خودباختگى و توکل بر خدا از منظر قران کریم
 تاریخ نگارش : دوم بهمن 1391
خودباختگى و توکل بر خدا از منظر قران کریم
علیرضا یعقوبی سورکی
منظور از توکل سپردن کارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زیرا «توکل‏» از ماده «وکالت‏» به معنى انتخاب وکیل نمودن و اعتماد بر دیگرى کردن است، بدیهى است هر قدر وکیل توانایى بیشتر و آگاهى فزون‏تر داشته باشد شخص موکل احساس آرامش بیشترى مى‏کند، و از آنجا که علم خدا بى پایان و تواناییش نامحدود است هنگامى که انسان توکل بر او مى‏کند آرامش فوق‏العاده احساس مى‏کند، در برابر مشکلات و حوادث مقاوم مى‏شود، و از دشمنان نیرومند و خطرناک نمى‏هراسد، در سختیها خود را در بن بست نمى‏بیند و پیوسته راه خود را به سوى هدف ادامه مى‏دهد.

 کلید واژه : توکل/ خدا/ خودباختگی / قران
خودباختگى و توکل بر خدا از منظر قران کریم

در بسیارى از آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و سرگذشت انبیاء و اولیاء و صالحان و در کتب علماى اخلاق و ارباب سیر و سلوک روى مساله توکل به عنوان یک فضیلت مهم اخلاقى که بدون آن نمى‏توان به مقام قرب الهى رسید، یاد شده است.

منظور از توکل سپردن کارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زیرا «توکل‏» از ماده «وکالت‏» به معنى انتخاب وکیل نمودن و اعتماد بر دیگرى کردن است، بدیهى است هر قدر وکیل توانایى بیشتر و آگاهى فزون‏تر داشته باشد شخص موکل احساس آرامش بیشترى مى‏کند، و از آنجا که علم خدا بى پایان و تواناییش نامحدود است هنگامى که انسان توکل بر او مى‏کند آرامش فوق‏العاده احساس مى‏کند، در برابر مشکلات و حوادث مقاوم مى‏شود، و از دشمنان نیرومند و خطرناک نمى‏هراسد، در سختیها خود را در بن بست نمى‏بیند و پیوسته راه خود را به سوى هدف ادامه مى‏دهد.

انسانى که بر خدا توکل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمى‏کند بلکه به اتکاى لطف خدا و علم و قدرت بى پایان او خود را پیروز و فاتح مى‏بیند و حتى شکست‏هاى مقطعى او را مایوس نمى‏سازد.

هرگاه توکل به مفهوم صحیح کلمه در جان انسان پیاده شود به یقین امیدآفرین، نیروبخش و باعث تقویت اراده و تحکیم مقاومت و پایمردى است.

مساله توکل در زنگى انبیاى بزرگ الهى درخشش فوق‏العاده‏اى دارد، بررسى آیات قرآنى در این زمینه نشان مى‏دهد که آنها همیشه در برابر مشکلات طاقت فرسا خود را زیر سپر توکل قرار مى‏دادند، و یکى از دلایل مهم پیروزى آنها داشتن همین فضیلت اخلاقى بوده است.

با این اشاره به آیات قرآن بازمى‏گردیم و با توجه به ترتیب تاریخى سرگذشت انبیاء مساله توکل را در زندگى آنان مورد بررسى قرار مى‏دهیم(از نوح(ع) شروع کرده به پیامبر اسلام(ص) پایان مى‏دهیم):

1- و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامى و تذکیرى بآیات الله فعلى الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمة ثم اقضوا الى و لاتنظرون (سوره‏یونس،آیه‏71)

2- انى توکلت على الله ربى و ربکم (سوره‏هود،آیه‏56)

3- ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون (سوره‏ابراهیم، آیه‏37)

4- ...ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب (سوره‏هود، آیه‏88)

5- و قال یا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة و ما اغنى عنکم من الله من شى‏ء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون (یوسف،67)

6- و قال موسى یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین × فقالوا على الله توکلنا ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمین (سوره‏یونس،آیات‏84و85)

7- و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین (سوره‏بقره،آیه‏250)

8- فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (سوره‏توبه، آیه‏129)

9- و ما لنا الانتوکل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذیتمونا و على الله فلیتوکل المتوکلون (سوره‏ابراهیم،آیه‏12)

10- ...و من یتوکل على الله فهو حسبه... (سوره‏طلاق،آیه‏3)

ترجمه

1- سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام که به قوم خود گفت: «اى قوم من! اگر تذکرات من نسبت‏به آیات الهى، بر شما سنگین(و غیر قابل تحمل) است، (هر کار از دستتان ساخته است‏بکنید) من بر خدا توکل کرده‏ام! فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید، سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند(تمام جوانب کارتان را بنگرید) سپس به حیات من خاتمه دهید و (لحظه‏اى) مهلتم ندهید!

2- من، بر «الله‏» که پروردگار من و شماست توکل کرده‏ام!

3- پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى، و در کنار خانه‏اى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات به آنها روزى ده، شاید آنان شکر تو را بجاى آورند!

4- من جز اصلاح - تا آنجا که در توانایى دارم - نمى‏خواهم! و توفیق من جز به(کمک) خداوند نیست. بر او توکل کردم و به سوى او بازمى‏گردم!

5- و(هنگامى که مى‏خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید، بلکه از درهاى متفرق وارد گردید(تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)! و(من با این دستور) نمى‏توانم حادثه‏اى را که از سوى خدا حتمى است از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آن خداست!(براى پیروزى شما) بر او توکل کرده‏ام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند»!

6- موسى گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید، بر او توکل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید»! - گفتند: «تنها بر خدا توکل داریم، پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده!

7- و هنگامى که در برابر «جالوت‏» و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز! و قدمهاى ما را ثابت‏بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!

8- اگر آنها(از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت مى‏کند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کرددم، و او صاحب عرش عظیم است!

9- و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه‏هاى(سعادت) رهبرى کرده است، و ما به طور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد(و دست از رسالت‏خویش برنمى‏داریم) و توکل کنندگان باید فقط بر خدا توکل کنند»!

10- و هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را مى‏کند... .

تفسیر و جمع‏بندى

بازتاب توکل در زندگى پیامبران
در آیات قرآن مجید، به ویژه در تاریخ انبیا، صفت «توکل‏» به عنوان یکى از بارزترین صفات آنها در طول تاریخ مشاهده مى‏شود که همواره در برابر حوادث سخت، مشکلات طاقت فرسا و دشمنان بى رحم اعتمادشان بر خدا و تکیه‏گاهشان ذات پاک او بوده است، و از وابستگى و اعتماد بر ما سوى الله مبرى بوده‏اند.

