تاریخ نگارش : دوازدهم مهر 1390
قرآن در آیینه ی نهج البلاغه
مصطفی روزبه بخشایش
.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
با این که ما معتقدیم قرآن کریم بزرگترین هدیه الهى براى انسانها و گرانبهاترین میراث پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمین است ،امت اسلامى آن طور که شایسته است براى استفاده از این میراث عظیم از خود همت نشان نداده و نمىدهد. جامعه اسلامى پس از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله على رغم تاکیدات فراوان حضرتش مبنى بر وجوب رجوع و عمل به قرآن، به عنوان ثقل اکبر،و فرا گرفتن علوم قرآن از اهل بیت علیهالسلام به عنوان ثقل اصغر،از تمسک به این حبل متین الهى محروم مانده است.در نتیجه جامعه اسلامى از جایگاه اصلى خویش که قرآن آنها را بدان مژده داده و مىفرماید:((انتم الاعلون ان کنتم مومنین)) -1-آل عمران ،139. ? بازماندهاند و امروزه به این واقعیت تلخ مىباید اقرار نمود که جامعه اسلامى به دلیل فاصله گرفتن از واقعیت قرآن و علوم اهل بیت، متحمل خسارتهاى جبران ناپذیرى شده است.
اما على رغم دورى مسلمین از حقیقت قرآن و غریب بودن این گوهر آسمانى و عطیه رحمانى، پرداختن به ظاهر آن در میان مسلمین گهگاه از رواج و رونق خوبى برخوردار بوده است.
عموم مسلمانان قرآن را کتابى مقدس و آسمانى که در شب قدر بر قلب مبارک پیامبر نازل شده است، مىشناسند و بدان احترام مىگذارند.امروزه چاپ قرآن کریم با
کاغذهاى عالى و جلدهاى زرین،و تلاوت و حفظ آن و تسلط بر علومى که به ظواهر قرآن مىپردازد،از قبیل تجوید و مانند آن جایگاه ویژهاى در فرهنگ مسلمین پیدا کرده است و هر از چند گاهى شاهد برگزارى مسابقات حفظ و قرائت قرآن کریم در سطح بینالملل کشورهاى اسلامى هستیم و این خود جاى بسى خوشبختى است.
البته ناگفته نماند که رونق گرفتن قرآن کریم در سایر کشورهاى اسلامى نیز تا حدود زیادى مرهون حضرت امام خمینى (ره)و پیروزى انقلاب اسلامى ایران بوده است،زیرا بعد از پیام حضرت امام خمینى (ره) مبنى بر اداره حرمین شریفین به دست شورایى متشکل از کشورهاى اسلامى بود که عربستان به تعمیر و توسعه حرمین شریفین،پرداخت تا بدین وسیله خود را پیشگام تبلیغ اسلام و قرآن وانمود کند واز توجه ملتها و کشورهاى مسلمان به ایران اسلامى جلوگیرى کند.
در هر حال،پرداختن به ظاهر قرآن و دور ماندن از حقیقت آن،از بزرگترین مشکلاتى بوده است که پیوسته جوامع اسلامى از ناحیه آن ضربههاى جبران ناپذیرى خوردهاند.روشن است که تا مسلمانان از ظاهر قرآن به باطن آن در نگذرند واز گفتار به عمل روى نیاورند،هدایت قرآن درباره آنها تحقق نیافته است.
این مجموعه در صدد بررسى عوامل دور افتادن مسلمانان از حقیقت قرآن و عترت،پس از وفات پیامبر اکرم صلى - الله علیه و آله نیست.آنچه در این نوشتار آمده،جلوههایى از حقیقت قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه و از زبان خود قرآن کریم است و خواننده،قرآن را از منظر امیر مومنان علیهالسلام مىشناسد وبا عظمت آن آشنا مىشود.همچنین به طرح پارهاى از شبهاتى که از جانب برخى معاندان مطرح مىشود و پاسخ آنها،پرداخته شده است.در خاتمه نیز از زبان قرآن ناطق،على علیهالسلام،علل و انگیزههاى شیطانى طرح این گونه شبههها بیان مىگردد.
لازم به ذکر است مه مطالب این کتاب در واقع مجموعه چند سخنرانى است که حضرت آیت الله مصباح یزدى در رمضان سالهاى 1377 و 1378 هجرى شمسى در قم ایراد داشتهاند.از آن جا که سعى بر آن بوده که تا حد امکان،مطالبى که استاد بیان کردهاند کم و زیاد و جا به جا نشود و فقط تلاش شده زبان گفتارى تا حدودى به زبان نوشتارى نزدیک گردد،لذا طبیعى است که دقتهاى معمول نگارشى و ویرایشى به طور کامل و صددرصد در این کتاب به چشم نمىخورد.
در پایان از محقق ارجمند جناب حجت الاسلام محمدى که کار تدوین این مجموعه را به انجام رساندهاند و نیز جناب حجت الاسلام نادرى که امر ویرایش آن را بر عهده داشتهاند سپاسگزارى نموده و مزید توفیقات ایشان را از درگاه ایزد منان خواستاریم.
کلید واژه : فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه دینی
ناشر : استاد محمد تقی مصباح یزدی
فصل اول: جایگاه قرآن در جامعه دینى
قرآن،تنها کتاب آسمانى در اختیار انسان
اگر بخواهیم به همه آنچه درباره قرآن در نهجالبلاغه آمده است بپردازیم بحث بسیار طولانى مىشود. امام على (ع) در بیش از بیست خطبه نهجالبلاغه به معرفى قرآن و جایگاه آن پرداخته است و گاه بیش از نصف خطبه به تبیین جایگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظیفه آنان در قبال این کتاب آسمانى اختصاص پیدا کرده است. ما در این جا تنها به توضیح پارهاى از توصیف پارهاى از توصیفهاى نهجالبلاغه درباره قرآن کریم بسنده مىکنیم. امام علیهالسلام در خطبه 133 مىفرماید:
و کتاب الله بین اظهر کم ناطق لا یعیى لسانه
قرآن در دسترس و جلوى روى شماست. بر خلاف کتب آسمانى ادیان دیگر از قبیل کتاب حضرت موسى و حضرت عیسى علیهالسلام، قرآن در اختیار شماست. گفتنى است که امم گذشته و به خصوص در بین یهود بنى اسرائیل کتاب مقدس در اختیار عموم مردم نبوده است؛ بلکه تنها نسخههاى محدودى از تورات در نزد علماى یهود موجود بوده و براى عموم امکان مراجعه به تورات وجود نداشته است.
درباره کتاب آسمانى حضرت عیسى علیهالسلام وضع از این هم نگران کنندهتر بوده و هست؛ زیرا آنچه امروز به نام انجیل در میان مسیحیان شناخته مىشود کتابى نیست که بر حضرت عیسى مسیح علیهالسلام نازل شده؛ بلکه مطالبى است که به دست افرادى گردآورى و به نام اناجیل اربعه معروف شده است. بنابراین امم پیشین از دسترسى به کتب آسمانى محروم ماندند. اما وضعیت در مورد قرآن متفاوت است. کیفیت نزول قرآن و قرائت و تعلیم آن از جانب پیامبر صلى الله علیه و آله به گونهاى بود که مردم مىتوانستند آن را فرا بگیرند و آیاتش را حفظ کنند و قرآن به طور کامل در دسترسشان باشد. از دیگر ویژگىهاى مهم این کتاب آسمانى آن است که خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود، حفظ قرآن کریم را از هر گونه تهدیدى به عهده گرفته است. به علاوه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به قدرى به فراگیرى مسلمانان و حفظ آیات الهى اهتمام داشتند که در همان زمان رسول الله، عده زیادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخههایى از آیاتى که جدیدا نازل مىشد در اختیار داشتند و به تدریج آنها را حفظ مىکردند و به هر حال از طریق تکثیر این نسخهها یا نقل سینه به سینه از حافظى به حافظ دیگر، قرآن در اختیار همگان قرار مىگرفت.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید: کتاب الله بین اظهرکم؛ کتاب خدا در میان شماست، در دسترس شماست. ناطق لا یعیى لسانه. بجاست روى این جمله تاکید و تکیه شود. حضرت مىفرماید: این کتاب گویاست و زبانش به کندى نمىگراید، از سخن گفتن خسته نمىشود و هرگز لکنت پیدا نمىکند، بنایى است که پایه هایش فرو نمىریزد و پیروزمندى است که یارانش شکست نمىخورند.
