دریافت نسخه PDF مقاله - 10KB
تاریخ نگارش : بیست و چهارم شهريور 1392
ذاکر و مذکور و ذکر یکی است و آن یکی هم خود اوست
غلامرضا تاجری
ذاکر و مذکور و ذکر یکی است و آن یکی هم خود اوست . اگر کمی در آیه شریفه اعملوا علی مکانتکم انی عامل تدبر کنیم وعمل خود را ذکر در نظر بگیریم متوجه می شویم که اوست که ذاکر است. زیرا ما نیستیم واو هست ، ما عامل نیستیم واو عامل است ، ماذاکر نیستیم واو ذاکر است
دل موقعی آرام می گیرد که به او وصل شود و وقتی که دل به او وصل شد با او یکی می شود و وقتی یکی شد ذاکر ومذکور یکی بیش نیست خداوند در قران کریم می فرماید :
الا بذکرالله تطمئن القلوب
وذکروالله ذکراً کثیرا
وذکر اسم ربک
تا به او وصل شویم و یکی بودن با اورا قبل از مرگ درک کرده و به زندگی ابدی بپیوندیم درست مثل برکه ای که به دریا وصل شود دیکر برکه فاسد شدنی نیست بلکه دریاست وبه اقیانوس ابدیت وصل شده . حیف که انسانها بغلط فکر می کنند باید بمیرند تا به ابدیت برسند
انسان با ذکر کثیر عملی و پرهیز از گناه و تقوی در همین دنیا به این درجه از ذکر میرسد تادرک کند ذاکر ومذکور او ست ، فاعل ومفعول وفعل اوست به شرطی که خالص شود "بذکر دار ّ" و با این یکی شدن به ابدیت خود پی می برد
«1- یا خَیرَ الذاکرین 2- یا خَیرَ المذکورین 3- یا مَن ذِکره حُلوٌ 4- یا مَن له ذِکرٌ لایُنْسی 5- یا مَن ذِکره شَرف لِلذاکرین 6- یا أَعزّ مَذکور ذُکِر 7- یا خیر ذاکر و مذکور». از این تعابیر استنباط میشود که یکی از اسمای حسنای خدای سبحان «ذاکر» و دیگری «مذکور» است.
ذکرممن و او ذاکر است شکرممن و او شاکر است
عینم من و او ناظرم سبحانه سبحانه
هم ذاکر و مذکور او هم شاکر و مشکور او
هم ناظر و منظور او سبحانه سبحانه
جان مرا جانان بود جانم تن و او جان بود
او کی ز من پنهان بود سبحانه سبحانه
هم جان و هم جانان من هم مایهٔ درمان من
سرمایهٔ احسان من سبحانه سبحانه
گه منع و گه احسان کند گه درد و گه درمان کند
او هر چه خواهد آن کند سبحانه سبحانه
کلید واژه : ذاکر و مذکور و ذکر
ناشر : غلامرضا تاجری
ذاکر و مذکور و ذکر یکی است و آن یکی هم خود اوست . دل موقعی آرام می گیرد که به او وصل شود و وقتی که دل به او وصل شد با او یکی می شود و وقتی یکی شد ذاکر ومذکور یکی بیش نیست خداوند در قران کریم می فرماید :
الا بذکرالله تطمئن القلوب
وذکروالله ذکراً کثیرا
وذکر اسم ربک
تا به او وصل شویم و یکی بودن با اورا قبل از مرگ درک کرده و به زندگی ابدی بپیوندیم درست مثل برکه ای که به دریا وصل شود دیکر برکه فاسد شدنی نیست بلکه دریاست وبه اقیانوس ابدیت وصل شده . حیف که انسانها بغلط فکر می کنند باید بمیرند تا به ابدیت برسند
