تاریخ نگارش : پانزدهم شهريور 1390
زندگینامه استاد عبد الباسط محمد عبد الصمد
مریم ریاحی
ولادت و نسب:
استاد عبدالباسط محمد عبد الصمد در سال 1927 در روستاى المزاعزه یکى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مکانى پاک که به امر قرآن کریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام مىشد متولد شد،جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن که از نظر حفظ قرآن کریم و تجوید و احکام آن مردى متمکّن بود،و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استادِ جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد ، اما پدرش استادعبدالصمد یکى از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود، 2 برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ مى کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى به ایشان ملحق گردید.
این کودک با استعداد به مکتب استاد امیر در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد چرا که آثار مهارتهاى قرآنى را (که با شنیدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح وشام براى او حاصل شده بود) دراو دیده بود، استاد امیر جمله اى از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدّش مى دید که او را از سایرین ممتاز مى ساخت مانند سرعت فراگیرى ، هوش و ولع شدید در تبعیّت از استاد ، و دقت در خوب اداء کردن مَخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زیبائى که گوشها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن مى نواخت…
استاد عبدالباسط در گفتگوهاى خود گفته است: (( سنّم 10 سال بود که حفظ قرآن کریم را در خلال این مدّت به پایان بردم و مانند نهرى روان از زبانم جارى مى شد، پدرم کارمندى در وزارت نقل و انتقال وپدر بزرگم از علماء بود … من از ایشان راهنمائى خواستم که قرائتها راچگونه فرا گیرم و آنها مرابه شهر طنطا درشمال مصررا هنمائى کردند تا به دست استاد محمد سلیم علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان ارمنت که یکى از شهرهاى جنوب مصر است تا طنطا درشمال بسیار دور بود ولى موضوع ، موضوع آینده و برنامه ریزى براى آن بود، این بود که براى سفر آماده شدم اما یک روز مانده به رفتنم به سوى طنطا از آمدن استاد محمد سلیم به ارمنت مطلع شدیم، او آمده بود تاکلاسى براى آموزش قرائات در مدرسه دینى ارمنت بر پا کند اهالى ارمنت استقبال شایسته اى از او کردند و پیرامونش حلقه زدند چرا که ایشان مى دانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را مى دانستند و گوئى قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوى ما روانه کرده بود اهل بلاد گروهى را با عنوان (اصفون المطاعنه) براى حفظ قرآن، تشکیل دادند بنابراین استاد ، علو م قرآن و قرائات را آموزش مى داد و قرآن کریم را تحفیظ مى نمود ، من به آنجارفته و قرآن را نزد او دوباره مُرور کردم و متن شاطبیه که متنى مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظ کردم.))
پس از اینکه استاد عبد الباسط به سن 12 سالگى رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه به کمک استاد سلیم ـ که از عبدالباسط به هر جا که مى رفت تعریف، مىکرد ـ دعوتهائى به سوى او روانه شد ، چراکه گواهى استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
زیارت ازمَزار بانوزینب (س):
در سال 1950 به زیارت آل بیت رسول الله (ص) و عترت طاهرینش رفت ،آنچه باعث این امر شد محفلى بود که به مناسبت ولادت زینب کبرى (س) بر پا شده بود،بانیان این محفل جمعى از بزرگانى از مشاهیر قاریان مانند استاد عبدالفتاح الشعشاعى،استاد مصطفى اسماعیل ،استاد عبدالعظیم زاهر و استاد ابو العینین شُعیشَع و غیر ایشان ازنخستین قُرّاء رادیو بودند…پس از گذشت نیمى از شب و در حالى که مسجد زینبیه از گروهِ انبوه محبین آل البیت (ع) که از هر نقطه آمده بودند موج مى زد،یکىاز نزدیکان عبدالباسط از مسئولین مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد 10 دقیقه اى را به تلاوت بپردازد ، او اجازه داد وقارى جوان از سوره احزاب در میان جمعیتى با این کثرت شروع کرد…سکوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه دیده ها یه این قارى کوچک جلب شد که با جرأت در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است…اما سکوت دقائقى بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهائى شد که مسجد را مىلرزاند،(الله اکبر) (ربنا یفتح علیک)… الخ که این فریادها مستقیماً از دل برمى خواست،و به جاى 10 دقیقه قرائت به یک ساعت و نیم ادامه پیدا کرد ،حضّار تصور مى کردند که ستونها و دیوارهاى مسجد هم با آنها هم صدا شده اند و گوئى که صداى سنگها را مى شنیدند که تنزیه و تسبیح مى گفتند.
