علل صعوبت عمل با وجود حصول علم- قسمت بعدی
 تاریخ نگارش : دوم مرداد 1404
علل صعوبت عمل با وجود حصول علم- قسمت بعدی
محمد هادی حاذقی
چنانکه قبلا تا حدودی ذکر گردید در جهت شناخت علل سختی و صعوبت عمل با وجود قانع شدن نفس در مراحل نظری و علمی عوامل بسیاری تاثیر گذار میباشد و این امر نتیجه ‍‍‍‍پیچیدگی مسائل مختلف در وجود انسان و تعاملات و ارتباطاتی که این موضوعات بر هم دارند میباشد
این موضوعات و عناوین را می توان با رویکردهای مختلف تقسیم بندی کرد

 کلید واژه : خانواده، ازدواج، حجاب، زن
 ناشر : موسسه تدبر
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان
تاثیر گذاری موضوع خانواده در مسائل تصمیم گیری و شناختی
چکیده
چنانکه قبلا تا حدودی ذکر گردید در جهت شناخت علل سختی و صعوبت عمل با وجود قانع شدن نفس در مراحل نظری و علمی عوامل بسیاری تاثیر گذار میباشد و این امر نتیجه ‍‍‍‍پیچیدگی مسائل مختلف در وجود انسان و تعاملات و ارتباطاتی که این موضوعات بر هم دارند میباشد
این موضوعات و عناوین را می توان با رویکردهای مختلف تقسیم بندی کرد
واژه های کلیدی
خانواده، ازدواج، حجاب، زن
پیامدهای انحصار علوم دانشگاهی در معارف تجربی

در فضای علوم تجربی این را ملاحظه فرمودید اینها دو مشکل جدّی دارند یکی در معرفت‌شناسی گرفتار حس و تجربه‌اند یکی در کارآمدی و کارآیی همان حس و تجربه را به عمل می‌نشانند گرفتار تجربه‌اند پس اینها علماً در محدوده حس و تجربه, عملاً در محدوده حس و تجربه به سر می‌برند آن وقت مطالب تجریدی برای اینها نوبر است به زحمت می‌فهمند و به زحمت باور می‌کنند شما اگر بگویید کسی که به نامحرم نگاه می‌کند و طمع می‌کند قلبش مریض است این متوجه نمی‌شود. در این سال‌ها کم نشنیدید همایش‌های عمیق علمی که برای درمان بیماری‌های مشترک بین انسان و دام در این مملکت تشکیل شده اینها خیال می‌کنند انسان, حیوان ناطق است جانوری است حرف می‌زند بیماری‌های انسان با بیماری‌های دام یکی است درمان انسان با درمان دام یکی است اگر بخواهند انسان را معالجه کنند جواب را باید از آزمایشگاه موش بگیرند اینها خیال می‌کنند انسان, حیوانی است که حرف می‌زند اگر به اینها بگویید کسی که به نامحرم نگاه می‌کند و طمع می‌کند مریض است یا نمی‌فهمد یا انکار می‌کند اما وقتی انسان به عنوان حیّ متألّه نه حیوان ناطق, تفسیر شد گذشته از علوم حسی و تجربی یک علوم تجریدی را هم به همراه دارد و آن‌گاه معلوم می‌شود که مرض فرق می‌کند, طب فرق می‌کند, بهداشت فرق می‌کند, درمان فرق می‌کند فرمود همسران پیامبر! اگر رقیق حرف زدید یعنی به لحاظ معنا رقیق باشد و دل‌انگیز، مشکل دارید به لحاظ کیفیت ادای کلمات دل‌انگیز باشد مشکل دارید جمع بین هر دو باشد بیشتر مشکل‌ دارید اگر رقیقانه سخن گفتید ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ معلوم می‌شود این مرض است.

وظیفه حوزه و دانشگاه در جریان خانواده در شرایط کنونی

جریان خانواده مخصوصاً در شرایط کنونی از حساس‌ترین مسائل مملکت ماست به ما گفتند فرزند به اندازه معقول داشته باشید متأسفانه ما در اثر این فشارهای اقتصادی و جنگ تحمیلی و مانند آن الآن نسل جوان ما دارد فروکش می‌کند کودک و فرزند کم شدند و خیال می‌کنیم اولاد کمتر زندگی بهتر! این راه اساسی نیست هم ازدواج را باید به عنوان اصل قرار داد هم ساده‌زیستی را به عنوان اصل قرار داد هم اولاد را به اندازه متعارف باید اصل قرار داد بعد از پیروزی مسلمان‌ها در جریان بعضی از مسائل نظامی یک مقدار غنایم نصیب مسلمان‌ها شد برخی‌ها سعی کردند به رفاه تن در بدهند همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم پیشنهاد دادند که زندگی ما باید بهتر باشد مستحضرید این انقلاب در درجه اول از امام و مراجع و حوزه شروع شد بعد به دانشگاه کشید بعد به توده مردم، الآن هم پرورش فرزند, حفظ نکاح, پرهیز از طلاق که أبغض الحلال نزد خداست [16] باید از همین روحانیت و حوزه و دانشگاه شروع بشود راهش این است که انسان ساده زندگی کند.
تبیین سبک زندگی برگرفته از کلام علی(علیه السلام)

البته آن علومی که اهل بیت دارند مقدور ما نیست آنها که فرمودند: «سلونی قبل أن تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض» [17] این دیگر تعارف نیست این نه مقدور ماست نه ما به آن دسترسی داریم این حداقلش این است که ما طرزی زندگی کنیم که در دنیا حسنه, در آخرت حسنه داشته باشیم از علی و اولاد علی، خدا عاقل‌تر خلق نکرده و خلق هم نمی‌کند از این به بعد که خلق نمی‌کند قبلش هم نبود وجود مبارک حضرت امیر بیاناتی در نهج‌البلاغه دارد که آن را چند بار در همین بحث‌های تفسیری خواندیم از ما قبول نمی‌کنند این حرف را بزنیم ولی ما می‌توانیم بیانات نورانی حضرت امیر را قبول کنیم. بسیاری از این مشکلات زندگی در اثر پرتوقع بودن, گرایش به تجمّل از این حرف‌هاست بخش وسیعی از طلاق‌ها بر اساس همین جهت است کمتر ازدواج کردن هم بر اساس همین جهت است انسان دو وظیفه دارد که هم با آسایش زندگی کند هم جامعه را مرفّه کند یکی تا نفس می‌کِشد تلاش در تولید حالا یا تولید علم و فرهنگ است اگر برای حوزه و دانشگاه است یا تولید کشاورزی و دامداری و صنعت و اینهاست اگر برای اصناف دیگر است فرمود تا نفس می‌کشید تولید, بیکاری و تعطیلی از بدترین رذایل اخلاقی است. دوم هم قناعت در مصرف این دو کار وظیفه ماست طبق رهنمود حضرت، تلاش در تولید, قناعت در مصرف. بعد فرمود در روایات ما هست دیگر که وقتی کسی دستشویی رفته یک سلسله فرشته‌هایی هستند که سرش را خم می‌کنند می‌گویند بهترین نعمت یک ساعت با تو بود تو این را به این صورت در آوردی [18] این سیب و گلابی و موز و اینها را تو به این صورت در آوردی این خجالت دارد این در روایات هست اینها را باید دید.
لزوم تأسی به پیامبر در مسائل نظامی, خانوادگی و عبادی

اینکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو اُسوه‌ای تنها برای نماز شب نیست تنها برای آن روزه‌های مستحبّی و اعتکاف نیست از یک طرف در آنها باید به پیامبر ائتسا و تأسّی کرد در مسائل نظامی از یک طرف باید به آن حضرت تأسّی کرد در مسائل خانوادگی هم باید به آن حضرت تأسّی کرد. وقتی وضع غنایم جنگی به مدینه آمد و توقّع همسران حضرت بالا رفت آیه نازل شد که به آنها بگو یا دنیا یا آخرت, [23] می‌خواهید با من زندگی کنید وضع همین است دنیا می‌خواهید بیایید من شما را طلاق بدهم با طلاق جمیل آبرومندانه از من خداحافظی کنید این می‌شود اسوه, اگر خود طلاّب جامعةالزهراء, طلبه‌های حوزه بخواهند نَبوی و وَلوی زندگی کنند و عزیزان دانشجویان دانشگاه, ببینید گاهی این دانشجویان که می‌آیند ما از اینها سؤال می‌کنیم طلبه‌ای یا غیر طلبه, فضای دانشگاه یک فضای علوی و ولوی و فاطمی است شما می‌بینید دانشگاه است و اعتکاف, دانشگاه است و نمازهای شب, اینها آماده‌اند منتها این حرف‌ها را ما باید عملاً به اینها منتقل کنیم که شرافت در ساده زیستن است آن حرف را مخفیانه در جلسات خصوصی می‌شود گفت اما در سخنرانی‌ها و جلسات عمومی بگوییم کسی که سرمایه‌دار است و مرفّه است مورد اهانت خدا و پیغمبر است این خیال می‌کند تولید چیز بدی است تولید, کمال و فضیلت است قناعت در مصرف چیز خوبی است.
تاثیر خانواده
مطلب دیگر این است که در قرآن کریم نبّوت را سهم انبیا دانست » َو َما َر َسلْنا َقبْلَک ِإلَّا ِر َجا ًلا ُّنو ِحی ِإلَیْهْم«) (1چه در سوره ی مبـارکه ی »انبیـاء« چه در سـایر سَور در سوره ی »نحـل« فرمود آنهـا که رسالت الهی را به عهـده داشـتند مرد بودنـد چون کا ِر اجرایی است امـا کرامت، معجزه، ولاـیت زن و مرد نـدارد کـا ِر اجرایی که انسـان بـا مردهـا بایـد تماس بگیرد مردها بایـد با او مراجعه کنند بخش وسـیع از کارها را با نامحرمها باید انجام بدهد گفتند این کار را مرد باید انجام بدهد خدا فرمود ما پیامبری به عنوان زن نـداریم امـا ول ّی االله داریم که زن است چون ولایت مربوط به کمالها و قداسـتهای روحی است که بین خـدا و آن شخص است مثـل وجود مبارک مریم)سـلام االله علیها( وجود مبارک فاطمه زهرا)سـلام االله علیها(، زینت کبرا)سـلام االله علیها(، فاطمه ی معصومه که در جوار مضجع ملکوتی اش هستیم)سلام االله علیهم اجمعین( این است ولایت که باطِن رسالت است این برای انسا ِن کامل است چه زن و چه مرد اما کا ِر اجرایی کاری که با توده ی مردم در ارتباط است صدهابار باید با مردم تماس بگیرد این کـار را گفتنـد به عهـده ی زنهـا نگذاریـد این کـا ِر اجرایی است این هنر نیست این کمال نیست که یک زن محروم باشد این یک کار اجرایی است تماس گرفتن با نامحرم است نعم، نیمی این مملکت مث ًلا زن اند آن دانشـکده ها آن دانشـراها آن دبیرسـتانها آن دبیرسـتانها آن دانشـکده ها که همه شان دخترها هسـتند بهترین کار این است که ریاسـتش را مسـئولیتش را زنها داشـته باشـند اما کارهای اجرایی که با توده ی مردم سـر و کار دارند با نامحرم سر و کار دارند اُولی? این است که اولای تعیینی احتیـاط، احتیـاط تعیینی اقوا این است که مردها به عهـده بگیرنـد بنابراین اینکه فرمود: » َما َأ ْر َسلَنا َقبْلک ِإلَّا ِر َجا ًلا ُّنو ِحی ِإلَیْهْم«) (2آن راجع به کارهای اجرایی است یعنی رسالت اما نبّوت، کرامت این زن و مرد نـدارد لـذا نیازی نیست آن چنان که جنـاب فخررازی در تفسـیرش نقـل کرده گرچه خیلی مایـل به این قول نیست این بحث در کتابهـای کلامی هست نظیر تجرید مرحوم خواجه و اینهـا که آیا این عظمت و جلالی که فرشـته ها با مریم)سـلام االله علیها( داشـتند برای خود مریم بود یا ارهاص عیسـی بـود »ارهـاص« یعنی پیش درآمـد معجزه برخیهـا کـه عظمت زن را نشـناختند گفتنـد این کرامتهـایی که بهره ی وجـود مبارک مریم)سـلام االله علیها( شد اینها ارهاص عیسـی بود یعنی پیش درآمد معجزه ی عیسی بود خیر، نیازی به این نیست مگر مریم کم آدمی است مگر زن و مرد دارد در مسـئله ی ولاـیت، ولاـیت برای انسـان است انسان ّ یت انسان به روح اوست روح نه مـذ ّکر است نه مؤنث این بـدن است که یا این چنین ساخته شده یا آن چنان ساخته شده اگر روح مج ّرد هست که هست مج ّرد نه مذ ّکر است نه مؤنث این ذکورت و اناثت برای َتن است این َتن که با فرشته ها تماس نیست مناجات نمی کند آن که با خدا مناجات می کنـد نه زن است نه مرد بنابراین اینکه فرمود: » ِ من َذ َک ٍر َأ ْو ُأن َثی«) (3در بحثهای قبلی هم داشتیم معنایش این نیست که زن و مرد بـا هم تفـاوت نمی کننـد غربی می گویـد زن و مرد بـا هم تفـاوت نمی کننـد مـا هم می گوییم زن و مرد بـا هم تفـاوت نمی کننـد او می گویـد انسـان یا زن است یا مرد با هم همتای انـد ما می گوییم انسان نه زن است نه مرد این ارشاد به نفی موضوع است زن و مردی در کـار نیست َتن را می گویی تن بـاربر است روح را می گویی نه مـذکر است نه مؤنث ما اگر می گوییم زن و مرد فرق نمی کنـد ارشاد به نفی موضوع است سالبه به انتفاء موضوع است یعنی روح نه مـذ ّکر است نه مؤنث آنها انسان را در همین تالار تشـریح خلاصه می بینند می گویند انسان یا مذکر است یا مؤنث با هم فرق نمی کند این دوتا دید خیلی فرق است مـا هم می گوییم زن و مرد فرق نمی کننـد آنهـا هم می گوینـد زن و مرد فرق نمی کننـد امـا تفـاوت رأس از کجـاست تـا بـه کجـا اگر ولاـیت برای روح است چرا مریم نداشـته باشـد چرا فـاطمه نداشـته باشـد چرا زینب)سـلام االله علیهم اجمعین( نداشته باشد این ارهاصات برای پیش درآمد معجزه ی وجود مبارک عیساست یعنی چه خود مریم)سلام االله علیها( به این قداست رسیده است.قسمت 14/مریم84 :ص
مسئله اینکه بدن در قیامت با حرکت جوهری چگونه می‌شود؟ این بارها اشاره شد مثل دنیاست. ما یک متحرک داریم و یک بستَر؛ بستر اگر دگرگون بشود، آن متحرک عوض نمی‌شود؛ این بدن بستر است. کسی که مثلاً هفتاد سال یا هشتاد سال زندگی می‌کند، حداقل چند بار تمام ذرات بدن او عوض شد؛ اما هویت او محفوظ است، تمام حافظه‌های او محفوظ است، تمام عقلانیت او محفوظ است. این تغییراتی که می‌کند در بستر سیر است. در حرکت جوهری معنای آن این نیست که این بدن کامل می‌شود، آن نفسی که «جسمانیة الحدوث» است، یک؛ و صورت بدن است، دو؛ این صورت سیلان دارد، سه؛ به تجرّد می‌رسد، چهار؛ نه اینکه بدن تجرّد پیدا کند؛ لذا با همین مبانی حرکت جوهری و مبانی تکامل، زن و مرد یکی‌ هستند؛ با اینکه قسمت‌های بدنی زن با عناصر بدنی مرد خیلی فرق دارد، روح هر دو مجرّد است، روح نه زن است نه مرد. اصرار قرآن کریم به اینکه چه کسی زن باشد چه کسی مرد باشد، اگر ایمان بیاورد و عمل صالح بکند: ﴿فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾،[27] نه برای اینکه روح یک قسمت آن زن است و یک قسمت آن مرد، زن و مرد با هم مساوی‌ هستند؛ بلکه سالبه به انتفای موضوع است. ما هم می‌گوییم زن و مرد در کمالات فرق ندارد، در کارهای اجرایی فرق دارد، کارهای بدنی فرق دارد، چه کسی بپوشد؟ چه کسی نپوشد؟ چه کسی حجاب داشته باشد؟ چه کسی حجاب نداشته باشد؟ اینها مربوط به بدن است؛ اما روح این‌چنین نیست که زن و مرد دو حقیقت باشند و فرق داشته باشند، اینها یک حقیقت هستند. غرب هم می‌گوید زن و مرد یکسان است؛ اما آنها می‌گویند ما زن داریم و مرد داریم یکسان‌ هستند، ما می‌گوییم زن نداریم مرد نداریم، یکسان هستند. روح مجرّد است؛ نه مذکر است و نه مؤنث، مثل فرشته است. این بدن یا این‌چنین ساخته شد یا آن‌چنان؛ البته برای بدن احکام خاصی است که هر کدام از اینها می‌توانند اطاعت کنند یا معصیت کنند؛ لذا شما ببینید در اسلام هیچ کمالی مشروط به ذکورت نیست یا ممنوع به انوثت نیست. بعضی از کمالات است که برای مرد است و برای زن نیست، مثل نبوت و رسالت و امامت، اینها کارهای اجرایی‌ هستند؛ آن پشتوانه همه اینها ولایت است که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. الآن شما بیبنید صدیقه طاهره بر بسیاری از انبیا فضیلت دارد. رسالت و رهبری کردن، اینها کارهای اجرایی است. اگر در فقه به ما گفتند زن نمی‌تواند مرجع باشد، چون مرجعیت یک کار اجرایی است؛ ولی زن می‌تواند در حدّ صاحب جواهر فقیه باشد و چندین شاگرد تربیت کند که همه مرجع بشوند. مرجعیت کمال نیست، بلکه فقاهت کمال است و اجتهاد کمال است. اگر زنی در حد صاحب جواهر شد که چندین شاگرد تربیت کرد که همه‌ مَرجع شدند این کمال است. زن نمی‌تواند مرجع بشود، برای اینکه این اجرائیات را ندارد؛ اما می‌تواند فقیه باشد مرجع تربیت کند. هیچ کمالی به نحو سالبه کلیه، در اسلام مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نیست. کارهای اجرایی البته تقسیم شده است. گفتند جهاد در اسلام برای زن نیست؛ اما همان ثواب را دارد. مادر اگر در حال نفاس رحلت کرد ثواب شهید را دارد.[28] این‌طور نیست که کمال مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت باشد؛ کارهای اجرایی البته تقسیم شده است. قسمت 8/ق/تسنیم

تساوی زن و مرد

﴿وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی﴾، معنای آن این نیست که ما زنی و مردی داریم که اینها با هم مساوی‌ هستند. آنها که می‌گویند زن و مرد باهم مساوی‌ هستند، چون انسان را در این هیکل خلاصه می‌کنند و می‌گویند: در این هیکل چه زن و چه مرد با هم مساوی‌ می باشند؛ امّا دین که می‌گوید چه زن و چه مرد، یعنی من با یک نقطهٴ مرکزی کار دارم که آن جا نه زن است و نه مرد! خیلی فرق است بین اینکه قرآن بگوید چه زن و چه مرد یا دیگران بگویند چه زن و چه مرد، آنها انسان را در همین هیکل خلاصه می‌کنند، یک؛ می‌گویند «هیکل» این بدن یا زن است یا مرد که مساوی هم هستند، دو؛ ولی قرآن می‌گوید انسان ﴿إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین﴾ [29]است که این جا برای ما هیچ مهم نیست، ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ [30]است که همه حیثیت برای اوست که این کرامت دارد و «خلیفة الله» است و آن جا که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ است، آن جا نه زن است نه مرد، برای اینکه روح مجرد است و مجرد نه زن است و نه مرد! این بدن یا این‌ گونه ساخته شده است یا آن‌ گونه، بین این دو حرف مثل آسمان و زمین فرق است! آن که می‌گوید زن و مرد با هم مساوی‌ هستند، می‌گوید انسان همین هیکل است و این هیکل یا زن است یا مرد؛ امّا قرآن می‌گوید این هیکل از «طین» است و من با این هیکل کار ندارم، این ابزار کار است، من با آن ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ کار دارم! آن روح مجرد است، نه زن است و نه مرد؛ یعنی بدن چه زن باشد و چه مرد، برای او بی‌تفاوت است؛ این قلم، چه این‌چنین باشد و چه آن‌چنان؛ این کاغذ چه این‌چنین باشد و چه آن‌چنان، اینها ابزار کار هستند و آن که اساس کار است روح است که روح نه زن است و نه مرد! این دید با آن دید که زن و مرد با هم مساوی می باشند خیلی فرق می‌کند.


