تاریخ نگارش : ششم آبان 1390
مثالهای قرآن
کاظم احمدزاده
واژۀ قرآنی آن "امثال" جمع مَثََل است و "مَثل" به معانی گوناگون زیر آمده است: مانند، شبیه، صفت، گفتاری که میان مردم شایع است و بدان مَثَل میزنند، عبرت، پند و تنبیه از حال گذشتگان.[1]
دراصطلاح عبارت است از کلامی که نسبت به واقعۀ خاصی که اقتضای چنین کلامی را داشته گفته شده سپس در طول زمان در وقایع مشابه آن بکار رفته و شایع شده است، مَثل با این معنا در قرآن کریم یافت نمیشود.[2]
کلید واژه : قرآن، امثال، معارف قرآن، مانند، شبیه، تمثیل
معانی مختلف "مَثل" در قرآن[3]

1. مانند و شبیه:

«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً...»[4]
«کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتابهایى حمل مى‏کند...»
2. حکایت و داستان:

«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون »[5]
«و براى آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند.»
3. عبرت پذیری:

«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرینَ »[6]
«و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.»
4. الگو و نمونه:

الف. الگوی نیکو؛ مانند حضرت عیسی(ع):
«إنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی‏ إِسْرائیلَ »[7]
«مسیح فقط بنده‏اى بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویى براى بنى اسرائیل قرار دادیم.»
ب. الگوی فاسد و بد؛ مانند همسران حضرت نوح و لوط (ع):
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما...»[8]
«خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند...»
5. صفت؛ مانند توصیف بهشت و جهنم:

«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرینَ النَّارُ »[9]
«توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است، میوه آن همیشگى، و سایه‏اش دائمى است این سرانجام کسانى است که پرهیزگارى پیشه کردند و سرانجام کافران، آتش است!»
صورتهای بیان مثل در قرآن

1. واژه "مثل" ضمن آیات صریحا ذکر شده است؛ مانند :
«مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّة...»[10]
2. واژه "مثل" در کنار واژه "ضرب" آمده است؛ مانند :
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاء...»[11]
3. با حرف "ک" تشبیه بیان شده است؛مانند:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهی کاَلحِْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة...»[12]
«سپس دلهاى شما بعد از این [واقعه‏] سخت گردید، همانند سنگ، یا سخت‏تر از آن...»
4. گاهی در آیه کلمه" مثل" و حرف" ک" وجود ندارد ولی از سیاق عبارت و مفهوم
آن وجودِ مثل نمایان است.[13]
«إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِنَا وَ اسْتَکْبرَُواْ عَنهَْا لَا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتىَ‏ یَلِجَ الجَْمَلُ فىِ سَمّ‏ِ الخِْیَاطِ...»[14]
«کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى‏شود و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد!..»
گونههای مثلهای قرآن به لحاظ صراحت و عدم صراحت[15]
1. امثال واضحه (امثال ظاهره): امثالی هستند که به نحوی از انحاء به مثل
بودن آنها با ذکر واژه مثل یا به کار بردن حرف «ک» و غیره تصریح شده
است.
2. امثال غیر واضحه: امثالی هستند که ظاهر عبارت صراحتی بر مثل بودن آنها ندارد
ولی از مفهوم سخن و جان کلام مثل بودن عبارت معلوم میگردد:
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یخَْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَایخَْرُجُ إِلَّا نَکِدًا...» [16]
«سرزمین پاکیزه (و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار مى‏روید امّا سرزمینهاى بد طینت (و شوره‏زار)، جز گیاه ناچیز و بى‏ارزش، از آن نمى‏روید...»
انواع امثال ظاهره

1. تشبیهات تمثیلی:

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُواْ التَّوْرَئةَ ثمُ‏َّ لَمْ یحَْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحَْمِلُ أَسْفَارَا...»[17]
«کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند، مانند دراز گوشى هستند که کتابهایى حمل مى‏کند...»
نکته قابل توجه در مورد تشبیهات تمثیلی آن است که مفاهیم و پیام های موجود در آن از طبیعت وپدیدههایش و نیز قوانین تکوینی موجود در هستی الهام گرفته است در این میان صحبت از حیات انسانی، حیوانی، نباتی و حتی مصنوعات بشری در قالب مثل به میان آمده است حیواناتی همچون عنکبوت، پشه، الاغ، مگس، شتر و...در این گونه آیات تمثیلی مطرح شده است.
2. مثلهای مقایسهای:

مثلهایی است که غالبا در متن مثل عباراتی همچون «هل یستوی» و نظائر آن بکار رفته است.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِیهِ شُرَکاَءُ مُتَشَاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا...»[18]
«خداوند مثالى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است آیا این دو یکسانند؟... »
قرآن با این مثل حال مشرک و موحد را بیان کرده است چرا که مشرک، در فرمان پذیری از دستورهایِ متضاد خدایان متعدد، متحیر است ولی موحد تنها مطیع خدای واحد است و از او دستور میگیرد.
3. مثلهای توصیفی:

«مَّثَلُ الجَْنَّةِ الَّتىِ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنهَْارٌ...مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَ لهَُمْ فِیهَا مِن کلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِِّمْ...»[19]
«توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: در آن نهرهایى... از عسل مصفّاست، و براى آنها در آن از همه انواع میوه‏ها وجود دارد و (از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان...»
4. مثلهای تاریخی:

مثلهای تاریخی مربوط به سرگذشت برخی از اقوام و مللی میشود که نام ایشان و پایان زندگی اسف بارشان در آیات قرآنی گنجانده شده است که به علت ناسپاسی و گناهانی که از ایشان سرزده داستان زندگی ایشان مایه عبرت و
پندپذیری دیگر ملل عالم گشت.
«فَلَمَّا ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ... فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَ مَثَلًا لِّلاَْخِرِینَ »[20]
«امّا هنگامى که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم ...و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.»
فلسفه مثالهای قرآنی

