تاریخ نگارش : بیست و هفتم تير 1390
شفاعتی سودآور برای بشر!
رضا رضائی
بشر اعتقاد به شفاعت را براى گذاشتن سرپوشى بر خطاهاى خود و گریز از مسئولیتهاى خود پذیرفته است و همین امر است که قرآن در چند جا به مناسبتهایى به بیان آن پرداخته است. این گونه شفاعت، شفاعت شرکآمیز است. یعنى معتقدین به آن می پندارند که بتان و ثروت و سپاهیان آنان مىتوانند وسیله رهایی از غضب پروردگار باشند ؛ زیرا این بتان در قدرت و سلطه با خدا شریکاند. و حال آن که خدا از آنچه اینان براى او شریک قرار مىدهند فراتر است.
اما گونه دیگرى از شفاعت هست که مسئولانه است و انسان را به مسئولیت و اطاعت بیشتر سوق مىدهد. قرآن این شفاعت را نیز به مناسبتهایى در جایگاه های مختلف بیان کرده است. مقصود از آن دعاى پیامبر و امامان و صالحان است براى آمرزش، آن هم برای کسانى که خدا اجازه دهد.
شفاعت، در راستاى ارادهى الهی است
«وَلاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (سبا 23) ؛ و شفاعت نزد خداوند سودى ندارد، مگر براى آن کس که او اجازه دهد».
(انتظار اذن شفاعت، ادامه دارد) تا زمانى که هراس و اضطراب از دلهاى آنان بر طرف شود، (مجرمان) از آنان پرسند: پروردگار شما چه گفت؟
پاسخ مىدهند: حقّ گفت و او بلند مرتبه و بزرگ است.
شفاعت حقیقى این است که انسان خود احساس گناه کند و بداند که باید از گناه خود توبه کند. این امر مستلزم انکسار قلب است و نیز تصمیم قوى که دیگر مرتکب آن گناه و هر گناه دیگر نشود ، سپس نزد پیشواى دینى بیاید یا کسى که همانند او باشد و نزد او استغفار کند.
نکتهها:
کلمهى «فزع» هر گاه با حرف «عن» همراه باشد به معناى بر داشته شدن ناله است، (مفردات راغب) ولى اگر بدون آن باشد به معناى به ناله در آوردن است.
جمله «إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» را دو گونه مىتوان معنا کرد:
الف: شفاعت نزد خدا سودى ندارد، مگر براى انبیا و اولیا و شفاعت کنندگانى که از طرف خداوند اجازهى شفاعت داشته باشند.
ب: شفاعت نزد خدا سودى ندارد، مگر براى آن دسته از گناهکارانى که خدا اجازهى شفاعت براى آنان را به اولیا بدهد.
در تفسیر اطیب البیان، آیهى مورد بحث چنین معنا شده است: در قیامت جز براى افرادى که خداوند اجازه دهد، شفاعت سودى ندارد و مجرمان در آن روز وحشت زدهاند و نالهها دارند تا آن که صدایشان خاموش شود و ناله و فزع از دلهاى آنان برخیزد.
در هر صورت در این آیه بهانه بت پرستان براى پرستش بتها که مىگفتند ؛ «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ:" اینها شفیعان ما نزد خدایند"! (یونس- 18) به این وسیله قطع مىشود، چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.»
البته به نظر می رسد که لازم بود در این آیه، شفاعت بتها نفى شود ولى گویا بتها ارزش مطرح شدن نفى شفاعتشان را ندارند، لذا در رابطه با مشرکان فرموده: شما از جمله شفاعت کنندگان نخواهید بود، در نتیجه بت هاى شما نیز شفاعت گر نیستند.
البته واضح است که شفاعت دعاست و آنچه بر آن مترتب است. خدا مجبور نیست دعاى کسى را در حق خود یا دیگرى اجابت کند هر چند دعا کننده در نزد خدا مقرب باشد. قرآن این معنى را در سخن خدا با حبیب خود محمد (صلی الله علیه و آله) بیان مىدارد: «اگر برایشان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى خدا آنان را نخواهد آمرزید».(التوبة/ 80)
خدا خود شفیع انسان است ، او زمانى شفاعت دیگران را مىپذیرد که اهلیت داشته باشند چنان که مىفرماید: «اگر به هنگامى که مرتکب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر برایشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبهپذیر و مهربان مىیافتند».( نساء/ 64)
شفاعت به چه معنا می باشد؟
پس معنى شفاعت حقیقى این است که انسان خود احساس گناه کند و بداند که باید از گناه خود توبه کند. این امر مستلزم انکسار قلب است و نیز تصمیم قوى که دیگر مرتکب آن گناه و هر گناه دیگر نشود، سپس نزد پیشواى دینى بیاید یا کسى که همانند او باشد و نزد او استغفار کند.