سخن گفتن قرآن
امام على علیهالسلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهجالبلاغه مىفرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مىگوید؛ از سخن گفتن خسته نمىشود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مىکند و از دیگر سوى، مىفرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مىکنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق- نهجالبلاغه، خطبه 147. لازم به ذکر است که تمامى آدرسهاى داده شده از نهجالبلاغه در ین کتاب بر اساس نهجالبلاغه فیض الاسلام مىباشد. ? و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟
به نظر مىرسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشهاى نشسته است و با کسى سخن نمىگوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسانها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مىدهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمانها به آن احترام مىگذارند، آن را مىبوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مىدارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مىکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمىگوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد.
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسانها سخن مىگوید و آنها را در تمام زمینهها راهنمایى مىکند.
علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیقتر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیهالسلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مىفرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مىکنم. اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن - مىپردازیم: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست،انما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست،این کلام الهى آن قدر تنزل پیدا کرده است که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسانهاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهمالسلام و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.
به عنوان مثال،تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد.بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى،بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.
پیامبر و تبیین قرآن
یکى از وظایف پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به امت،تبیین آیات الهى است.قرآن کریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم-نحل،44. ?
ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان که اشاره شد،قرآن کلام الهى است و با این که بسیار تنزل یافته تابه صورت کلمات و آیات درآمده است در اختیار مسلمانان قرار گرفته،در عین حال معارف آن،چنان عمیق است که براى انسانهاى عادى چندان قابل فهم نیست،لذا قرآن از این جهت نزد انسانهاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم دارد.بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مىفرمایند:((ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى)).
بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمانها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند.پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام معارف قرآن را بیان فرمودند.لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مىکند،خواه موافق خواهش دل او،یا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونیز شیاطین انس حق ندارند خواستههاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،که در این باره در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.
بنابر هر دو معنا که از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بیان شد حضرت على علیهالسلام مىفرمایند:ناطق لا یعیى لسانه؛ قرآن گویندهاى است که-1-نهجالبلاغه،خطبه 143. ? از سخن گفتن خسته نمىشود و پیامهایش را به گوش مردم مىرساند و حجت را بر مسلمانان تمام مىکند.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیهالسلام قرآن را چنین معرفى مىکند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسانها را به فلاح و رستگارى فرا مىخواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مىدهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمىشود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مىفرماید:
ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه،الا ان فیه علم ما یاتى،و الحدیث عن الماضى،و دواء دائکم،و نظم ما بینکم
هان، این قرآن است.پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم علیهالسلام) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم علیهماالسلام با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید.قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهمالسلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل بیت است.در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهمالسلام قرآن ناطقند.
بر مبناى مذکور حضرت على علیهالسلام مىفرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق؛ این قرآن و این شما،ببینید که بدون تبیین امام معصوم علیهالسلام است که مىباید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین کند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.
حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مىدهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مىخوانند.حضرتش مىفرمایند،حال که امام معصوم علیهالسلام مىباید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمىگوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیامهاى الهى را دریافت کنند.اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مىکنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مىدهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است:
الا ان فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم بینکم
علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت علیهالسلام به امور خود سامان بخشید.
تذکر دو نکته
1- قرآن مهمترین سند تاریخى براى مسلمانان و پیروان این کتاب آسمانى است. آن جا که قرآن از تاریخى سخن مىگوید و تفکرات و معتقدات اقوام و ملل پیشین و روش زندگى و سرگذشت آنها را بیان مىکند، معتبرترین سند تاریخى است و در مقایسه با کتب و مطالب تاریخى، که سند قرآنى ندارد، گر چه به صورت تواتر نقل شده باشد، ارزش و اعتبار آنها در حد قرآن نیست. پس اخبار گذشتگان و داستان انبیا و اقوام پیشین را از قرآن باید شنید و از آنها پند گرفت.
این ما هستیم که باید با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پیشین از آنها درس عبرت گرفته، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحیح سامان بخشیم.
2- قرآن کریم علاوه بر آن که تاریخ گذشتگان را براى ما نقل مىکند و با بیان حوادثى که براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مىدهد و از ما مىخواهد که درس عبرت بگیریم، از آینده نیز خبر مىدهد. بدیهى است سخن علمى و یقینى راجع به آینده گفتن کار کسى جز خداوند متعال و کسانى که به اذن او از آینده خبر دارند نیست. این خداست که آینده و گذشته و حال برایش معنا ندارد و مىتواند راجع به آینده سخن بگوید و از آن خبر دهد، اوست که مىتواند راه را براى بندگانش روشن کند که چگونه رفتار کنند تا به سعادت برسند. این قرآن کریم است که از گذشته و آینده خبر مىدهد و انسان را نسبت به آن آگاه مىکند. لذا حضرت مىفرماید:
الا این فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى
آگاه باشید که علم آنچه مىآید و آنچه گذشته است در قرآن کریم است.
نقش قرآن در زندگى
حضرت على علیهالسلام کلید حل همه مشکلات را قرآن معرفى مىکند و در وصف آن مىفرماید: و دواء دائکم ما بینکم؛ دواى درد و راه حل مشکلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است که همه دردها را درمان مىکند و با وجود قرآن دردها و ناراحتىها التیام مىیابد. باید این نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه کرد و با راه درمان دردها و مشکلات فردى و اجتماعى آشنإ؛ شد.
بدیهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشکل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسیر طبیعى است؛ زیرا ابتدا باید دردهاى فردى و اجتماعى را شناخت و با مطالعه و دقت در آیات کریمه قرآن با آنها آشنا شد، آن گاه با به کار بستن این نسخه شفا بخش به درمان آنها پرداخت. امروز در جامعه ما مشکلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد که همه خواهان رفع این مشکلاتند و با این که پیشرفتهاى چشمگیرى در زمینههاى مختلفى وجود داشته است، مشکلات زیادى باقى مانده است که مسئولین پیوسته در تلاشند تا به صورتى آنها را حل کنند.
حضرت در این خطبه مىفرمایند: و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست، و در خطبه 189 با این تعبیر که و دواء لیس و بعده داء مىفرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمىماند.
مطلبى که قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على علیهالسلام است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم که درمان حقیقى دردها و مشکلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به این مطلب اقرار مىداریم؛ لکن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند کسانى که با تمام وجود باور داشته باشند که اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایىهاى آن را به کار بندند، قرآن بهترین نسخه شفابخش دردهاست، لکن چنین افرادى بسیار اندکند و شاید یکى از بزرگترین مشکلات جامعه ما ضعف ایمان در این جهت باشد و این امر موجب شده است بسیارى از مشکلات همچنان باقى بماند. گاه کسانى در اثر ناآگاهى و یا کج اندیشى ممکن است این فکر انحرافى را مطرح کنند که با وجود این که قرآن در اختیار ماست و مدعى پیروى از آن هستیم پس چرا مشکلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشکل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مىبرند؟ براى پاسخ به این پرسش، در این جا توضیحاتى را بیان مىداریم.
قرآن؛ راهنماى خطوط کلى
بسیار سادهانگارانه به نظر مىآید که کسى انتظار داشته باشد قرآن مانند کتاب حل المسائل، دردها و مشکلات فردى و اجتماعى را یکى یکى بیان کند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و کار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است. در این عرصه، قرآن کریم راههاى کلى و خطوط اصلى را به ما نشان مىدهد که با به کار بستن آنها مىتوانیم زندگى سعادتمندانهاى داشته باشیم، این خطوط کلى چراغهایى هستند که جهت سیر و حرکت را نشان مىدهند لکن باید توجه داشته باشیم که براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشکلات و تحقق جامعهاى مترقى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یکى دین و دیگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تکامل انسانى را روشن مىکند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفکر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى دیگران ( حتى غیر مسلمانان ) را منع نمىکند؛ بلکه علم را ودیعه الهى مىداند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مىکند. پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مىفرمایند:
اطلبوا العلم و لو بالصین -1- بحارالانوار: ج 1، ص 177 ?
دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهرهمند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین المللى، بسیار پیچیده است و کشورهاى استکبارى و قدرتهاى اهریمنى با انواع حیلهها و ابزارهاى گوناگون تکنولوژى، اقتصادى، و به طور کلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جویانه خود را تحکیم بخشند، لکن ما باید با ذکاوت بسیار، بدون این که از اهداف اسلامى و قرآنى خود کمترین عقب نشینى کنیم از نتایج علوم بشرى در زمینههاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشکلات معیشتى مردم بهره جوییم.
بنابراین قرآن در پى پاسخ گویى به تمام مشکلات ریز و درشت زندگى بشر نبوده و نیست، بلکه بیانگر خطوط اصلى و کلى سعادت و تکامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مىخواند. در این قسمت، در ادامه فرمایش حضرت على علیهالسلام که درباره شفابخشى قرآن است به یکى از آن خطوط کلى مستفاد از قرآن اشاره مىکنیم و آن را به عنوان نمونه توضیح مىدهیم.