وعده خدا در بی‌نیاز کردن فقیر با ازدواج

پرسش:... پاسخ: خب چرا آن مقدار را که خدای سبحان وعده داد فرمود: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ [24] فرمود شما ازدواج کنید عائله من هستید ما این آیات را باور نکردیم فرمود اَیّم‌ها, بی‌همسرها چه مردها چه زن‌ها ازدواج بکنید اگر در این مسئله مشکلی دارید ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾.
جهاد خانواده در ساده‌زیستی
پرسش: ملاک ساده‌زیستی چیست؟
پاسخ: خود انسان بین خود و خدای خود می‌داند که ساده‌زیستی چیست همین زندگی متعارف حالا حتماً باید فرشش کذا, خانه‌اش کذا, اتومبیلش کذا اینها نیست مسئولین هم باید بر اساس همین روال برنامه‌ریزی کنند آن‌گاه انسان به مقدار کافی اولاد دارد نه آن حدّی که نتواند تربیت کند به مقدار کافی جوان‌ها ازدواج می‌کنند طلاق فروکش می‌کند این آیه برای اسوه بودن نازل شده است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ﴾ درست است حالا جنگ‌ها به پیروزی ختم شد درست است که غنایم به کشورهای اسلامی رسیده اما به این همسرانت بگو شما اگر بخواهید انقلابتان محفوظ باشد باید جهادی هم داشته باشد جهاد خانوادگی در ساده‌زیستی است در این صورت آدم راحتِ راحت است.
تعلّقات دنیوی, بزرگ‌ترین مشکل انسان هنگام مرگ

یک وقت می‌گویند این شخص مُرد این را طبیب معالج می‌آید آزمایش می‌کند می‌گوید قلبش, مغزش همه از کار افتاد اجازه دفن می‌دهد این از نظر طبیب مُرده است یعنی از دنیا رفته و اما در فضای دین، این هنوز از دنیا نرفته برای اینکه وقتی بخواهد وارد برزخ بشود این یک مشکل جدّی دارد این شخصی که به مال دل بسته است به مال تعلّق پیدا کرده هنگام مرگ متعلَّق را از او می‌گیرند (یک) تعلّق می‌ماند (دو) درد و عذاب شروع می‌شود (سه) چرا معتادها را که گرفتند دردشان شروع می‌شود برای اینکه متعلَّق اعتیاد را از آنها گرفتند, اعتیاد همچنان هست, فریادشان بلند است این بیچاره که می‌خواهد از دنیا وارد برزخ بشود این فریادش بلند است این همان فشار قبر است فشار مرگ است تا تک تک این تعلّقات از جانش کَنده نشود این را وارد برزخ نمی‌کنند به حسب ظاهر وارد قبر شده این صلات لیلة الدفن که برای پرهیز از وحشت و نجات از وحشت است بخشی از آن برای همین است بنابراین از یک مرجع دینی سؤال بکنید که موت چیست این می‌گوید انتقال از دنیا به برزخ این شرایط را دارد از یک طبیب سؤال بکنید می‌گوید این مُرده است پس تعلّقات دنیا این مشکل را دارد.
این روایت نورانی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب کافی نقل کرد که بالأخره اموال او نزد او حاضر می‌شود و اعمال او هم نزد او حاضر می‌شود و اولاد او هم نزد او حاضر می‌شوند همه اینها حرف می‌زنند اموال می‌گویند تو هیچ سهمی از ما نداری فقط یک مقدار کفن باید بگیری, اولاد می‌گویند ما تا لبهٴ گور با تو هستیم, عمل می‌گویند ما با تو هستیم که هستیم [25] خب این خطرات هست بنابراین کسی بخواهد راحت زندگی کند, ما باور کردیم اینها عقل کلّ‌اند تنها مسئله بهشت نیست تنها مسئله نجات از جهنم نیست حَسنه دنیا یعنی همین! ما فقط حَسنه آخرت را می‌خواهیم و به اهل بیت مراجعه می‌کنیم یا حسنه دنیا را هم می‌خواهیم اگر می‌گوییم: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ [26] حَسنه دنیا همین است آدم خوب زندگی کند داشتن همسر خوب بدون دعوا بدون زد و خورد بدون طلاق داشتن فرزندان خوب اینها حسنه دنیاست حسنه دنیا در زندگی حلال و زندگی ساده است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ﴾ به آنها صریحاً بگو, هر روز پیشنهاد می‌دهید که حالا غنایم آوردند به ما سهم بیشتری بدهید که ما مثلاً از بیت نبوّتیم اینها روا نیست.
پرسش:... پاسخ: تولید, کار بسیار خوبی است لازمه تولید این است که ما چند میلیون زیر خطّ فقر نداشته باشیم همین, الآن ما چند میلیون زیر خطّ فقر داریم؟ همین باید لذّت ببرد که من مشکل دیگران را دارم حل می‌کنم این لذّت روحی به مراتب بالاتر از لذّت اجوفین است, این لذّت است, اگر کسی بخواهد لذّت ببرد, لذّت احسان, لذّت اکرام خیلی بالاتر از لذّت اجوفین است.
مأمور شدن پیامبر به جدایی از دنیاطلبان

فرمود به آنها بگو یا دنیا یا آخرت; آخرت می‌خواهید با من باشید دنیا می‌خواهید بفرمایید طلاقتان بدهم طلاق جمیل, مؤدّبانه و محترمانه ما توقّعی نداریم ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا﴾ بعضی‌ها دنیا می‌خواهند کائناً ما کان چه حلال چه حرام چون دو آیه است در کنار هم, فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾ [27] دیگر حسنه ندارد می‌گویند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾ یعنی چه حلال چه حرام این ﴿مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ گروه دوم که در آیه بعد است ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً﴾ ما یک دنیای طیّب و طاهر می‌خواهیم ﴿وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ خب الآن ما چند میلیون فقیر در کشور علی‌بن‌ابی‌طالب داریم هزارها شهید هم دادیم! این در اثر همان منظّم زندگی نکردن است گوشه‌ای از کارها را دستگاه قضایی می‌تواند اداره کند اساس کار همان ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ [28] است, ﴿یَلْفِظُ﴾ یعنی «یَکتب و یقول و یقوم و یَقعد» این لفظ, کنایه از مطلق فعل است فرمود شما اگر دنیا می‌خواهید کائناً ما کان اینجا جایش نیست آخرت می‌خواهید کائناً ما کان با هم زندگی می‌کنیم.
اختصاصی بودن احکام ازدواج و طلاق پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

﴿إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ این طلاق نیست, گرچه ابوحنیفه و بعضی از فقهای عامّه این را طلاق دانستند [29] لکن اگر باشد چه اینکه بعضی از فقهای ما(رضوان الله علیهم) فتوا دادند جزء خصائص‌النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه پنجاه دارد که ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾ آنجا هم از همین قبیل است اگر ﴿وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾ آنجا هم جزء مختصّات وجود مبارک پیغمبر است که نکاح محسوب می‌شود اینجا هم اگر طلاق محسوب می‌شود طبق بعضی از روایات که فاضل مقداد نقل کرد جزء مختصّات نبی است [30] ﴿أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ﴾ تَسریح همان تطلیق است اما ﴿سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ بدون دعوا, بدون دلخوری, بدون نگرانی, راه مشخص است شما هر راهی را انتخاب کردید ما هم همان را قبول می‌کنیم.
شرایط بهره‌وری همسران از زندگی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اما ﴿وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ با هم زندگی می‌کنیم ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً﴾ این را هم باید بدانید صِرف بودن با من, بودن در این خانه مشکل شما را حل نمی‌کند باید باشید اما با تقوا و احسان, لذا صِرف مجاورت من, همسر پیامبر بودن مشکل را حل نمی‌کند چه اینکه همسر لوط راه به جایی نبرد, همسر نوح راه به جایی نبرد که ﴿کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا﴾ [31] اینها ملعون شدند و معذّب شدند ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً﴾ خب اگر این‌چنین شد یک زندگی مرفّهی دارند سَکینت و آرامش منزل به عهده زن است تهیّه مسکن به عهده مرد است مسکن, آشیانه‌ای بیش نیست فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ [32] سَکینت مرد, آرامش مرد به همسر با ایمان اوست آن وقت در چنین فضای نورانی فرزندان صالح هم تربیت می‌شوند سابق، طلاق جزء نوادر زندگی بود اما الآن متأسفانه طلاق پشت سر هم است اینها فاجعه است پرورش این فکر [ساده‌زیستی] اول باید از حوزه شروع بشود بعد از فضای دانشگاه بعد در جامعه که امیدواریم خدا این نظام را به برکت صاحب اصلی‌اش ـ ان‌شاءالله ـ از هر خطری حفظ بکند. قسمت 11/احزاب
حجاب