نخست از نوح(ع) پیامبر بزرگ خدا شروع مى‏کنیم:

در نخستین آیه مورد بحث مى‏خوانیم: هنگامى که نوح(ع) در برابر دشمنان نیرومند و لجوج و متعصب قرار گرفت، با اعتماد به خداوند و توکل بر ذات پاکش در برابر همه آنان مقاومت کرد، قرآن در این زمینه به پیامبر اسلام(ص) مى‏گوید: «سرگذشت نوح(ع) را براى آنها(مسلمانان نخستین که در چنگال دشمنان زورمند گرفتار بودند) بخوان، در آن هنگام که به قوم خود گفت: اى قوم من! هرگاه موقعیت من و یادآورى‏هایم نسبت‏به آیات الهى بر شما سنگین(و غیر قابل تحمل) است، (هر کار از دستتان ساخته است‏بکنید، من ترس ندارم) من بر خدا توکل کرده‏ام، نیروى خود و نیروى معبودهایتان را جمع کنید، سپس چیزى بر شما مخفى نماند و بعد به حیات من پایان دهید و لحظه‏اى مهلتم ندهید(اما بدانید در برابر قدرت خداوند کارى از شما ساخته نیست!)»، (و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامى و تذکیرى بآیات الله فعلى الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمة ثم اقضوا الى و لاتنظرون) (1)

راستى این چه عاملى بود که نوح(ع) را با مؤمنان اندکى که اطراف او بودند، در برابر دشمنان قدرتمند و سرسخت، شجاعت و شهامت مى‏بخشید که این چنین ایستادگى کردند و قدرت آنان را به باد مسخره گرفتند و بى اعتنایى خویش را به نقشه‏ها و افکار و بتهاى آنها نشان دادند، و به این وسیله ضربه‏اى محکم روانى بر آنان وارد ساختند.

آرى این عامل چیزى جز ایمان به خدا و توکل بر ذات پاک او نبود، و عجب اینکه نه تنها اظهار بى اعتنایى نسبت‏به آنها و معبودهایشان کردند بلکه آنان را بر مخالفت تشجیع نموده و به مبارزه طلبیدند، آرى این قدرت نمایى تنها زیبنده متوکلان است!

با توجه به اینکه سوره یونس که این آیه در آن است مکى است، خداوند مى‏خواهد به گروه اندک مسلمانان که در مکه همچون پروانه‏ها گرد شمع وجود پیامبر اسلام(ص) جمع شده بودند و در چنگال دشمنان نیرومند سرسختى قرار داشتند، قوت و قدرت روحى ببخشد و به آنها نشان دهد که از این قدرت‏هاى پوشالى در برابر اراده خدا کارى ساخته نیست.

تعبیر به «شرکائکم‏» ممکن است اشاره به بتها باشد که شریکهاى ساختگى بت‏پرستان براى خدا بودند، و در موارد دیگر قرآن نیز کرارا این تعبیر براى بتها آمده است.

یا اینکه منظور دوستان و بستگان آنها باشد، یعنى تمامى نیروهایتان را بر ضد من بسیج کنید!

دومین آیه از زبان هود پیامبر7 است که بعد از دوران نوح(ع) مى‏زیسته هنگامى که از سوى قوم بت‏پرستش تهدید به مرگ مى‏شود، با صراحت‏به آنها مى‏گوید: «من خدا را گواه مى‏گیرم و شما هم گواه باشید که از همتایانى که براى خدا قرار داده‏اید بیزارم - همه شما براى من نقشه بکشید، و لحظه‏اى مرا مهلت ندهید(اما بدانید کارى از شما ساخته نیست چرا که) - من توکل بر خداوندى کرده‏ام که پروردگار من و شماست‏»! (...قال انى اشهد الله و اشهدوا انى برى‏ء مما تشرکون × من دونه فکیدونى جمیعا ثم لاتنظرون × انى توکلت على الله ربى و ربکم) (2)

جالب اینکه نه تنها به قدرت عظیم مخالفان بت‏پرست و توطئه‏ها و شرارتهاى آنها اعتنا نمى‏کند، بلکه آنها را تحریک به قیام بر ضد خود مى‏نماید، تا به آنان ثابت کند قلب و روح او به جاى دیگرى وابسته است که با توکل بر ذات پاک او کمترین واهمه‏اى از توطئه‏هاى دشمنان ندارد، هر چند قوى و نیرومند و سرسخت و لجوج باشند، و این خود نشان مى‏دهد که توکل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت و شهامت و پایمردى و استقامت مى‏بخشد!

راستى شگفت آور است که انسانى تک و تنها یا با یارانى بسیار اندک، در برابر گروهى عظیم و متعصب و زورمند، این گونه بایستد، و این چنین تهدیدهاى آنها را به باد سخریه بگیرد، آرى این از آثار ایمان و توکل بر خداست!

یکى از مفسران پیشین به نام «زجاج‏» مى‏گوید: این آیه از مهمترین آیات مربوط به پیامبران است که پیامبرى تنها در برابر امتى عظیم از مخالفان بایستد و این چنین با آنها سخن بگوید، شبیه همین تعبیر را در داستان نوح(ع) و جریان پیامبر اسلام‏7 نیز خواندیم.

شایان توجه اینکه در ادامه این آیه، هود(ع) در مقام استدلال براى کار خود مى‏گوید: نه تنها شما، «هیچ جنبنده‏اى در جهان نیست مگر اینکه در قبضه قدرت و فرمان خداست‏»! (ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها) (3)

سپس مى‏افزاید: او قدرتمندى نیست که قدرتش موجب خودکامگى باشد بلکه «پروردگار من همواره بر صراط مستقیم است‏»! (ان ربى على صراط مستقیم)

بنابراین من بر کسى تکیه کرده‏ام که قدرتش بى پایان و کارهایش عین صواب و عدالت است.

در سومین آیه اشاره به گوشه‏اى از سرگذشت ابراهیم(ع) و توکل او بر خدا در یکى از مشکل‏ترین ساعات زندگانیش مى‏کند، و مى‏فرماید: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى در کنار خانه‏اى که حرم توست(به فرمان تو و با توکل بر تو) ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند، اکنون تو دلهاى مردم را متوجه آنها کن و از ثمرات به آنها روزى ده، تا شکر تو را بجا آورند»، (ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون) (4)

آیا اگر ایمانى همچون کوه، و دلى همچون دریا، و توکلى در سطح بسیار بالا نباشد، ممکن است انسان همسر و فرزند دلبند شیرخواره‏اش را در سرزمینى خشک و سوزان و بى آب و علف - تنها براى امتثال فرمان خدا - رها کند، و از آنجا به وطن خویش بازگردد؟!