انسان با ذکر کثیر عملی و پرهیز از گناه و تقوی در همین دنیا به این درجه از ذکر میرسد تادرک کند ذاکر ومذکور او ست ، فاعل ومفعول وفعل اوست به شرطی که خالص شود "بذکر دار ّ" و با این یکی شدن به ابدیت خود پی می برد
اگر کمی در آیه شریفه اعملوا علی مکانتکم انی عامل تدبر کنیم وعمل خود را ذکر در نظر بگیریم متوجه می شویم که اوست که ذاکر است. زیرا ما نیستیم واو هست ، ما عامل نیستیم واو عامل است ، ماذاکر نیستیم واو ذاکر است
ما باذکر او به او وصل می شویم یعنی بتوسط ذکر او به او ملحق می شویم زیرا ذکر او هم شرف ذاکرین است وهم غزت مذکورین است ولی نباید فراموش کنیم که او خیر ذاکر ومذکور است نه ما
در مناجات شعبانیه چنین آمده است:
«الهی و ألهِمنی وَلَهاً بذکرک إلی ذکرک» و «و أن تجعلنی ممّن یدیم ذکرک»
و در دعای کمیل چنین آمده:
«أتقرّب إلیک بذکرک» و «تُلهمنی ذکرک» و «لهج به لسانی مِن ذکرک» و «أن تجعل أوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معمورة» و «و ذکره شفاء»
و در دعای ابوحمزه ثمالی چنین آمده:
«اللّهمّ أشغلنا بذکرک» و «اللّهمّ خُصَّنی منک بخاصّة ذکرک
در دعای جوشن کبیر که حضرت امام سجاد(ع) از پدران گرامی خود ار حضرت رسول(ص) از جبرئیل امین(ع) نقل فرموده چنین آمده است: «1- یا خَیرَ الذاکرین 2- یا خَیرَ المذکورین 3- یا مَن ذِکره حُلوٌ 4- یا مَن له ذِکرٌ لایُنْسی 5- یا مَن ذِکره شَرف لِلذاکرین 6- یا أَعزّ مَذکور ذُکِر 7- یا خیر ذاکر و مذکور». از این تعابیر استنباط میشود که یکی از اسمای حسنای خدای سبحان «ذاکر» و دیگری «مذکور» است.
فیض کاشانی می فرماید:
گفتی مرا کن ذکر هو سبحانه سبحانه
من از کجا و یاد او سبحانه سبحانه
باید چو ذکر هو کنم در سینه نقش او کنم
تا روی دل آنسو کنم سبحانه سبحانه
کی میتوانم ذکر او کی میتوانم فکر او
کی میتوانم شکر او سبحانه سبحانه
امرش نبودی گر مرا کی ذکر من بودی روا
من از کجا او از کجا سبحانه سبحانه
از پیش من کی میرود از من جدا کی میشود
نسیان و یادش چون شود سبحانه سبحانه
خود ذکر اویم سر بسر گرچه ز ذکرم بیخبر
وز خود نمیدانم خبر سبحانه سبحانه
ذکرممن و او ذاکر است شکرممن و او شاکر است
عینم من و او ناظرم سبحانه سبحانه
هم ذاکر و مذکور او هم شاکر و مشکور او
هم ناظر و منظور او سبحانه سبحانه
جان مرا جانان بود جانم تن و او جان بود
او کی ز من پنهان بود سبحانه سبحانه
هم جان و هم جانان من هم مایهٔ درمان من
سرمایهٔ احسان من سبحانه سبحانه
گه منع و گه احسان کند گه درد و گه درمان کند
او هر چه خواهد آن کند سبحانه سبحانه
گاهی ازو گریان شوم گاهی ازو خندان شوم
او هرچه خواهد آن شوم سبحانه سبحانه
گه سازدم که سوزدم گه درّ دم گه دوزدم
گه مستیی آموزدم سبحانه سبحانه
جان غرق شد در بحر او دل گم شد اندر های و هو
ای فیض بس کن گفتگو سبحانه سبحانه