تاریخ نگارش : بیست و یکم مهر 1391
ایوب پیامبر صبر و شکر
مرضیه علمدار
حضرت ایوب همه ی این اخبار راشنیدو روی ترش نکرد و صبر نمود.او سر به سجده خداوند نهاد و عرض کرد:" ای آفریننده ی روز و شب ، برهنه به دنیا آمدم و برهنه به سوی تو باز می گردم.پروردگارا تو به من عطا کردی و تو باز پس گرفتی به هر چه کنی خوشنودم."
حضرت ایوب پیامبری بود که در زمان حضرت یوسف زندگی می کرد(طبق برخی از روایات )مادرش از دختران حضرت لوط بود که در سرزمین "جابیه" در محلی نزدیک دمشق متولد شده و زندگی میکرد.
حضرت ایوب هفده سال مردم را دعوت به خدا پرستی و توحید و فضیلت نمود اما از قومش که جمعیت زیادی داشتند تعداد بسیار کمی به او ایمان آوردند.
شغل حضرت یعقوب گوسفندداری و دامپروری بود و بیش از همه دارای گله بود.خداوند به زندگیش برکت داده بود و هر چه نعمت خداوند برایش بیشتر میشد او سپاسگزار خداوند بود و شکر نعمتها را بجا می آورد.تا آنکه شیطان به درگاه خداوند به مقام والای ایوب به جهت تقوی و شکر گزاری اعتراض کرد و گفت که زیادی مال و ثروت ونعمت عامل شکر و سپاس ایوب است .اگر نعمتها از او گرفته شود او بجای شکر ،کفران نعمت میکند. خطاب شد تو را بر سلب نعمت های او مختار میکنم تا بدانی عبادت او برای کبریایی من است نه مال و مکنت و جاه. اگر ایوب در فقر وتنگدستی هم باشد باز هم بندگی مرا میکند.
ایوب در معرض امتحان قرار گرفت بدین شکل که دریکی از روزهای ماه محرم،یکی از غلامان ایوب نزدش آمد و گفت جماعتی از اشرارغلامان تو را کشتند و گاوهایی که به آنها سپرده بودی را غارت کردند. هنوز صحبت این غلام تمام نشده بود که غلام دیگری از راه رسید و گفت:ای ایوب آتش عظیمی از آسمان فرود آمد و تمامی شبانان و گوسفندان تو را سوزانید. در همین حین غلام سوم آمد وگفت گروهی از سربازان کلدانی یورش آوردندو شترانت را با خود بردند.مردی دیگر از راه رسید و گفت :آقای من ، امروز تمامی فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند که ناگهان سقف برسر آنها فرود آمد و همه مردند.
حضرت ایوب همه ی این اخبار راشنیدو روی ترش نکرد و صبر نمود.او سر به سجده خداوند نهاد و عرض کرد:" ای آفریننده ی روز و شب ، برهنه به دنیا آمدم و برهنه به سوی تو باز می گردم.پروردگارا تو به من عطا کردی و تو باز پس گرفتی به هر چه کنی خوشنودم."
شیطان که این وضعیت را دید گفت:پروردگارا ،ایوب مال و اولاد را برای سلامتی خودش می خواست.اگر مرا بر جانش مسلط کنی تا به بلایی رنجور و بیمارش کنم دیگر صبر و شکیبایی و شکر و سپاس را از او نخواهی دید.خطاب شد ای شیطان ،غیز از چشم که آثار ما را ببیند و گوش که ندای حق را بشنود و زبان که شکر ما را بگوید و دلش که یاد نا را با خود داشته باشد،تو را بر همه ی اعضایش مسلط کردم تا بدانی ایوب زبان به نا سپاسی نمی گشاید و جز شکر نعمت نگوید.
ابلیس شاد شد و نزد ایوب آمد.او را بیمار کرد وایوب براثر بیماری دچار تب گردید و بدنش از شدت بیماری لاغر ونحیف شد.بیماری و اتوانیش بحدی بود که مردم جابیه از او اظطهارر تنفر و دوری میکردند.انها می گفتند ایوب از گناهکاران است که چنین سرنوشتی پیدا کرده و به این بهانه ایوب و همسرش را از آن سرزمین بیرون کردند.آن دو از شهری به شهر دیگر میرفتندو مردم با مشاهده وضعیت ایوب او را سرزنش کرده و زخم زبان میزدند سر انجام بیرون شهر سایبانی زدند و در همانجا ساکن شدند.
همسر ایوب (رحمه)عهده دار معیشت زندگی شد. او روزها به شهر می رفت و غذا و طعامی تهیه می کردو برای ایوب میآورد.روزی هیچ غذایی نیافت ناامید و پریشان حال کناری ایستاده بود و به حال خود می اندیشید . زنی خوبرو و خوش سیما از آنطرف گذشت وپریشانی و اضطراب رحمه را مشاهده کرد. نزد او رفت وگفت تو گیسوان بلند و زیبایی داری اگر مقداری از آن را بریده و به من بدهی که به موهای خودم بپیوندم،من هم به تو غذا میدهم.رحمه بخشی از موهایش را به زن داد و با غذایی که تهیه کرده بود به سمت شوهرش راه افتاد.
ابلیس نزد ایوب رفت وگفت:شحنه به جرم عمل زشتی که همسرت انجام داده گیسوهای او را بریده و او اکنون با گیسوان بریده نزد تو می اید.ایوب قسم یاد کردرحمه را صد چوب بزند. ایوباز خداوند خواست که او را شفا دهد و نظر عنایت به وی داشته باشد. خداوند دعای او را مستجاب کرد.جبرئیل بر ایوب نازل شد و گفت :ای ایوب خدایت سلام می رساند و میفرماید پایت را به زمین بزن. ایوب اطاعت کرد دو چشمه جاری شد .یکی آبش گرم و دیگری آبش سرد بودبه تعلیم جبرئیل در آب گرم خود راشستشو دادو تمامی جرااحاتش خوب شد.سپس از آب سرد نوشیدو بیماری های درونیش از بین رفت.
ایوب سلامتی خود را باز یافت.او یادش آم د که قسم خورده بود رحمه را تازیانه بزند.جبرئیل به او گفت چون گزارش ابلیس دروغ بوده و همسرت زنی پاکدامن است صد چوب نعناع تهیه کن و یک باراو را بزن.ایوب نیز چنین کرد.پروردگار عالم تمامی نعمتهایی که از ایوب سلب شده بود را دوباره به وی بخشید.
از ایوب پرسیدند:از اینهمه بلا و رنجی که به تو رسید کدامیک سخت تر بود .فرمود :شماتت دشمنان از همه ناگوارتر بود.
و بدینگونه ایوب نمونه کامل بنده ای صابر و شاکر به بشریت معرفی و هدیه شدتا مایه تسلی حال مصیبت دیدگان شود.
1)
لایقی قدردان : متن خیلی جالبی بود .من انرا ذخیره کردم تا بعد پرینت گرفته وبرای کلاس قران ما ببرم
خیلی ممنونم
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.