معرفى عبدالباسط به رادیو:
با پایان یافتن سال 1951 استاد ضباع از عبدالباسط خواست تا براى قرائت در رادیو اقدام کندولى عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صَعید و نیز به جهت اینکه رادیو یک برنامه خاص و منظّمى را مى طلبد مایل بود که این قضیه را به آینده واگذار کند امّا از آنجا که خواست وبرنامه هاى الهى مافوق همه اراده ها وبرنامه ها است استاد ضباع نوارى را که عبدالباسط در روز ولادت زینب کبرى (س) خوانده بود ،که بسیار اعجاب برانگیز هم بود، به هیئت داوران رادیو داد و همگان از اداء قوى و صوت عالى او تعجب کردند …و به هر حال در سال 1951 عبدالباسط به رادیو راه یافت تایکى از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد،پس از به دست آوردن این شهرت در طول چند ماه ، عبدالباسط ناچار بود که سر پناهى در قاهره بر پا کند و همراه با خانواده اش که ایشان را از صعید منتقل کرده بود در جوار فرزند رسول خدا زینب (س) اقامت کند بانوئى که مسبّب شهرت و ملحق شدنش به رادیو شده بود و به قول میلیونها نفر از مردم او را چون موهبتى به اسلام و مسلمانان هدیه کرده بود ، با ملحق شدن اوبه رادیو اقبال مردم براى خرید گیرنده هاى رادیوئى زیاد شد و در اکثر خانه ها گسترش یافت و هر کس دریک روستا یا یک منطقه رادیوئى داشت، صداى آن را بلند مى کرد تا همسایگان هم صداى او را بشنوند بالاخص در روزهاى شنبه مضافاً به اینکه محافل خارجى او هم مستقیم بر امواج رادیو پخش مى شد.
دیدار از کشورها:
از سال 1952در ماه مبارک رمضان و یا غیر رمضان مسافرتهاى او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتى بعضى از دعوتهائى که از او مى شد به مناسبت برگزارى یک محفل نبود بلکه از اودعوت مى شد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامى که سوال مى شد به چه مناسبتى از استاد دعوت کرده اید ؟ مى گفتند: که محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چرا که هنگامى که استاد در یک محفلى حضور دارد فضائى از سُرور و شادى در آن مکان حاکم مى گردد … این قضیه از استقبال کشورهاى مختلف جهان از او در چهار چوب استقبالهاى رسمى و دولتى و یا مردمى معلوم مى شود … رئیس جمهور کشور پاکستان در فرودگاه به استقبال او آمد او را ملاقات کرده و با او مصافحه نمود، در جاکارتا در کشور اندونزى در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن کریم پرداخت در حالى که هر گوشه مسجد ازحاضرین پر شده بود و جمعیت با مسافت یک کیلومترمربع به خارج مسجد کشیده شده بود ودر میدانِ مقابل مسجد بیش از 250 هزار مسلمان تا صبح در حالى که سر پا ایستاده بودند به صداى او گوش مى داند…از میان کشورهائى که عبدالباسط به آنجا سفرنمود هند است ، او به مسافرت به کشورهاى عربى و اسلامى بسنده نکرد ، بلکه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پیمود تا در همه نقاط به مسلمانان دست پیدا کند… ازمشهورترین مساجدى که در آن به تلاوت پرداخته است ، مسجدالحرام در مکه ،مسجد نبوى (ص) در مدینه منوره ، مسجد الاقصى در قُدس ، مسجد ابراهیمى (ع) در فلسطین و مسجد اَموى در دمشق و مساجد مشهورآسیا ، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه ، لندن، هند و اکثر کشورهاى جهان بوده است هیچ روزنامه رسمى و یا غیر رسمى از عکس و نوشته هائى که بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترم است، خالى نیست.