در قرآن مسائل عقلی بسیاری وجود دارد که اکثر مردم قابلیت فهم و جذب آن را پیدا نمیکنند و از سوی دیگر مردم به محسوسات و عینیات عادت کردهاند بدین خاطر، خداوند متعال برخی از مفاهیم بلند عقلی را در قالب مثلها بیان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب ادراک خود دریابند، بنابراین فلسفه مثالهای
قرآن، بیان مسائل بلند و عمیق در افق فکر و فهم مردم است.[21]مانند:
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ ... وَ اللَّهُ بِکلّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ »[22]
«خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از
درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند، و
خداوند به هر چیزى داناست.»
قرآن با ذکر یک مثال زیبا و دقیق چگونگى نور الهى را در این آیه برای عموم مردم بیان کرده است.
انسانها باید مَثَل را پلی برای رسیدن به اوج ممثل قرار دهند زیرا ماندن در محدوده مثل، مانند زندگی کردن بر روی پل است و چون مثل در حقیقت همانند ریسمانی است برای بر آمدن بر قله معرفتِ ممثّل، توقف در حد مثل مانند این است که کوهنوردی، طناب آویخته از قله کوه را در دست بگیرد، ولی بالا نرود.[23]
مومنان و کافران در برابر مثالهای قرآن

برخورد مومنان و کافران در برابر مثالهای قرآنی یکسان نبوده است مخالفین قرآن میگفتند شأن خداوند به گونهای است که نباید به مگس و عنکبوت و مانند آن مثل بزند؛ زیرا اینها موجودات پستی هستند و تناسبی با بزرگی خداوند ندارند.[24]
خدای سبحان درپاسخ به این اشکال ظاهر بینانه می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْىِ أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِى بِهِ کَثِیرًا وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِین» [25]
«خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه، و حتى کمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده‏اند، مى‏دانند که آن، حقیقتى است از طرف پروردگارشان و اما آنها که راه کفر را پیموده‏اند، (این موضوع را بهانه کرده) مى‏گویند: منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟! (آرى،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مى‏کند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد!»
بنابراین، اعتراض کافران به نحوه تمثیل قرآن درست نیست چون تعدد و تنوع معارف، تعدد و تنوع تمثیل است، علاوه بر اینکه حقیر بودن چیزی به ظاهر و کوچکی جثه و اندام آن نیست.[26]
امام صادق (ع) می فرماید:
«خداوند به پشه مثال زده است با اینکه از نظر جسم بسیار کوچک است، ولى ازنظر ساختمان همان دستگاه‏هایى را دارد که بزرگترین حیوانات (خشکى) یعنى فیل دارا است و علاوه بر آن دو عضو دیگر (شاخکها و بالها) در پشه است که فیل فاقد آن است.»[27]
هدف از تمثیل در زبان قرآن

در آیاتی از قرآن، هدف از مثالهای قرآنی بیان شده است:
1. تذکر:

«...وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون»‏[28]
«... و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند)»
2. تفکر:

«...وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏»[29]
«اینها مثالهایى است که براى مردم مى‏زنیم، شاید در آن بیندیشید»
3. ادراک:

«وَ تِلْکَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُون»‏[30]
«اینها مثالهایى است که ما براى مردم مى‏زنیم، و جز دانایان آن را درک
نمى‏کنند.»
از آیات یاد شده نتیجه گرفته میشود که سه مرحله را در تأثیرگذاری مثلها
برانسان می توان شناخت:
اول؛مرحله تذکر و یادآوری است که حقیقت پیام الهی در خاطر مرور میشود.
دوم؛مرحله اندیشه و تفکر است که به موضوع مثل و حکمت آن اندیشیده می
شود.
سوم؛مرحله ادراک است که با تفکر، حقایق شناخته و درک می شود.[31]
پی نوشت ها:
[1] . ابن منظور؛ لسان العرب ماده«مثل»
[2] .سبحانی، جعفر؛ الامثال فی القرآن الکریم، قم، موسسه امام صادق، 1420ق، چاپ اول، ص16
[3] .حکمت، علی اصغر؛ امثال قرآن، تهران، انتشارات بنیاد قرآن، 1361، چاپ اول، ص120
[4] . جمعه/5.
[5] . یس/13.
[6] . زخرف/56.
[7] . زخرف/59.
[8] . تحریم/10.
[9] . رعد/35.
[10] . بقره/261.
[11] . زمر/29.
[12] . بقره/74.
[13] . اسماعیلی، اسماعیل، امثال القرآن، تهران، انتشارات اسوه، 1368، چاپ اول، ص 116
[14] . اعراف/40.
[15] . همان ص 643 ،امثال القرآن ؛سبحانی جعفر، ص33
[16] . اعراف/58.
[17] . جمعه/5.
[18] . زمر/29.
[19] . محمد/15.
[20] . زخرف55-56.
6. مکارم شیرازی، ناصر؛ مثالهای زیبای قرآن، تهیه وتنظیم ابو القاسم علیان نژادی، انتشارات نسل جوان، 1378 ،چاپ اول، ص13
[22] . نور/35.
[23] . جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، چاپ اول، ج2، ص 328.
[24]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، نشر اسراء، 1378چاپ دوم، ج1ص434
[25] . بقره/26.
[26]. همان، ص435
[27]. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ‏انتشارات ناصر خسرو، 1372ش، ج1ص167
[28] . ابراهیم/25.
[29] . حشر/21.
[30] . عنکبوت/43.
[31] . مثالهای زیبای قرآن، ص17