خلاصه آن که: بشر اعتقاد به شفاعت را براى گذاشتن سرپوشى بر خطاهاى خود و گریز از مسئولیتهاى خود پذیرفته است و همین امر است که قرآن در چند جا به مناسبتهایى به بیان آن پرداخته است. این گونه شفاعت، شفاعت شرکآمیز است. یعنى معتقدین به آن می پندارند که بتان و ثروت و سپاهیان آنان مىتوانند وسیله رهایی از غضب پروردگار باشند زیرا این بتان در قدرت و سلطه با خدا شریکاند. و حال آن که خدا از آنچه اینان براى او شریک قرار مىدهند فراتر است.
اذنى که خداوند به افراد مىدهد تا شفاعت کنند یا شفاعت شوند بر اساس حقّ است، یعنى شفاعت کنندگان به خاطر قرب الهى به آن مقام مىرسند و شفاعت شوندگان به خاطر حفظ ارتباط با راه خدا لایق دریافت شفاعت مىشوند. «قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ»
شفاعت مسئولانه، چه شفاعتی است؟
اما گونه دیگرى از شفاعت هست که مسئولانه است و انسان را به مسئولیت و اطاعت بیشتر سوق مىدهد. قرآن این شفاعت را نیز به مناسبتهایى در جایگاه های مختلف بیان کرده است. مقصود از آن دعاى پیامبر و امامان و صالحان است براى آمرزش ، آن هم برای کسانى که خدا اجازه دهد.
اعتقاد به این گونه شفاعت انسان را به کار و تلاش وامىدارد و او را در برابر یأس و نومیدى مقاوم مىسازد و به اطاعت رهبرى دینى انگیزه می دهد.
امام محمد باقر (علیه السلام) بر ابو ایمن وارد شد. ابو ایمن گفت: اى ابو جعفر مردم مغرور شدهاند و مىگویند شفاعت محمد، شفاعت محمد. امام محمد باقر(علیه السلام) خشمگین شدند به گونهاى که رنگ چهرهشان تغییر کرد. سپس فرمودند: «واى بر تو اى ابو ایمن ... اگر پنداشتهاى که هول و هراس قیامت فرا مىرسد و تو به شفاعت رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) دلبستهاى واى بر تو. تنها کسى شفاعت مىشود که شفاعت بر او واجب باشد».
سپس فرمودند:«هیچ یک از اولین و آخرین نیست مگر آن که در روز قیامت به شفاعت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیازمند است».
و افزودند: «رسول اللَّه امتش را شفاعت مىکند و ما شیعیان خود را و شیعیان ما زن و فرزند خود را».
چون هول و هراس قیامت آنها را فرا گیرد، هوش و عقل از سرهایشان بپرد و چشمهایشان تیره شود و این هول و هراس تا زمانى که خدا بخواهد ادامه دارد.
پس شفاعت جز به اذن او صورت نپذیرد و جز او کسی نمیتواند ایمنى دهد و نجات جز به فرمان او نیست.
درباره این آیه تفسیرهاى دیگرى هم هست ولى آنچه ما گفتیم با سیاق عبارت و مقتضاى حال مناسبتر است.
پیامهای آیه:
1 ـ معبودهاى خیالى، اجازهى شفاعت پیروان خود را ندارند. «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ»
2ـ شفاعت به این معنا نیست که شفاعت کنندگان از خداوند مهربانترند، زیرا خداوند است که به شفاعت کنندگان اجازهى شفاعت مىدهد. «لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»
3ـ شفاعت، کارى مستقل در برابر ارادهى حتمى او نیست، بلکه در راستاى ارادهى خداست. «أَذِنَ لَهُ»
4ـدر قیامت امکان شفاعت هست، ولى با اذن الهى. «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ»
5ـ اذنى که خداوند به افراد مىدهد تا شفاعت کنند یا شفاعت شوند بر اساس حقّ است، یعنى شفاعت کنندگان به خاطر قرب الهى به آن مقام مىرسند و شفاعت شوندگان به خاطر حفظ ارتباط با راه خدا لایق دریافت شفاعت مىشوند. «قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ»
منابع:
1- تفسیر نمونه ، ج18
2- تفسیر نور ، ج 9
3- تفسیر احسن الحدیث ، ج8
4- تفسیر هدایت ، ج 10
5- تفسیر اطیب البیان