بیمارى و وفات:
مرض قند در اوشدت گرفت ،اما او با تناول غذاها و نوشیدنى هاى مختلف با این بیمارى به مبارزه مىپرداخت، ولى با اضافه شدن التهاب کَبدى، دیگر توان مقاومت در برابر این دو مرض را نداشت، او را به بیمارستان دکتر بدران در جیزه بردند ، اما اطبّاء به او توصیه کردند که براى معالجه به لندن برود ، او به آنجا رفت اما پس از اقامت یک هفته اى در آنجا از پسرش ابن طارق که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گوئى که احساس کرده بود که روزگار عمر سپرى شده است و وقت لقاء خداوند نزدیک شده و براستى زندگى جز ساعتى نیست که به زودى مى گذرد ، روز وفات او به مَثابه صاعقه اى بود که بر قلوب میلیونها مسلمان در هر مکانى از دنیا واردآمد، هزاران نفر از دوستداران صدا، اداء، و شخصیت او با تمام اختلاف زبان و … جنازه اورا تشعیع کردند ، در این تشعیع همه سُفراء کشورهاى جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند،و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیارى از مردم در کشورهاى مختلف بود روز 30 فبریه در هر سال روز تکریم از این قارى بزرگ اعلام شد تا مسلمین به یادِ روزِ 30/11/1988 یاد او را گرامىداشته باشندروزى که او ازمیان ما رفت واز زندگى این دنیا به زندگى جاودانى پیوست.
ولادت و نسب:
استاد عبدالباسط محمد عبد الصمد در سال 1927 در روستاى المزاعزه یکى از توابع شهر اَرمنت در استان قنا در جنوب مصر متولد شد، او در مکانى پاک که به امر قرآن کریم از حیث حفظ و تجوید اهتمام مىشد متولد شد،جدّ او استاد عبدالصمد از مردان با تقوا و از حافظان قرآن که از نظر حفظ قرآن کریم و تجوید و احکام آن مردى متمکّن بود،و پدر بزرگِ مادرى او عارف بالله استادِ جلیل ابو داود صاحب مقام مشهور و معروف در شهر ارمنت، مى باشد ، اما پدرش استادعبدالصمد یکى از مدرّسین حفظ و تجوید قرآن کریم بود، 2 برادر او محمود و عبدالحمید در آموزشگاه (مکتب) قرآن را حفظ مى کردند و برادر کوچک آنها عبدالباسط هم در سن 6 سالگى به ایشان ملحق گردید.
این کودک با استعداد به مکتب استاد امیر در ارمنت ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد چرا که آثار مهارتهاى قرآنى را (که با شنیدنِ تلاوت قرآن در شب و روز و صبح وشام براى او حاصل شده بود) دراو دیده بود، استاد امیر جمله اى از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدّش مى دید که او را از سایرین ممتاز مى ساخت مانند سرعت فراگیرى ، هوش و ولع شدید در تبعیّت از استاد ، و دقت در خوب اداء کردن مَخارج الفاظ و وقف و ابتداء و صوت زیبائى که گوشها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن مى نواخت…
استاد عبدالباسط در گفتگوهاى خود گفته است: (( سنّم 10 سال بود که حفظ قرآن کریم را در خلال این مدّت به پایان بردم و مانند نهرى روان از زبانم جارى مى شد، پدرم کارمندى در وزارت نقل و انتقال وپدر بزرگم از علماء بود … من از ایشان راهنمائى خواستم که قرائتها راچگونه فرا گیرم و آنها مرابه شهر طنطا درشمال مصررا هنمائى کردند تا به دست استاد محمد سلیم علوم قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان ارمنت که یکى از شهرهاى جنوب مصر است تا طنطا درشمال بسیار دور بود ولى موضوع ، موضوع آینده و برنامه ریزى براى آن بود، این بود که براى سفر آماده شدم اما یک روز مانده به رفتنم به سوى طنطا از آمدن استاد محمد سلیم به ارمنت مطلع شدیم، او آمده بود تاکلاسى براى آموزش قرائات در مدرسه دینى ارمنت بر پا کند اهالى ارمنت استقبال شایسته اى از او کردند و پیرامونش حلقه زدند چرا که ایشان مى دانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را مى دانستند و گوئى قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوى ما روانه کرده بود اهل بلاد گروهى را با عنوان (اصفون المطاعنه) براى حفظ قرآن، تشکیل دادند بنابراین استاد ، علو م قرآن و قرائات را آموزش مى داد و قرآن کریم را تحفیظ مى نمود ، من به آنجارفته و قرآن را نزد او دوباره مُرور کردم و متن شاطبیه که متنى مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظ کردم.))