این جریان یادآور جریان دیگرى در زندگى ابراهیم(ع) است در آن هنگام که بت‏پرستان لجوج و متعصب و خشمگین او را به خاطر در هم شکستن بتهایشان به محاکمه کشیده بودند و ابراهیم در یک قدمى مرگ قرار داشت، با این حال معبودهایشان را به سخریه مى‏کشید و با دلایل محکم، منطق خرافى آنها را در زمینه بت‏پرستى در هم مى‏کوبید. (5)

چهارمین آیه اشاره به ماجراى شعیب(ع) مى‏کند که مدتى بعد از هود، و کمى قبل از موسى مى‏زیسته که او هم در مقابل سرسختى قوم مشرک و بت‏پرست و تهدیدات آنها مى‏گوید: «من(با این برنامه‏هاى الهى) چیزى جز اصلاح تا آنجا که در قدرت دارم، نمى‏خواهم، و توفیق من تنها از خداست، فقط بر او توکل کرده‏ام و به سوى او بازمى‏گردم‏»، (...ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب) (6)

آرى من با داشتن ایمان به خدا و توکل بر ذات پاک او از چیزى نمى‏ترسم و با قدرت راه خود را ادامه مى‏دهم.

قابل توجه اینکه: شعیب(ع) براى دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد آن زمان بر سه اصل تکیه مى‏کند: نخست فراهم شدن مقدمات از سوى پروردگار که با کلمه «توفیق‏» به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نیرومند براى شروع به کار که با «توکل‏» به پروردگار حاصل مى‏شود، و سپس دارا بودن انگیزه‏اى صحیح و سازنده که با «الیه انیب‏» (به سوى او بازمى‏گردم و همه کارهایم براى خداست) به آن اشاره مى‏کند.

در پنجمین آیه سخن از یعقوب که جد والاى بنى اسرائیل است‏به میان آمده، آن زمان که در تنگناى شدیدى قرار گرفته بود از یکسو فرزند عزیزش یوسف(ع) را از دست داده، و از سوى دیگر قحطى شدید در کنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، و به حکم اجبار، فرزند دلبند دیگرش بنیامین را به دست‏برادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا براى به دست آوردن آذوقه بار دیگر به سرزمین «مصر»بروند و از «عزیز مصر» کمک بطلبند، در اینجا بود که یعقوب سفارشى به این مضمون به فرزندان خود کرد: «فرزندان من!(به مصر که مى‏روید) همه شما از یک دروازه وارد نشوید، بلکه از درهاى متفرق وارد شوید(مبادا ورود یک جمعیت غیر بومى در مصر حساسیت مردم را برانگیزد و به آنها آسیبى برسانند)»! (و قال یا بنى لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة...) (7)

سپس افزود: «من با این دستور نمى‏توانم حادثه‏اى را که از سوى خدا مقرر شده است از شما برطرف سازم، حکم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توکل کردم، و همه توکل کنندگان باید بر او توکل کنند(و از او استمداد نمایند)»، (...و ما اغنى عنکم من الله من شى‏ء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون) (8)

به این ترتیب یعقوب دستورهاى لازم را براى پیشگیرى از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولى تاکید کرد که من با این دستورها نمى‏توانم جلو هر 2حادثه‏اى را بگیرم و در برابر همه مشکلات تدبیرى بیندیشم، بلکه ما باید آنچه در توان داریم انجام دهیم و در بقیه بر خدا توکل کنیم و همه باید بر او توکل کنند.

در واقع یعقوب با این سخن هم توصیه به توکل مى‏کند و هم دلیل آن را ذکر مى‏نماید، مى‏گوید: چون همه چیز به فرمان خداست، پس باید بر او توکل کرد، چرا که در برابر اراده خدا از دیگرى کارى ساخته نیست.

روشن است که منظور از «حکم‏» در اینجا «حکم تکوینى‏» پروردگار در عالم آفرینش است که بازگشت‏به عالم اسباب مى‏کند و ناظر به حکم تشریعى نیست(دقت کنید).

در ششمین آیه نوبت‏به ماجراى موسى(ع) و بنى اسرائیل مى‏رسد در آن هنگام که موسى(ع) دعوت خویش را آشکار کرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولى با این همه تنها گروهى از بنى اسرائیل به او ایمان آوردند، در حالى که آنها نیز از فرعون و اطرافیانش بیمناک بودند، مبادا آسیبى به آنها برسانند و مورد شکنجه واقع شوند، زیرا هنگامى که فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ایمان به موسى(ع) تحت‏سخت‏ترین شکنجه‏ها قرار مى‏دهد، پیداست‏با دیگران چه خواهد کرد، به همین دلیل موسى بن عمران براى اینکه آرامشى به آنها ببخشد و از وحشت رهایى یابند، دستور توکل را به آنها داد و فرمود: «اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید و تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید»، (و قال موسى یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین) (9)

یعنى تنها در سایه توکل بر خداست که مى‏توانید با چنین حاکم نیرومند بى رحم خطرناکى مبارزه کنید، و از شر او در امان بمانید.

بدیهى است موسى(ع) خود در این امر پیشگام بود، و اگر مقام توکل را نداشت چگونه ممکن بود یک مرد چوپان با نداشتن هیچ گونه قدرت ظاهرى به جنگ یکى از بزرگترین قدرتهاى نظامى و سیاسى زمان خود برود؟!

آن گروه از مؤمنان دعوت موسى(ع) را لبیک گفتند و در پاسخ او چنین بیان داشتند: «ما تنها بر خدا توکل داریم‏»! (فقالوا على الله توکلنا...) (10)

سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض گردند: «پروردگارا! ما را مورد شکنجه این گروه ستمگر قرار نده‏»! (...ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمین) (11)

«و ما را به رحمتت از چنگال گروه کافران رهایى بخش‏»، (و نجنا برحمتک من القوم الکافرین) (12)

منظور از «فتنه‏» در آیه اخیر، شکنجه است که در بعضى از آیات قرآن به خصوص در سوره «بروج‏» در مورد اصحاب «اخدود» آمده است، و در آیه‏83 که قبل از آیه مورد بحث آمده است، نیز به آن اشاره شده.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن یا منحرف ساختن از دین و ایمان باشد، چرا که اگر فرعونیان بر مؤمنان سلطه پیدا مى‏کردند آن را دلیل بر حقانیت‏خود پنداشته و در طریق انحراف ثابت قدم‏تر مى‏شدند.

در هفتمین آیه نوبت‏به زمانهاى بعد از موسى(ع) مى‏رسد، در آن زمان که بنى‏اسرائیل زیر سیطره سلطان جبارى به نام «جالوت‏» قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پیامبر زمان خود «اشموئیل‏» آمده، از او تقاضا کردند که فرمانده‏اى لایق براى آنها تعیین کند، تا براى به دست آوردن سرزمین خود با جالوت بجنگند، اشموئیل، طالوت را که جوان نیرومند و آگاه و از هر نظر لایقى بود براى این امر برگزید، بنى‏اسرائیل نخست زیر بار نمى‏رفتند، سپس با تمهیداتى از ناحیه آن پیامبر، فرماندهى او را پذیرفتند.

طالوت پس از آزمایشهاى متعددى افرادى را که آمادگى بیشترى براى جهاد داشتند گزینش کرد و به میدان نبرد آورد.

