تاریخ نگارش : دوازدهم بهمن 1390
شیعیان چه کسانی هستند؟
حاجیه تقی زاده فانید
شیعیان ما کسانى هستند که در تمام مسائل زندگى مطیع و فرمان بر دستورات ما باشند و ...
کلید واژه : شیعیان
بطور کلى دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکرى (ع ) به سه دوره تقسیم مى گردد: دوره اول 13 سال است که زندگى آن حضرت در مدینه گذشت .دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد.دوره امامت حضرت عسکرى (ع ) با قدرت ظاهرى بنى عباس رو در روى بود. خلفایى که به تقلید هارون در نشان دادن نیروى خود بلند پروازیهایى داشتند.
امام حسن عسکرى علیه السلام همچون پدر بزرگوارش در موقعیّتى حسّاس و خطرناک و بلکه شدیدتر قرار داشت ، چرا که بنا بود آخرین حجّت خداوند متعال و دوازدهمین خلیفه برحقّ رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ، - یعنى مهدى ؛ موعود عجّل اللّه فرجهالشّریف از نسل او به دنیا آید.به همین جهت حکومت وقت ، تمام مأمورین خود را از (زن و مرد) به شکل هاى مختلفى بسیج کرده بود تا تمام حرکات حضرت را کنترل و زیرنظر داشته باشند.چون مرتّب عمر شریف امام عسکرى علیه السلام یا در زندان و یا در بازداشتگاه و تحت نظر مامورین ، سپرى گردید، تمام رفت و آمدهاى حضرت را در کنترل خود داشتند. و بر همین اساس ، کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت نسبت به دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه و سلامه علیهم ، در کُتب تاریخ و احادیث کمتر به چشم مى خورد. ولى براى آن که افکار عمومى خدشه دار نشود، بر اساس سیاست حیله گرانه خلفاء بنى العبّاس ، در موقعیّت هاى خاصّى به طور ریاکارانه حضرت را مورد نوعى احترام قرار مى دادند.
از روایـات ظـاهر مى شود که آن حضرت بیشتر اوقات محبوس و ممنوع ازمـعـاشـرات بـود و پـیـوسته مشغول بود به عبادت چنانچه از روایت بعد ظاهر مى شود. و مـسـعـودى روایـت کـرده کـه حـضـرت امـام عـلى نـقـى عـلیه السلام پنهان مى کرد خودرا از بـسـیارى از شیعیان خود مگر از عدد قلیلى از خواص خود و چون امر منتهى شد به حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از پشت پرده با خواص و غیر خواص تکلم مى فرمود مگردر آن اوقـات کـه سـوار مـى شـد بـراى رفـتـن بـه خـانـه سـلطـان ، و ایـن عـمـل از آن جـنـاب و از پـدر بـزرگـوارش پـیـش از او مقدمه بود براى غیبت حضرت صاحب الزمـانعـلیـه السـلام که شیعه به این مالوف شوند و از غیبت وحشت نکنند و عادت جارى شوددر احتجاب و اختفاء.
در چنین شرایط سخت و خفقانی که برای امام علیه­السلام پیش آورده بودند ایشان همواره به یاد شیعیان و محبین خود بودند و علاوه بر اینکه کار آنها را از طریق افراد قابل اعتماد رتق و فتق می­کردند خود ایشان به طور مستقیم به امور شیعیان نظارت داشتند و به حال ضعیفان و مستمندان از شیعه رسیدگی می­کردند. در یکی از روایاتی که در مورد ایشان در کتاب­های تاریخی یافت می­شود چنین آمده است: یکى از اصحاب و راویان حدیث که به نام ابویعقوب ، اسحاق - فرزند ابان - معروف بود، حکایت می­کند:
در آن دورانى که حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام در زندان معتمد عبّاسى به سر مى برد، به بعضى از دوستان و یارانباوفایش ‍ سفارش مى فرمود تا مقدار معیّنى طعام براى افراد بى بضاعت از خانواده هاىمؤمن ببرند. و در ضمن تصریح مى نمود: متوجّه باشید، هنگامى که وسائل خوراکى رادرب منزل فلانى و فلانى برسانید، من نیز در کنار شما همان جا حاضر خواهم بود.و با این که ممورین حکومتى به طور مرتّب جلوى زندان و اطراف آن حضور داشتند و دائم درگشت و کنترل بودند.همچنین با این که مسئول زندان هم جلوى زندان حاضر بود و دربزندان قفل داشت و در هر پنج روز، یکبار مسئول زندان را تعویض مى کردند تا مبادا راهدوستى و... با افراد زندانى پیدا شود. و نیز با توجّه بر این که جاسوسانى را بهشکل هاى مختلف ، در اطراف گماشته بودند.
با همه این سختگیرى ها، همین که اصحابدستور حضرت را اجراء مى کردند و مقدار طعام سفارش شده را درب منزل شخص فقیر موردنظر مى رساندند، مى دیدند که امام علیه السلام قبل از آن ها جلوى منزل حضور دارد واز آن ها دلجوئى مى نماید. و از این طریق فقراء و شیعیان ، توسّط حضرت امام حسنعسکرى علیه السلام در رفاه و آسایش قرار مى گرفتند. و امام مسلمین - حضرت امامحسن عسکرى علیه السلام به هر نوعى که مى توانست حتّى از داخل زندان هم ، به خانوادههاى بى بضاعت و تهى دست رسیدگى مى نمود.