پس از اینکه استاد عبد الباسط به سن 12 سالگى رسید از هر شهر و روستا در استان قنا و مخصوصاً از جانب اصفون المطاعنه به کمک استاد سلیم ـ که از عبدالباسط به هر جا که مى رفت تعریف، مىکرد ـ دعوتهائى به سوى او روانه شد ، چراکه گواهى استاد سلیم نقطه اطمینان همه مردم بود.
زیارت ازمَزار بانوزینب (س):
در سال 1950 به زیارت آل بیت رسول الله (ص) و عترت طاهرینش رفت ،آنچه باعث این امر شد محفلى بود که به مناسبت ولادت زینب کبرى (س) بر پا شده بود،بانیان این محفل جمعى از بزرگانى از مشاهیر قاریان مانند استاد عبدالفتاح الشعشاعى،استاد مصطفى اسماعیل ،استاد عبدالعظیم زاهر و استاد ابو العینین شُعیشَع و غیر ایشان ازنخستین قُرّاء رادیو بودند…پس از گذشت نیمى از شب و در حالى که مسجد زینبیه از گروهِ انبوه محبین آل البیت (ع) که از هر نقطه آمده بودند موج مى زد،یکىاز نزدیکان عبدالباسط از مسئولین مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد 10 دقیقه اى را به تلاوت بپردازد ، او اجازه داد وقارى جوان از سوره احزاب در میان جمعیتى با این کثرت شروع کرد…سکوت همه جاى مسجد را فرا گرفت و همه دیده ها یه این قارى کوچک جلب شد که با جرأت در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است…اما سکوت دقائقى بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهائى شد که مسجد را مىلرزاند،(الله اکبر) (ربنا یفتح علیک)… الخ که این فریادها مستقیماً از دل برمى خواست،و به جاى 10 دقیقه قرائت به یک ساعت و نیم ادامه پیدا کرد ،حضّار تصور مى کردند که ستونها و دیوارهاى مسجد هم با آنها هم صدا شده اند و گوئى که صداى سنگها را مى شنیدند که تنزیه و تسبیح مى گفتند.
معرفى عبدالباسط به رادیو:
با پایان یافتن سال 1951 استاد ضباع از عبدالباسط خواست تا براى قرائت در رادیو اقدام کندولى عبدالباسط با توجه به ارتباطش با مردم صَعید و نیز به جهت اینکه رادیو یک برنامه خاص و منظّمى را مى طلبد مایل بود که این قضیه را به آینده واگذار کند امّا از آنجا که خواست وبرنامه هاى الهى مافوق همه اراده ها وبرنامه ها است استاد ضباع نوارى را که عبدالباسط در روز ولادت زینب کبرى (س) خوانده بود ،که بسیار اعجاب برانگیز هم بود، به هیئت داوران رادیو داد و همگان از اداء قوى و صوت عالى او تعجب کردند …و به هر حال در سال 1951 عبدالباسط به رادیو راه یافت تایکى از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد،پس از به دست آوردن این شهرت در طول چند ماه ، عبدالباسط ناچار بود که سر پناهى در قاهره بر پا کند و همراه با خانواده اش که ایشان را از صعید منتقل کرده بود در جوار فرزند رسول خدا زینب (س) اقامت کند بانوئى که مسبّب شهرت و ملحق شدنش به رادیو شده بود و به قول میلیونها نفر از مردم او را چون موهبتى به اسلام و مسلمانان هدیه کرده بود ، با ملحق شدن اوبه رادیو اقبال مردم براى خرید گیرنده هاى رادیوئى زیاد شد و در اکثر خانه ها گسترش یافت و هر کس دریک روستا یا یک منطقه رادیوئى داشت، صداى آن را بلند مى کرد تا همسایگان هم صداى او را بشنوند بالاخص در روزهاى شنبه مضافاً به اینکه محافل خارجى او هم مستقیم بر امواج رادیو پخش مى شد.
