع مى کند: «وَأَنَّ هَـذَا صِرَ طِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ;(انعام، 153).
شهید مطهرى با تذکر این نکته که دین در اصطلاح مورخان و مردم به صورت جمع و متعدد به کار مى رود، موضع قرآن را چنین تقریر مى کند:
«از نظر قرآن دین خدا از آدم تا خاتم یکى است، همه پیامبران اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت به یک مکتب دعوت مى کرده اند. اصول مکتب انبیاء که دین نامیده مى شود، یکى بوده است.»[5]

تکامل دین و اختلاف شرایع

از مطالب گذشته روشن شد که «دین» اصول اعتقادى ثابت مطابق نیازهاى فطرى بشرى است; و «شریعت» تعدادى احکام فردى و اجتماعى است که بعضى از آن ها برحسب ضرورت و تحول نیازهاى بشر قابل تغییر است. به دیگر سخن، ماهیت دین در همه اعصار یکى است; امّا با بالا رفتن استعدادها و قابلیت هاى مخاطبان، دین نیز جامع تر مى شود.

خطاى تشبیه پیامبران به فلاسفه

مدعیان پلورالیزم پنداشته اند که همان طور که در جهان نه یک فلسفه بلکه فلسفه هاى مختلفى هست که نشأت گرفته از اختلاف اندیشه هاست; به همین شکل نیز ادیانى که پیامبران مختلف مى آورند، مانند مکاتب فلسفى، رنگ اختلاف به خود مى گیرند.
بطلان این قیاس نیازمند توضیح بیشترى نیست زیرا منشأ اختلاف در فلسفه ها به اختلاف فیلسوفان و افکار مختلف یک فیلسوف بر مى گردد; در حالى که مصدر ادیان، خداوند حکیم و عالم است که علم او ازلى و تغییرناپذیر است. پیامبران، علاوه بر برخوردارى از نبوغ، از طریق وحى به مبدأ هستى و علم ازلى نیز متصل اند.[6]

راز ختم نبوت

از مطالب گذشته مى توان به راز ختم نبوت به دست پیامبر اکرم(ص) پى برد زیرا انسان بعد از طى مراحل مختلف، قابلیت دریافت برنامه کلى هدایت خود را پیدا مى کند و از این مرحله به بعد انسان با رشد و تکامل عقلانى خود مى تواند بدون پیامبر و با اتکا به کتاب مقدس او و ائمه هدى طى طریق نماید.

دلایل انحصار صراط مستقیم به اسلام

تا اینجا ما به تحلیل دو اصل مهم «ضرورت دین» و «وحدت دین» پرداختیم. این دو بحث نقش کلیدى در روشن شدن زوایاى بحث «پلورالیزم» دارد و بعد از گذر از این دو مرحله انسان براى تعیین دین حق و برتر، از بین ادیان مختلف، نیازمند معیارهایى براى تعیین و شناخت دین حق است.
البته ملاک و معیار تشخیص دین حق از باطل را مى توان از دو نظر متفاوت یعنى درون دینى و بیرون دینى جستجو کرد امّا در این جا به ادله اى که شهید متفکر بدان اشاراتى داشته است، بسنده مى کنیم.[7]

