نگرش قرآن به فرایند رشد
 تاریخ نگارش : بیست و ششم تير 1390
نگرش قرآن به فرایند رشد
فاطمه نصیری خلیلی
بررسی راهکارهای رشد فردی و اجتماعی از نگاه قرآن است.
در این نوشتار ابتدا واژه رشد و تعابیر قرآنی متناسب با آن بیان شده و سپس راهکارهایی که قرآن کریم برای تکامل فرد و اجتماع ارایه کرده است، مورد شرح و بررسی قرار می‌گیرد. نگارنده بر این باور است که قرآن کریم به تمامی ابعاد مادی و معنوی انسان توجه نموده و برای رشد هریک از این ابعاد آموزه‌های خاص خود را دارد و همواره انسان‌ها را تشویق به تعقل و تفکر و تلاش برای رسیدن به تعالی همه جانبه می‌نماید.
 کلید واژه : رشد فردی، رشد اجتماعی
 ناشر : نویسنده: خلیل منصوری
وقتى نیروهاى ناپلئون بناپارت فرانسوى بخش غربى سرزمین هاى روسیه تزارى را در اشغال گرفتند. سربازان روسى به شدت به مقابله با اشغال سرزمین هاى خویش پرداختند و در این راه رشادت ها و جانفشانى ها نمودند. در هجومى یکى از سربازان روسى پس از مقاومت دستگیر و به اسارت در آمد. او را نزد ناپلئون بردند. ناپلئون از او پرسید: شما براى چه مقاومت و جانفشانى مى کنید. سرباز روس با استوارى و غرور پاسخ داد: براى شرافت. ناپلئون گفت: ما براى گسترش سرزمین هایمان جنگ مى کنیم «و هر کس براى چیزى مى جنگد که ندارد.»
در بررسى تاریخى شواهد اندکى از تلاش گفتارى و کردارى مسلمانان نخستین اسلامى مى توان یافت که خواهان چیزى به معناى آزادى سیاسى ـ اجتماعى باشند. بر خلاف آن شواهد بى شمارى مى توان پیدا کرد که از تلاش هاى فردى و جمعى براى رهایى از بردگى یعنى آزادى حقیقى حکایت دارد.
در آیات قرآنى با مسأله قابل توجّه دیگرى نیز رو به رو مى شویم که بیانگر روحیات و خلقیات مردمان عصر نزول قرآن و جامعه تازیان است. قرآن با مسأله عقل و خرد چنان رو به رو مى شود که گویى مخاطبان آن هرگز غافل از ارزش عقل و خرد نبوده اند. از این رو با کاربردهاى اسمى «عقل و خرد» در قرآن مواجه نمى شویم، بیشترین کاربرد یا مى توان به صراحت بیان کرد اصولاً کاربردهاى قرآنى این واژه در قرآن همواره به صورت «فعلى» بوده است. این شیوه کاربرد بیانگر آن است که مخاطبان و معاصران قرآن هیچ گونه شک و شبهه اى در ارزش عقل و خرد و جایگاه و نقش آن نداشته اند; آن چه معاصران از آن رنج مى برند عدم به کارگیرى این امر ارزشى در زندگى روزمره آنان است; از این رو، قرآن معاصران و مخاطبان خود را به کارگیرى آن تشویق و ترغیب مى کند تا مردمان آن چه را به عنوان یک «توان» و قابلیت در اختیار دارند به «نیرو» و فعلیت در آورند و در امور زندگى از آن بهره گیرند. [نگاه به کاربردهاى عقل و قلب در قرآن]
همین شیوه که نشانگر گونه نگرش و نگاه قرآن به مسایل نیز مى باشد - را مى توان در نگاه قرآن به مسأله آزادى جست. در مفهوم قرآنى اسلامى ما با مسأله آزادى به مفهوم سیاسى و اجتماعى آن رو به رو نیستیم. این نه به آن علت است که این اندیشه اى غربى و پدیده اى اجتماعى عصر حاضر است، بلکه بدان جهت که مخاطبان و معاصران قرآن تنها با مسأله بردگى و آزادى به مفهوم حقوقى آن درگیر بوده اند. امّا آزادى به مفهوم سیاسى و اجتماعى; پس در آموزه هاى قرآنى در بُعد فردى سخن از «سن رشد» و راه هاى آزمونى رشد فردى است. خداوند در این باره مى فرماید: «ولا تُؤتوإ السُّفَهاءَ اَمولَکُمُ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَکُم قِیمًا وارزُقوهُم فِیها واکسوهُم وقولوا لَهُم قَولًا مَعروفا وابتَلوا الیَتمى حَتّى اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم»(سوره نساء،5 و 6) ; اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده - به سفیهان مدهید... و یتیمان را بیازمایید تا هنگامى که به سن زناشویى برسند ; پس اگر در ایشان رشد فکرى یافتید، اموالشان را به آنان رد کنید.