داستان دیگری از زندگی پر بار امام حسن عسگری در تاریخ نقل شده است که برای ما بسیار آموزنده می­باشد.در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام و نیز درکتاب مرحوم قطب الدّین راوندى - به نقل از دو نفر از راویان حدیث به نام یوسف بنمحمّد و علىّ بن سیّار - آمده است :
شبى از شب ها به محضر مبارک حضرت ابومحمّد،امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدیم .
همچنین والى شهر که علاقه خاصّى نسبت بهحضرت داشت ، به همراه شخصى که دست هاى او را بسته بودند، وارد منزل امام علیهالسلام شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! این شخص را از دکّان صرّاف در حالسرقت و دزدى گرفته ایم .و چون خواستیم او را همانند دیگر دزدان شکنجه و تأدیبکنیم ، اظهار داشت که از شیعیان حضرت علىّ علیه السلام و نیز از شیعیان شما است وما از تعذیب او خوددارى کردیم و نزد شما آمدیم تا ما را راهنمائى و تکلیف ما رانسبت به این شخص روشن بفرمائى .حضرت فرمود: به خداوند پناه مى برم ، او شیعه علىّ علیه السلام نیست ، او براى نجات خود چنین ادّعائى را کرده است .سپس والی آن سارق را از آن جا بُرد و به دو نفر از مأمورین خود دستور داد تا آن سارق راتعذیب و تأدیب نمایند، ولى هر چه شلاّق مى زدند روى زمین مى خورد و به آن سارق اصابت نمىکرد.
بعد از آن ، والى مجدّدا او را نزد امام حسن عسکرى علیه السلام آورد و گفت : یاابن رسول اللّه ! بسیار جاى تعجّب است ، فرمودى که او از شیعیان شما نیست ، اگراز شیعیان شما نباشد پس لابدّ از شیعیان و پیروان شیطان خواهد بود و باید در آتشقهر خداى متعال بسوزد. و سپس افزود: با این اوصاف ، من از این مرد معجزه وکرامتى را مشاهده کردم که بسیار مهمّ خواهد بود، هر چه ماءمورین بر او تازیانه مىزدند بر زمین مى خورد و بر بدن او اصابت نمى کرد و تمام افراد از این جریان درتعجّب و حیرت قرار گرفته اند. در این موقع امام حسن عسکرى علیه السلام به والی خطاب نمود و فرمود: اى بنده خدا! او در ادّعاى خود دروغ مى گوید، او از شیعیان مانیست ، بلکه از محبّین و دوستان ما مى باشد. والى اظهار داشت : از نظر ما فرقی بین شیعه و دوست نمى باشد، لطفا بفرمائید که فرق بین آن ها چیست ؟
حضرت فرمود: همانا شیعیان ما کسانى هستند که در تمام مسائل زندگى مطیع و فرمان بر دستورات ماباشند و سعى دارند بر این که در هیچ موردى معصیت و مخالفت ما را ننمایند.
و هرکه خلاف چنین روشى باشد و اظهار علاقه و محبّت نسبت به ما نماید دوست ما مى باشد،نه شیعه ما.
سپس امام علیه السلام به والى فرمود: تو نیز دروغ بزرگى را ادّعاکردى ، چون که گفتى معجزه دیده ام ؛ و چنانچه این گفتار از روى علم و ایمان باشدمستحقّ عذاب جهنّم مى باشى .
بعد از آن ، حضرت در توضیح فرمایش خود افزود: معجزه مخصوص انبیاء و ما اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد، براى شرافت و فضیلتى که ما بردیگران داریم و نیز براى اثبات واقعیّات و حقایقى که از طرف خداوند متعال به مارسیده است .
در پایان ، امام عسکرى علیه السلام به آن مرد - متّهم به سرقت - خطاب نمود و فرمود: باید شیعه علىّ علیه السلام در تمام امور زندگى ، شیعه و پیرواو - و دیگر اهل بیت رسالت - باشد و ایشان را در هر حال تصدیق نماید؛ و نیز بایدسعى نماید که هیچ گونه تخلّفى با ایشان نداشته باشد و خلاصه آن که در همه امور، خودرا هماهنگ و مطیع ایشان بداند.
علت شهادت آن حضرت را سمى مى دانند که معتمد عباسى در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ازکردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطباى مسیحى و یهودى که در آن زمان کار طبابت رادر بغداد و سامره به عهده داشتند، بویژه در ماموریت هایى که توطئه قتل امامبزرگوارى مانند امام حسن عسکرى (ع ) در میان بود، براى معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهاى ظاهرى هدف دیگرى داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها ازحقیقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکرى (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت . و از هر سوى صداى ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگوارى و تشییع جنازه آن حضرت شدند.
شـیـخ طـوسـى روایـت کـرده از حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام که فرمود: قبر من درسرّ من راى امان است از براى اهل دو جانب از بلاها و عذاب خدا.
بعد از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام به امر خدای متعال امامت خاتم الاوصیاء حضرت ولی عصر آغاز گشت و مراسم تدفین و نماز بر پیکر مبارک پدر خویش را انجام داد و امامت و غیبت صغری حضرت عجج از همان زمان شروع شد. به امید ظهور آن گوهر پر فروغ!
--------------------------
منابع:
منتهی الآمال، شیخ عباس قمی
چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکرى علیه السلام، عبدالله صمدی
چهارده اختر تابناک، احمدی بیرجندی