تاریخ نگارش : دوم بهمن 1390
محدودیت درک بشر از شناخت خدا
سید مصطفی فاطمی کیا
این جمله در زبان اهل علم شایع است که "تُعرفُ الاشیاء باضدادها" اشیاء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود. اگر چیزی نقطه مقابل نداشته باشد، بشر قادر نیست به وجود او پی برد هر چند آن چیز مخفی و پنهان نباشد و در کمال ظهور باشد. در حقیقت مقصود بیان یک نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراک بشری است زیرا طوری ساخته شده که تنها در صورتی قادر به درک اشیا است که نقطه مقابل هم داشته باشند. مثلا نور و ظلمت را بشر در مقایسه با یکدیگر می شناسد، اگر همیشه جهان و هر نقطه ای از جهان نورانی بود و هیچگاه تاریک نمی شد، یک نورانیت یکنواخت درهمه جا بود و ظلمت به هیچ وجه نبود، انسان خود نور را هم نمی شناخت، یعنی نمی توانست تصور کند که نوری هم در عالم هست، نمی توانست بفهمد آلان که همه چیز را می بیند به واسطه نور می بیند، نور از همه چیز ظاهرتر و روشن تر است، عین ظهور است ولی ظهور او کافی نبود، و این نقص از ما است نه از نور.
کلید واژه : خداوند - قران- شناخت - اعتقاد - عقل بشری
ناشر : منبع: | | بخش اعتقادات تبیان | | منبع : شهید مطهری، بیست گفتار، ص309-301 | |
این جمله در زبان اهل علم شایع است که "تُعرفُ الاشیاء باضدادها" اشیاء از راه نقطه مخالف و نقطه مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود. اگر چیزی نقطه مقابل نداشته باشد، بشر قادر نیست به وجود او پی برد هر چند آن چیز مخفی و پنهان نباشد و در کمال ظهور باشد. در حقیقت مقصود بیان یک نوع ضعف و نقصان در دستگاه فهم و ادراک بشری است زیرا طوری ساخته شده که تنها در صورتی قادر به درک اشیا است که نقطه مقابل هم داشته باشند. مثلا نور و ظلمت را بشر در مقایسه با یکدیگر می شناسد، اگر همیشه جهان و هر نقطه ای از جهان نورانی بود و هیچگاه تاریک نمی شد، یک نورانیت یکنواخت درهمه جا بود و ظلمت به هیچ وجه نبود، انسان خود نور را هم نمی شناخت، یعنی نمی توانست تصور کند که نوری هم در عالم هست، نمی توانست بفهمد آلان که همه چیز را می بیند به واسطه نور می بیند، نور از همه چیز ظاهرتر و روشن تر است، عین ظهور است ولی ظهور او کافی نبود، و این نقص از ما است نه از نور.
اکنون که نور را درک می کنیم برای این است که نور زوال و افول دارد، ظلمت و تاریکی پیدا می شود، به کمک آمدن ظلمت و افول نور می فهمیم که قبلا چیزی بود که به وسیله آن چیز همه جا و همه چیز را می دیدیم. پس نور به کمک ضد خودش یعنی ظلمت شناخته می شود و اگر هم سراسر ظلمت بود و نور نبود باز ظلمت شناخته نمی شد.
ذات اقدس الهی نور مطلق است، نوری است که ظلمت مقابل ندارد، او است نور همه جهان، نور آسمان و زمین. از هر ظاهری ظاهرتر و از هر نزدیکی به ما نزدیکتر است ظهور همه چیز ذات اوست. روشنی هر چیز در پرتو نور ذات اوست، ولی نوری است که ثابت است، غروب و افول ندارد. نوری است که همه جا را پر کرده و به همه چیز محیط است و ضرری ندارد
همچنین اگر انسان در همه عمر بطور یکنواخت آوازی را بشنود مثلا صدای یک بوق لکوموتیو یک نواخت بلند باشد و بچه ای در نزدیکی آن صدا بزرگ شود هرگز آن صدا را که همیشه به گوشش می خورد نمی شنود و حساسیت خود را نسبت به او از دست می دهد. یکی از حکمای قدیم مدعی بود یک موسیقی یکنواخت از حرکت افلاک همیشه بلند است ولی چون مردم همیشه می شنوند هیچوقت نمی شنوند.