الآن همین جریان عفاف و بدحجابی و کمحجابی و امثال آنها با سادهترین نهی از منکر حلّ میشود، با سادهترین! ما نهی از منکر را با پرخاش صحیح نمیدانیم؛ اگر خانمی بدحجاب بود از اول خیابان تا آخر خیابان این خانمهایی که عبور میکنند همه با یک نگاه سخت و سنگینی به او نگاه بکنند او خودش را جمع میکند، مگر این واجب نیست؟ مگر این جزء نهی از منکر نیست؟ نهی از منکر اوّلش انزجار قلبی است، بعد چهره طوری باشد که بگویند این به چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ همین! این اصلاً خودش را برای نشان دادن عَرضه میکند، وقتی ببیند هر کسی او را میبیند عبوس کرده میبیند و با بیاعتنایی میبیند خودش را جمع میکند، این حداقل نهی از منکر است! ما دلمان میخواهد یک گَشتی داشته باشیم و بگیر و ببند باشد که بشود نهی از منکر. پرسش: وقتی نگاه می‌کنند، می‌گویند سوءظن حاصل می‌شود؟ پاسخ: نخیر، بیاعتنایی کردن که سوء‌ظن نیست! آن کسی که نهی از منکر میکند، همین‌طور با چهرهٴ خشن نگاه میکند؛ یعنی این چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ او در همان وسطهای خیابان خودش را جمع میکند، وقتی ببیند همه اعتراض میکنند، خودش را جمع میکند. این حداقلِ نهی از منکر است! اصلاً لازم نیست که بگویند حجاب خود را رعایت کن! این واجب است بر همه و این مرحلهٴ ضعیفهٴ نهی از منکر است! چه مرد چه زن، وقتی نگاه اعتراضآمیز میکند که این چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ خودش را جمع میکند؛ البته آن یک حساب دیگر است، اما هر روز به جان هم بیفتید نه! آن توحید را در کنار این اخلاق و آن اخلاق را در کنار این توحید ذکر میکند. قسمت 3/جاثیه/ تسنیم
اما اینکه وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) مَثل است، ضمن اینکه آن مطلب قبلی را هم می‌فهماند، یعنی الگوست. خدای سبحان مریم را الگو قرار داده است. آسیه همسر فرعون را الگو قرار داده است. اما آن دو زن الگو قرار نگرفتند؛ لکن نمونه این مطلب‌ هستند که ممکن است کسی با داشتن همه وسایل تربیتی، جهنمی بشود، برای اینکه به سوء اختیار اوست.
مطلب دیگر آن است که در اینجا نفرمود نمونه زن‌های خوب مریم و آسیه هستند؛ فرمود نمونه مردم خوب. ما یک زن داریم یک مردم داریم یک مردان. مردان در برابر زنان‌ هستند؛ اما مردم اعم از زن و مرد هستند. مردم انقلاب کردند، مردم رأی دادند، مردم چنین می‌گویند، این مردم در برابر زن‌ها نیستند، آن مردان هستند که در برابر زنان‌ هستند. قرآن می‌فرماید نمونه مردم خوب نه نمونه زنان خوب. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ﴾، نه «لِلّاتی». نمونه جامعه خوب، مریم است. چرا؟ چون دین نه برای این بدن آمده، نه برای آن بدن. بدن زن و مرد باهم فرق دارد، خواص بدنی فرق دارد برخی از اوصاف هم فرق دارند؛ اما حرف اوّل انسان را روح او می‌زند و روح نه مذکر است نه مؤنث، نه مرد است نه زن. وقتی ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾،[4] اینکه مخصوص آدم نیست، حوا را هم شامل می‌شود. این «روح الله» نه زن است نه مرد، مجرد است. دین برای «روح الله» آمده است، نه برای این پیکر. آن «روح الله» اگر به این پیکر تعلّق بگیرد ابزار این پیکر را رعایت می‌کند. آن «روح الله» اگر به آن پیکر تعلّق بگیرد، ابزار آن پیکر را تأمین می‌کند. احکام مشترک است، در بخشی از امور اختلاف است نه مخالفت.
زن خوب نمونه مردم خوب هستند. زن بد نمونه مردم بد هستند. سخن از «الّاتی» نیست «الّواتی» نیست. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ﴾، نه «للِّاتی». ﴿لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ﴾، سرّش آن است که زن یک سلسله تکالیف خاصه دارد، مرد یک سلسله تکالیف خاصه دارد، اینها دو صنف‌ هستند. در بخش‌هایی از سوره مبارکه «احزاب» ملاحظه بفرمایید، آن خطوط کلّی انسانیت را درباره زن و مرد مشترک می‌داند. آیه 35 سوره مبارکه «احزاب» این است: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ﴾ خلاصه ﴿وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً﴾.
در بخش‌هایی از سوره مبارکه «نحل» می‌فرماید که زن و مرد ندارد، نه اینکه زن و مرد هستند و باهم مساوی‌اند. آیه 97 سوره مبارکه «نحل» این است: ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی﴾‏، چه زن چه مرد. ﴿وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾، حیات طیّبه دو تا عنصر محوری دارد: «الحُسن الفاعلی و الحُسن الفعلی» آدم خوب و کار خوب. آدم خوب خوبی‌اش به عقیده است. کار خوبش هم به اوصاف و افعالش است. ما که غیر از این دو حُسن چیزی دیگر لازم نداریم: یکی طهارت روح که ایمان داشته باشد؛ دیگری طهارت عمل کار خوب داشته باشد. «آمنوا و عملوا، آمنوا و عملوا».
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی می‌فرماید انسان آوردیم و انسانیت انسان به این است که ﴿أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[5] برای همان روح است ما می‌گوییم زن و مرد فرقی نمی‌کند. دو تا صنف هستند هر کدام کار خودشان را دارند. در خطوط کلّی فقه که فرق نمی‌کنند، در خطوط کلّی کلام و فلسفه که فرق نمی‌کنند. در خطوط کلّی اخلاق و حقوق که فرق نمی‌کنند. اینها دو صنف هستند هر کدام حکم خاص خودشان را دارند.
آنها یعنی بیگانه‌ها که مادی‌اندیش هستند می‌گویند زن و مرد فرق نمی‌کند. ما با سالبه موضوع و سلب موضوع حرف می‌زنیم، آنها با سلب محمول حرف می‌زنند. ما می‌گوییم زن و مرد فرق نمی‌کند یعنی ما زن و مرد نداریم. بدن را می‌گویید؟ در اختیار روح است. روح را می‌گویی که اصل و شناسنامه انسان است آن نه مذکر است نه مؤنث. اما آنها می‌گویند انسان همین است که ما در تالار تشریح می‌بینیم، چیزی دیگر نیست؛ لذا تمام درمان‌های انسان را از آزمایشگاه موش می‌گیرند. ما می‌گوییم یک سلسله بیماری‌هایی در انسان است که آزمایشگاه موش جواب نمی‌دهد. این آیه سوره «احزاب» که دارد به زن‌ها می‌گوید به زنان پیغمبر: ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾،[6] آن مردی که نامحرم را نگاه می‌کند مریض است، این مرض را شما با آزمایشگاه موش می‌خواهی حلّ کنی؟ با چه چیزی می‌خواهی حلّ کنی؟ این مرض هست یا نیست؟! آنها می‌گویند انسان همین است که در تالار تشریح می‌بینیم، همین! لذا زن و مرد باهم فرق نمی‌کنند. ما می‌گوییم زن و مرد فرق نمی‌کند از باب سالبه به انتفای موضوع یعنی آنجا ذکورت و انوثتی نیست. کمال انسان و هویت انسان به روح اوست و روح هم نه مذکر است نه مؤنث. اینها می‌گویند مذکر و مؤنث همین بدن است و اینها فرق نمی‌کند.
پس اگر ما می‌گوییم حقوق زن و مرد مساوی است با اینکه آنها می‌گویند حقوق زن و مرد مساوی است خیلی فرق است. ما می‌گوییم آنچه به روح برمی‌گردد یکسان است، بله آنچه به بدن برمی‌گردد فرق می‌کند. یکی حجاب دارد یکی ندارد؛ یکی آهسته نماز می‌خواند یکی بلند نماز می‌خواند. آنچه مربوط به بدن است؛ یعنی مربوط به انسانیت نیست این ابزار کار است. آنکه به انسانیت وابسته است آن روح است. کدام وصف و کدام حکم بر عدل الهی و حقوق الهی، ایمان الهی، اعتقاد به وحی و نبوت و معاد و ولایت و امامت و اینها بین زن و مرد فرق است؟
بنابراین اگر ما می‌گوییم زن و مرد باهم فرق ندارند، یعنی هویت انسان به روح اوست و روح نه مذکر است نه مؤنث. آنها می‌گویند تمام هویت انسان به همین است که ما در تالار تشریح می‌بینیم و اینها یکی مذکر است و یکی مؤنث و فرقی نمی‌کند؛ لذا قرآن کریم می‌فرماید نمونه مردم خوب است نه نمونه زنان خوب: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا ﴾، مریم بنت کذا و کذا. همسر فرعون آسیه، نمونه مردم خوب است، نه نمونه زنان خوب. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾، برای اینکه او با روح مجردش به کمال رسیده است. این روح مجرد در هر انسانی هست. قسمت 10/تحریم/تسنیم
این برای همسران این دو پیامبر که با اینکه در بیت نبوت تربیت شدند، نه در دنیا طرفی بستند و نه از آخرت سودی بردند.
﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ﴾، نه «للِّاتی»، نمونه مردم خوب ﴿لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ ٭ وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ﴾، نمونه مردم خوب، آسیه است و مریم، برای اینکه اینها با انسانیتشان رشد کردند، این انسانیت مشترک است. با روحشان رشد کردند اینجا مشترک است. وگرنه سخن از حجاب و عفاف و مادری باشد این که نمونه مردم خوب نمی‌تواند باشد، نمونه زنان خوب است. در بخش‌هایی از قرآن کریم در سلسله انبیا که می‌آید: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیم﴾،[10] ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ﴾، ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾،[11] در ردیف انبیا ذکر می‌کند. به یاد ابراهیم باش! به یاد موسی باش! به یاد عیسی باش! به یاد مریم باش! جریان مریم را بگو! این معلوم می‌شود جزء انسان‌های بزرگ جوامع بشری‌ هستند که برای همه می‌توانند الگو باشند. ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾ از همین قبیل است.
اینجا هم فرمود درباره همسر فرعون، او چند تا خواسته دارد: ﴿إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ﴾، بهشت می‌خواهم، خانه می‌خواهم؛ اما اوّل تو را می‌خواهم. آدرسی که می‌دهم کنار خودت خانه‌ای برای ما بساز. این خیلی فرق می‌کند با دیگران. در پایان سوره مبارکه «قمر» دارد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ بدون «واو» ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾،[12] دیگر «واو» نیست. نه اینکه این است و آن است و جدای از هم هستند بدون «واو» می‌گوید مردان پرهیزکار جایگاهشان ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است.
این ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، آن لذت‌های روحی اینهاست. آن ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾، لذت‌های جسمانی اینهاست. الآن ممکن است کسی همین بحث‌های تفسیری کلمات قرآن و کلمات اهل بیت(علیهم السلام) را در بحث حدیث هر جا هست در باغی باشد، هوای خوبی باشد، میوه‌های فراوانی باشد، چشمه‌های فراوانی باشد و این احادیث کتاب کلینی را دارد می‌خواند. این هم ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ است هم ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، «عند علیٍ و اهله(علیهم السلام)» است. آن لذت روحانی در فهمیدن حدیث کلینی است، آن لذت جسمانی برای بدنش است. در بهشت این دو لذت هست؛ منتها آن ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ لذت روح اوست وگرنه او که آدرس ندارد. آن ﴿فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾ لذت جسم اوست. قسمت 10/تحریم/تسنیم
غرض این است که آسیه حرفش این است: ﴿رَبِّ ابْنِ لی﴾، و از طرفی هم این طور نیست که بگوید من خودم زحمت کشیدم، نافله خواندم، فریضه خواندم، نماز مستحبی خواندم، نماز و روزه گرفتم، استحقاق، نه! به هر حال بانی اوست، ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛[15] آن توفیق را چه کسی داد؟ آن وسایل را چه کسی فراهم کرد؟ همه با اوست؛ لذا «وَ لَا صُنْعَ لِی وَ لَا لِغَیْرِی فِی إِحْسَانِکَ وَ لَا عُذْرَ لِی إِنْ أَسَأْت‏»؛[16] این دعاهای توحیدی را در قنوت و اینها گفتند بخوانید که «وَ لَا صُنْعَ لِی وَ لَا لِغَیْرِی فِی إِحْسَانِکَ وَ لَا عُذْرَ لِی إِنْ أَسَأْتُ ... اغْفِرْ لِمَنْ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات‏‏». قسمت 10/تحریم/تسنیم
وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) و وجود مبارک آسیه(سلام الله علیها) اینها نمونه مردم خوب هستند و خوبی‌ آنها هم در تصدیق است، الگو بودن آنها، در قانت بودن آنها، در مصدّق بودن اینها، در صادق بودن اینها، در صدّیق بودن اینهاست. در جریان الگو بودن همسر فرعون هم در اینکه او از کفر و کافر تبرّی کرد تولّی او هم ﴿رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ﴾ بود. اهل بهشت بود و بهشت را در کنار «لقاء الله» می‌طلبد. اوّل خدا و از خدا بهشت می‌طلبد. حالا مرحوم ابن طاوس و امثال او که دست ما به آنها نمی‌رسد، آنها اشکال می‌کنند کسی که «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[21] یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[22] بخواهد عبادت بکند؛ لکن خود نصوص اهل بیت(علیهم السلام) این عبادت‌های سه‌گانه هر سه قسم را درست می‌داند، حتی خود حضرت امیر. آنها که «خوفاً» عبادت می‌کنند عبادتشان صحیح است. آنها که «شوقاً» عبادت می‌کنند صحیح است، ولی مرحوم ابن طاوس و این سایر بزرگان می‌گویند اینها خدا را وسیله قرار می‌دهند برای اینکه برسند به بهشت که اگر ـ معاذالله ـ بهشتی نبود جهنمی نبود خوف و شوقی هم نبود خدا را عبادت نمی‌کردند، آنها مشکلشان این است. ولی «علی أی حال» اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ خدا را وسیله قرار بدهد که هدفش چیزی دیگر است مقصودش چیزی دیگر است این مشکل جدّی دارد. اما نه، خدا هدف است، خدا محبوب است، خدا معبود است. نمی‌داند از خدا چه بخواهد! نمی‌داند غیر از خوف از نار و شوق به بهشت «لقاء الله» هم هست که فوق اینهاست. از خدا همین‌ها را می‌خواهد، ولی معبود او، محبوب او، مقصود او ذات اقدس الهی است؛ لذا عبادت‌های همه اینها صحیح است.قسمت 10/تحریم/تسنیم
به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) تأکیدی که قرآن بر حقوق زن دارد، مثل آن را در مسائل دیگر کمتر دارد، چون آنچه در جاهلیت بود چه در جاهلیت کهنه و چه در جاهلیت نو، حق زن را نه خود زن رعایت می‌کند، نه مرد. این است که اساس خانواده به عفاف و حجاب است. اصرار قرآن کریم بر حق زن، برای آن است که اساس خانواده محفوظ باشد. سکینت را زن به عهده دارد، گرچه مسکن را مرد به عهده می‌گیرد که ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾،[1] نفقه و کسوه و مسکن به عهده مرد است؛ اما سکینت به عهده زن است و زن وقتی می‌تواند آرامش خانواده را حفظ بکند که حقوق او را خود او حفظ بکند و دیگران هم حقوق زن را محترم بشمارند. قسمت 10/طلاق/تسنیم
﴿ذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی﴾، نه تنها کسی که حقوق مالی به عهده اوست مطهّر و مزکّیٰ نیست، در برابر آداب اجتماعی هم اگر کسی آداب اجتماعی را رعایت نکند و حقوق مردم را حرمت ننهد حق دیگران را گرامی نشمارد، مطهّر و مزکّیٰ نیست؛ یعنی آن غرور و خودخواهی برای ما آلودگی می‌آورد، ما را آلوده می‌کند. ببینید در سوره مبارکه «نور» فرمود اگر شما می‌خواهید به دیدار کسی بروید، باید اوّلاً وقت ملاقات بگیرید، همین طور سرزده وارد منزل کسی نشوید، قبلاً وقت ملاقات بگیرید. اگر وقت ملاقات نگرفتید و رفتید و آن آقا گفت من الآن کار دارم و شما را نپذیرفت، گِله نکنید، بگویید حق مسلّم شما بود ما الآن که وقتی نداریم. اگر ـ خدای ناکرده ـ از اینجا گِله شروع شد معلوم می‌شود این فرد مطهّر و مزکّیٰ نیست؛ یعنی دین آمده برای نظم، یک؛ تعیین وقت، دو؛ رعایت احترام متقابل، سه؛ غرورشکنی، چهار. ببینید آیه سوره مبارکه «نور» چه می‌فرماید! فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ﴾؛ بدون سلام وارد نشوید، با اذن قبلی وارد شوید، ﴿لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ٭ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ﴾؛ اگر کسی نبود در بسته بود که برمی‌گردید؛ اما اگر بود، شما چون وقت قبلی نگرفتید به شما گفتند برگردید ما الآن فرصت دیدار نداریم، به شما برنخورد: ﴿وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا﴾، شما که وقت قبلی نگرفتید. نگویید به ما برخورد و از اینجا قهر شروع بشود. ﴿هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾، این ادب اجتماعی را رعایت کنید این جامعه می‌شود جامعه مزکّیٰ و مطهّر، جامعه منظم. جامعه‌ای که اگر وقت قبلی نگرفت، صاحب خانه گفت من الآن فرصت ندارم، به او برنخورد. ﴿وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾، این طور نیست که در چند جای قرآن فقط کلّی‌ فرمود: «یزکیهم». در مسائل مال مشخص کرد، در مسائل سیاست مشخص کرد، در مسائل مبارزات مشخص کرد، در مسائل تنظیم وقت و ملاقات‌ها مشخص کرد. چه اینکه در مسائل پاکدامنی هم مشخص کرد، فرمود عفاف باعث طهارت جامعه است. در همان سوره مبارکه «نور» بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ﴾، آن‌گاه در آیه سی همان سوره مبارکه «نور» فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾، ما یک سلسله مسائلی بین خود و خدای خودمان داریم که این مسائل برای ما و ابدیت ما سرنوشت‌ساز است. یک سلسله هم مسائلی با مسئولین و نظام و امثال آن داریم. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ گِله‌ای از مسئولی از نظامی از جای دیگر دارد، این رابطه‌اش را با دین به هم نزند. خدا می‌گوید: ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾، این روسری جایش مربوط به سر و گردن است، حالا اگر مشکلی دارد با کسی یا بدرفتاری دیده است، ـ معاذالله ـ این را به حساب دین بیاورد و این روسری را روی چوب بگذارد این با آیه طرف است. این به خودش آسیب رسانده و می‌رساند. فرمود این مرزها را از هم جدا کنید، کارهای دین که رابطه بین شما و خدای شماست، آن را مقدس و محترم بشمارید، چون با او زنده‌ هستید، با او می‌میرید، با او محشور می‌شوید، حساب‌ها را مخلوط نکنید. ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾، انسانیت، حیثیت و حرمت شما را حفظ می‌کند. اگر ـ معاذالله ـ مرگ پوسیدن بود، اگر قبر آخر خط بود و اگر انسان می‌مُرد، دیگر خبری نبود؛ اما این جزء لطایف قرآن کریم است که انسان مرگ را می‌میراند. این حرف زیر آسمان غیر از انبیا کسی دیگر آمده که چنین حرفی بزند؟ که ما یک دشمن داریم به نام مرگ چون از هر چه می‌ترسیم برای اینکه می‌ترسیم بمیریم. اگر از انفجار، اگر از مار، از بیماری‌های بدخیم می‌ترسیم برای اینکه پایانش مرگ است. اگر این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[3] پیام خدا را می‌رساند که شما مرگ را می‌میرانید نه مرگ شما را، این حرف برای همیشه تازه است. نفرمود مرگ شما را می‌چشد، نفرمود: «کلّ نفس یذوقها الموت» فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛ شما هستید که مرگ را می‌میرانید، شما هستید که مرگ را می‌چشید و هضم می‌کنید، شما هستید که هستید و می‌روید به جایی که شما هستید و مرگ نیست. این برنامه‌هاست انسان این برنامه‌ها را که با کارهای دیگر مخلوط نمی‌کند. حساب ما با خدایمان همیشه باید محفوظ بماند، با دیگران مشکلی داریم آن را از راه دیگر باید حلّ کرد. قسمت 3/جمعه/تسنیم
﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾، بنابراین این طور نیست که ذات اقدس الهی یک کلّی‌گویی کرده باشد فرمود که «یزکّیهم». می‌بینید آداب اجتماعی را گفته، مبارزات سیاسی را گفته، مقاومت‌های جهادی را گفته، ادب اجتماعی را گفته، عفاف را گفته، فرمود اینها تزکیه است. طهارتِ مال تزکیه است. این ﴿أَزْکَی لَهُمْ﴾، با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ و با ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ همراه است. همان طوری که علم وصفی است برای خود عالِم، بیرون که نیست. این طهارت و تزکیه هم وصف است ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾، ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم﴾، اینها نشان می‌دهد که تمام این اوصاف برای خود آدم است حالا اگر کسی عصبانی شد خانه خودش را منفجر کرد، این به خودش آسیب رساند، نه به دیگری.
غرض این است که غضب و عصبانیت چیز خوبی است دفاع یک چیز خوبی است، ولی باید در اختیار انسان غضبان باشد؛ اما وقتی اختیار انسان به دست او افتاد، مشکل پیش می‌آید. فرمود این کار را نکنید نه تنها وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، موسای کلیم هم برای همین آمده؛ منتها اگر تفاوتی هست، برای اینکه قرآن مهیمن است نسبت به تورات و انجیل، تزکیه اینها هم تزکیه هیمنه‌ای است، تعلیم اینها هم تعلیم مهیمن است و مانند آن. قسمت 3/جمعه/تسنیم
غرض این است که این ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾، یک حساب دارد. اساس حوزه و رسالت حوزه در این دو چیز است. ما الآن باید با برهان ثابت کنیم این کسی که روسری را روی چوب گذاشته دارد با ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ﴾[11] مبارزه می‌کند؛ او باید حواس جمع باشد و خدا ﴿شَدِیدُ الْعِقَابِ﴾[12] است؛ فرمود ما در کمین هستیم، ما در آسمان‌ها که نیستیم؛ این ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد﴾[13] یعنی چه؟ یعنی ما همان‌جا هستیم، همان‌جا کمین می‌کنیم، همان‌جا هم شما را خفه‌ می‌کنیم. اگر کسی بداند که این روسری را روی چوب گذاشته دارد با ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ﴾ می‌جنگد، همان خدایی که فرمود این روسری برای چوب نیست، برای سر است، تا گردن و سینه را باید بپوشانی، ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾ بعد ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾، این روایات را هم آدم باید بوسید؛ مثل قرآن! امام(سلام الله علیه) فرمود: «فَإِنَّ الشَّعْرَ أَحَدُ الْجَمَالَین»؛[14] بیان نورانی معصوم است. فرمود موی سر مثل صورت، زیبایی تو هست، این را به چه کسی می‌خواهی نشان بدهی؟ «فَإِنَّ الشَّعْرَ أَحَدُ الْجَمَالَین»؛ زن دو تا جمال دارد: یکی چهره اوست؛ دیگری موی اوست. این برای خداست: ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾؛ اگر کسی بداند که با چه کسی طرف است و او هم ﴿لَبِالْمِرْصاد﴾ است؛ وظیفه ماست که او را توجیه کنیم که تو با چه کسی طرف هستی و او هم در کمین است. وقتی بخواهد بگیرد، طوری می‌گیرد که احدی نمی‌فهمد؛ اینها کار اصلی ماست. قسمت 5/صف/تسنیم
الآن که شما بیبنید با حجاب و با غیر حجاب مخالف هستند این به این فکر نیست که حالا یک مقدار پارچه روی سرش باشد یا نباشد، او با کلّ نظام و با کلّ دین درگیر است. هر وقت چهار تا مشکل پیدا شد یا با آیه حجاب درگیر می‌شوند یا با آیه دیگر درگیر می‌شوند. فرمود: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾، این نور را می‌خواهند خاموش کنند، همین! اما ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾، خدا این نور را به تمام می‌رساند قسمت 4/صف/تسنیم
هر وقت چهار تا مشکلی پیش آمد آن چهار تا روسری را هم کنار می‌زنند. این دهن‌کجی به خود نظام است و گرنه همیشه بود این حرف‌ها. فرمود این است، این وظیفه حوزه است، این وظیفه دولت است، این وظیفه ملّت است که این کارها را انجام بدهیم
قسمت 4/صف/تسنیم
اینجا جای عملی است که هر کسی مختار است خودش انجام بدهد. اینجا جایی است که ما به شما می‌گوییم: ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾، این روسری برای سر و گردن است، برای آن چوب نیست که آویزان بکنید در برابر این آیه دارید می‌ایستی! این روسری برای چوب نیست، در برابر چه کسی داری می‌ایستی؟ حالا چهار تا مشکل از چهار نفر هست یک حساب دیگر است؛ اما شما با آیه در نیفت، ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ﴾، «خُمُر»؛ یعنی روسری، ﴿عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾؛ یعنی سر را بپوشانید برسید تا به گردن و سینه. «علیٰ جِیْب» گردن و سینه را بپوشانید این در برابر آیه چوب بلند کرده، نمی‌داند که چه خبر است. غرض این است که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد﴾[15] هست، او در کمین است، او رصد می‌کند؛ حضرت فرمود تو فلان کار را کردی با زنت این گونه دعوا کردی فلان کس نامحرم را دیدی، این طور که نمی‌شود. فلان کس را از مسجد بیرون کنید، برای اینکه در بین راه که می‌آمد نامحرمی را نگاه کرد، این که نمی‌شود با این وضع جامعه را اداره کرد.
اینکه می‌بینید امروز می‌گویند حجاب نباشد، فردا می‌گویند ربا نباشد، پس فردا می‌گویند فلان نباشد، این همان در می‌آید. این طور نیست که اگر کسی حال امروز حجاب را، فردا ربا را، پس فردا فلان کار را انکار کرد چیزی از دین بماند. این قرآن به ما می‌گوید: ای مسلمان‌ها! مثل مسیحی‌ها باشید بجنگید! معلوم می‌شود که برای آنها جهاد یک امر اصلی بود. الآن اینها می‌گویند ما کاری به جهاد نداریم، کاری به سیاست نداریم.
اینکه امروز این روسری را روی چوب می‌گذارد، این دارد در برابر ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾[5] می‌ایستد. حالا امروز حجاب نباشد، چه می‌ماند کم‌کم؟ چرا اینها اصرار کردند که وجود مبارک عیسی را دار بزنند؟ تلاش کردند؛ همین‌ها که ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾،[6] که «نبیین» را با جمع محلّی به «الف و لام» آورده است، همین‌ها کم پیغمبری را نکشتند! راجع به وجود مبارک مسیح رسیدند که خدا فرمود ما او را حفظ کردیم: ﴿مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لکِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾،[7] اینها اوّل که این طور نبودند، الآن خدا در صدر اسلام به مسلمان‌ها فرمود: مسلمان‌ها مثل مسیحی‌ها باشید، بجنگید، مقاوم باشید! اصل بودند. این طور نشان می‌دهد که کم‌کم یکی پس از دیگری این دینی است که فقط همان دست گشادن و یک اشاره کردن و لب زدن برای مسیحیت می‌ماند. خداوند فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾، مواظب باشید. قسمت 1/صف/ تسنیم
ازدواج

وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای ما اسوه شد ما بعضی از معانی اسوه را می‌فهمیم فرمود همان‌طوری که من نماز می‌خوانم شما نماز بخوانید «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» [4] این را ما می‌فهمیم حضرت خودش مناسک حج را انجام دادند فرمود: «خذوا عنّی مناسککم» [5] این را می‌فهمیم اما در بعضی از موارد، اینکه فرمود وجود مبارک حضرت اسوه است این یعنی چه؟ می‌بینید بعضی از مطالبی است که آن حضرت آورده و ما هنوز درست باور نکردیم فرمود: «النکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی» [6] این یعنی چه؟ آیا نکاح به معنای ازدواج و جمع شدن نر و ماده است اینکه در حیوانات هم بود و هست اینکه قبل از اسلام بود اینکه بعد از اسلام هم هست بعد از اسلام بین مسلمان‌ها هست بین یهودی‌ها هست بین مسیحی ها هست بین مشرکین هست بین ملحدین است پس این پیامبر چه چیزی آورده؟ فرمود من یک حرف تازه آوردم اجتماع مذکر و مؤنث را من نیاوردم این قبل بود بعد هست در مسلمان‌ها هست در کفار هست در ملحدین هست من چیز جدیدی آوردم به عنوان نکاح «النّکاح سنّتی» خب یک جوان چه دختر چه پسر سنّ ازدواجش باشد و ازدواج نکند این از سنّت پیغمبر دارد اعراض می‌کند اول خود طلاّب جوان باید این کار را انجام بدهند دانشجویان عزیز باید این کار را انجام بدهند بعد جامعه روشن بشود که نداشتن, ننگ نیست ما باید باور کنیم.
سرّ حسنه بودن سنّت پیامبر در نکاح و الگوپذیری از آن