نمونهاى از خطوط کلى قرآن
قرآن کریم مىفرماید:
و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون. -2- اعراف، 96. ?
این آیه یکى از محکماتى است که هیچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد که جاى هیچ گونه شک و شبههاى درآن نیست، به نحوى که در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى که هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مىفهمد قابل برداشت نیست؛ بگذریم از کج اندیشان و قایلین به قرائتهاى مختلف و برداشتهاى نو، که ممکن است بگویند ما از کلمه لیل، نهار را مىفهمیم و از حجاب داشتن، عریان بودن را برداشت مىکنیم!البته خاطرنشان مىکنم که در آینده درباره((قرائتهاى مختلف از دین)) به تفصیل سخن خواهیم گفت.
این آیه، یکى از خطوط کلى اعتقادى و در عین حال راه درمان مشکلات اقتصادى و راه رفع مضیقههاى معیشتى را بیان مىکند. ترجمه آیه شریفه این است:((اگر اهل آبادىهاى روى زمین ایمان مىآورند و تقوا پیشه مىکردند هر آیینه ما برکات آسمان و زمین را به روى آنها مىگشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نکردند، بلکه کفر ورزیدند و نسبت به نعمتهاى خداوند ناسپاسى کردند و در نتیجه دچار مشکلات و انواع بلاها شدند.)) بنابراین قرآن کریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مومنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور کلى نزول برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مىدادند و در مقابل، ناسپاسى و کفران نعمتهاى الهى را موجب زوال نعمتها و نزول بلاها و انواع مشکلات معرفى مىکند و قدردانى و شکر نغمت را موجب ازدیاد آن و کفران نعمت را موجب عذاب مىداند. قرآن مىفرماید:
لئن شکرتم لازید نکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید -1- ابراهیم، 7. ?
هر آینه اگر شکر نعمتها را به جاى آورید شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقا عذاب من سخت خواهد بود. در این جا به یکى از نعمتهاى بزرگ الهى که در اثر پیروى از قرآن کریم شامل ملت بزرگوار ایران شده است اشاره مىکنیم و توفیق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مىطلبیم و به ذات اقدسش پناه مىبریم از این که در اثر ناسپاسى، این نعمت بزرگ از ما گرفته شود.
تجلى موهبت الهى در تحقق حکومت اسلامى
همه تصدیق مىکنیم بعد از شهادت امام على علیهالسلام یکى از بزرگترین آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حکومت عدلى متکى بر وحى و احکام الهى بوده است. سالها اجداد و نیاکان ما در آرزوى برقرارى چنین حکومتى بودهاند و در حالى که در زیر سلطه پادشاهان و حاکمان جور، در جوى خفقان آور زندگى مىکردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خویش نداشتند، تحقق حکومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نیافتنى و محال مىنمود.
بعد از گذشت هزار و سیصد و اندى سال در این برهه از تاریخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ایران به قرآن کریم و رهبرى ولى فقیه و نایب امام معصوم علیهالسلام خداى متعال یکى از بزرگترین نعمتهایش؛ یعنى حکومت اسلامى را به مردم ایران عنایت کرد. بدیهى است که درصدد توجیه نواقص و کمبودها و توجیه عملکردها نیستیم، بلکه آنچه در این جإ؛گ مورد تاکید است این است که اصل تحقق این نظام مقدس به منظور پیاده شدن احکام الهى از موهبتهاى الهى است.
آنچه اینک بعد از گذشت بیست سال از انقلاب به آن توجه داده مىشود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزشهاى دینى و اخلاقى را دو چندان کرده است این است که جامعه، ایمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدریج ارزشهاى انقلابى و دینىاش کم رنگ شود و در نتیجه دشمنان اسلام و ایران در تهاجم و شبیخون فرهنگى در اجراى نقشههاى خود موفق شوند و با جدا کردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزشهاى دینى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ایران تسلط یابند.
در این جا ممکن است این سوال مطرح شود که پس چه باید کرد تا از یک طرف ارزشهاى اعتقادى و دینى جامعه حفظ شود و در نتیجه، دشمن در اجراى نقشههایش ناکام گردد واز طرف دیگر بر همه مشکلات فایق آییم.
حل مشکلات اجتماعى در سایه پیروى از قرآن
گفتار حضرت على علیهالسلام در این زمینه، بیان دیگرى از سخن بى نهایت ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمودند:
اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن -1- بحار: ج 92، ص 17. ?
هر گاه اضطراب و نگرانىها و مشکلات و نابسامانىها و فتنهها مانند پارههاى شب ظلمانى بر جامعه شما سایه افکند و در حل مشکلات راه به جایى نبردید بر شما باد که به قرآن رجوع کنید و راهنمایىهاى نجات بخش آن را ملاک عمل قرار دهید.
دستورات امید بخش قرآن روح امید و پیروزى بر مشکلات و رستگارى و بهروزى را در دلها زنده مىکند و انسانها را از یاس و نومیدى نجات مىدهد.
بدیهى است هر پیروزى در گرو خواست و تلاش انسانهاست. بنابراین اگر بخواهیم هم چنان استقلال، آزادى و حکومت اسلامى خود را حفظ کنیم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئهاى در امان باشیم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احکام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسىها و بى حرمتىهایى که از سوى بعضى غربزدهها نسبت به ارزشهاى دینى روا داشته شده است، وجود ندارد.
بسیار ساده انگارى است اگر فکر کنیم قدرتهاى استکبارى در کوچکترین مسالهاى که به نفع ملت مسلمان ایران تمام مىشود و در راستاى منافع استعمارى آنهانباشد با مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران همراهى کنند. و نیز بسیار ناسپاسى است که دست از قرآن کریم، این معجزه جاودان پیامبر و تضمین کننده سعادت و رستگارى، برداریم و براى حل مشکلات، دست نیاز به سوى دشمنان دراز کنیم و ولایت فقیه را که ادامه ولایت انبیا وامامان معصوم است رها نموده، ولایت و تسلط شیاطین و دشمنان خدا را پذیرا شویم. باید به خدا پناه برد از این که روزى ملت مسلمان ایران، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزت و امنیت، مورد غضب قرار گیرد و وسیله سقوط و ذلت خویش را مجددا با دست خویش فراهم کند.
به هر حال وظیفه آحاد ملت و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى کشور است که از حریم اعتقادات و ارزشهاى اخلاقى و دینى جامعه پاسدارى نمایند.
تصور برخى از کسانى که بینش کافى در معارف دینى ندارند و تحت تاثیر بینشهاى فردگرایانه و گرایشهاى سکولاریستى هستند در مورد فراز مورد بحث کلام حضرت على علیهالسلام که مىفرمایند راه حل همه دردها و مشکلات شما در قرآن است، این است که، مقصود از دردها و مشکلات، دردها مشکلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است. اما به نظر ما این تفسیر صحیح نیست؛ زیرا آنچه مورد بحث است اعم از مسائل و مشکلات فردى و اجتماعى است. ناگفته نماند پرداختن به بحث جدایى دین از سیاست و بى پایه بودن بینش سکولاریستى به صورت گسترده، مجال دیگرى مىطلبد، با وجود این با بیان و توضیح سخن حضرت، در ادامه این بحث، بىبنیان بودن نظریه جدایى دین از سیاست و بطلان گرایش سکولاریستى نیز روشن خواهد شد.
نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن
حضرت على علیهالسلام مىفرمایند:
الا ان فیه علم ما یاتى و التحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم. - نهجالبلاغه، خطبه 157. ?
حضرت، بعد از بیان این مطلب که علم گذشته و آینده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، این نکته را متذکر مىشوند که: و نظم ما بینکم؛ نظم و راه سامان بخشیدن به روابط بین مسلمانان در قرآن است. این کتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نیز معین مىکند. براى توضیح این جمله کوتاه و در عین حال تضمین کننده حیات اجتماعى مسلمانان، از ذکر مقدمهاى کوتاه، ناگزیر هستیم.
بزرگترین هدف هر نظام سیاسى و اجتماعى، تامین نظم و امنیت اجتماعى است. هیچ مکتب سیاسى را در جهان نمىتوان یافت که چنین هدفى را انکار کند؛ بلکه تأمین امنیت و برقرارى نظم سر لوحه وظایف هر حکومتى است. و نیز گفته مىشود برقرارى نظم سیاسى و اجتماعى از اهداف علم سیاست است، چنان که همه نظامهاى سیاسى حاکم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبلیغات خود آن را به عنوان بزرگترین اهداف نظام حکومتى خود بیان مىکنند.