1ـ حکم عقل به انتخاب دین کامل و برتر

گفتیم که عقل بعد از احساس ضرورت و وحدت دین الهى به انتخاب دین بدون فحص از حقانیت و برترى آن نسبت به ادیان دیگر، اکتفا نمى کند بلکه دنبال معیار مى گردد.
یکى از این ملاکها ارزیابى و سنجش ادیان موجود از نظر جامعیت و مطابقت با نیازهاى فطرى انسان است که در اینجا به مقایسه دو دین بزرگ جهان که مدعى حقانیت نیز هستند، یعنى اسلام و مسیحیت، مى پردازیم:
1ـ جهان بینى اسلام بر اصل توحید استوار است و جهان بینى مسیحیت بر تثلیث (متى 28:19 ـ یوحنا 5:20 ـ اول قرنتیان 8:6)
2ـ وحى منُزَل بودن قرآن کریم، دست نویس و جبرى بودن انجیل.
3ـ اشتمال قرآن بر تعدادى مضامین عالى و انواع اعجاز; و اشتمال کتاب مقدس بر آموزه هاى ناسازگار با عقل مانند تجسم خدا و گناه فطرى و مسأله فدیه (یوحنا 16:7، یوحنا 14:26، رومیان 3:20 و 24، رومیان 5:12 و کتاب هوشیع نبى 9:5 ـ 10)
4ـ داعیه جهانى بودن اسلام و نسخ ادیان پیشین، اعلام موقتى بودن تورات و انجیل و بشارت به ظهور پیامبر پسین.
(یوحنا 16:7، کتاب هوشیع نبى 9:5 ـ 10)
5ـ عدالت و ظلم ستیزى اسلام; توصیه به ستم پذیرى از اشخاص و حکومت در انجیل (متى 5:38، متى 22:21، لوقا 20:25، متى 22:18، مرقس 12:15)
6ـ و بالاخره وجود قوانین و احکام اجتماعى، اقتصادى، حقوقى، جزایى در اسلام، منطبق با نیازهاى فطرى بشرى مثل اصل شورا، قداست شغل، حرمت رشوه، ربا و احتکار، توصیه به دفاع از حقوق خصوصى و اجتماعى و جهاد در مقابل متجاوزان، احکام حدود و دیات به منظور اصلاح جامعه و پیشگیرى از وقوع جرایم.

2ـ خود سوز بودن پلورالیزم

به نظر مى رسد نظریه پلورالیزم و پذیرش حقانیت ادیان، وقتى پایش به قلمرو دین اسلام برسد یعنى مطابق مبناى خود بخواهد حقانیت اسلام را نیز بپذیرد، دست به انتحار زده است. توضیح این که پذیرفتن حقانیت دین یهود یا مسیح هیچ منافاتى با پذیرش حقانیت ادیان دیگر ندارد بلکه چه بسا مطابق اصول یهود و مسیح نیز باشد چرا که در آن ها وعده و بشارت ظهور دین بر حق پسین داده شده است و شخص معتقد به پلورالیزم مى تواند بعد از پذیرش حقانیت یهود و مسیح سراغ ادیان دیگر برود; امّا وقتى آیین اسلام را نیز یکى از ادیان بر حق معرفى مى کند معناى آن این است که اسلام و اصول مسلم آن نیز برخاسته از حقیقت است. در اینجاست که با یکى از اصول مسلم اسلام یعنى اصل «نسخ» ـ که بر انقضاء حقانیت ادیان پیشین دلالت مى کند ـ مواجه مى شود. در این صورت، اگر آن را نیز بپذیرد، لازمه اش دست کشیدن از ادعاى تعدد ادیان است پس:
«لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانى تسلیم شریعت همان پیامبرى باشیم که دوره اوست، و قهراً لازم است در دوره ختمیه آخرین دستورهایى که از جانب خدا به وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این لازمه اسلام یعنى تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهاى فرستادگان اوست.»[8]

3ـ حکم عقل به پیروى از پیام آخر

بعد از پذیرفتن حقانیت ادیان در عرض هم، عقل دلیلى دیگر براى انتخاب اسلام مى یابد و آن این که عقل حکم مى کند که مکلّف، پیام و تکلیف آخر مولى را براى خود مبناى عمل و حجت قرار دهد. از این رو مى باید اسلام را برگزید.
«لازمه تسلیم خدا شدن پذیرفتن دستورهاى اوست و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزى است که آخرین رسول او آورده است.»[9]