آیه مورد بحث از لحظاتى سخن مى‏گوید که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند لشکر نیرومند جالوت و لشکر ظاهرا ضعیف طالوت، مى‏فرماید: «هنگامى که در برابر جالوت(ستمگر و سپاهیانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر قوم کافر پیروز گردان‏»، (و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین) (13)

درست است که نفرات طالوت در برابر لشکر جالوت اندک بودند و ساز و برگ جنگى قابل ملاحظه‏اى نیز در اختیار نداشتند، ولى چیزى که این عدم توازن را به نفع مظلومان بنى اسرائیل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پیروز شدند، همان ایمان و توکل آنها بر خدا و تکیه بر صبر و استقامت و تقاضاى نصرت از پیشگاه حق بود.

به همین دلیل در آیه بعد مى‏فرماید: «فهزموهم باذن الله; آنها به فرمان خدا سپاه جالوت را در هم شکستند و به هزیمت واداشتند»!

بدیهى است صبر و استقامت‏سبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پیروزى است و به همین دلیل آنها این امور سه‏گانه را به ترتیب در دعاى خود ذکر کردند و روح همه اینها ایمان و توکل بر خداست.

در هشتمین آیه سخن از پیامبر اسلام(ص) و مقام توکل اوست، در آن هنگام که در برابر مشکلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعلیم داد چگونه بر مشکلات پیروز گردد، مى‏فرماید: «اگر آنها(کافران) از حق روى بگردانند(نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت مى‏کند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کردم، او پروردگار عرش عظیم است‏»، (فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم) (14)

این آیه به خوبى نشان مى‏دهد که انسان هر قدر تنها باشد اگر توکل بر خدا داشته باشد، مشکلى ندارد، چرا که خدا رب عرش عظیم و داراى قدرت بى نظیر است، قدرتى که قدرت‏هاى ناچیز بندگان در مقابل آن اثرى ندارد، جایى که عرش و عالم بالا با آن همه عظمتى که دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممکن است‏بندگان متوکل را در برابر مشکلات و دشمنان تنها بگذارد؟!

شایان توجه اینکه بعضى معتقدند این آیه که آخرین سوره توبه است و آیه قبل از آن آخرین آیاتى است که بر پیامبر(ص) نازل شده است، و جالب اینکه آیاتى که در آغاز بعثت نازل شد نیز همین حال و هوا را دارد و نشان مى‏دهد که سرمایه اصلى آن حضرت در آن زمان نیز توکل بر خدا بود، در آیه 38 سوره زمر که مربوط به آن زمانهاست مى‏خوانیم: «...قل حسبى الله علیه یتوکل المتوکلون; بگو: خداوند مرا کافى است و متوکلان باید بر او توکل کنند»!

به این ترتیب پیامبر اکرم(ص) در آغاز و پایان کار و در همه حال، در زیر چتر توکل قرار داشت، و همین امر عامل استقامت و پایمردى و پیروزى او بود.

در نهمین آیه سخن از تمام پیامبران پیشین به میان آمده است، از زمان نوح(ع) تا پیامبرانى که بعد از او بودند، مى‏گوید: «هنگامى که پیامبران با مخالفت قوم خود روبه رو شدند(و خود را تنها دیدند گفتند:) چرا ما بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راههاى سعادت رهبرى کرده و ما به یقین در برابر آزارهاى شما شکیبایى خواهیم کرد(و با این تهدیدها و آزارها دست از رسالت‏خویش برنمى‏داریم) و توکل کنندگان باید فقط بر او توکل کنند»! (و ما لنا الانتوکل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذیتمونا و على الله فلیتوکل المتوکلون) (15)

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که توسل به ابزار توکل بر خدا در برابر انبوه مشکلات طاقت‏فرسا کار همه انبیا در طول تاریخ بوده است و در واقع آنها با نیروى توکل بر انبوه دشمنان سرسخت پیروز مى‏شدند، و از اینجا نقش توکل در زندگى انسانها به خصوص رهبران و پیشوایان آشکار مى‏شود.

در واقع آنچه به پیامبران قدرت مى‏بخشید که با نداشتن «عده‏» و «عده‏» در برابر قدرتمندترین حکومت‏هاى بیدادگر عصر خود بایستند، و مرعوب تهدیدهاى آنها نشوند همین توکل بر خدا بود که «ماسوى الله‏» را در نظر آنها کوچک و بى ارزش مى‏ساخت.

شایان توجه است که در آیه قبل(آیه 11 سوره ابراهیم) مى‏خوانیم: «و على الله فلیتوکل المؤمنون‏» و در آیه مورد بحث مى‏خوانیم: «و على الله فلیتوکل المتوکلون‏».

از انضمام این دو آیه به یکدیگر استفاده مى‏شود که مؤمنان واقعى همان متوکلانند ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که توکل زاییده معرفت و هدایت الهى است همان گونه که صبر و شکیبایى در برابر آزارهاى دشمنان زاییده توکل است(دقت کنید).

در دهمین آیه با ذکر نتیجه روشنى براى توکل بر خدا همگان را تشویق به این امر مى‏کند، و وعده نجات و پیروزى به آنها مى‏دهد، مى‏فرماید: «هر کس بر خدا توکل کند خدا کار او را به سامان مى‏برد، خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند، و براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است‏»، (و من یتوکل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شى‏ء قدرا) (16)

در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوکلان داده که مشکلات آنها را حل کند.

سپس به ذکر دلیل آن پرداخته، مى‏فرماید: «زیرا خداوند بر هر چیز تواناست‏» بدیهى است چنین کسى مى‏تواند به تمام وعده‏هاى خود جامه عمل بپوشاند و مشکلات را هر قدر سنگین و سخت‏باشد با اراده و فرمان خود بگشاید.

جمله قد جعل الله لکل شى‏ء قدرا ممکن است پاسخ به این سؤال باشد که چرا گاهى نهایت توکل را بر ذات پاک او داریم ولى پیروزیها به تاخیر مى‏افتد؟

قرآن به این سؤال چنین پاسخ مى‏گوید: «شما از مصالح امور آگاه نیستید هر چیز حسابى دارد، و هر کار زمانى را مى‏طلبد، و هر پدیده‏اى در ظرف ویژه خود مطلوب است‏به همین دلیل به مقتضاى «الامور مرهونة باوقاتها» گاه مصلحت در این است که نتیجه به تاخیر افتد، بنابراین شتابزدگى و عجله در این گونه امور روا نیست.

شبیه همین معنى در آیه 160 سوره آل عمران آمده است که پیروزى و شکست را از سوى خدا مى‏شمرد و مى‏گوید توکل بر خدا راه وصول مؤمنان به پیروزى است: «ان ینصرکم الله فلاغالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالذى ینصرکم من بعده و على الله فلیتوکل المؤمنون; اگر خداوند شما را یارى کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد، و اگر دست از یارى شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یارى کند؟! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند»!