نقش هدف در زندگى اجتماعى
در این جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمىتوان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است که منطقا رفتارهاى خاص را ایجاب مىکند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مىخواهند به آن هدف دست یابند. هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوى که هر جامعهاى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ایجاب مىکند. و لذا قدرتهاى استعمارى در راستاى سیاستهاى استکبارى خود سعى مىکنند ملتها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملتها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمى را ایجاب مىکند. بدیهى است که فرهنگ دینى برخاسته از قرآن و جهان بینى توحیدى، نظم و سیاستى را ایجاب مىکند که در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگارى انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان مىباشد.
با کمال تاسف بعضى از روشنفکران و لیبرالها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسى و اجتماعى اسلام بصیرت کافى ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینى در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مىشود، نظم اجتماعى حاصل از دموکراسى غربى در نظر آنها تداعى مىشود. در حالى که آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستى اوست. این روشن فکران به خاطر ضعف معلومات دینیشان گمان مىکنند تنظیم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدایى از سیاست امکانپذیر است که این خود از نتایج استعمار فرهنگى است و از موفقیتهاى قدرتهاى استکبارى محسوب مىشود که توانستهاند با تخدیر افکار به اصطلاح روشن فکران کشورهاى جهان سوم، آنها را از اندیشه دینى تهى کنند و به عوامل ترویج فرهنگ استعمارى خود تبدیل نمایند.
به هر حال در فرهنگ توحیدى و اسلامى هر چیزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزیابى مىشود و بدیهى است که هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دینى و قرآنى تنها تأمین رفاه مادى و منافع دنیوى نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوى، تکامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنیوى مقدم شمرده مىشود.
حال با توجه به این مقدمه به بیان حضرت على علیهالسلام درباره نقش درباره نقش قرآن در تأمین نظم سیاسى و اجتماعى جامعه باز مىگردیم و بیان حضرت را مورد دقت قرار مىدهیم تا با دیدگاه ولایت در مورد نقش و جایگاه قرآن در زندگى اجتماعى بیشتر آشنا شویم.
حضرت على علیهالسلام با تعبیرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظیم امور اجتماعى جامعه بیان مىکنند و ما را بدان توجه مىدهند تا مبادا از آن غفلت کنیم. حضرتش، بعد از آن که فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشکلات شماست، مىفرمایند: و نظم ما بینکم؛ نظم امور و روابط بین شما در قرآن است؛ یعنى اگر نظم مطلوب و معقول را که همه افراد جامعه در سایه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشید، مىباید امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشید.
بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر((ونظم بینکم)) متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نیز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظیم کنند؛ لکن تعبیر((و نظم ما بینکم)) شامل نظم امور شخصى افراد نمىشود؛ چنان که بر اهل زبان پوشیده نیست، حضرت على علیهالسلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بیان نقش جنبههاى اجتماعى قرآن کریم هستند.
حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعى شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود مىفرمایند شما باید امور سیاسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهید.
البته روشن است که توصیههاى مذکور تا زمانى که از ناحیه مسوولان نظام اسلامى توصیههاى اخلاقى غیر لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ایمان قلبى آنها نباشد، این نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمىکند. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینى، واقعیاتى را بیان مىکنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمىباشد.
بنابراین اصلىترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاستهاى کلى قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمىدهند، بلکه درصدد فهم معارف قرآن نیز برنمى آیند. البته چون در کشور اسلامى و بر مردم مسلمان حکومت مىکنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامى بنامند؛ در حالى که تنها الگوى حکومتى که براى آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از دین و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبى نیست که براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه مىدانند نظامهاى حکومتى کشورهایشان اسلامى نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتى، با ذهنیت و الگویى که بر اساس فرهنگ قرآنى شکل مىگیرد به کلى متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مىدارد و در عین حال جاى تاسف و نگرانى دارد، وضعیت فرهنگى حاکم بر کشور اسلامى عزیزمان ایران است. در کشورى که بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دینى و به رهبرى ولایت فقیه انقلاب کرده و به پیروزى رسیده است؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است که سخنان و مواضع و عملکرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مىدهد آنها نیز شناخت کافى از این کتاب آسمانى ندارند و کارآمدى الگوى حکومتى برگرفته از آن را بیشتر از هر الگوى شرقى و غربى دیگر نمىدانند. اینان پیوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزشهاى دینى عقب نشینى مىکنند و به دلیل نداشتن ایمان کافى و اعتقاد قلبى گاه به کنایه و گاه به تصریح، با کمال بى شرمى، چنین اظهار مىکنند که دوران حاکمیت قرآن و کارآیى فرهنگ دینى در عرصه حکومت گذشته است و در این زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نیاز ندارد و خود به تنهایى مىتواند راههاى بهترى براى اداره جامعه و تأمین امنیت و برقرارى نظم ارائه کند. بجا بود در این جا اشارهاى به ظالمانه بودن نظامهاى حکومتى موجود در جهان و فجایع و جنایاتى که در حق ملتها به نام نظامهاى پیش رفته و متمدن مىشود داشته باشیم تا بىمایگى سخن مذکور و بىایمانى و خود باختگى گویندگان آن بیش از پیش برملا شود؛ لکن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهیز از طولانى شدن سخن، از بیان بى عدالتىها و پاى مال شدن حقوق انسانها و ظلم و جنایت و ناامنىهاى موجود در نظامهاى بشرى صرف نظر مىکنیم و به منابع مربوطه ارجاع مىدهیم.
به هر حال بدیهى است وقتى کارآیى حکومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مىرسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبى کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانى است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهى و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهى است. این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگى و زدودن روح استکبارى و خود بزرگ بینى در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمىشود. این روحیه استکبارى همان روحیه مذمومى است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.
شایسته است در این مقام خطاب حضرت على علیهالسلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دورى از قرآن کریم را بیان مىکنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشدارى است براى کسانى که از یک طرف خود را پیرو على علیهالسلام معرفى مىکنند و از طرف دیگر قرآن و الگوى حکومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناکافى مىدانند و تراوشات فکرى ناقص بشرى را در ارائه سیاستهاى حکومتى بر حکومت ولایى قرآن ترجیح مىدهند. امید که در پرتو چنین رهنمودهایى همه مردم جامعه ما و به ویژه برنامه ریزان و متصدیان امور حکومتى، بیش از پیش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ایمان پیدا کنند و این توصیهها در صحنه عمل به کار گرفته شود.
بى نیازى در سایه پیروى از قرآن
حضرت على علیهالسلام در خطبه مذکور قرآن کریم را به عنوان شاخص معرفى مىکنند و مىفرمایند: به یقین بدانید قرآن آن نصیحت کننده و پند دهندهاى است که در ارشاد پیروان خود خیانت نمىکند و آن هدایت گرى است که گمراه نمىکند و گویندهاى است که در گفتارش دروغ نمىگوید و کسى با این قرآن ننشست و در آن تدبر و اندیشه نکرد مگر آن که چون از نزد آن برخاست هدایت و رستگاریش افزایش یافت و از گم راهى او کاسته شد. آن گاه حضرت مىفرماید:
و اعلموا انه لیس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال. -1- نهجالبلاغه، خطبه 175. ?
با وجود قرآن حاکمیت آن بر جامعه، براى احدى نیازى باقى نمىماند که برآورده نشود؛ زیرا قرآن کریم عالىترین برنامه الهى براى زندگى موحدین است و خداى متعال عزت و رستگارى دنیا و آخرت پیروان این کتاب آسمانى را تضمین کرده است. بنابراین در صورتى که جامعه اسلامى ما فرامین و دستورات حیات بخش قرآن را به کار بندد و با ایمان به صدق وعدههایش آن را الگوى عمل خویش قرار دهد، قرآن تمام نیازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چیز و هر کس بى نیاز مىکند.
در مقابل، حضرت خطر جدایى از قرآن را گوشزد مىکنند و این فکر را که بدون قرآن، این ثقل اکبر الهى، بتوان مشکلات و نیازمندىهاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف کرد رد مىکنند و مىفرمایند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هیچ کس بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ یعنى براى ایجاد جامعهاى بر پایه قسط و عدل و ارزشهاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربههاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افکار و اندیشهها بسیج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جایى نخواهند برد. چرا که غنا و بى - نیازى براى کسى بدون قرآن میسر نمىشود. بر این اساس حضرت مىفرمایند:
فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم
بهبودى دردها و مشکلات خود را از قرآن بخواهید و در سختىها و گرفتارىها از قرآن چاره جویى کنید. سپس با خاطر نشان کردن بزرگترین بیمارىهاى فردى و اجتماعى، یعنى کفر و ضلالت و نفاق مىفرمایند راه درمان این دردها و مشکلات در قرآن موجود است و شما باید با مراجعه به قرآن کریم دردها و مشکلات خود را درمان کنید.