چنان که در همین رابطه نیز قرآن سخن از راهکارهاى ایجاد و افزایش رشد به میان آورده و مى فرماید که این فرایند به صورت طبیعى تا چهل سالگى ادامه و استمرار مى یابد:«و وصَّینَا الاِنسنَ بِولِدَیهِ اِحسنًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ کُرهًا ووضَعَتهُ کُرهًا وحَملُهُ وفِصلُهُ ثَلثونَ شَهرًا حَتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وبَلَغَ اَربَعینَ سَنَةً;(سوره احقاف ، 15) و ما انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم. مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیاآورد ; و بار برداشتن و از شیر گرفتن او سى ماه است، تا آن گاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد.»
سپس قرآن بیان مى دارد که از ویژگى هاى انسان رشید این است که به حقایق معرفتى دست مى یابد و حقیقت خداوند و ربوبیت او را درک مى کند.
در آموزه ها و گزاره هاى قرآنى رشد از ویژگى هایى است که تا پیامبران به آن درجه از تعالى نرسیده باشند نمى توانند به نقش رهبرى و امامت دست یابند. در حقیقت انسان تنهاپس دست یابى به جایگاه رفیع رشد مى تواند به مقام پیامبرى دست یابد:«ولَقَد ءاتَینا اِبرهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وکُنّا بِهِ علِمین;(انبیاء/21،51) ما به ابراهیم از پیش از آن که پیامبر شود «رشد» دادیم و به او دانا و آگاه بودیم.»
در بُعد اجتماعى ، نیز قرآن مى کوشد با افزایش نقش «رشد» و جایگاه آن، مردمان را تشویق و ترغیب به خروج توانمندى و فعلیت آن نماید.
به نظر قرآن رشد هم مى تواند یک فرایند و پروسه و هم یک پروژه و برنامه ریزى باشد; به این معنا که رشد فردى و اجتماعى تنها در یک فرایند زمانى امکان پذیر است ولى مى توان با ایجاد یک برنامه ریزى دقیق به این امر یارى و مدد رساند. در نگرش قرآنى از آن جایى که رشد یک فرایند است نباید متوقع شد که با تحمیل و جبر بتوان به آن دست یافت; زیرا با تحمیل و جبر نه تنها فرد از توانمندى ها خود بهره نمى گیرد بلکه به صورتى غیر ارگانیک و نظامند به جایگاهى در مى آید که آمادگى پذیرش آن را ندارد و در نقشى فرو مى رود که زیبنده او نیست; از این رو پس از برداشتن فشار خودبه خود به جایگاه پیشین سقوط و هبوط مى کند; بلکه گاه بر اثر جبر توانمندى خود را نیز از دست داده و نیروهایش به تحلیل مى رود و در جهت مقابل رشد به سفاهت گرفتار مى آید و در چارچوب عناد و لجاج حرکت مى کند.
بنابراین جامعه پذیرى به عنوان یک فرمول جهت دسترسى به اهداف مورد تشویق است. قرآن به پیامبر(ص) مى فرماید: از ایشان توقع ایمان را نداشته باش، چون هنوز به مقام تعقل نرسیده اند. به این معنا که تا فردى به مقام خرد و اندیشه و در نتیجه انتخاب نرسیده است نمى توان از او انتظار ایمان داشت; چون ایمان عقیده و باور است که به صورت اختیار و انتخاب در درون انسان پدید مى آید و نمى توان به زور و جبر آن را ایجاد نمود. بنابراین نمى بایست پیامبر از آن که مردمان خردگریز یا بى خرد به او ایمان نمى آورند خود را در رنج و سختى بیندازد: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(کهف/6) زیرا این یک امر طبیعى است که ایمان نیاورند; چون هنوز به مقام خردورزى نرسیده اند تا راه انتخاب و اختیار را بیابند و به اختیار و انتخاب در وادى رشد و ایمان در آیند.