نتیجه نهایى
آیات بالا که در آن از قدیمترین انبیاى الهى شروع مى‏شود و به پیامبر اسلام(ص) ختم مى‏گردد بازتاب مساله توکل را در زندگى انسانها و جهاد پیامبران و پیروزى بر مشکلات از جهات مختلف روشن مى‏سازد و نشان مى‏دهد تا چه حد این فضیلت اخلاقى کارساز و نقطه مقابل آن یعنى عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مایه سقوط فرد و جامع است!

«توکل‏» در احادیث اسلامى
در روایات اسلامى اهمیت فوق العاده‏اى به این ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا که آثار و برکاتى براى آن بیان گردیده که براى کمتر صفتى مى‏توان یافت، روایات زیر را که از میان آنها گلچین کرده‏ایم و دقایق لطیفى که در آن است نمونه خوبى براى این مقصود محسوب مى‏شود:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: «من سره ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على الله; کسى که دوست دارد قوى‏ترین مردم باشد بر خدا توکل کند»! (17)

2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(ع) آمده است: «فى التوکل حقیقة الایقان; قیقت‏یقین در توکل است‏»! (18)

3- در حدیث پرمعناى دیگرى در داستان ابراهیم(ع) در تفسیر على بن ابراهیم مى‏خوانیم: هنگامى که ابراهیم(ع) را در منجنیق گذاشتند عمویش آزر آمد و یک سیلى محکم به صورت او زد و گفت: از مذهب توحیدیت‏بازگرد!(ابراهیم اعتنایى به او نکرد) در این هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنیا فرستاد تا نظاره‏گر این صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهیم(ع) را کردند، از جمله زمین گفت: «پروردگارا! بر پشت من بنده موحدى جز او نیست و هم اکنون در کام آتش فرومى‏رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشکلش را حل مى‏کنم، جبرئیل در منجنیق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهیم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟ ابراهیم گفت: «به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!» در اینجا بود که جبرئیل انگشترى به او داد که این جمله‏ها(که در واقع دستور نجات بود) بر روى آن نوشته شده بود: لا اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى الله، اسندت امرى الى الله، و فوضت امرى الى الله!(این جمله‏ها که مفهوم واقعیش همان توکل همه جانبه بر خدا بود، کار خود را کرد، و هنگامى که ابراهیم(ع) به میان آتش پرتاب شد به تعبیر روایت: «اوحى الله الى النار کونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهیم من البرد حتى قال: و سلاما على ابراهیم; در این هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد که سرد شو! آتش آن چنان سرد شد که دندانهاى ابراهیم به هم مى‏خورد، سپس خطاب آمد و سلاما على ابراهیم سرد و سالم باش براى ابراهیم (در این هنگام آتش به محیطى آرام‏بخش مبدل گشت) و جبرئیل در کنار ابراهیم قرار گرفت و با او به گفتگو نشست‏».

نمرود از فراز جایگاه خود چنین گفت: «من اتخذ الها فلیتخذ مثل اله ابراهیم; اگر کسى مى‏خواهد معبودى براى خود برگزیند همانند معبود ابراهیم(ع) را انتخاب کند»! (19)

آرى توکل بر خداست که آتش‏ها را به گلستان مبدل مى‏کند، توکلى همچون توکل ابراهیم که حتى از دست زدن به دامان جبرئیل احساس دورى از خدا مى‏کند و معتقد است‏باید آب را از سرچشمه گرفت تا صاف‏تر و زلال‏تر باشد!

4- امام صادق(ع) در تعبیر دیگرى مى‏فرماید: «ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطناه; توانگرى و عزت پیوسته در حرکتند هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى‏کنند». (20)

یعنى قلبى که کانون توکل بر خداست هم احساس بى نیازى از ماسوى الله مى‏کند و هم احساس عزت و قدرت، چرا که تکیه بر قدرتى کرده که بالاتر از همه چیز است، تکیه‏گاهى بى نیاز از همه کس و همه چیز و قدرتى شکست ناپذیر.

5- در حدیث دیگرى همین معنى با تعبیر لطیف دیگر از امام باقر(ع) نقل شده است، فرمود: «من توکل على الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم; هر کسى که توکل بر خدا کند مغلوب نمى‏شود و کسى که به دامن لطف خداوند چنگ بزند شکست نمى‏خورد». (21)

6- در حدیث دیگرى از امام على بن ابى طالب آمده است که فرمود: «من توکل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب; کسى که بر خدا توکل کند مشکلات در برابر او خاضع، و اسباب براى او سهل و آسان مى‏گردد». (22)

چگونه چنین چیزى نباشد در حالى که «مسبب الاسباب‏» ذات پاک خداست و همه چیز سر بر فرمان او دارد.

7- در حدیث دیگرى از همان حضرت به این نکته اشاره شده است که توکل نه تنها در عوامل برونى اثر مى‏گذارد که در درون انسان نیز مؤثر است و او را از چنگال وسوسه‏ها و شبهات نجات مى‏دهد، فرمود: «من توکل على الله اضائت له الشبهات; کسى که توکل بر خدا کند شبهات براى او روشن مى‏شود». (23)

8- باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنین نقل شده: «یا ایها الناس توکلوا على الله و اتقوا به فانه یکفى ممن سواه; اى مردم توکل بر خدا کنید و به او اعتماد داشته باشید چرا که انسان را از غیر خود بى نیاز مى‏کند». (24)

9- جابر بن یزید جعفى مى‏گوید هیجده سال در خدمت امام باقر(ع) بودم هنگامى که مى‏خواستم از محضرش خارج شوم با او وداع کردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرمایید، فرمود: اى جابر! بعد از هیجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مى‏کنى؟ عرض کردم: «نعم انکم بحر لاینزف و لایبلغ قعره; آرى شما اقیانوس بى پایانى هستید که هیچ کس به قعر آن نمى‏رسد».

امام(ع) فرمود: به شیعیانم سلام برسان و بگو میان ما و خداوند متعال خویشاوندى نیست و تنها وسیله تقرب به او اطاعت است... «یا جابر من هذا الذى سئل الله فلم یعطه؟ او توکل علیه و لم یکفه؟ او وثق به فلم ینجه؟; چه کسى از خدا(از روى ایمان و اخلاص) چیزى خواسته است که به او نداده؟ یا توکل بر او کرده و کفایت امر او ننموده؟ یا به او اعتماد کرده، و او را رهایى نبخشیده است‏»؟ (25)

در این حدیث توکل بر خدا، اعتماد بر ذات پاک او، و دعا، به عنوان سه وسیله نجات و پیروزى ذکر شده است.

آرى چنین کسى آب را از سرچشمه گرفته و نیازى به این و آن ندارد.