4ـ ادله نقلى

در این باره چند آیه گذشت و در این جا به آیات دیگر اشاره مى کنیم:
«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلَـمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَـسِرِین;(آل عمران، 85) هر کس غیر از اسلام دین بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود».
آیه دیگر که خطاب به اهل کتاب است که اگرآنان اسلام آورند در هدایت و صراط مستقیم هستند. «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا;(آل عمران، 20).
خداوند «اسلام» را دین حقیقى در نزد خود توصیف مى کند: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الاِْسْلَـمُ;(آل عمران، 19).[10]
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَ هِیمَ وَ جَعَلْنَا فِى ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَـبَ فَمِنْهُم مُّهْتَد وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَـسِقُونَ * ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَىءَاثَـرِهِم بِرُسُلِنَا; (حدید، 26ـ27) یعنى ما قبلا نوح و ابراهیم را فرستادیم و در نسل او دو «پیامبرى» و «کتاب» قرار داده ایم، بعضى از اینها هدایت شده و بیشترشان فاسق بودند، سپس ما پیغمبران خود را یک یک پشت سر یکدیگر قرار دادیم». از این آیه مى توان چنین نتیجه گیرى کرد:
«کلمه قفّینا مصدرش تقفیه و از ماده قفا است، قفا پشت گردن را مى گویند. وقتى که افرادى ردیف و پشت گردن دیگرى بایستند، مثل یک صف نظامى، چهره هر یک از آن ها به پشت گردن دیگرى است... جمله «ثمّ قفیّنا على ءاثرهم» متضمن این نکته است که هر پیغمبر بعدى از همان راه رفته است که پیغمبران قبلى رفته اند;یعنى کسى خیال نکند پیغمبران راههاى مختلف دارند; راه یکى بوده، از نوح تا خاتم الانبیاء راه یکى است... «آثار» جمع «اثر» است و اثر یعنى جاى پا، پیغمبران هر کدام آمدند پا جاى پاى دیگران گذاشتند... راه انبیا یک راه بیشتر نیست.»

نقد ادله پلورالیستى

1ـ تمسک به آیات الهى

بعضى روشنفکران اسلامى براى توجیه نظریه پلورالیسم خواستند به اصطلاح براى مدعاى خود دلیل قرآنى بیاورند و یا آیاتى را که خط بطلان بر پلورالیسم مى کشد توجیه نمایند[11] که در اینجا به یک آیه اشاره مى شود:
الف: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّـبِـُونَ وَالنَّصَـرَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَعَمِلَ صَــلِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ; (مائده، 69) یعنى آنان که ایمان آورده اند (مسلمانها) و یهودیان و صابئین و نصرانى ها، همه کسانى که ایمان به خدا و روز رستاخیز داشته باشند و کار شایسته به جا آورند، بى ترس و واهمه خواهند بود و غمگین نیز نمى گردند».
وجه استدلال: «در این آیه براى رستگارى و ایمنى از عذاب خدا سه شرط ذکر شده است:
ایمان به خدا، ایمان به رستاخیز و عمل نیک، قید دیگرى (مثل اسلام) نشده است.»[12]
در پاسخ به استدلال به آیه فوق باید گفت که بین حق بودن یک دین و در صراط مستقیم گام برداشتن پیروان آن دین با رفع عقاب (حزن و خوف) نباید خلط کرد. آن چه از آیه فوق مستفاد مى شود رفع عقاب در روز قیامت از اهل کتاب و حداکثر اعطاى ثواب و پاداش به مؤمنان اهل کتاب است که در دنیا به خاطر روشن نشدن نور اسلام بر دین خود باقى ماندند; با این شرط که در اعتقادات خود مثل اکثر مسیحیان و یهودیان امروزه دچار شرک نشدند و از نظر اخلاقى نیز اعمال صالح انجام دادند. شهید مطهرى مى گوید: «باید بگوییم که عدالت و نیکوکارى حتى از مردمان کافر به خدا و قیامت هم مقبول است. بنابراین کسانى که منکر خدا و قیامتند ولى خدمات بزرگ فرهنگى، بهداشتى، اقتصادى، سیاسى و اجتماعى به بشریت تقدیم مى دارند، داراى اجر بزرگى خواهند بود.»[13]