فرمود من سنّتی آوردم به نام نکاح وگرنه ازدواج قبلاً هم بود الآن هم هست من که نمی‌خواهم نر و ماده کنار هم جمع بشوند من می‌خواهم کاری بشود که ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ [17] محقق نشود این ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ که بحثش قبلاً گذشت چه بود شیطان چگونه شریک در ولد می‌شود خب کسی نامحرمی را ببیند شب در کنار بستر همسرش برود با همان شوق‌زدگی و ذوق‌زدگی هم‌بستر بشود این می‌شود «شارکهم فی الأولاد» برخی‌ها گفتند اگر عین نه ذمّه, اگر عین غیر مخمّس، مال حرام را مهریه زن قرار بدهد این می‌شود «شارکهم فی الأولاد» اینها را آمد جلویش را گرفته وجود مبارک حضرت امیر عده‌ای در محضرش نشسته بودند نامحرمی هم عبور کرد حضرت فرمود اگر نامحرمی از کنار شما عبور کرد آن‌که در منزل دارید مثل همین است به دنبال چه چیزی می‌گردید [18] . یک دوره نهج‌البلاغه باید در دست همه ما باشد حالا لازم نیست کسی مثل ابن‌میثم یا مثل ابن‌ابی‌الحدید بفهمد این ترجمه ظاهری‌اش که مقدور همه ماست ما هر وقت مبتلا شدیم یک آیه را یا یک جمله نهج‌البلاغه بگوییم سخنرانی کنیم اینکه نمی‌شود حداقل این است که یک دور نهج‌البلاغه را مطلع باشیم هر جا را باز کردند از ما خواستند بتوانیم ترجمه‌اش را بگوییم آیات همین‌طور است روایات هم همین‌طور است باید مأنوس باشیم فرمود آن‌که در منزل دارید هم همین است به دنبال چه چیزی می‌گردید. فرمود اینها را من آوردم «النکاح سنّتی» نه اجتماع مذکر و مؤنث خب آن وقت این باعث می‌شود فرزندان صالح پیدا می‌شود زندگی متعادل پیدا می‌شود.
علت نگاه مترحّمانه عقلا به زندگی متظاهران به ثروت