در نگرش قرآنى حق انتخاب ریشه در اختیار دارد، و خاستگاه اختیار را باید در نه خود عقل به معناى اسمى آن بلکه در خردورزى به معناى فعلى آن جست. عقل به عنوان یک ابزار و یا یک نهاد و یا یک توان و قوه تنها در صورتى کاربرد دارد که به کار آید و به شکل خردورزى خود را ظهور و بروز دهد. زمینه خردورزى زمانى در فرد و جامعه فراهم مى آید که انسان از آزادى اندیشه و بیان برخوردار باشد و در جامعه آزادى هاى اجتماعى وجود داشته باشد.
آزادى اجتماعى در بر گیرنده آزادى هاى سیاسى ، حق آزادى اندیشه و بیان، آزادى عقیده و باور، حق اظهار نظر، آزادى انتقاد، اعتراض و مخالفت است.
فقدان آزادى هاى اجتماعى یکى از گرفتارى هاى بشر در طول تاریخ است و یکى از مقاصد پیامبران به طور کلى و به طور قطع این است که آزادى اجتماعى انسان ها را تأمین کنند و با انواع بندگى ، بردگى هاى اجتماعى و سلب آزادهایى که در اجتماع است، مبارزه کنند.
قرآن در آیه 64 سوره آل عمران به این نوع آزادى هاى انسانى اشاره دارد و مى فرماید:«قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلى کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلَّا نَعبُدَ اِلَّا اللَّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللَّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقولوا اشهَدوا بِاَنّا مُسلِمون» یعنى در مقام پرستش جز خداى یگانه را پرستش نکنیم. نه مسیح پیامبر را و نه اهریمن را...و این که هیچ کدام از ما دیگرى را بنده و برده خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقاى خودش نداند ; این به معناى الغاى هرگونه نظام آقایى و نوکرى ، استثمارى ، بى عدالتى ، استعبادى و دیگر اشکال آن است.
پیامبران آمده اند تا افزون بر آزادى هاى اجتماعى به انسان آزادى معنوى بدهند; زیرا آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى ناشدنى است ; چون آزادى اجتماعى رهایى انسان از اسارت هم نوع است و آزادى معنوى رهایى انسان از بندگى و بردگى خودش و زیادى خواهى درونى است.
به هر حال انسان به آزادى نیاز دارد تا 1) استعدادهاى درونى خود را ظهور و بروز دهد ; و این نیازمند فضاى آزاد است. در فضاى بسته و محیط خفقان آمیز واستبدادى استعدادهاى انسان کور و نابود مى شود; 2) انسان اصولا بسیارى از چیزها را در صورت اختیار و برخوردارى از آزادى مى پذیرد. بسیارى از چیزهاصلاحیت و قابلیت تحمیل و اجبار را ندارد و نمى توان کسى را به زور وادار به پذیرش عقیده و باورى نمود. از این رو، در صورتى انسان به عقیده و باورى مى رسد که آزاد و مختار باشد و این ریشه در سرشت انسانى او دارد که خداوند او از مختار آفرید تا میان حق و باطل، کفر و ایمان، خداوند یگانه و ارباب متفرق و متعدد یکى را به اختیار و انتخاب برگزیند. محبت و دوستى نیز از امورى است که به هیچ وجه قابلیت تحمیل ندارد و کسى را به زور نمى توان به دیگرى علاقه مند گرداند; 3) قابلیت کمال یابى انسان در فضایى ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه باشد تا در این فضا انسان به رشد و کمال خود دست یابد و بتواند کرامت انسانى و برترى هاى خود را بر همه موجودات و حتى فرشتگان بنمایاند.