بنابراین باید اصول کلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعیت از آن اصول کلى و استفاده از تجارب و تدبر و اندیشه، راه حل مشکلات را پیدا کرد. اگر با این بینش در صدد حل مشکلات برآییم به طور قطع، بر همه مشکلات، در تمام زمینهها فایق خواهیم آمد؛ زیرا این وعده الهى است. خداى متعال مىفرماید: من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هر کس تقواى الهى پیشه کند و-1- طلاق، 2. ? از دستورات خداوند سر پیچى نکند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشکلات براى او فراهم مىسازد.
قرآن داروى بزرگترین دردها
البته ممکن است سخنان پیش گفته به مذاق انسانهاى مغرور و کسانى که از تقواى الهى و علوم قرآن و اهلبیت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مىپندارند خوش نیاید؛ لکن هر انسان عاقلى اعتراف مىکند که آنچه بشر، با همه پیشرفتهاى شگرف علمىاش کشف کرده است در مقابل مجهولاتش قطرهاى است در مقابل دریا، و همه ادعاهاى مکاتب اخلاقى غیر الهى در ارائه الگوى مدینه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهایت الهى و علوم اهل بیت علیهم السلام، که از الهامات الهى سرچشمه مىگیرد، چیزى بیش از صفر نمىباشد.
به هر حال حضرت على علیهالسلام بزرگترین درد جامعه بشرى را کفر و نفاق و گمراهى مىداند. این امراض روحى هستند که جامعه را به انواع مشکلات و گرفتارىها دچار مىکنند و درمان آنها را نیز باید از قرآن سراغ گرفت:
فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگترین درد عبارت است از کفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ایمان به قرآن و تبعیت از آن.
البته باید توجه داشت که مفهوم این سخن که((درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهید؛ زیرا قرآن درمان همه دردها و مشکلات است)) این نیست که قرآن، همانند نسخه پزشک، امراض جسمى شما را توضیح داده است و براى بهبودى هر کدام دارویى پیشنهاد و توصیه مىکند یا در باب مشکلات اقتصادى و نظامى و در زمینههاى صنعت و تکنولوژى مىباید فرمولهاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت. هرگز کسى که کمترین اطلاعى از معارف دینى داشته باشد این سخن حضرت را بدین معنا تفسیر نمىکند؛ زیرا بیمارىهاى جسمى و حل سایر مشکلات، وسایل و راههاى طبیعى خود را مىطلبد.قرآن کریم براى حل این مشکلات، چنان که قبلا گفته شد، خطوط کلى را بیان مىکند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط کلى قرآن و استفاده از عقل و توانایىهاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشکلات خویش را حل کنند و امراض خود را درمان نمایند.
در این جا توجه خوانندگان عزیز را به دو نکته جلب مىکنیم:
نکته اول این که اسباب و علل طبیعى و مادى هر چند معلولها و مسببهاى خود را در پى دارند؛ لکن توجه به این نکته نیز ضرورى است که علت العلل همه پدیدهها خداى تبارک و تعالى است. اوست که نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق کرده است و اوست که پیوسته به اسباب و علل سببیت و علیت اعطا مىکند و این اراده تکوینى اوست که تا نباشد هیچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثیر ندارد. بنابراین براى درمان همه دردها و رفع گرفتارىها و مشکلات باید اصالتا به خداى متعال توجه کنیم و چشم امید به سوى او داشته باشیم. هر چند در حل مشکلات و بهبود از بیمارىها به اسباب و علل طبیعى متوسل مىشویم، لکن به مقتضاى توحید افعالى باید شفا و حل مشکلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.
نکته دوم این که راه رسیدن به حل مشکلات و درمان بیمارىها، را نباید منحصر به اسباب و علل عادى و طبیعى دانست؛ یعنى چنان نیست که با نبود اسباب و علل عادى و طبیعى یا عدم کارآیى آنها در حل مشکلات، امکان رفع مشکل یا حصول بهبودى و شفاى امراض یا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى، خود را از ایجاد کردن پدیده، به طریق غیر طبیعى عاجز نکرده است؛ بلکه سنت خداوند بر این قرار گرفته است که در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گیرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبیعى نیست؛ بلکه در شرایط خاصى خداوند امورى را از غیر مجراى طبیعى خود ایجاد مىکند که مىتوان گفت این نیز سنت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممکن است از راه طبیعى و معالجههاى پزشکى صورت گیرد و ممکن است تحت شرایط خاصى توسط علل غیر مادى مثل دعاى ائمه معصومین یا دعاى دیگر اولیاى خدا حاصل شود. چنان که ممکن است جنگجویان جبهه توحید، که از نظر تجهیزات مادى و شرایط طبیعى در مقابل دشمن محکوم به شکست هستند، با امداد غیبى و اسباب غیر طبیعى پیروز گردند که این مطلب نیز از اسباب و علل الهى محسوب مىشود.
در قرآن کریم نمونههایى از رخدادهایى که از غیر راه عوامل عادى و طبیعى اتفاق افتادهاند، ذکر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبیعى خود صورت گیرد، باید آب دریاها و اقیانوسها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآید، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دریا و خشکى، هوا جریان پیدا کند و با وزیدن باد، ابرها از روى دریاها به سایر نقاط زمین منتقل شود تا تحت شرایط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران یا دانههاى برف و یا تگرگ بر زمین ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبیعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مىشود؛ لکن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبیعى براى نزول باران، خطاب به قومش مىگوید استغفار و توبه کنید تا آسمان بر شما باران ببارد:
و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الى قوتکم و لا تتولوا مجرمین -1- هود، 52. ?
اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار کنید آن گاه توبه نمایید و به سوى خدا برگردید تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مىفرماید: و لا تتولوا مجرمین؛ مواظب باشید بدون توجه و استغفار و در حالى که مجرم و گناهکار هستید از خدا روى مگردانید و خود را از رحمت الهى محروم مکنید.
هر چند اسباب و علل طبیعى نزول باران و کل نظام على و معلولى حاکم بر طبیعت، همه در دست قدرت الهىاند و بهت اراده او کار مىکنند؛ لکن در عین حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مىفرماید از گناه خود استغفار کنید و به سوى خدا بازگردید؛ ما به آسمان مىگوییم بر شما ببارد.
ممکن است کسى بگوید مقصود خداى متعال اینست که بدون تحقق عوامل طبیعى باران مىبارد؛ بلکه مقصود این است که ما از راه ایجاد عوامل طبیعى بر شما باران مىفرستیم. پاسخ این است که این نگرش با بینش توحیدى سازگار نیست؛ زیرا همان طور که قبلا گفته شد چنان نیست که خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ایجاد پدیدهها، بدون اسباب و علل طبیعى آنها، عاجز کرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ایجاد و خلقت پدیدهها چنین مىفرماید: اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون هر گاه خداى متعال ارادهاش بر شیئى تعلق بگیرد، اراده خدا-بس، 82. ? همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.
حکمت برخى از بلایا
گذشته از مطلب فوق، گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت گاه حکمت خداى متعال و رحمانیت حق ایجاب مىکند از راههاى غیر طبیعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خویش را بر آنها نازل کند. بدین منظور گاه خداى متعال اسباب و علل دیگرى غیر از اسباب و علل مادى قرار مىدهد و از مردم مىخواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمتهاى خداوند گردانند. این معنا نیز مقتضاى لطف و حکمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حکمت است و هدف از آفرینش انسان هدایت و تکامل مىباشد و هدایت و تکامل، در سایه معرفت و تدبر در آیات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبیاى الهى و دین حق حاصل مىشود؛ لکن گاه مردم در اثر گناه و معصیت از مسیر حق منحرف مىشوند. انسانها معمولا آن گاه که از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذایذ مادى مشکلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، کمتر به خدا و معنویات روى مىآورند. در این هنگام، خصلتهاى انسانى و الهى به تدریج در آنها تضعیف و نهایتا به فراموشى سپرده مىشود و در نتیجه زمینه طغیان و کفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مىشود.
