عصمت حضرت یوسف(ع)
 تاریخ نگارش : چهارم آبان 1392
عصمت حضرت یوسف(ع)
سیدابراهیم غیاث الحسینی
.
 کلید واژه : مگر حضرت یوسف (ع) در سوره سوسف مخلص و از مقربین شمرده نشده اند؛ پس چگونه ایشان خدا را فراموش کردند و هفت سال در زندان ماندند؟!
مگر حضرت یوسف (ع) در سوره سوسف مخلص و از مقربین شمرده نشده اند؛ پس چگونه ایشان خدا را فراموش کردند و هفت سال در زندان ماندند؟!
پاسخ:
گر چه بعضی مفسران ضمیر در جمله "فانساه الشیطان ذکر ربه" را به حضرت یوسف برگردانده و مانند شما فکر کرده اند که ایشان برای لحظه ای خدا را فراموش کرد، ولی دقت در آیات این معنا را نفی می کند.
علاوه بر این که خدا قبل از جریان زلیخا بر برگزیدگی یوسف تاکید می کند و می فرماید:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین؛‏(1)
و چون بالیدن یافت، حکمت و دانشش ارزانى داشتیم و نیکوکاران را بدین سان پاداش مى‏دهیم. و پدرش نیز در ابتدای نو نهالی به او گفته بود: تعبیر خوابت این است که خدا تو را بر خواهد گزید:
وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّک‏(2)
یوسف وقتی زندانی می شود، به دو دوست زندانی اش که از وی تعبیر خواب شان را می خواستند، در باره وجه این که خدا به او عنایت کرده ، علم و از جمله تعبیر خواب آموخته ، این گونه شرح می دهد:
ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی‏ رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ (3)
این تعبیر خواب گوشه ای از تعلیم خدا به من است، زیرا من کیش مردمى را که به خداى یکتا ایمان ندارند و به روز قیامت کافرند، ترک کرده‏ام. من پیرو کیش پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستم . ما را نسزد که هیچ چیز را شریک خدا قرار دهیم. این فضیلتى است که خدا بر ما و بر مردم دیگر ارزانى داشته است ولى بیش تر مردم ناسپاسند. اى دو زندانى، آیا خدایان متعدد بهتر است یا اللَّه، آن خداوند یکتاى غالب بر همگان؟ نمى‏پرستید سواى خداى یکتا، مگر بتانى را که خود و پدران تان آن ها را به نام هایى خوانده‏اید و خدا حجتى بر اثبات آن ها نازل نکرده است. حکم جز حکم خدا نیست. فرمان داده است که جز او را نپرستید. این است دین راست و استوار، ولى بیش تر مردم نمى‏دانند.
در این جا "شیء" نکره و در سیاق نفی است و عموم کامل را بیان می کند، یعنی ما هیچ شرکی نداریم و این نهایت درجه ایمان و ذکر و یاد خدا است .
بعد از این بیان، به دوست زندانی اش توصیه می کند که نزد پادشاه مصر جریان او را یادآوری کند .معلوم می شود که این تقاضا از سر فراموشی خدا نیست، زیرا کسی که مخلص است و به هیچ وجه شرک در دل او راه نیافته است و شراشر وجودش از خدا پر شده، دیگر غفلت و خدافراموشی در او راهی ندارد.
اما تقاضا از دوست زندانی هم برای کمک گرفتن از پادشاه و نجات یافتن از زندان نبود، بلکه برای این بود لکه ای که به ناحق به دامنش چسبانده بودند، بزداید .پاکدامنی خود را ثابت کند . این غرض، عین خداخواهی است . خودخواهی و دنیاطلبی نیست که نتیجه غفلت باشد .توسل به اسباب و وسایل هم با توجه به سبب و وسیله بودن آن ها و خدا را مسبب الاسباب دانستن، با توحید و یاد خدا منافات ندارد. آنچه غفلت و خدا فراموشی است ،این که فرد به وسیله ای توجه کرده ،وسیله بودن او را فراموش کرده ،برای لحظه ای او را وسیله مستقل بداند؛ اما کسی که به وسیله به عنوان سبب و وسیله توجه می کند ، در همان حین به یاد خداست . خدا را مؤثر حقیقی می داند و آن را فقط وسیله ای می داند که اگر مؤثر شود ،به اذن خداست.
اما اگر در آیات دقت کنیم متوجه می شویم که منظور از "رب" پادشاه مصر است ،نه خدا .کسی هم که یادآوری رب را فراموش کرد، یوسف نبود، بلکه دوست زندانی اش بود که فراموش کرد جریان یوسف را به گوش پادشاه و رب خودش برساند.
در این آیه ابتدا دارد که یوسف به دوست زندانی اش که آزاد شدنی بود گفت:
اذْکُرْنی‏ عِنْدَ رَبِّکَ
بعد می گوید:
فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّه‏ (4)
اهل مصر فرعون را "رب" می دانستند . یوسف به دوست زندانی اش می گوید : نزد ربت مرا یاد کن . شیطان هم برای رنج رساندن به یوسف ، تذکر یوسف را نزد رب فراموشاند . در نتیجه یوسف در زندان ماند .
در ادامه هم می گوید:
وقتی پادشاه خواب دید و آن را تعریف کرد و تعبیرش را جویا شد، به یک باره دوست زندانی بعد از مدت ها یوسف را به یاد آورد و گفت: اگر مرا اجازه رفتن بدهید، تعبیر خواب را برای شما خبر خواهم آورد:
وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُون؛‏(5)
یکى از آن دو که رها شده بود و پس از مدتى به یادش آمده بود، گفت: من شما را از تعبیر آن آگاه مى‏کنم. مرا نزد او بفرستید.
بنا بر این آیه ظهور دارد که یوسف برای دفاع از پاکدامنی خود به اسباب متوسل شد ،همان گونه که وقتی هم تعبیر خواب را گفت و پادشاه به دیدن وی راغب گشت و او را به حضور طلبید، فرستاده شاه را گفت: اول از شاه بخواهد جریان زنان درباری را پی جویی کند تا پاکدامنی یوسف ثابت گردد . بعد از ثابت شدن پاکدامنی اش، از زندان بیرون آمد. دفاع از پاکدامنی برای یوسف مهم بود، نه نجات از زندان .چون پاکدامنی محبوب خدا بود .برای تحقق این هدف صحیح، به اسباب با توجه به سبب بودن متوسل شد . این با توحید و یاد خدا منافات ندارد . مصداق غفلت و فراموشی خدا نیست .اصلا آیه این جا به فراموش کردن یاد خدا نظر ندارد بلکه فراموش کردن یادآوری پادشاه مصر را که در نزد مصریان "رب" بود، مد نظر دارد . فراموش کننده هم، نه یوسف بلکه دوست زندانی اش هست که بعد از مدت ها به یادش آمد.
پی نوشت ها:
1. یوسف(12)آیه22.
2. همان،آیه5.
3.همان،آیه37-40.
4. همان،آیه42.
5. همان،آیه45
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.