تاریخ نگارش : سيزدهم شهريور 1390
بسم الله، اسم اعظم خدا
مریم محراب بگی
همین کلمهای را که گفتی، خودش اسم اعظم خدا بود. باید شرایطش فراهم گردد تا به هدف اجابت برسد. در آن لحظه چون از صمیم دل و در حالت اضطرار بیان شد و در آن حالت دل از همه بریدی، سیم دل خود را ازهمه قطع نمودی و به خدا متصل کردی ...
شخصی خدمت یکی ازعلمای بزرگ آمد و از اسم اعظم خدا سؤال کرد.
چند مدتی نگذشته بود که عالم بزرگوار در یک شب بسیار سرد آن مرد را صدا زد و فرمود: همین الآن به فلان نقطه از بیابان کنار شهر برو، درآنجا چاهی وجود دارد، از آن چاه مقدار آب بیاور.
این بنده خدا به راه افتاد و خود را به آن چاه رسانید ومقداری آب برداشت و برگشت. در مسیر بازگشت، ناگهان شیردرّندهای مقابلش ظاهر شد و او دست و پای خود را گم کرد ونگران ومضطرب با صدای بلند گفت: ? بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ?، « یا الله » و بر زمین افتاد وغش کرد. وقتی به هوش آمد، دید از آن شیرخبری نیست. خود را به منزل آن عالم بزرگوار و اهل معنی رسانید.
آن عالم از او پرسید: « چرا اینقدر دیر کردی؟» و آن مرد جریان را برایش تعریف کرد.
عالم فرمود: همین کلمهای را که گفتی، خودش اسم اعظم خدا بود. باید شرایطش فراهم گردد تا به هدف اجابت برسد. در آن لحظه چون از صمیم دل و در حالت اضطرار بیان شد و در آن حالت دل از همه بریدی، سیم دل خود را ازهمه قطع نمودی و به خدا متصل کردی و گفتی:«? بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ? یاالله » شرایط فراهم شد و دعایت مستجاب گردید.
آنکه شد دور از خدا، در چنگ شیطان اوفتد
برّه دوراز شبان را گرگِ صحرا میخورد
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.