قرآن مىفرماید: ان الانسان لیطفى. ان رءاه استغنى ؛ آنگاه که انسان خود-علق، 6، 7. ? را بى نیاز ببیند طغیان مىکند. اگر روح حاکم بر اکثریت جامعه و امتى روحیه استکبارى و طغیان صفتى شد لطف و عنایت خداوند ایجاب مىکند به نحوى انسانها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند و به راه حق و طریق بندگى بازگرداند. براى تحقق این منظور، گاه بلاهایى از قبیل فقر و خشک سالى نازل مىکند و از طرف دیگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مىکند تا در نهایت، هدف خلقت که همان هدایت و تکامل اختیارى انسانهاست، هر چه بیشتر تحقق یابد این فرایند نیز یکى از سنتهاى عجیب الهى بوده که گاه پیامبرى مبعوث مىکرده است و امت او را به سختىهایى مبتلا مىکرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذایذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمینه بیدارى و توجه انسانهاى غافل است؛ زیرا در شرایط سخت انسانها بهتر نیاز خود را به خدا درک مىکنند و آمادگى پذیرش حق و تعلیمات انبیا را بیش از موقعى که در رفاه هستند پیدا مىکنند. قرآن مىفرماید:
و ما ارسلنا فى قریه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون -1- اعراف، 94. ?
پیامبرى در قریهاى و شهرى نفرستادیم مگر این که اهل آن قریه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا کردیم تا شاید آنها به خود بیایند و در مقابل خدا تضرع کنند. آیه 75 و 76 سوره مومنون نیز به این مطلب تصریح دارد:
و لو رحمنا هم و کشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغیانهم یعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استکانوا لربهم و ما یتضرعون
و اگر آنان را ببخشاییم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف کنیم آنان در طغیان خود کوردلانه اصرار مىورزند.
بنابراین فلسفه بعضى از عذابها و سختىهاى امتها بیدارى مردم و برگشت آنها به راه هدایت است، هر چند ممکن است این سختىها و تنگناها و بلاها بعضى از امتها را بیدار نکند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ که در آن صورت حجت بر آنها تمام مىشود و باید منتظر نزول بلاهایى که به حیات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آیات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید: (( ما به سوى امتهایى که پیش از تو بودند پیامبرانى فرستادیم و اسباب هدایت و تذکر و هشدار را در حق آنها تمام کردیم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شیطان فریب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نکرده، آنها را فراموش کردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار دادیم به نحوى که مغرور و شاد گشتند و ناگهان گریبان آنها را گرفتیم. آنان یکباره نومید گشتند و درهاى امید را به روى خود بسته دیدند.)) باید بدانیم که این سنت الهى است که در امتهاى پیشین جارى بوده است و امت پیامبر آخرالزمان نیز از آن مستثنى نیست.
در هر صورت، براى صاحبان بصیرت و کسانى که نگران سعادت و سرنوشت خویشند، وجود بلاها و مشکلات و مصایب، اسباب تذکر و هدایت است. در این میان، همچنان که قرآن مىفرماید، انسان هایى نیز هستند که آن چنان دچار غفلت مىگردند که با هیچ هشدار و بیدار باشى متذکر نگشته به هوش نمىآیند.
پس بلاها و سختىهایى که به جهت هشدار و بیدار باش مردم براى جوامع و ملتها پیش مىآید اختصاص به امم انبیاى سابق نداشته، بلکه این مساله از الطاف الهى است که براى بیدارى و توجه امتها به خدا، رخ مىدهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه این گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با کمال تاسف در جامعه ما، کمتر کسى به این مساله توجه مىکند و به خاطر همین غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله کم آبى و خشک سالى، برخى از مسئولین از سر بىتوجهى و غفلت یا به خاطر سستى ایمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غیر خدا مىشوند و با صرف هزینههاى سنگین از بیتالمال مسلمین در صدد بر آیند تا با آبستن کردن ابرها بوسیله مواد شیمیایى باران ایجاد کنند. زهى خیال باطل!مگر علت تامه بارش باران همین پیدایش ابر و انتقال آن به وسیله جریان باد و چند عامل محدود دیگر است که با تشبث به تارهاى عنکبوتى خود ساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى این که به خدا و توسل به ذیل عنایت و احسان او متوجه کند، در نقاط مرتفع کوهها تکه ابرهایى را جستجو نماید و آنها را شکار کرده، به اصطلاح با باردار کردن آنها باران بباراند!! به راستى جریان مذکور داستان حضرت نوح علیهالسلام بعد از 950 سال دعوت، از ایمان آوردن قومش به خدا مایوس شد و بعد از ناامیدى از هدایت آنها و پدیدار شدن نشانههاى عذاب، از فرزندش خواست تا ایمان آورد و بر کشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پیدا کند. او در جواب پدرش تفکر شرک آلود خود را چنین بیان کرد که ساوى الى جبل یعصمنى من الماء؛ من به قله کوهى پناه-1- هود، 43. ? مىبرم تا آن کوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور که مىدانیم سرانجام هم ایمان نیاورد و هلاک گردید. خداوند متعال با بیان این قصه جوهره تفکر شرک آلود را بیان مىکند و مردم را از آن برحذر مىدارد.
اکنون نیز این تفکر شرک آلود در میان بعضى و به خصوص روشن فکران غرب زده رایج است. آنها به جاى این که ایمان به خدا داشته باشند و با قلم و بیان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشکلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمین دوختهاند و از دشمن انتظار یارى دارند.
بر آگاهان پوشیده نیست که ما در صدد مخالفت با پیشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نیستیم چرا که دین و قرآن و تفکر توحیدى بیش از هر مکتبى انسانها را به فراگیرى علم و دانش و استفاده از محصول اندیشه و تفکر بشرى فرا مىخواند. آنچه در این جا بر نفى آن تاکید مىشود و نسبت به عواقب وخیم آن هشدار داده مىشود این تفکر شرک آلود است که متاسفانه مبتلایان به آن در جامعه ما کم نیستند.
به هر حال بهترین و نزدیکترین و مطمئنترین راه براى رفع مشکلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زیرا برگزیدن راه خدا علاوه بر این که سعادت ابدى و اخروى ما را تأمین مىکند مشکلات و تنگناهاى زندگى دنیوى را نیز بر طرف مىسازد.
فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا -1- نوح، 10، 11. ?
پس به مردم گفتم: استغفار کنید تا خداى متعال گناهانتان را بیامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتیجه باغها به وجود بیایند و نهرها جارى شوند.
بنابراین قرآن براى رفع کمبودها و گشایش در امور مسلمانان به پیروان خود راه حلهایى پیشنهاد مىکند و کارآیى آن راهها را تضمین نموده است. به علاوه، مسلمانان مىتوانند چنان که بارها آزمودهاند باز نیز بیازمایند.
بى تردید پیروزى انقلاب اسلامى ایران یکى از نمونههاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غیبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه که همه مردم با توکل بر خدا و قطع امید از غیر او خواهان حکومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش که در قرآن مىفرماید ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم، على رغم همه توان رژیم 2500 ساله شاهنشاهى با همه-1- محمد، صلى الله علیه و آله، 7. ? پشتیبانىهاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پیروز گردانید و نیز سنت الهى بر این جارى خواهد بود که تا مردم به خدا روى آورند خدا نیز آنها را یارى خواهد فرمود و آن گاه که خدا را فراموش کنند و به غیر خدا چشم یارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود.
در هر صورت، شکى نیست که قرآن کریم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنیا و آخرت، در پیروى از دستورات حیات بخش آن نهفته است و راه حل مشکلات فردى و اجتماعى را باید در آن جستجو کرد. باید قرآن، این تأمین کننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظیم و تکریم آن کوشید و بدان عمل کرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظیم و تکریم مطرح است که ذیلا بدان اشاره مىکنیم.
تکریم ظاهرى و واقعى قرآن کریم
در مورد احترام به قرآن، بیشتر آنچه که در جوامع اسلامى وجود دارد، مىتوان احترام ظاهرى قرآن نامید. در حالى که قرآن کریم هرگز تنها براى این که با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شویم، نازل نگردیده است. قرآن فقط براى حفظ کردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زیبا نیست. قرآن کتاب زندگى و پیامهاى الهى است که همگان موظفند در زندگى دنیوى خود آنها را به کار بندند، تا در دنیا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندرکاران حکومت در جوامع اسلامى موظفند سیاستهاى کلى نظام را بر اساس رهنمودهاى این کتاب الهى تنظیم و به اجرا در آورند، تا زمینه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهیا گردد و در نتیجه هدف نزول قرآن، که همان تکامل و سعادت انسان در سایه بسط قسط و عدل در روى زمین است، تحقق یابد. متاسفانه بر خلاف این انتظار، آنچه امروزه به عنوان تکریم و تعظیم قرآن کریم شاهد آن هستیم از حد پرداختن به ظواهر روبنایى در نمىگذرد و لزوم محوریت قرآن در زندگى سیاسى اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه در بسیارى از کشورهاى اسلامى موسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعلیم و تعلم قرآن کریم مىپردازند و در جهت فراگیرى روخوانى و حفظ قرائت قرآن به روشهاى مختلف همت مىگمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن کریم هستیم. علوم مختلف قرآن از قبیل تجوید و ترتیل و غیره جایگاه ویژهاى در میان علاقهمندان به قرآن دارد. علاوه بر این امور، قرآن در میان عامه مسلمانان از احترام ویژهاى برخوردار است، به نحوى که دست بى وضو به کلمات و آیات آن نمىگذارند و در هنگام قرائت مودب مىنشینند. بیشتر افراد، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمىکنند. آن را در بهترین جلد و مناسبترین مکانها قرار مىدهند و خلاصه احترامهاى ظاهرى از قبیل در میان عامه مسلمانان امرى رایج مىباشد.