2ـ عذاب اکثریت مردم

یکى از دستاویزهاى مهم طرفداران پلورالیزم ادعاى لزوم عذاب اکثریت مردم در جهنم بنابر انحصار حق به یک دین است; چرا که لازمه حقانیت یک دین و باطل بودن دیگر ادیان، قول به ضلالت و گمراهى اکثریت مردم است امآا اگر پلورالیزم را بپذیریم و پیروان جمیع ادیان را از ره یافتگان و سالکان راه نجات تلقى کنیم; تصویرى از خوش بینى و سعادت مطلق به اکثریت مردم را ترسیم کرده ایم که مطابق با حکمت و هدایت و خیرخواهى خداوند است.
اشکال فوق را بیشتر جان هیک فیلسوف معاصر طرح و تقویت نموده است.[14] بعضى معاصران نیز آن را در مقالات خود دنبال کردند.[15] البته اصل این اشکال چهار دهه پیش در جزوه اى چنین تقریر شد: «اگر پیروان هر یک از مذاهب این طور فکر کنند که فقط خودشان رستگارند، چنین طرز تفکرى با روح عدالت خداوند منطبق نخواهد بود.»[16]
متفکر برجسته معاصر در کتاب گرانسنگ خود، عدل الهى، به تفصیل و مستدل رفع شبهه کرده است. شبهه مذکور از دو جهت قابل طرح است یکى مربوط به اعمال نیک کفار در دنیا و همچنین سرنوشت نهایى آنها در آخرت; دوم مربوط به اهل کتاب که متأله امّا منکر نبوت پیامبر اسلام هستند.

اعمال نیک کفار

چه بسا کفارى که اعمال زیبا مانند اختراعات عام المنفعه انجام مى دهند. آیا به صرف این که کافرند، اعمالشان فاقد ارزش و اثرى در قیامت است؟ استاد با طرح شرایط اصل حسن فعلى با حسن فاعلى، معتقد است که اگر عملى از فاعل صادر شود که کننده آن نیّت خیر و حسنى نداشته است، چنین عملى فاقد ارزش خواهد بود و فاعل آن نیز سزاوار ستایش نیست; امّا اگر نیّت فاعل خیر و صلاح و خدمت به خدا و یا حداقل به مردم باشد، عملش داراى ارزش خواهد بود و نمى توان به صرف این که فاعل آن کافر است، عمل او را نستود. چه آن عمل کوچک باشد و چه عمل بزرگ مانند اختراعات دانشمندان کافر.
امّا این که چگونه اعمال نیکوى کفار در قیامت به درد آن ها خواهد خورد؟
«اعمال خیر افرادى که به خدا و قیامت ایمان ندارند و احیاناً براى خدا شریک قائل اند، موجب تخفیف و احیاناً رفع عذاب آن ها خواهد بود.»[17]
«هرگاه عملى به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانیت انجام گیرد، در ردیف عملى که انگیزه اش فقط براى خود است، نیست. البته خداوند چنین کسانى را بى اجر نمى گذارد.»[18]

سرنوشت کفار در قیامت

اشکال مهم مدعیان تعدد ادیان، متوجه عذاب کفار در قیامت بود. در پاسخ به این اشکال، مى توان گفت اکثریت مردم روى زمین که به دین اسلام نگرویده اند، به خاطر جهل و عدم اتمام حجّت است; یعنى نور اسلام بر آن ها اصلا نتابیده است; نه این که تابیده و آن ها از آن روى برگردانده اند. لذا عقابى متوجه آن ها نیست.
شهید مطهرى در تأیید این گفتار با استناد به آیه شریفه «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً;(اسراء، 15) مى نویسد: «محال است که خداى حکیم کسى را که حجت بر او تمام نشده است، عذاب کند.»[19]