انسان عاقل وقتی یک متظاهر به ثروت را نگاه می‌کند مترحّمانه نگاه می‌کند نه معجبانه می‌گوید این بیچاره به دنبال چه چیزی است باطن بعضی از امور چیزی است که انسان نمی‌تواند بگوید یک وقت ما محضر حکیم فاضل تونی درس می‌خواندیم در حوزه تهران مرحوم حکیم فاضل تونی این جزء دانش‌آموختگان مرحوم جهانگیرخان قشقایی و حاج آخوند کاشی در حوزه علمیه اصفهان بود ما در محضرشان که درس می‌خواندیم ایشان فرمود برخی‌ها از علوم و معارف بهره می‌برند برخی‌ها بیگانه‌اند به یک سلسله امور متعفّن عادت کردند بعد این قصه را گفت, گفت من طلبه رسمی مدرسه صدر اصفهان بودم زمان مرحوم جهانگیرخان قشقایی این مدرسه کَنیفی داشت چاه فاضلابی داشت که هر سال مغنّی می‌آمد و آن کنیف را تطهیر می‌کرد گفت من چند سال طلبه آن مدرسه بودم یک سال دیدیم که آن کنیف پاک‌کن سابقه‌دار نیامده بعد متولّی گفت که چون او برای تطهیر این کنیف دستمزد بیشتری می‌خواست ما به او نگفتیم بعد از مدتی که توافق کردند با یک اجرت متعادلی بیاید کنیف را تطهیر کند آن چرخ و دولاب را آورد دولاب همان بود که با آن با این طناب از چاه آب و امثال آ‌ن می‌گرفتند این چرخ‌ها را می‌گفتند دولاب، این دولابش را آورده و کارگرهایی که زیرمجموعه او بودند آورده حالا می‌خواهد این کنیف فاضلاب را پاک کند گفت حالا ما مواظبیم که او دارد چه می‌گوید گفت اینها را جمع کرده به اینها گفته که آدم باید کار بکند نان در بیاورد فکر نکنید که اینها ـ یعنی ما طلبه‌ها ـ دارند چه می‌گویند, گفت اینها دارند عمرشان را تلف می‌کنند شما کارتان را انجام بدهید خب کسی که دلیلش این بود که من اینجا چهل سال سابقه دارم چون چهل سال سابقه دارم من برای تطهیر این کنیف اُولیٰ هستم بعد به این زیرمجموعه‌هایش گفته که مشغول کارتان باشید نان در بیاورد اینها چه می‌گویند وقتشان را تلف می‌کنند، گفت به ما طلبه‌ها اشاره کرد! خب یک کنیف پاک‌کن به کسانی که به علوم الهی سرگرم‌اند می‌گوید اینها دارند وقت تلف می‌کنند! واقع مطلب را شما بخواهید بشکافید بعضی‌ها کنیف پاکن‌کن‌اند یعنی به چیزی وابسته‌اند که باطنش همان است غیر از این نیست چرا اگر کسی خواب ببیند که ـ جسارت است ـ پای او به مدفوع افتاده مال به دستش می‌رسد این تعبیر آن است چون باطن آن همین است اگر خواب ببیند که دستش به مدفوع رسیده یا پایش به مدفوع رسیده مدفوع انسانی که بدبوتر از دیگری است مال به دستش می‌رسد باطن آن همین است.
قناعت، راهکار بهره‌وری از سنت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نکاح
انسان بدون اینکه کسی را تحقیر بکند یک سر و گردن بلندتر و آزادانه زندگی می‌کند با یک زندگی قانع هم به موقع ازدواج می‌کند هم به موقع پدر می‌شود هم به موقع مادر می‌شود هم «فانّی اباهی بکم الامم» [19] درست می‌شود هم طوری که خواسته نظام است انجام می‌شود هم راحت زندگی می‌کند فرمود من نکاح را آوردم من که اجتماع نر و ماده نیاوردم «النکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی» بعد به ما فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [20] به او تأسّی کنید این می‌شود مسیر زندگی پس تنها مسئله نظامی و سیاسی و اینها نیست چون این را قبلاً فرموده بعد در جریان مسئله نکاح و همسرداری و اصول خانوادگی به دنبال آن مسئله ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ این را فرموده.
گستردگی اسوه بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و محدود بودن بهره‌وران آن

مطلب بعدی آن است که وجود مبارک حضرت اسوه است لجمیع الناس همان‌طور که در طلیعه بحث اشاره شد همان‌طور که درباره قرآن فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ [21] اما بهره‌وران از این قرآن متّقین‌اند ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ [22] اینجا هم حضرت اُسوه برای جمیع الناس است ولی بهره‌وران او کسی است که ﴿کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾ [23] اگر کسی اینها را در حدّ ضعیف داشت بهره ضعیفی می‌برد در حدّ متوسط داشت بهره متوسط می‌برد در حدّ عالی داشت بهره عالی می‌برد در تأسّی به آن حضرت وگرنه آن حضرت اسوه است لجمیع الناس و این اسوه بودن چون مطلق است در همه امور اسوه است چه در صوم و صلات چه در نکاح و امثال ذلک الاّ ما خرج بالدلیل.
اختصاصی بودن بعضی از سنن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

آن ما خرج بالدلیل را در آیه پنجاه همین سور‌ه که به خواست خدا بعد خواهد آمد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ﴾ بعد چیزی که جزء مختصات حضرت است آن است که ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ افراد دیگر اگر بخواهند حلال باشد یا باید مِلک یمین باشد یا متعه باشد یا نکاح دائمی, حضرت گذشته از این عناوین سه‌گانه هبه هم داشت که دیگر نه ازدواج دائم بود نه ازدواج موقت نه مِلک یمین فرمود: ﴿خَالِصَةً لَّکَ﴾ اینجا دیگر جا برای اسوه نیست چون خرج بالدلیل نظیر وجوب تهجّد, نماز شب و مانند آن وگرنه مادامی که دلیل بر اختصاص چیزی وارد نشد وجود مبارک حضرت اسوه است برای هر کسی اما ساده‌زیستی آن عصر، مخصوص خود آنهاست وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در عصری زندگی می‌کرد که وضع عامّه مردم روبه‌راه بود حضرت یک لباس خوبی, منزل خوبی داشت دیگران را هم می‌فرمود شما این‌گونه باشید. در کتاب وسائل این حدیث هست که وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) یک خانه متوسط بهداشتی و خوب و متناسبی را به یکی از اصحاب داد گفت از آن منزل پدری بلند شو بیا اینجا گفت آن خانه قدیمی پدری من است فرمود خب هر کسی باید در عصر و مصری که زندگی می‌کند با شرایط آن زندگی کند این روایت را با این تعبیر فرمود, فرمود: «ان کان أبوک أحمَق یَنبغی أن تکون مِثلَه» [24] حالا پدرت نمی‌فهمید چطور خانه بسازد تو هم باید همان‌طور زندگی کنی خب این تعبیر امام رضا(سلام الله علیه) نشان می‌دهد که در هر عصر و مصری برای هر نسلی یک زندگی معقول متوسط همان عصر کافی است نه اینکه حالا چون پیامبر آن‌طور در خانه گِلی زندگی می‌کرد انسان هم همان‌طور زندگی کند نه, مثل خود ائمه این ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در حقیقت همه اهل‌بیت منظورند یعنی این چهارده نفر اسوه‌اند حالا وجود مبارک امام رضا هم اسوه است در عصر خودش, امام صادق اسوه است در عصر خودش اینها خصوصیاتی است که قابل تغییر و تبدیل است.
علت عدم استفاده رسول خدا از غنایم در گسترش زندگی

پرسش:... پاسخ: آخر چون بعد از غنایم مقداری خواستند بهتر از دیگران زندگی کنند به مناسبت اینکه مثلاً همسر پیامبر هستند فرمود نه, این‌طور نیست حالا غنایم آمده است برای همه است این‌طور نیست که من سهم زایدی ببرم مرحوم علامه در تذکره نقل می‌کند که حضرت وقتی پیشنهادی به او دادند که مقداری از این غنایم را به ما بدهید رفتند کنار شتر مقداری کُرک این شتر را روی انگشتشان گذاشتند گفتند فرمود: «ما لی من فیئکم هذه الوبرة الاّ الخمس» [25] وَبَر همین کُرک‌های شتر است این وَبره هم مثل تَمر و تمره این تاء, تاء وحدت است «ما لی من فیئکم هذه الوبرة الاّ الخمس» آنها توقع داشتند که حالا این همه غنایم آمده اینها زندگی بهتری داشته باشند فرمود نه, ما با دیگران فرق نمی‌کنیم مسئولین مقداری باید ساده‌تر زندگی کنند تا اینکه فقرا و محرومان نرنجند.
تبیین جنبه سیاسی تعدد همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