بدیهى است که رعایت امور مذکور به عنوان احترام به این کتاب آسمانى، ارزشى بایسته است که هر قدر بدان پاى بند باشیم، حق احترام این کتاب آسمانى را آن طور که شایسته است ادا نکردهایم و شکر این بزرگترین نعمت خداى متعال را، که نعمت هدایت است، به جاى نیاوردهایم؛ لکن بالاترین نوع احترام و شکر هر نعمت، شناخت حقیقت آن و به کارگیرى آن در جهتى که خدا آن را آفریده است، مىباشد. چنانچه با این نگرش بخواهیم به قرآن بنگریم و آن را احترام و تعظیم کنیم، به نظر مىرسد قرآن کریم جایگاه مطلوبى در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت به آن احترام و تکریم شایسته انجام نمىگیرد. آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن کریم ذکر شد، هر چند ضرورى و لازم است، لکن با انجام این امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمىشود و تکلیف مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى انجام نمىشود. آشنایى با ظواهر قرآن و قرائت آیات الهى و ارج نهادن ظاهرى به این نسخه شفابخش، مقدمه عمل به مضامین و دستورات آن است. حق واقعى قرآن، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سیاسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمىشود.
بدیهى است بوسیدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشک و خواندن آن با آوازى بسیار زیبا، بدون فهم دستورات و راهنمایىهاى پزشک و عمل کردن به آنها هرگز دردى را از بیمار درمان نمىکند. هر عاقلى باور دارد که بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشک حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشک، عمل کردن بدان است نه اداى تکریمهاى ظاهرى نسبت به پزشک و نسخه او.
در باب قرآن نیز باید گفت هر چند اداى احترامهاى ظاهرى نسبت به قرآن کریم از امور پسندیده و از وظایف تک تک مسلمانان است، لکن این کمترین وظیفه مسلمانان در قبال این کتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن کریم و عمل به دستورات حیات بخش آن، به شکر و احترام واقعى نسبت به این نعمت هدایت الهى روى بیاورند و خود را از این ودیعه پر فیض محروم نکنند تا در نتیجه با این نور الهى دنیاى ظلمت زده خویش را روشنى بخشند.
قرآن؛ نور حقیقى
یکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبیه مىکند و مىفرماید: الله نور السماوات والارض؛ خدا نور آسمانها و زمین-1- نور، 35. ? است. این نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمانها و زمین و مخلوقات صورت گرفته است. به برکت عنایت خداوند است که عالم وجود برجاست و فیض وجود، پیوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازیر است و در نتیجه پدیدهها و موجودات به حیات خود ادامه مىدهند.
گاه از کلام خدا نیز به نور تعبیر مىشود؛ زیرا در پرتو نور است که انسان راه را پیدا مىکند و از بیراهه رفتن و سردرگمى نجات مىیابد. از آن جا که بدترین و زیان بارترین گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسیر زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقیقى و واقعى آن است که انسانها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسیر درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همین اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبیر کرده است و مىفرماید: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین؛ به تحقیق از-1- مائده، 15. ? جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهرهگیرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسید. اینک از آن جا که موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه است، از تفسیر و توضیح آیات وارده در این زمینه صرف نظر مىکنیم و به توضیح بیان حضرت على علیهالسلام در این باره مىپردازیم.
حضرت على علیهالسلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پیامبر صلى الله علیه و آله در وصف قرآن کریم مىفرماید:
ثم انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه و سراجا لا یخبو توقده، و بحرا لا یدرک قعره
آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغهایش هرگز خاموش نمىشود و مانند خورشید فروزندهاى که هیچ گاه از فروزش نمىافتد و مثل دریایى که به قعر آن رسیدن براى هیچ کس میسر نیست بر پیامبرش نازل فرمود.
حضرت على علیهالسلام در این خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبیه بسیار زیبا مىخواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به این سرمایه عظیم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بیش از پیش جلب نماید.
ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مىکنند و مىفرمایند:
انزل علیه الکتاب نورا لا تطفا مصابیحه؛ خداوند قرآن را، در حالى که نورى است، بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل فرمود؛ لکن این نور با سایر نورها متفاوت است. این حقیقت (( قرآن کریم)) نورى است که نورافکنهاى آن هرگز به خاموشى نمىگراید و هرگز از تابش نمىافتد. از باب تشبیه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظیم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طریق شبکه برق رسانى به وسیله نورافکنهاى قوى، جادههایى را که به مقصد منتهى مىشود، روشن کرده است و با نصب چراغهاى راهنما بر سر دو راهىها و چند راهىها مسیرى را که به هدف منتهى مىشود از دیگر مسیرها که به بیراهه و سقوط در درههاى هولناک مىانجامد براى کسانى که مىخواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مىکند. قرآن نیز در جامعه دینى و اسلامى و در زندگى جویندگان سعادت و رستگارى چنین نقشى ایفا مىکند، با این تفاوت که چراغهایى که از این منبع نور تغذیه مىنمایند و مسیر سعادت را روشن مىکنند هرگز خاموش نمىشوند در نتیجه راه حق، پیوسته مستقیم و روشن است و قرآن کریم و نورافکنهاى فروزان آن مدام پیروان قرآن را هشدار مىدهند که مواظب باشید از مسیر حق منحرف نشوید.
در فراز دیگرى از همین خطبه مىفرماید: و نورا لیس معه ظلمه؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاریکى دوام نمىیابد؛ زیرا این کتاب آسمانى نورافکنهایى دارد که از آن نور مىگیرند و پیوسته راه هدایت و سعادت رإ؛
روشن مىکنند.
علاوه بر این، ائمه علیهمالسلام که همان مفسرین وحى الهى هستند حکم آن نور افکنها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بیان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقیقت قرآن آشنا مىکنند.
مصابیح و آیینههاى قرآنى
همان طور که مىدانیم طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت این دو ودیعه الهى در مسیر هدایت موحدین، مکمل یکدیگرند که با تمسک به یکى و رها کردن دیگرى هدف از نزول قرآن که همان هدایت انسانهاست تحقق نمىیابد. ائمه علیهمالسلام چراغهایى هستند که از این منبع الهى نور مىگیرند و مسیر زندگى انسانهاى طالب سعادت را روشن مىکنند و علوم قرآن و حقیقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مىتوانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بیراهه تشخیص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمایى کنند. مردم نیز مىباید معارف قرآن را تنها از آنها بگیرند و به کار بندند.
حکمت الهى چنین اقتضا مىکند و سنت خداوند بر این قرار گرفته است که مردم از طریق اهل بیت علیهمالسلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق این منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبین سعادت هم چنان باز نگه داشته است. هر چند معاندان و دنیا پرستان در طول تاریخ در صدد برآمدهاند تا مردم را از نور هدایت الهى که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام تجسم مىیابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مىفرماید هرگز بدین کار موفق نخواهند شد:
یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون .-1- صف، 8. ?
از این جهت حضرت على علیهالسلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمىشود و به خاموشى نمىگراید تشبیه مىکنند.
معارف قرآن چنان عمیق و گسترده است که هر قدر آشنایان به علوم اهل بیت در باب آن بیندیشند در هر گامى به معرفت و نکتهاى تازه دست مىیابند و از آن جا که این کتاب آسمانى نسخهاى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقیقت از آب زلال حقیقت آن بنوشند نه تنها سیراب نمىشوند که تشنهتر مىگردند. از همین روست که مىبینیم اولیاى خدا و عارفان به حقیقت قرآن سعى مىکنند با تلاوت آیات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطیف نمایند و بیش از پیش خویش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پایان الهى قرار دهند. قرآن خورشید فروزندهاى است که معارف آن پایانناپذیر و فروزندگى آن ابدى است؛ زیرا این کتاب آسمانى مانند دریاى عمیقى است که رسیدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام که به (( علم الکتاب)) آگاه هستند و هر کس و هر جامعهاى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى این کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام و الگو قرار دادن سیره و روش آنها ندارد. براى تایید این مطلب تنها به بخشهایى از دو روایت اشاره مىکنیم.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند:
و نحن قنادیل النبوه و مصابیح الرساله و نحن نور الانوار و کلمه الجبار رایه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابیح المشکاه التى فیها نور النور؛ - بحار: ج 26، ص 259. ?