10- این بحث را با حدیثى از لقمان حکیم پایان مى‏دهیم هر چند سخن در باره اهمیت توکل و اثرات آن در زندگى مادى و معنوى انسانها بسیار فراتر از اینهاست، او به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود: «یا بنى! توکل على الله ثم سل فى الناس، من ذا الذى توکل على الله فلم یکفه؟!; فرزندم! بر خدا توکل کن سپس از مردم بپرس آیا کسى هست که توکل به خدا کرده باشد و خداوند او را بى نیاز نکند و مشکل او را حل نکرده باشد»؟! (26)

شکوه و عظمت این فضیلت‏بزرگ انسانى یعنى توکل بر خدا در احادیث‏بالا به قدرى آشکار است که ما را از هرگونه توضیح بیشترى بى نیاز مى‏سازد، و به عکس از دست دادن توکل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به دیگران صفت رذیله‏اى است که انسان را از اوج عزت و افتخار و قدرت و استقلال به پایین مى‏کشد، و از او فرد ضعیف و ناتوانى مى‏سازد که قادر بر هیچ کار مهمى نیست.

بعد از بیان اهمیت توکل در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى در اینجا به سراغ تحلیل‏هایى مى‏رویم که ابعاد مختلف این بحث را روشن مى‏سازد:

1- حقیقت توکل
همان گونه که در آغاز بحث گفته شد توکل از ماده وکالت‏به معنى سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنى که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکى بعد از دیگرى با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون است‏به خدا واگذارد و از الطاف جلیه و خفیه او مدد بطلبد!

یکى از علماى معروف اخلاق در تفسیر توکل مى‏گوید: «توکل منزلى از منزلگاههاى دین و مقامى از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقربین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!»

دلیل بر پیچیدگى مفهوم آن این است که توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شرک است، و از سوى دیگر بى اعتنایى به اسباب و جدایى کامل از آنها نیز نفى سنت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده‏».

سپس مى‏افزاید: «حقیقت توکلى که در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوى الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت‏خود اصل اساسى نشمرد».

و در ادامه این سخن مى‏افزاید: «مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کرده‏اند ترک فعالیت‏هاى جسمانى و تدبیر عقلانى نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامى حرام، چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههایى که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حرام... ولى با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند». (27)

در «المحجة البیضاء» در بحث‏حقیقت توکل چنین مى‏خوانیم: «توکل از درهاى ایمان است، و تمام ابواب ایمان داراى سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توکل است، سپس به شرح علمى که ریشه توکل را تشکیل مى‏دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح مى‏کند، و بعد از بیانات طولانى به حقیقت توکل مى‏رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر مى‏نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونى پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانى برمى‏شمرد.

کوتاه سخن اینکه: توکل مفهوم بسیار ظریف و دقیقى دارد که در عین توجه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگى به شرک بازمى‏دارد.

انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادى براى پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکى به لطف پروردگار و قدرت بى پایان او باشد، و پیروزى را از او بداند نه غیر او.

در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مى‏خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: «ما التوکل على الله عز و جل; توکل بر خداوند بزرگ چیست؟» عرض کرد: «العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطى و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق; حقیقت توکل علم و آگاهى به این است که مخلوق نمى‏تواند زیانى برساند و نه سودى، و نه چیزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یاس از خلق است(یعنى همه چیز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)».

سپس فرمود: «فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى الله و لم یرج و لم‏یخف سوى الله، و لم یطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوکل; هنگامى که بنده خدا چنین باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى‏دهد و امید و ترسى جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمى‏بندد، این است‏حقیقت توکل‏»! (28)

در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: «لاتخاف سواه; توکل این است که از غیر خدا نترسى‏». (29)

از این تعبیرات به خوبى استفاده مى‏شود که روح توکل انقطاع الى الله یعنى بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که داراى این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است.

در عین حال در روایات اسلامى شدیدا این معنى نفى شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادى باشد. در حدیث معروفى مى‏خوانیم: مرد عربى در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت على الله!» پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل; شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن‏»! (با توکل زانوى اشتر ببند). (30)

در حدیث دیگرى همین معنى به صورت دیگرى آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پایبند بزن و توکل کن‏». (31)

روى همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتى که نشان مى‏دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادى استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتى با توکل ندارد، در یک جا مى‏فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم...; هر نیرویى را در اختیار دارید براى مقابله آماده کنید و از اسبهاى ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»! (32)

قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ مى‏فرماید: «...ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم...; (حتى هنگامى که گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمین نگذارند». (33)

به این ترتیب حتى در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد.

شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامى که مى‏خواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «توکلت على الله‏» حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن از یک سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى دیگر شبانه به طور مخفى از مکه بیرون آمد و از سوى سوم به جاى اینکه به طرف شمال یعنى به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالى که مرتبا از بیراهه مى‏رفت، شبها حرکت مى‏نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدینه رسید.

بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهرى لحظه‏اى غفلت کند.

اصولا مشیت‏خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم براى رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شى‏ء سببا; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت‏براى هر چیزى سببى قرار داده است‏». (34)

بنابراین بى اعتنایى به عالم اسباب نه تنها توکل نیست‏بلکه به معنى بى اعتنایى به سنت‏هاى الهى است، و این با روح توکل سازگار نیست.

این سخن را با حدیثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پایان مى‏دهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسى(ع) بیمار شده بود، بنى اسرائیل به عیادت او رفتند و بیمارى او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنى بهبودى خواهى یافت، موسى(ع) گفت: من از هیچ دارویى بهره نمى‏گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بیماریش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى این بیمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا مى‏کنیم و بهبودى مى‏یابیم، باز موسى(ع) گفت: من از دارو استفاده نمى‏کنم! ولى بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «و عزتى و جلالى لاابراتک حتى تتداوى بما ذکروه لک; به عزت و جلالم سوگند که بهبودى به تو نمى‏دهم مگر اینکه از دارویى که به تو گفته‏اند استفاده کنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودى یافت، در این هنگام در دل موسى(ع) وسوسه‏اى پیدا شد(شاید وسوسه‏اش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایى نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اردت ان تبطل حکمتى بتوکلک على، فمن اودع العقاقیر منافع الاشیاء غیرى; تو مى‏خواهى با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنى؟! مگر منافع داروها را کسى جز من در آنها قرار داده است‏»؟! (35)

این حدیث‏به روشنى حقیقت توکل را بازگو مى‏کند.

و اگر مى‏بینیم ابراهیم خلیل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نیازى مى‏کند و دست‏به دامن آنها نمى‏شود با مساله بهره‏گیرى از عالم اسباب که در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(ع) مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلکه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبیعى بود و ابراهیم(ع) راضى نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزى بخواهد(دقت کنید).

2- آثار و پیامدهاى توکل
از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار مى‏کنند، همان خداوندى که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندى که همه مشکلات براى او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتى که در آنها به وجود مى‏آید مساله اعتماد به نفس و ایستادگى و مقاومت در برابر مشکلات است.

اگر کسى خود را در میدانى در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوى باشد به زودى روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست مى‏دهد، ولى اگر احساس کند لشکر نیرومندى شت‏سر اوست احساس توانایى و قدرت مى‏کند، هر چند خودش ضعیف باشد.