پرسش:... پاسخ: اصل تعدّد ازواج حضرت مستحضرید که به جهت مسائل سیاسی بود خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه عسکری را! در جلسه‌ای می‌فرمود شما این اعراب خشن را حالا عرب که شهرنشین است حسابشان جداست این اعراب آن روز را شما نمی‌شناسید این بزرگوار می‌فرمود اینها در حرم حضرت اباالفضل ممکن است ـ معاذ الله ـ به نام خدا دروغ قسم بخورند ولی به اباالفضل دروغ قسم نمی‌خورند این‌قدر برای وجود مبارک حضرت اباالفضل احترام قائل‌اند با این وصف, اگر آن رئیس عشیره و قبیله دستور بدهد که این بقعه را باید خراب بکنید می‌کنند خب تعصّب جاهلی چیز دیگر است تعصّب جاهلیت عرب چیز دیگر است وجود مبارک حضرت برای رام کردن اینها از اقوام اینها از همه نحله‌ها از همه عشایر همسری گرفته که اینها بتوانند بر اساس این جهت آرام باشند وگرنه خودش در 25 سالگی با همسر 40 ساله ازدواج کرد بنابراین حضرت یک حساب دیگری داشت اصلِ ازدواجش برای این بود که آنها نشورند و آنها توطئه نکنند و آنها علیه اسلام آن تعصّب جاهلی را به کار نبرند.
بیان امتحان بودن فقر و غنا در زندگی انسان

پرسش: ... پاسخ: بالأخره این یک حقیقت شرعیه‌ای نیست که انسان بگوید برابر حقیقت شرعیه زندگی ساده این است ما و بین خدایمان می‌دانیم ولی باید بدانیم داشتن, شرف و کرامت نیست و اگر در سورهٴ مبارکهٴ فجر فرمود آنها خیال می‌کنند که این کرامت است و ما هم برابر خیال آنها تعبیر به اکرام می‌کنیم این‌چنین نیست، اینها مبتلا به ثروت‌اند ﴿أَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾ [26] نه این اهانت است نه آن اکرام هر دو ابتلاست برخی به فقر مبتلایند بعضی به ثروت مبتلایند این مبتلا به ثروت است یعنی ممتحَن ما اگر رشد فکری ما و نظام ارزشی ما به این باشد که داشتن, کمال نیست آن وقت کسی که خانه خوبی دارد فرش خوبی دارد اتومبیل خوبی دارد ما او را حالا لازم نیست تحقیر کنیم ولی به چشمِ احترام نگاه نمی‌کنیم اگر جامعه ما اینها را با چشم احترام نگاه نکند او برای چه حالا با این اتومبیل پُز بدهد وقتی می‌بیند هر کس می‌آید با روی تُرُش کرده او را نگاه می‌کند او حسابش را جمع می‌کند یا چنین اتومبیلی را وارد نمی‌کند یا سوار نمی‌شود جامعه باید بداند این کَرَم نیست این دیگر بیانات روشن علی و اولاد علی(علیهم السلام) است قرآن که ریشه این حرف‌هاست فرمود: ﴿کَلَّا﴾ بعضی‌ها مبتلا به اتومبیل خوب‌اند بعضی‌ها مبتلا به پیاده‌روی‌اند این ابتلاست آزمون است.
ضرورت مدیریت عاقلانه جامعه در کلام علی(علیه السلام)

اگر ما فهمیدیم که این است ما تلاش و کوششمان را می‌کنیم که راحت زندگی کنیم یک رفاه نسبی, هر چه شد به همان اندازه قانعیم تلاشمان را می‌کنیم و خدا هم وعده داد به این شرط که آن کسی که بِیَده عُقدة النظام است او هم عاقلانه تدبیر بکند «هِیت» منطقه‌ای است که عده‌ای در آنجا زندگی می‌کردند و وجود مبارک حضرت امیر این کمیل را مسئول آن منطقه کرد در دستگاه اموی یک عدّه آمدند و غارت کردند و بساط او را به هم زدند وجود مبارک حضرت امیر نامه‌ای نوشته که این نامه در نهج‌البلاغه هست به کمیل گفت که من این مأموریت را دادم امکانات دادم مأمور نظامی دادم نیروی مسلّح دادم تو نتوانستی از آن منطقه دفاع بکنی [27] یعنی برخی‌ها فقط به درد دعای کمیل می‌خورند به درد سِمت و شغل نمی‌خورند با اینکه کمیل از اصحاب خاصّ حضرت بود حضرت دست او را گرفته از مسجد کوفه به بیرون برده آن مطالب عالیه را فرموده, مگر هر کسی می‌تواند شهرش یا روستایش یا کشورش را اداره کند مدیریت و درایت یک نعمت الهی است.
شرایط بهره‌مندی از شرافت زندگی همسران با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

غرض این است که هم آنها باید توجه داشته باشند هم ما, ما بدانیم پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) نکاح آورده نه اجتماع مذکر و مؤنث فرمود: «النکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی» آن وقت درباره زن‌ها فرمود اینجا که باشید بیتِ من اصول دین است توحید است, وحی و نبوت است و معاد. اگر اصول دین اینجاست و در سایه اصول دین, فروع هم تأمین است شما به اصول دین معتقد, به فروع دین عامل باشید پاداشتان دو برابر است فرمود اگر کسی اینجا بیاید اصول و فروعش تأمین است این عبارت را ملاحظه بفرمایید: ﴿وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ﴾ این توحید, ﴿وَرَسُولَهُ﴾ نبوت, ﴿وَالدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ این معاد, این اصول سه‌گانه دین را داشته باشید عمل صالح را بکنید هم حسنه دنیا هم حسنه آخرت دارید ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً﴾ صرف ارتباط با ما شرف نمی‌آورد اگر شرایط را رعایت کردید زمان و زمین و بیت این سه عنصر، شرف‌آور است اگر شرایط را رعایت کردید زمان، شرافت‌آور است می‌بینید اگر در اَشهر حُرُم اگر کسی جنایت کرده به احترام این زمان محترم دیه‌اش بیشتر است در حرم جنایت کرده به احترام آن زمین محترم جرمش بیشتر است در بیت نبوّت اگر کسی جنایت کرده به احترام آن بیت جُرمش دو برابر است.
علت دو برابر شدن کیفر همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

فرمود اینجا خانه عادی نیست یک سنگ و گِل نیست اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ معصیت کرده این ﴿یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ﴾ دو برابر دیگران برای اینکه هم آن گناه را کرده هم حرمت بیت را نگه نداشته چرا گناه در حرم بیشتر است چرا گناه در اشهر حُرم بیشتر است به همین مناسبت که زمان و زمین به برکت وحی, محترم می‌شود اینجا هم به برکت بیت نبوّت حرمت خاص دارد به همین مناسبت اگر کسی نماز در مسجدالحرام بخواند هیچ نمازی معادل آن نیست بعد از آن, نماز در مسجدالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است عبادت در مسجدالحرام معادل ندارد بعد عبادت در مسجدالنبی معادل ندارد اینجا هم فرمود اگر شما رعایت بیت را انجام دادید ﴿وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ﴾.
بطلان توهم سه برابر شدن کیفر همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
برخی‌ها خیال کردند که ﴿یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ﴾ یعنی سه برابر عذاب دارد چرا, برای اینکه یک کیفر که برای خود گناه است ﴿ضِعْفَیْنِ﴾ یعنی دو برابر آن, خیال کردند ضعفین به علاوه اصلِ کیفر که می‌شود سه کیفر، [28] در حالی که به قرینه ﴿مَرَّتَیْنِ﴾ این ﴿ضِعْفَیْنِ﴾ یعنی یک اصل و یک معادل آن که جمعاً می‌شود دو برابر نه اینکه دو برابر به علاوه اصلِ کیفر به قرینه این ﴿مَرَّتَیْنِ﴾ آن ﴿ضِعْفَیْنِ﴾ مشخص می‌شود بعد فرمود: ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ هیچ گناهی نظیر گناه در اشهر حُرم نیست هیچ گناهی نظیر گناه در حرم نیست هیچ گناهی هم شبیه گناه اعضای بیت نبوّت نیست ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ﴾ اگر باتقوا بودید پاداشتان دو برابر است اگر ـ معاذ الله ـ بی‌تقوایی کردید کیفرتان دو برابر است.
عواقب اعراض جوانان از سنّت نبوی ازدواج

اگر کسی جوان باشد از نکاح هم ـ معاذ الله ـ اعراض بکند این دو مشکل دارد یکی از سنّت پیامبر اعراض کرده یکی اینکه مبتلا می‌شود به این مرض خواه و ناخواه بالأخره این غریزه مثل گرسنگی است این نه از آن طرف بد است نه از این طرف خوب است حالا اگر کسی گرسنه بود و دنبال غذا بود این بد نیست این خاصیّت طبیعی اوست اگر کسی جوان بود و دنبال ازدواج بود این شرارت و معصیت نیست این یک امر طبیعی است. قسمت 12/احزاب
نتیجه گیری :

چنانکه قبلا نیز ذکر گردید انسان بسیاری از موارد خوب و بد را در نهان خویش تشخیص میدهد اما در مرحله عمل و اقدام نمیتواند بر عوامل متحرک و بروز اقدام فاپق آید و اراده و عزم و جزم لازم را اعمال نماید تا به حصول نتیجه نهاپی که تکلیف به اقدام و عمل است برسد .
در این راه شناخت عوامل بازدارنده و عوامل تسریع و تسهیل کننده مفید است . هر چند که این شناخت خود نیز در مرحله نظری و ذهنی است و کفایت از انجام عمل را نمینماید اما دانستن این موانع و مراغب تا حدودی کمک میکند تا انسان اراده خود را برای انجام کار نیک و بازدارندگی برای انجام کار نا پسند را تقویت نماید .تا گره اتصال عزم و جزم منعقد شود چون عزم از مرحله عمل است و جزم در مرحله نظر.



امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.