همچنین اگر انسان در محیطی بدبو یا خوشبو باشد هیچوقت آن بو را احساس نمی کند.
افلاطون عقیده فلسفی معروفی دارد که به نام مثل افلاطون معروف است. می گوید آنچه در این جهان است از انواع موجودات، فرع و شاخه ای از اصل و حقیقی است که در جهان دیگر است. او حقیقت است و اینها پرتو، او شخصی است و اینها سایه، مردم خیال می کنند این سایه حقیقت است، سپس مثالی می آورد. می گوید فرض کنید یک عده مردم از اول عمر در غاری محبوس باشند و آنها را طوری در آن غار حبس کنند که روی آنها به طرف داخل غار و پشتشان به در غار باشد، آفتاب از بیرون غار به داخل بتابد و افرادی از جلو آن غار عبور کنند و سایه آن افراد و اشخاص که از جلو غار عبور می کنند به دیواری که در جلو آن محبوسین است بیفتد، این افراد قهراً از بیرون بی خبرند و نمی دانند بیرونی هم هست زیرا از اول عمر در آنجا به همین صورت حبس بودند، لذا همان سایه هایی را که در مقابل دیوار می بینند که در حرکتند، اشخاص واقعی می پندارند و نمی فهمند که اینها صرفاً نمایشهایی هستند از اشخاص و حقائقی که در بیرون است. بشر هم که در غار طبیعت محبوس است، افراد و اشخاص این عالم را حقیقت می داند و نمی داند اینها ظل و سایه ی حقیقیند نه خود حقیقت و اگر خود اشخاص را ببینند آنوقت می فهمند.
ذات اقدس الهی نور مطلق است، نوری است که ظلمت مقابل ندارد، او است نور همه جهان، نور آسمان و زمین. از هر ظاهری ظاهرتر و از هر نزدیکی به ما نزدیکتر است ظهور همه چیز ذات اوست. روشنی هر چیز در پرتو نور ذات اوست، ولی نوری است که ثابت است، غروب و افول ندارد. نوری است که همه جا را پر کرده و به همه چیز محیط است و ضرری ندارد.
چون ذات حق افول و غروب ندارد، زوال و فنا ندارد، ظلمتی در برابرش نیست، بشر ضعیف الادراک که هر چیزی را با مقایسه ی نقطه مقابل و مخالف باید بفهمد و دستگاه گیرنده فهم و ادراک او طوری ساخته شده که به هر چیز با کمک نقطه ی مقابل آن چیز توجه و التفات پیدا می کند، از التفات و توجه به ذات حق غافل است. ذات حق چون هیچوقت پنهان نیست و از نظرها پنهان است، اگر گاهی پنهان بود و گاهی آشکار، از نظرها پنهان نبود چون غروب و افول و زوال و تغییر و حرکت ندارد مورد غفلت بشر است. این است معنی سخن حکماء که می گویند: ذات حق از کثرت ظهور و شدت ظهور در خفا پنهان است.
در حدیث است که عالمی از علمای مسیحی به امیر المومنین علی علیه السلام گفت: "اخبرنی عن وجه الرب" به من بگو چهره ی حق که قرآن می گوید به هر طرف رو کنید رو به خدائید و روی خدا با شماست یعنی چه؟ روی خداوند کدام طرف است؟ علی علیه السلام دستور داد هیزم و آتش آوردند، هیزم را آتش زده مشتعل شد، فضا را روشن کرد. پرسید چهره ی این آتش کدام طرف است، گفت همه طرف و همه جا چهره است. فرمود: این آتش با این کیفیت که دیدی مصنوعی و مخلوقی است از مخلوقات خدا و همه طرف روی اوست. تو می خواهی خداوند جهت معین داشته باشد در حالی که خداوند شبیه مخلوقات خود نیست، او منزه است از شبیه و مثل و نظیر، مقدس است از تشبیه، مشرق و مغرب از آن خداست، به هر کجا رو کنی به سوی خداست هیچ چیز بر او پوشیده نیست. مشرق و مغرب جهان ملک خداست، ظهور فعل اوست، او به همه چیز احاطه دارد، هیچ چیز از او خالی نیست، به هر طرف رو کنید بخدا رو آورده اید.
بس که هست از همه سو و همه رو راه به تو به تو برگردد اگر راهروی برگردد
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.