قندیلها و ظروف نبوت و چراغهاى رسالت ماییم؛ یعنى مردم مىباید با راهنمایى ائمه علیهالسلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدایت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاکمیت خدا از طریق ولایت ما تحقق پیدا مىکند. ما هستیم آن پرچم حقى که هر کس از آن پیروى کند نجات پیدا مىکند و هر کس از آن دور بماند سقوط مىکند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنایى و نور در آن قرار دارد ماییم.
شبیه این بیان از امام سجاد علیهالسلام نیز نقل شده است؛ حضرتش مىفرمایند:
ان مثلنا فى کتاب الله کمثل المشکاه و المشکاه فى القندیل فنحن المشکاه فیها مصباح و المصباح محمد علیهالسلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه کانها کوکب درى توقد من شجره مبارکه زیتونه معروفه لا شرقیه و لا غربیه لا منکره و لا دعیه یکاد زیتها یضىء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور یهدى الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شىء علیم بان یهدى من احب الى ولایتنا. - بحار: ج 23، ص 314. ?
حضرت در این بیان، آیه 35 سوره نور را به پیامبر علیهالسلام و اهل بیت و ائمه معصومین علیهالسلام تفسیر کردهاند. حضرتش مىفرمایند مثل ما اهل بیت در قرآن مثل منبعى است که از طریق آن، نور هدایت الهى، راه را بر بندگان روشن مىکند. ما اهل بیت حکم آن آبگینه شفافى را داریم که نور مصباح و چراغ هدایت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مىکنیم. این نور از شجره مبارکهاى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غیر قابل انکار است، سرچشمه مىگیرد. این حقیقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.
امام سجاد علیهالسلام مىفرمایند حقیقت پیامبر و اهل بیت مکرمش حکم چراغ بسیار شفافى را دارند که بدون نیاز به شعلهاى، نور مىدهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدایت کند او را بدان نور ((ولایت اهل بیت علیهالسلام)) هدایت مىکند.
رستگارى پیروان قرآن در قیامت
چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهمیت است و عقل ایجاب مىکند تمام همت خویش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زیرا زندگى این جهانى مقدمه و زمینه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در این عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خویش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمایهاى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پیش فرستاده، این چند روز باقیمانده عمر خویش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با این تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و همیشگى است.
اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهایى است که در این جهان به دست انسان کاشته مىشود و در عالم آخرت، نتیجه و محصول آن آشکار مىگردد. در این عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى یک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بیشترین محصول ممکن را با بهترین کیفیت، از زحمت خویش برداشت خواهد کرد. به همین منوال اگر انسانها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم و معارف و علوم اهل بیت علیهالسلام تنظیم کنند و امور فردى و اجتماعى و سیاسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کریم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنیا، در علم آخرت نیز از نتایج اعمال نیک خود برخوردار خواهند بود و از این که با اعمال شایسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک دیدهاند خوشحال خواهند بود.
حضرت على علیهالسلام مضمون مذکور را با تمثیلى بسیار زیبا بیان مىکنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حیات بخش آن فرا مىخوانند:
فاسئلوا الله به و توجهوا الیه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه و من محل به القرآن یوم القیاه صدق علیه. - نهج اللاغه، خطبه 175. ?
آن حضرت بعد از بیان مطالب گذشته مبنى بر این که قرآن درمان و شفاى بزرگترین دردهاى جامعه است، به مردم توصیه مىکند که با پیروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهید و با عمل به آن به خداوند روى آورید و براى استمداد از انسانهاى دیگر، قرآن را وسیله قرار ندهید. بدانید قرآن شفاعت کنندهاى است که شفاعتش پذیرفته مىشود و گویندهاى است که گفتارش تصدیق مىشود و کسى که قرآن در قیامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذیرفته است و کسى که قرآن او را در روز قیامت تقبیح کند، به زیان او تمام مىشود.
آن گاه حضرت خطر جدایى مردم از قرآن را گوش زد مىکنند، سپس آنها را به پیروى از این کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مىنمایند:
ینادى مناد یوئم القیامه الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غیر حرثه القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربکم واستنصحوه على انفقسکم و اتهموا علیه ارائکم و استغشوا فیه اهوائکم - همان. ?
آن گاه که قیامت بر پا شود و خلایق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خیزند منادى ندا مىدهد و این واقعى را به اهل قیامت خبر مىدهد که هان!اى انسانها بدانید هر انسانى امروز در عاقبت و پایان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتایج و محصول کشته خویش است، مگر کسانى که در دنیا اعتقادات و اعمال و رفتار خویش را بر اساس دستورها و راهنمایىهاى قرآن شکل دادهاند. تنها این افراد هستند که از نتایج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خویش راضى اند و هرگز احساس غبن نمىکنند.
تنبه و بیدار باش
زندگى و حیات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. این زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مىشود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پایان مىپذیرد. انسان در این زمان محدود، پیوسته در حال شدن است و شخصیت او در حال شکلگیرى است. شخصیت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مىگردد. اعمال و رفتار انسان نیز در روز قیامت تجسم پیدا مىکند و هر کس با آثار و نتایج خود دست به گریبان خواهد بود.
نکتهاى که در این جا بدان توجه داده مىشود این است که تا انسان از دنیا نرفته است هر لحظه مىتواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقاید و اعمال و رفتار خویش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنیوى و اخروى تغییر دهد. چه بسیارند انسانهایى که در لحظهاى به خود آمدند و با یک تصمیم و توبه حقیقى، گذشته تاریک خود را به آیندهاى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند؛ لکن باید توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در این جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از این عالم فانى امکان تدارک منتفى است.
اگر انسان در عالم دنیا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بیان حضرت على علیهالسلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهرهمند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنیا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نیست: الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز روز کشت-بحار: ج 32، ص 354. ? و عمل است و محاسبهاى در کار نیست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد. على علیهالسلام که داناى به حقیقت دنیا و آخرت و رابطه میان آنها، و خیرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مىفرماید: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتید، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهید. از کسانى باشید که با عمل به دستورات حیات بخش این کتاب آسمانى، دنیا و آخرت خود را آباد مىسازند. قرآن را الگوى خود قرار دهید تا هرگز زیان نبینید.
رمز موفقیت و نقش قرآن
به نظر مىرسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعملهاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعملهاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمىرسد و هدف مورد نظر محقق نمىشود.
همه ما مىگوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مىشود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیامهاى الهى تسلیم محض باشد. با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مىکند.
قرآن کریم مىفرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون - بقره، 2-5. ?
آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایتگر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مىدارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مىکنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مىآورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسانهایى از هدایت پروردگارشان بهرهمندند و به رستگارى مىرسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مىتواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دستاندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسانهایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مىکنند به نام منافقین یاد مىشود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است.
به هر حال نکتهاى که در این جا بر آن تاکید مىنماییم این است که اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مىباید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.
ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن کریم
قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیهالسلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مىکند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مىکند و از ما مىخواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم.
ما در این جا داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل علیهالسلام را به اختصار یادآور مىشویم. تا در ضمن آن، روحیه خدا محورى را در فرهنگ توحیدى توضیح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن کنیم و در پرتو آن خوانندگان عزیز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماییم.
از قرآن کریم استفاده مىشود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مىداند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیهالسلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سختترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمىخورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مىکند و رخسار گلگونش غمها و غصهها را از یاد پدر مىبرد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مىکند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مىشود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى. راستى شایسته است ایمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسلیم خود را در مقابل خدا با ایمان و مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم محک بزنیم تا فاصله بین خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درک کنیم و در صدد تقویت ایمان و عمل بر مبناى اعتقاد دینى بیش به دست خویش آن هم در بیدارى نه در خواب مىداد ما تاب شنیدنش را نداشتیم چه رسد به این که فرمان و دستور الهى را در قربانى کردن فرزند خود اجرإ؛66 کنیم؛ لکن حضرت ابراهیم علیهالسلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مىآید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مىگذارد:
فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین - صافات، 102 ?
آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مىباید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسانهایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مىکند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مىگوید:
یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین -همان.
?
اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسانهاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریتهاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مىگیرند و اقدام مىکنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مىخواهند و با کمال ادب چنین اظهار مىکنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مىدهم. در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمىکند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مىکند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مىکنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى.
خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیهالسلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مىکند:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین -انعام، 79 ?
من با ایمانى خالص، روى به خدایى آوردهام که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود.
ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیهالسلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایىهاى قرآن تحقق پیدا مىکند.
بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمىکند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مىبخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.