در احادیث اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است، در حدیث‏حرز مانندى از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم: «کیف اخاف و انت املى و کیف اضام و انت متکلى; چگونه بترسم در حالى که تو امید منى، و چگونه مقهور شوم در حالى که تو تکیه‏گاه من مى‏باشى‏»! (36)

در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) آمده است: «من توکل على الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم; کسى که بر خدا توکل کند مغلوب نمى‏شود، و کسى که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمى‏خورد»! (37)

آرى کسى که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بى نیازى و عزت مى‏کند همان‏گونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم: «ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا; غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار مى‏دهند»! (38)

افزون بر اینها توکل، بسیارى از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستى، بخل و تنگ‏نظرى را از انسان دور مى‏سازد، چرا که وقتى تکیه‏گاه انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جایى براى این اوصاف رذیله وجود ندارد.

هنگامى که انسان آیه شریفه و من یتوکل على الله فهو حسبه (39) را زمزمه مى‏کند، خود را سرشار از موفقیت و بى نیازى و امکانات مى‏بیند، و همان گونه که در بعضى از ادعیه آمده است: «اللهم اغننى بالیقین و اکفنى بالتوکل علیک; خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بى نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما»! (40)

از سوى چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل مى‏پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا مى‏گردد، خستگى راه بر او چیره نمى‏شود، و در همه حال احساس آرامش مى‏کند، لذا امیرمؤمنان على(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایى مى‏فرماید: «لیس لمتوکل عناء; کسى که توکل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (41)

از سوى پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را مى‏افزاید و روشن‏بینى خاصى به انسان مى‏دهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوى این فضیلت اخلاقى، توکل، سبب مى‏شود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشت‏زده نشود و قدرت بر تصمیم‏گیرى را حفظ کند و نزدیک‏ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد.

از این رو در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم: «من توکل على الله اضائت له الشبهات و کفى المؤونات و امن التبعات; کسى که بر خدا توکل کند تاریکى شبهات براى او روشن مى‏شود، و اسباب پیروزى او فراهم مى‏گردد و از مشکلات رهایى مى‏یابد»! (42)

3- اسباب توکل
توکل مانند سایر فضایل اخلاقى، اسباب و سرچشمه‏هاى متعددى دارد ولى مى‏توان گفت: عمده‏ترین اسباب توکل ایمان و یقین به ذات پاک خدا و صفات جمال و جلال اوست.

هنگامى که انسان به علم الیقین از قدرت و علم خدا با خبر باشد، و در پهنه هستى همه چیز و همه کس را ریزه‏خوار خوان نعمت او بداند و به مفهوم «لامؤثر فى الوجود الا الله‏» آشنا باشد، روح و جان و دل خویش را در گرو این امر بداند، و جهان را صحنه الطاف بیکران الهى ببیند، به یقین به او توکل مى‏کند، خویش را به او مى‏سپارد، در کاستى‏ها و مشکلات به دامان لطف او چنگ مى‏زند، و پیروزى نهایى را(پس از به کارگیرى تلاشهاى خود) از خدا مى‏خواهد.

و به تعبیر دیگر توکل میوه شجره «توحید افعالى‏» است، همان شجره مبارکه‏اى که ریشه آن ثابت و شاخه‏هایش بر فراز آسمانهاست و هر زمان میوه‏هاى تازه‏اى بر شاخسار آن ظاهر مى‏شود که از مهمترین آنها میوه توکل است!

در آیات قرآن و احادیث اسلامى نیز مکرر به این جمله اشاره شده از جمله: در هفت آیه از قرآن مجید، جمله و على الله فلیتوکل المؤمنون آمده است‏یعنى افراد با ایمان تنها بر خدا باید تکیه کنند، این تعبیر مکرر به خوبى رابطه میان ایمان و توکل را آشکار مى‏سازد.

امام امیرمؤمنان على(ع) نیز مى‏فرماید: «التوکل من قوة الیقین; توکل زاییده قوت و یقین است‏»! (43)

و در تعبیر دیگرى مى‏فرماید: «اقوى الناس ایمانا اکثرهم توکلا على الله سبحانه; آن کس که ایمانش قوى‏تر است توکلش بر خداوند سبحان بیشتر خواهد بود»! (44)

و در حدیثى از «اصبغ بن نباته‏» از امیرمؤمنان على(ع) مى‏خوانیم که در سجده چنین مى‏فرمود: «و اتوکل علیک توکل من یعلم انک على کل شى‏ء قدیر; بر تو توکل مى‏کنم توکل کسى که مى‏داند تو بر هر چیز توانا هستى‏». (45)

این نکته قابل توجه است که معمولا افراد ترسو و جبان اهل توکل نیستند چرا که توکل، ظلمت ترس و جبن را از روح و جان انسان برطرف مى‏سازد.

اگر این مساله را هم بشکافیم باز به همان مساله یقین و ایمان قوى مى‏رسیم، زیرا هر قدر ایمان قوى‏تر شود، ترس و جبن از انسان دورتر مى‏گردد.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطالعه پیامدهاى توکل و آثار مثبت آن و بررسى حالات متوکلان على الله و تاریخچه زندگى آنان، روح توکل را در انسان قوى‏تر و این شجره طیبه را در وجود او بارورتر مى‏سازد.

4- درجات توکل
از آنچه در بحث قبل آمد به خوبى روشن مى‏شود که چرا بعضى توکل قوى‏تر دارند و چرا بعضى مرتبه ضعیف‏ترى از توکل را دارا هستند، هنگامى که پذیرفتیم توکل زاییده ایمان است، هر قدر ایمان به خدا و صفات پروردگار قوى‏تر گردد، به همان نسبت توکل او بیشتر مى‏شود، توکل فوق‏العاده ابراهیم زاییده ایمان فوق‏العاده او بود و توکل عجیب امیرمؤمنان على(ع) در «لیلة المبیت‏» (شبى که به جاى پیامبر(ص) خوابید تا حضرتش مخفیانه از مکه به مدینه مهاجرت کند) نیز زاییده ایمان آن حضرت بود، مؤمنانى را نیز مى‏بینیم که در مراحل متوسط یا پایین ایمانند و به همان نسبت‏بر خدا تکیه دارند.

کسى از اماام على بن موسى الرضا7 پرسید: آیه «و من یتوکل على الله فهو حسبه‏» مفهومش چیست؟ امام فرمود: «للتوکل درجات; توکل درجاتى دارد» سپس افزود: «منها ان تثق به فى امرک کله فى ما فعل بک فما فعل بک کنت راضیا و تعلم انه لم‏یالک خیرا و نظرا، و تعلم ان الحکم فى ذلک له، فتتوکل علیه بتفویض ذلک الیه; یکى از آنها این است که در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام مى‏دهد به او اعتماد کنى و راضى باشى، و بدانى خداوند در خیر و نظارت بر امور تو فروگذار نمى‏کند، و نیز بدانى که حاکمیت در همه اینها از آن اوست، و کار خود را به او واگذارى و بر او توکل کنى‏» (46) (البته آنچه در این روایت آمده بالاترین درجه توکل بر خداست و درجات دیگر با مقایسه با آن روشن مى‏شود).