دیدار از کشورها:
از سال 1952در ماه مبارک رمضان و یا غیر رمضان مسافرتهاى او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتى بعضى از دعوتهائى که از او مى شد به مناسبت برگزارى یک محفل نبود بلکه از اودعوت مى شد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامى که سوال مى شد به چه مناسبتى از استاد دعوت کرده اید ؟ مى گفتند: که محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چرا که هنگامى که استاد در یک محفلى حضور دارد فضائى از سُرور و شادى در آن مکان حاکم مى گردد … این قضیه از استقبال کشورهاى مختلف جهان از او در چهار چوب استقبالهاى رسمى و دولتى و یا مردمى معلوم مى شود … رئیس جمهور کشور پاکستان در فرودگاه به استقبال او آمد او را ملاقات کرده و با او مصافحه نمود، در جاکارتا در کشور اندونزى در بزرگترین مساجد آنجا به تلاوت قرآن کریم پرداخت در حالى که هر گوشه مسجد ازحاضرین پر شده بود و جمعیت با مسافت یک کیلومترمربع به خارج مسجد کشیده شده بود ودر میدانِ مقابل مسجد بیش از 250 هزار مسلمان تا صبح در حالى که سر پا ایستاده بودند به صداى او گوش مى داند…از میان کشورهائى که عبدالباسط به آنجا سفرنمود هند است ، او به مسافرت به کشورهاى عربى و اسلامى بسنده نکرد ، بلکه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پیمود تا در همه نقاط به مسلمانان دست پیدا کند… ازمشهورترین مساجدى که در آن به تلاوت پرداخته است ، مسجدالحرام در مکه ،مسجد نبوى (ص) در مدینه منوره ، مسجد الاقصى در قُدس ، مسجد ابراهیمى (ع) در فلسطین و مسجد اَموى در دمشق و مساجد مشهورآسیا ، آفریقا، ایالات متحده، فرانسه ، لندن، هند و اکثر کشورهاى جهان بوده است هیچ روزنامه رسمى و یا غیر رسمى از عکس و نوشته هائى که بر اسطوره بودن او دلالت دارد و مستحق تقدیر و احترم است، خالى نیست.
بیمارى و وفات:
مرض قند در اوشدت گرفت ،اما او با تناول غذاها و نوشیدنى هاى مختلف با این بیمارى به مبارزه مىپرداخت، ولى با اضافه شدن التهاب کَبدى، دیگر توان مقاومت در برابر این دو مرض را نداشت، او را به بیمارستان دکتر بدران در جیزه بردند ، اما اطبّاء به او توصیه کردند که براى معالجه به لندن برود ، او به آنجا رفت اما پس از اقامت یک هفته اى در آنجا از پسرش ابن طارق که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گوئى که احساس کرده بود که روزگار عمر سپرى شده است و وقت لقاء خداوند نزدیک شده و براستى زندگى جز ساعتى نیست که به زودى مى گذرد ، روز وفات او به مَثابه صاعقه اى بود که بر قلوب میلیونها مسلمان در هر مکانى از دنیا واردآمد، هزاران نفر از دوستداران صدا، اداء، و شخصیت او با تمام اختلاف زبان و … جنازه اورا تشعیع کردند ، در این تشعیع همه سُفراء کشورهاى جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند،و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیارى از مردم در کشورهاى مختلف بود روز 30 فبریه در هر سال روز تکریم از این قارى بزرگ اعلام شد تا مسلمین به یادِ روزِ 30/11/1988 یاد او را گرامىداشته باشندروزى که او ازمیان ما رفت واز زندگى این دنیا به زندگى جاودانى پیوست.
1)
: درود بیکران بر روان پاک استاد صوت و لهن ایشان دل را میلرزاند روحش شاد باد .
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.