در اندیشه سیاسى اجتماعى اسلام انسان آزاد و مختار است و از این رو است که مسؤول کارهایى است که انجام مى دهد. مسؤولیت پذیرى انسان در عین آزاد بودن او با توجه به مسأله آزادى انتخاب موجب مى شود تا به رشد در همه ابعاد انسانى دست یابد. مسأله اشتباه و خطا یکى از عوامل موثر در رشد انسان به شمار مى آید، زیرا با درک اشتباه و خطا و جبران آن قابلیت هاى بالقوه خود را به فعلیت مى رساند. نقش انتخاب آزاد در فرایند رشد امرى غیرقابل انکار است. اندیشمندان بزرگ اسلامى بر پایه کلام عقلانى شیعى بر این مسأله در همه عرصه ها تأکید ورزیدند. نمونه آن را در مسأله آزادى انتخاب حاکمان و مجالس شورا و خبرگان مى توان یافت. شهید مرتضى مطهرى در باره نقش و تأثیر انتخابات در رشد انسانى مى فرماید:
اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بکنید و بگوید شما نمى فهمید و باید حتما فلان شخص را انتخاب بکنید ، اینها تا دامنه قیامت مردمى نخواهند شد که این رشد اجتماعى را پیدا کنند. اصلا باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند، تلاش کنند، آن که مى خواهد وکیل بشود، تبلیغات کند، آن کس که هم مى خواهد انتخاب کند، مدتى مردد باشد که او را انتخاب بکنم یا دیگرى را او فلان خوبى را دارد، دیگرى فلان بدى را دارد. یک دفعه انتخاب کند، بعد به اشتباه خود پى ببرد، باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود و بعد به صورت ملتى در بیاید که رشد اجتماعى دارد و الا اگر به بهانه این که این ملت رشد ندارد باید به او تحمیل کرد، آزادى را براى همیشه از او بگیرد، این ملت تا ابد غیر رشید باقى مى ماند. رشدش به این است که آزادش بگذاریم، و او در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بکند، صد بار هم اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد.( شهید مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، صفحه80 و 81 )
ونیز مى فرماید:
اگر به مردم در مسائلى که باید در آن ها فکر کنند از ترس اینکه اشتباه بکنند، به هر طریقى آزادى فکرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینى یا مذهبى مبادا فکرى بکنى، که اگر فکر بکنى و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرو مى روى، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینى رشد نمى کند و پیش نمى رود. دینى که از مردم در اصول خود تحقیق مى خواهد (و تحقیق هم یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى فکر قائل است.(همان صفحه 122)
به هر حال مسأله آزادى در فرایند رشد امرى بود که قرآن نه تنها از آن غفلت نکرده بود بلکه راه حل آن را در چیز دیگرى مى جست. فریاد عدالت خواهى و قسط که قرآن بر مى آورد و در جاى جاى کتاب مقدس به آن اشاره دارد در حقیقت چیزى جز ایجاد شرایط و فضایى نیست که در آن همه آن چه را که در مفهوم آزادى به معناى جدید آن غرب خواهان است است، یافت مى شود. در نگرش قرآنى مفهوم عدالت از در برگیرندگى و جامعیت ویژه اى برخوردار است. این در برگیرندگى بدان معناست که اسلام نه تنها خواهان آزادى است بلکه در پى چیزى فراتر از آن به نام عدالت بلکه افزون تر به نام احسان است.
در نگرش قرآنى ، عدالت به مفهوم برابرى طرف نیست; بلکه یک نوع مهندسى اجتماعى است که طى آن هر چیزى در جاى خود واقع مى شود. از این رو، هدف از عدالت برابرسازى یا یکسان سازى جامعه و از میان بردن تفاوت هاى طبیعى نیست تا به ویران سازى اجتماعى و خشونت این تفاوت هاى طبیعى از جامعه زدوده شود .
عدالت قرآنى یک نوع برنامه همزیستى با طبیعت و همراهى و همانند سازى زندگى انسان ها با طبیعت (چه از نظر هویتى و چه ماهیتى ) است. بنابراین امتیازها و برترى هاى در نظرگرفته شده، تفاوت هاى خدادادى را از میان نمى برد. از این رو، عدالت قرآنى سبب پویایى و رشد فرد و جامعه است و به عنوان عامل مؤثر نقش مهمى را ایفا; مى کند.
در این نگرش، میزان در خوبى و بدى ، عمل و تقواى مردمان است، نه امتیازات اجتماعى و طبقاتى . از همین رو، عدالت به عنوان یک پیش نیاز و معیار بنیادى در انتخاب مسؤولان مطرح مى شود.