بعضى از بزرگان علم اخلاق براى توکل سه درجه بیان کرده‏اند:

نخست اینکه اعتماد و اطمینان انسان نسبت‏به خداوند مانند کسى باشد که وکیل لایق و دلسوزى دارد کار خود را به او وامى‏گذارد(بى آنکه اصالت و استقلال خود را فراموش کرده باشد) و این ضعیف‏ترین درجات توکل است!

دوم اینکه حال او در وابستگى به لطف پروردگار مانند حال کودک نسبت‏به مادر باشد، او در ابتداى طفولیت کسى جز مادر را نمى‏شناسد، و به غیر او اعتماد ندارد، و چون او را ببیند، به دامن وى مى‏آویزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثه‏اى براى او پیش آید فورا مادر را صدا مى‏کند، و به هنگام گریه او را مى‏طلبد.

بى شک این درجه‏اى بالاتر از توکل است، زیرا در این حالت انسان غرق عنایات حق است و جز او کسى را نمى‏بیند و در مشکلات غیر او را صدا نمى‏زند.

مرحله سوم که از این هم بالاتر است این است که در برابر خدا هیچ گونه اراده‏اى از خود نداشته باشد هر چه او بخواهد همان مطلوب اوست، و هر چه او نخواهد مورد بى اعتنایى اوست.

بعضى از دانشمندان توکل ابراهیم(ع) را در این مرحله دانسته‏اند که وقتى برفراز منجنیق، آماده براى پرتاب در آتش مى‏شد، از فرشتگان چیزى نخواست و هنگامى که از او پرسیدند آیا حاجتى دارى، گفت: دارم ولى نه به شما، و هنگامى که به او گفته شد حاجتت را از خدا بخواه و نجات خود را از وى طلب کن گفت: «حسبى من سؤالى علمه بحالى; «علم خداوند به حال من، مرا از سؤال کردن بى نیاز مى‏کند و این درجه از توکل در میان مردم بسیار کم است و مقام صدیقین مى‏باشد و این مخصوص کسانى است که در برابر ذات پاک خدا و «اله‏» مبهوتند و غرق صفات جمال و جلال او هستند.» (47)

5 - راه‏هاى رسیدن به توکل
علماى علم اخلاق براى رسیدن به توکل، راه‏هاى‏ى ارائه کرده‏اند که هر کدام عامل مؤثرى براى کسب این فضیلت‏بزرگ اخلاقى است، از جمله: توجه به «توحید افعالى‏» و اعتقاد به این که همه چیز در این عالم مستند به ذات پاک خداست، سرچشمه هستى اوست و کائنات از وجود «ذى جود» او مى‏باشند، مسبب الاسباب اوست و تاثیر هر عاملى به فرمان او مى‏باشد، همه موجودات ریزه خوار خوان نعمت او هستند و از فضل و کرم او بهره مى‏گیرند.

پس از تامل در این امور، به حالات گذشته خویش بنگرد و ببیند که چگونه خداوند عالم، او را به وسیله نور هستى از ظلمت نیستى خارج ساخته و لباس زیباى وجود که ریشه همه موهبتهاست‏بر قامت او پوشانیده است. هنگامى که در رحم مادر، در «ظلمات ثلاث‏»، دست او از همه جا کوتاه بود، از لطف خداوند بى بهره نبود ; بلکه هر چه نیاز داشت در اختیارش بود.

پس از گام نهادن در فضاى این جهان نیز آنچه مایه حیات و بقاى او بود، از شیر مادر گرفته تا نوازش‏ها و محبت‏هاى او را برایش فراهم ساخت.

به او آموخت که چگونه پستان مادر را بمکد و چگونه عواطف او را به نفع خود برانگیزد و او را شبانه روز به خدمت‏خود وادار کند ; در حالى که مادر، از این خدمت‏خسته کننده لذت ببرد و احساس رضایت کند!

هنگامى که این کودک رشد کرده، بزرگ مى‏شود; نعمت‏هاى گوناگون الهى نیز از آسمان و زمین بر او فرو مى‏ریزد و او را غرق الطاف و عنایات مى‏سازد.

آرى! هرگاه در این امور بیندیشد، در مى‏یابد که همه چیز از ناحیه خداست و تنها باید بر او توکل کرد و به مضمون آیه شریفه «و ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یردک بخیر فلا راد لفضله یصیب به من یشآء من عباده و هو الغفور الرحیم; (48) هرگاه خداوند (براى آزمایش یا کیفر گناه،) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او، آن را برطرف نمى‏سازد و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیج کس نمى‏تواند مانع فضل او شود، به هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند، هر خیرى را) مى‏رساند و او آمرزنده مهربان است.»

ایمان به این واقعیت‏ها، انسان را به حقیقت «توکل‏» نزدیک مى‏سازد و او را در زمره متوکلان حقیقى قرار مى‏دهد.

پى‏نوشتها:

1- یونس، 71.

2- هود، 54 تا56.

3- هود،56.

4- ابراهیم،37.

5- به آیات 58 تا67 سوره انبیاء مراجعه شود.

6- هود، 88.

7- یوسف،67.

8- همان.

9- یوسف، 84.

10- یوسف، 85.

11- یوسف، 58.

12- همان.

13- بقره، 250.

14- توبه،129.

15- ابراهیم، 12.

16- طلاق،3.

17- کنزالعمال، حدیث‏5686، جلد3، صفحه 101.

18- غررالحکم.

19- تفسیر على بن ابراهیم، جلد 2، صفحه‏73 و 72(با تلخیص).

20- اصول کافى، جلد 2، صفحه 65.

21- میزان الحکمة، جلد 4، حدیث‏22547.

22- غررالحکم، شماره 9028.

23- همان مدرک، شماره 8985.

24- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 265.

25- بحارالانوار، جلد 78، صفحه‏183.

26- میزان الحکمة، جلد 4، حدیث 22661.

27- اخلاق شبر، صفحه 275 با کمى تلخیص.

28- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث‏23.

29- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‏143، حدیث 42.

30- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه‏426; کنزالعمال، حدیث‏5687 و5689.

31- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 3661، حدیث‏22577.

32- انفال، 60.

33- نساء، 102.

34- اصول کافى، جلد 1، صفحه‏183، حدیث‏7.

35- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 432.

36- بحارالانوار، جلد 91، صفحه‏229.

37- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه‏3659، حدیث‏22547.

38- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‏126.

39- طلاق،3.

40- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14.

41- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451.

42- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985.

43- غررالحکم، حدیث‏699.

44- همان مدرک، حدیث 3150.

45- بحارالانوار، جلد83، صفحه‏227.

46- بحارالانوار، جلد 75، صفحه‏336.

47- اقتباس از معراج السعادة، ص‏786 .

48- یونس/107
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : ممنون از زحمات شما
بسیار قابل استفاده بود
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.