اهل کتاب

امّا اعمال صالح و نیکوى اهل کتاب که معتقد به خداوندند مورد قبول درگاه الهى مى تواند باشد به شرط این که آفت تحریف و شرک در اندیشه آنان راه نیافته باشد، و در این صورت مى توانند به بهشت نیز داخل گردند. «افرادى که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالى با انگیزه تقرب به خدا انجام مى دهند و در کار خود خلوص نیت دارند، عمل آن ها مقبول درگاه الهى است و استحقاق پاداش و بهشت مى یابند اعم از آن که مسلمان باشند یا غیر مسلمان.»[20]
البته پیش از شهید مطهرى حکما و عرفاى بزرگى مانند بوعلى سینا و صدر المتألهین قایل به نجات اکثریت مردم و نیل آنان به سعادت در قیامت بودند.[21]
به دیگر سخن ما نباید مردم را در دو دایره «مسلمان» و «کافر» جمع کنیم; بلکه باید دایره سومى نیز ترسیم کنیم که انسانهایى با عنوان «قاصران» «جاهلان» و «مرجوّ عنداللّه» در آن قرار مى گیرند که اعضاء آن به مراتب بیشتر از اعضاى دو دایره پیشین است.[22]
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق *** این است سرّ عشق که حیران کند عقول
خلقان همه به فطرت توحید زاده اند *** این شرک عارضى بود و عارضى یزول
گوید خرد که سر حقیقت نهفته دار *** با عشق پرده در، چه کند عقل بوالفضول؟[23]
حاصل این که مدعیان پلورالیزم که عذاب اکثریت مردم را دستاویز مدّعاى خود قرار داده بودند، خلع سلاح شدند; چرا که براى رهایى از اشکال فوق، لازم نیست که ما ملتزم به صراط مستقیم و حقانیت ادیان بگردیم بلکه کافى است به آیات الهى و احادیث معصومین خودمان عنایت داشته باشیم که چگونه این سرچشمه هاى زلال معرفت دینى اشکال مذکور را چهارده قرن پیش حل نمودند.
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس *** که نه هر کو ورقى خواند، معانى دانست[24]



--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر. ک: مدخل مسائل جدید در علم کلام، استاد جعفر سبحانى، ج 2، ص 289 ـ 295، مؤسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادق(ع) ـ قم.
2 . عدل الهى، ج 2، مقدمه.
3 . براى توضیح بیشتر، ر. ک: شهید مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 7، ص 77 (درسهاى اشارات، نمط نهم) / نیز: اسلام و مقتضیات زمان، مکان، ج 1، ص 364.
4 . مجموعه آثار، ج 3، ص 160 / براى توضیح بیشتر، ر. ک: امدادهاى غیبى، مقاله «خورشید دین هرگز غروب نمى کند».
5 . همان، ج 2، ص 181.
6 . مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى (وحى و نبوت)، ص 165 و نیز 146.
7 . اقتباس از مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 209 تا ص 232، (وحى و نبوت).
8 . عدل الهى، ص 268.
9 . عدل الهى، ص 271.
10 . عدل الهى، ص 270 و 310; مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، ص 165.
11 . ر. ک: مهدى بازرگان، دین و تمدن، ص 52 و نیز عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 36، مقاله «صراطهاى مستقیم»، ص 9 / و نیز: بهاءالدین خرمشاهى، قرآن پژوهى، مقاله همسنخى بین اسلام و اهل کتاب، اخیراً بر این مقاله نقدى نوشته شده است / ر. ک: «پلورالیزم و قرآن»، مجله بیّنات، ش 16.
12 . عدل الهى، ص 279.
13 . همان.
14 . ر. ک: جان هیک، خدا و عالم ایمان، فصل نهم، به نقل از مجله نشر دانش، دکتر نصراللّه پورجوادى، انقلاب کپرنیکى در کلام، ص 5، شماره فروردین و اردیبهشت سال 71.
15 . عبدالکریم سروش، مجله کیان، مقاله «صراطهاى مستقیم» شماره 36.
16 . محمد نظرى، پیشنهاد تأسیس کانون یکتاپرستى، چاپ 1341 ش، ص 59.
17 . عدل الهى، ص 305.
18 . همان، ص 305.
19 . همان، ص 289.
20 . همان، ص 346.
21 . ر. ک: بوعلى سینا، اشارات با شرح خواجه طوسى و حاشیه فخر رازى، کتابخانه آیت اللّه مرعشى قم، ج 2، ص 83، نمط هفتم / صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیه، ج 9، ص 351، انتشارات مصطفوى قم.
22 . ر. ک: مقاله «کافر مسلمان و مسلمان کافر»، فصلنامه کتاب نقد، شماره 4 / نیز ر. ک: عدل الهى، ص 320 به بعد.
23 . سروده آقا محمد رضا قمشه اى، نقل از عدل الهى، ص 330.
24 . ر. ک: مجله وارش / سال دوم / شماره اول / مقاله آقاى جعفر محقّق.