البته نباید فراموش کرد که عدالت قرآنى خود مسیر است و نه هدف; زیرا عدالت براى رسیدن به کرامت انسانى و کمالات مهم است. پس جایى براى خشونت ورزیدن با حیات طبیعى در آن وجود ندارد. چرا که خشونت از عدالت قرآنى به دور است و هرگز اجازه داده نمى شود تا علیه موجود دیگرى از خشونت استفاده کرد.
این عدالت به آسانى با آزادى کنار مى آید ; زیرا اسلام تفاوت ها را پذیرفته است. پذیرش آن نیز به این معناست که انسان به اختیار و آزادى مى تواند از قابلیت هاى خود استفاده و آن را به فعلیت در آورد. بى گمان تحقق چنین چیزى جز به آزادى نیست. انسان بدون اختیار و آزادى نمى تواند به جایى برسد. در حقیقت در درون عدالت قرآنى آزادى نهفته است و عدالت قرآنى به یک نوع آزادى با هماهنگى ، همراهى ، سعه ى صدر و تساهل و تسامح اجتماعى پاى بند است.
این آزادى به معناى پذیرش مخالف و توجیه براى همدلى و هماهنگى است. البته مى توان از زاویه دید و چشم انداز دیگرى به مسأله آزادى توجّه کرد. در نگرش قرآنى آزادى و اختیار و انتخاب از امور فطرى انسانى است، از این رو نه تنها قابل جعل نیست، قابلیت سلب از انسان را نیز ندارد; از این رو نیازى به تأکید درباره این امور فطرى نیست.
براى درک بهتر و تحلیل درست از این مسأله ناچاریم تا نگاهى هر چند گذرا به مؤلفه هاى انسان در نگرش قرانى بیندازیم. به نظر مى رسد در آیات قرآنى مى توان مؤلفه هاى چندى را در این رابطه شناسایى کرد: در بُعد درونى : 1) انسان موجودى مادى و معنوى است «وَنَفْس وَمَا سَوَّهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَهَا; (شمس/7) سوگند به نفس انسانى و آن چیزى که آن را تسویه کرد. پس به او فجور و تقوا را الهام نمود» یعنى انسان از خاک و خدا،بر آمده است، چنان که مى فرماید:«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَکَةِ إِنِّى خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَل مِّنْ حَمَإ مَّسْنُون * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى»(حجر/ 28 و 29); و زمانى که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گلى خشک و سیاه و بد بو خواهم آفرید. پس وقتى آن را درست کردم و از روح خودم در آن دمیدم پیش او به سجده در افتید. و نیز مى فرماید:«خَلَقَ الْإِنسَنَ مِنْ عَلَق; انسان را از علقه و خون بسته شده آفریدم.»(علق/2) بنابراین;
در نگرش قرآنى ، انسان داراى سرشتى دو گانه است. از سویى داراى تفکر منطقى است و به حقیقت، خیر اخلاقى ، جمال و زیبایى و کمال مطلق گرایش دارد; و از سویى دیگر، تمایلات حیوانى چون شهوات دارد. در حقیقت انسان موجودى مرکب از عقل و نفس، یا جان و تن است .
هر یک از این قواى دوگانه مى کوشد تا بیشترین سهم و بهره را را ببرد و خود از بر دیگرى و در نهایت بر انسان چیره گرداند. تضاد و مبارزه جویى این قواى دوگانه در درون انسان همواره ادامه دارد. محال است که انسان بتواند در هر دو بخش وجودى خود از بى نهایت در جه آزادى برخوردار باشد. رهایى هر یک از این دو بخش عالى و سافل، آسمانى و زمینى ، مادى و معنوى ، مساوى با محدود شدن بخش دیگر است. بنابراین مى بایست میان آن ها تعادل و توازن را برقرار کرد و به هر دو ابعاد وجودى انسان توجه کافى مبذول داشت.
به نظر مى رسد که آموزه هاى قرآنى بر این نکته تأکید دارند که آزادى ، اختیار و حق انتخاب از حقوق انسان بماهو انسان است; حق ناشى از استعدادهایى است که انسان به جهت انسان بودنش از آن به صورت طبیعى برخوردار مى باشد. از این رو، مى بایست گوهر آزادى را در انسانیت انسان جستجو کرد نه آن که چیزى تحمیلى از بیرون انسانیت باشد. در چنین وضعیتى است که جزا و پاداش الهى در دنیا و آخرت نیز معنا و مفهوم مى یابد; چرا که انسان مجبور و بى اختیار و بى مسؤولیت را خداوند کیفر نمى رساند و بدون حساب نیز پاداش نخواهد بود، و این از کمالات آدمى است، البته آزادى کمال وسیله اى است، نه کمال هدفى . هدف انسان این نیست که آزاد باشد، چون این یک حق طبیعى است که بدان به کمال واقعى اش دست مى یابد; چون انسان اگر آزاد و مختار نبود نمى توانست به کمال انسانى اش برسد; زیرا این حق انتخاب در صورتى است که انسان از عقل و خرد برخوردار بوده باشد و آن را به فعلیت رسانده و به کار گیرد.انسان داراى عقل و کاربر آن است که مى تواند انتخاب کند و مجبور نیست تا همانند جانوران به اجبار غریزه حرکت نماید. آزادى در حقیقت فقدان مانع در راه رشد استعدادها به منظور پیمودن مسیر کمال است. این موانع از جهتى ممکن است درونى و از جهتى برونى باشد.
2) و نیز در بعد درونى انسان داراى دو دسته صفات متضاد زمینى و آسمانى است:
الف: صفاتى چون هلوعاً جزوعاً، منوعاً...،کفورا. مانند: «إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا; انسان سخت آزمند خلق شده است. چون آسیبى به او رسد عجز و لابه کند. و چون خیرى به او رسد بخل ورزد و نعمت را از دیگران باز دارد.»(معارج/ 19 - 21)
ب: رحیماً، رحماناً، حنوناً، (صفات حسناى انسانى )...، شاکراً. مانند: «إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا; ما راه را به انسان نمایاندیم خواه شکرگزار باشد، خواه کفران نعمت گوید و ناسپاسى ورزد.»(انسان/3)
3) و در بعد بیرونى نیز با دو دسته از دوستان و دشمنان رو به رو است: «وَهَدَیْنَهُ النَّجْدَیْن; ما دو راه بزرگ حق و باطل را به او نمایاندیم و بدان سو هدایت کردیم.»(بلد:10)
الف: شیاطین الجن و الانس: «وَلَاتَتَّبِعُواْ خُطُوَتِ الشَّیْطَنِ إِنَّهُو لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ; از گام هاى شیطان پیروى نکنید که او دشمنى آشکار براى شماست.»(بقره/168)
ب: فرشتگان حافظ و نگهبان:«إِن کُلُّ نَفْس لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ; براى هر نفس انسانى نگهبانى گماردیم»(طارق/26)، «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْل إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» آن گاه که فرشته دریافت کننده او را از راست و چپ به مراقبت نشسته اند. آدمى هیچ سخنى را به لفظ در نمى آورد مگر این که مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى کند.(ق/17 و 18) و پیامبران مبشر و هادى «إِنَّ آ أَرْسَلْنَکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا»(بقره/ 119)
با توجّه به این تضاد درونى و بیرونى ، انسان همواره در جدال و مبارزه دایمى درونى و بیرونى است تا بتواند در چارچوب کنش ها و واکنش ها، قابلیت و توانمندى هاى خویش را بروز دهد و نیرو یابد و آن را به فعلیت در آورد. این فرایندى را که انسان مى پیماید تا به کمال برسد «فرایند رشد» است.
در نگرش قرآنى از آن جایى که انسان با ویژگى مزبور است، فرایند رشد هر چند طولانى ولى امرى ضرورى و بایسته است. فرایند رشد در بُعد فردى و اجتماعى به گونه اى مطرح مى شود تا بیانگر فطرت و طبیعت انسان باشد.
به هر حال در آموزه هاى قرآن بر این مسأله تأکید دارند که انسان در یک فرایند زمانى به رشد و کمال شأنى و لایقش مى رسد. لازم این بینش درباره انسان این است که او مى بایست این فرایند را بپماید . بنابراین امکان ندارد که بدون گذر از آن به رشد دست یابد . شاید اجبار بتواند انسان را به نحوى در آن سمت وسو قرار دهد ولى نمى تواند این فرایند را بردارد و یا کوتاه نماید. پیامد این سخن و پذیرش آن چیزى جز این نیست که انسان موجودى آزاد و مختار است که تا نخواهد نمى توان از او توقع داشت قابلیت هاى خود را به فعلیت در آورد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.